شماره دو. ذایقه مخاطبین هنر، ذایقه معیار
لیلا حسین زاده، سپهر خدابخش
نوشتههای مرتبط
پیشگفتار: هنر و زبان مادری در ایران، مجموعه مصاحبه با هنرمندانی است که هنرشان به نحوی با زبان سر و کار دارد و فارسی معیار زبان یا لهجه مادری شان نبوده است. این مصاحبه ها پس از انجام، مورد تقسیم بندی تماتیک قرار گرفته اند و هر قسمت این مجموعه، بخش هایی از مصاحبه ها را ذیل یکی از فصل بندی های تماتیک می آورد. این مجموعه شامل ۱۱ قسمت می شود که عبارتند از : صفر. مقدمه ۱. درونی کردن فارسی معیار، پیش از خلق اثر هنری ۲. ذایقه مخاطبین هنر، ذایقه معیار ۳. اندوخته هنر، زبان و لهجه معیار ۴. زبان و لهجه غیرمعیار در جایگاه کهتری ۵. تجربه از خودبیگانگی برای هنرمندان با زبان/لهجه غیرمعیار ۶. ایستادگی ها و بازگشت ها بر سر زبان و لهجه غیرمعیار ۷. دشواری های خواندن و نوشتن در زبان و لهجه غیرمعیار ۸. مساله مجوز در تولید هنر به زبان و لهجه غیرمعیار ۹. یک مصاحبه کامل، مواجهه زبان مادری و هنر برای یک بازیگر سینما/تیاتر ۱۰. یک مصاحبه کامل، مواجهه زبان مادری و هنر برای یک شاعر عرب
قسمت ها به تدریج منتشر میشوند و بهتر آن است که برای دریافت بهتر توصیفات این مجموعه مصاحبه، سرفصل ها به ترتیب خوانده شوند. به طور ویژه خواندن قسمت “مقدمه” در شماره صفر برای درک بهتر قسمت های بعدی ضروری است.
در بین مصاحبه شوندگان برخی به بحث ذایقه مخاطبان ارجاع داشتند و در تجاربشان از مواجهه با این ذایقه معیار بین مخاطبان و متولیان هنر صحبت کردند.
پیروز اهل رشت که در حوزه نوازندگی کار میکند: « در مرحله اول نخستین نکته پیش رو بازخورد شنوده است، تا حدود پنج سال پیش موسیقی های محلی و یا موسیقی های جدید ولی به زبان گیلکی آنچنان خواهانی نداشت ولی مدتی میشود که تلاش هایی برای از گور در آوردن گویش گیلکی صورت گرفته. خودم با پارتیتوری برای ترانه <<میرزا>> که یکی از ترانه های فولکور گیلکی محسوب میشود نوشتم تا با استفاده از ساز های بومی و ساز برخی ساز ها شرقی همراه با گروه کر اکراسیون شود. کار هایش انجام شده و قرار است ضبط شود ولی در تمام مدت دیالوگ هایی نظیر:( این ترانه ها موسیقی نیست، اگر قرار است خنیاگری کنید برگردید به قرون وسطا و…) روبه رو شدیم و هنوز هم میشویم در کل به نظر می رسد موسیقی با گویش گیلکی کاری عبث و از پیش شکست خورده قلمداد می شود. و این دلایل اجتماعی و فرهنگی بسیاری دارد که بعید میدانم در این جا بگنجد.»
سعید اهل رشت که در زمینه موسیقی کار میکند : «در تولید یا کاور آثار با گویش گیلکی در نگاه اول مشکلی وجود ندارد و ظاهرا استقبال میشود! اما این بیشتر ژستیست که متولیان موسیقی و همینطور اکثر مخاطبین در مواجهه با موسیقی فولکلور یا محلی میگیرند ولی انتخاب اول آنها موسیقی های درجه چندمی(از نظر کیفیت) پاپ هست، و عملا این مدل گویش ها و نغمات ناب محلی مخاطب واقعی کمی دارند!»
نوید اهل اصفهان که به موسیقی نواحی می پردازد: « خود کسانی که موسیقی نواحی کار میکنند به صورت تخصصی تر از یک جایی به خاطر این که بتوانند مخاطب بیشتری جذب کنند مجبور می شوند خودشان را پاپیولار کنند، موسیقی شان را نزدیک تر کنند به این موسیقی دستگاهی و از آن اصالت نواحی خودشان کم می کنند تا بیشتر به این طرف، (موسیقی معیار یا دستگاهی) نزدیک شوند.»
آسو اهل سنندج که در زمینه موسیقی کار می کند: «اتفاقی که در زبان فارسی افتاده است. کلا لهجهها عوض شد. لهجهی تنبور نوازی به سمت سهتار میآید. خیلی از سازها و موسیقیها تحت تاثیر این جریان از بین رفتند. و خیلیها شکلشان عوض شده است. یک بخشی ناخودآگاه است و یک بخشی هم هست که در کوردستان هم زیاد است که برای خوشایند مخاطب کار میکنند. مثلا لهجه را رقیقتر میکنند. مثلا مثل حسن زیرک نمیخوانند که لهجهی کوردی را غلیظ بخوانند. چون کوردی قرار بود شکل نرمتری داشته باشد که مخاطب فارس هم خوشش بیاید.
در کار خودم سعی کردم اینجوری نباشد. ناخودآگاه است تا حدی و دست ما نیست. این صد ساله تاثیر خود را گذاشته است، چه بخواهیم و چه نخواهیم».
بامداد اهل مریوان که به موسیقی رپ و هیپ هاپ می پردازد:« اینکه من به زبانی به غیر از زبان معیار شروع کردم به خوندن و مخصوصا اینکه در قالب صوتی این اثر پخش میشه و محتوا صوتی است، طبیعتت یک سری گارد از طرف مخاطب هست و این نقد هست که تو چرا لهجه داری هنوز، تو هنوز نمیتونی درست فارسی رو حرف بزنی و یکسری القابی که متأسفانه بوده و خواهد ماند و فکر نکنم درست بشه. هرچند به لطف فضای مجازی خیلی کمتر شده این حجم انتقاد راجع به شهرستانی بودن و اینکه جدا بودن از پایتخت رو انگار یه نقص میدونن توی این حیطۀ کاری مخصوصا در ادبیات و خوندن به زبانی که معیار نیست همیشه مورد هجمه نقد قرار گرفته و میگیره.»
مصطفی مستندساز اهل تبریز: «برای مثال میبینیم که آقایان بهرام و بهمن ارک را در فیلم “پوست” مجبور کردهاند که برای اکران در جاهای دیگر دوبله انجام بدهند. یعنی شما فیلم غیرفارسی میسازید ولی باید دوبله انجام بشود و با زیرنویس مخاطب حوصلهاش سر میرود. و این استدلالی است که مسئولان پخش و کسانی که مجوز اکران میدهند دارند.»
محمد اهل بابل که در زمینه تیاتر کار می کند: «من نمایشنامه مینویسم و پیش آمده که وقتی حتی یک نمایشنامه واقع گرا در شمال نوشتم با این مسئله رو به رو شدهام که باید چه زبانی را برای کارکتر انتخاب کنم. معمولا هم راه در روی این مواجهه این است که زبان معیار را دچار خلل میکنم (این کار در ادبیات نمایشی بارها امتحان شده) تا دور از مرکز بودن یا حاشیهنشین بودن کاراکترها ظهور یابد. اما هیچوقت پیش نیامده که از زبان مادری در نمایشنامه انتخاب کنم. شاید دلیلش این باشد که برای بیشتر کسانی که اثر را میفرستم زبان را نمیفهمند و من ناگزیر به پانویس کردن تمام دیالوگها میشوم و از طرفی دیگر اجرای آن را به مکانهایی محدود میکند».
بابک بازیگر اهل تبریز : «چون مخاطب هم در این قضیه مهم است، بخشی از مخاطبهای ما با این زبان غریب هستند. به استثنای کسانی که علاقهی شدیدی به زبان مادریشان دارند و سعی میکنند تورکی بنویسند، تورکی بخوانند. خیلیها، که خود من هم جزوشان محسوب میشوم، با خیلی از این واژگان غریب هستند.»
مزدک شاعر اهل الیگودرز: «مشکل دیگر این است که وقت هایی که هوس کردم به لهجه ی الیگودرزی شعر بنویسم ( که لهجه خانواده ما نبوده بکله لهجه ای است که من در کودکی مجبور شدم بیاموزم) حتی در این موقع مورد استقبال خود الیگودرزی ها واقع نشد. البته کساین تشویق کردند اما تحلیل من این است که با وجود شعارهایی که میدهند که باید به زبان و لهجه خود افتخار داشت به طور کامل احساس میکنند که شعری که به فارسی معیار نباشد ارزش چندانی ندارد.»
فریدون نویسنده اهل بابل : «یک نمایشنامه هم به زبان مازنی دارم به نام شهرک که با توجه به این که دوستان هنرمند و کارگردانهای تئاتر خیلی استقبال کردند، اما متاسفانه اجرای آن را مشکل دانستند و چون به زبان مادری هست استقبال چندانی از آن نمیشود.»
کمال شاعر اهل مریوان : «اگر یک شاعر فارس برای مثال در همدان یا شیراز هست که نسبتا شناخته شدهتر است، دایره ی مخاطبیناش بیشتر است، زبانی که استفاده می کند احتمالا زبان مادری خودش است و تعداد آدم هایی که این زبان را در جغرافیای ایران یاد گرفته اند نسبتا خیلی بیشتر است؛ اما ما باید چندین برابر باید نسبت به چنین شاعری تلاش بکنیم تا بتوانیم درصد کمی از مخاطبین را برای شعرمان پیدا بکنیم. چون زبان مادریای که ما به آن می نویسیم در اصل نسبت به جغرافیای ایران قسمت کمتری را به خودش اختصاص می دهد. و حتی این قسمت کمی هم که به این زبان صحبت می کنند، این زبان زبانِ تحصیل و خواندنشان نیست. یعنی در همین منطقهای هم که از لحاظ جغرافیای سیاسی آدمهایی هستند که به زبان کردی حرف می زنند، به این دلیل که درصد کمی از مردم می توانند کردی بخوانند یا بنویسند، باز هم نسبت مخاطبین پایینتر می آید. به همین خاطر است که اگر شانس داشته باشی که چند مترجم بیایند و آثارت را ترجمه کنند که در بقیهی مناطق ایران آثارت خوانده بشود، که این هم به دلیل ذهنیت سیاسیای که مردم در ایران دارند و یک دید به حاشیه راندن زبانهای دیگر به جز فارسی وجود دارد، خیلی کم اتفاق می افتد. چون کسی که در حال حاضر به زبان کردی در ایران شعر یا رمان می نویسد، نسبت به ۲۰-۳۰ سال قبل طبیعتا وضعیتاش جلوتر است.
یعنی حتی این نقطه که در ایران زبان کردی تا اندازه ای در میان مردم خودش جا افتاده است، مدیون تلاش هایی است که مثلا اگر ۳۰ سال پیش یک کتاب کردی در ایران دستات بود، حکم زندان و اتهام امنیتی می خوردی. یعنی این تلاشها بوده است که این فضا را برای کسی که می تواند کردی بنویسد درست کرده است، نه این که درک متقابلی برای سایرین به وجود بیاید».