انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

یک انسان‌شناس در محل دفن زباله

متن حاضر، گفتگوی مجله آتلانتیک با جاشوآ رنو استادیار انسان‌شناسی است. انسان‌شناسی که مطالعات میدانی خود را به مدت نه ماه به عنوان کارگر دفن زباله در یکی از محل‌های دفن زباله در دیترویت انجام داد. یافته‌ها و مشاهدات پروفسور رنو دیدگاه‌های جدیدی را درباره مصرف و سبک زندگی ارائه می‌دهد. حاصل مشاهدات وی در کتابی با عنوان «زباله‌های دورریختنی: کار و زندگی در محل دفن زباله در آمریکای شمالی» به تازگی منتشر شده است. ترجمه این گفتگو را در زیر می خوانیم. علی رغم رواج گسترده مینیمالیسم، یک آمریکای معمولی هنوز هم در طول یک ماه حدود ۱۳۰ پوند زباله تولید می‌کند (و ظاهرا [میزان زباله تولیدی] اروپایی‌ها  از این میزان هم بیشتر است). زباله یک مسئله باستانی است، و علی‌رغم حجم بسیار بالای امروزی‌اش، انسان توانسته روش‌های مناسبی را  برای حمل و نقل و دور کردن زباله در [قالب سیستم] اقتصاد مدرن، ایجاد کند.

اما محل دفن زباله در آمریکا چگونه است؟ جاشوآ رنو، استادیار انسان‌شناسی در دانشگاه بینگ هامپتون، ماه‌ها به مشاهده و مصاحبه با کارگران محل دفن زباله در آمریکا و کانادا پرداخته، و خود برای تحقیق بر روی آخرین کتابش با عنوان «زباله های دورریختنی: کار و زندگی در محل دفن زباله آمریکای شمالی» در یکی از این محل ها در خارج از دیترویت کار کرده است. رنو روایت می‌کند که «به دنبال برقراری ارتباط مجدد میان تولیدکنندگان زباله و محل دفن زباله است- برای اینکه نشان دهد که ما به شیوه‌های متعدد و بی‌آنکه خود بدانیم، با زباله مرتبط هستیم». من اخیرا با رنو مصاحبه‌ای انجام داده‌ام درباره کتابش و اینکه چرا باور دارد تفکر به زباله اهمیت دارد. در زیر بخش کوچکی از گفتگوی ما را می‌خوانید:

بوری لم: چه چیزی شما را به زباله و محل دفن زباله علاقه‌مند کرد و چرا تصمیم گرفتید که در یک محل دفن زباله کار و مطالعه کنید؟

جاشوآ رنو: من به این واقعیت علاقه‌مند بودم که دنیای اسرارآمیز و پنهاتی از فعالیت وجود دارد و لازم است همه درباره آن بدانیم. افرادی هستند که محیط ما را بهداشتی و پاکیزه می‌کنند، افرادی که به فکر سلامتی و خوشحالی ما هستند، و بسیاری از ما حتی نمی‌دانیم که زباله های‌مان کجا می رود. با در نظر گرفتن اینکه جامعه ما مولد زباله است، این مسئله برای من جذابیت پیدا کرد.

اکثر زباله‌های ما، علی‌رغم تلاش زیاد در بازیافت و به کارگیری راه‌های جایگزین، به محل دفن زباله ارسال می‎شوند؛ بنابراین مطالعه آن‌ها معنادار است. من تصمیم گرفتم که در محل دفن زباله کار کنم به این دلیل که می‌خواستم بدانم که این محل، از دیدگاه فردی که مراقب زباله‌های همه افراد است، از درون چگونه است. می خواستم بدانم که چه حسی دارد، و فکر کردم که همکاران من بیشتر دوست دارند که درباره تجربیات شان با من صحبت کنند چرا که مرا با خود در هماهنگی می دیدند.

لم: این همان چیزی است که شما آن را «ارتباط اجتماعی» زباله می‎نامید و در تقابل با جنبه محیط‌گرایی آن که عموما مورد بحث است؟

رنو:  بخشی از آن بله. ما تنها به افرادی تکیه داریم که با آن کار می کنند، و از طریق ما در معرض زباله هستد. چرا که تعداد محل دفن زباله بسیار بزرگ کم است، و جوامع بسیاری به آن متکی هستند، و این بدان معنی است که برخی افراد و مکان‌ها فشاری نامتناسب را متحمل می شوند. در کل، جوامع روستایی و برخی ایالت‌ها متحمل این فشار هستند. آن‌ها به جای همه ما از خود گذشتگی می‌کنند، اما زمانی که ما به زباله فکر می‌کنیم بیشتر تمایل داریم که خارج از تصویر کلی درباره آن‌ بنویسیم و تنها به طبیعت و زمین آسیب‌پذیر که با مصرف بیش از حدمان آلوده‌اش می‌کنیم به شکلی انتزاعی فکر کنیم.

اگر این را تشخیص دهیم، احتمالا از خود خواهیم پرسید که آیا اصولا کسی دوست دارد که به زباله نزدیک باشد. در دیگر جوامع، در سراسر دنیا، این فهم کلی وجود دارد که برخی بازیافت‌کنندگان غیر رسمی در نزدیکی این اماکن زندگی می‌کنند و با زباله های دیگران برای گذران زندگی تلاش می کنند. افرادی در کشور ما هم همین کار را می کنند، اما ما بهترین دسترسی به زباله را برای آن‌ها فراهم نمی کنیم. حتی اگر فضای زیادی در این کشور داشته باشیم، در مقایسه با دیگر کشورها، هنوز هم گروه‌های اقلیت را در معرض زباله‌ دیگران قرار می دهیم.

لام: درباره نابرابری‌های زباله در آمریکا کمی صحبت کنید.

رنو: آمریکا فضای زیادی برای دفن زباله دارد، با این حال برخی جوامع بیشتر از دیگران در معرض زباله هستند. از آنجا که این اماکن دفن زباله خیلی وسیع بسیار انگشت‌شمار هستند، شما برای داشتن یک محل دفن زباله بسیار وسیع به فضای بسیار زیادی نیاز دارید. همچنین این فضا باید فاصله نسبتا کمی با بزرگراه داشته باشد که بتوانید زباله‌ها را از دورترین مکان به آنجا بیاورید، و نیازمند زمینی ارزان هستید و نمی‌توانید از طرف اجتماع ساکن نزدیک آن محل مقاومت زیادی را تحمل کنید.

این بدان معنی است که اماکن روستانی که مالیات کمی می‌پردازند و سازمان‌های سیاسی کمتری دارند با احتمالا بیشتری به یک سایت دفن زباله تبدیل می‌شوند. در نتیجه، اکثر سایت‌های دفن زباله در نزدیکی نزدیک جوامع فقیر و یا رنگین پوست احداث می‌شوند. بنابراین، حتی با اینکه ما در این کشور فضای زیادی داریم، هنوز هم گروه‌های اقلیت و محروم را در معرض زباله‌های عمومی قرار می‌دهیم. شهر روستایی کوچکی که من مطالعه کردم دو محل دفن زباله عظیم داشت، که این غیر طبیعی است. و این پیامد جمعیت کشاورز مسنی بود که نمی‌توانست نه بگوید. در زمان احداث این محل دفن زباله قرار بود که دپوی زباله به نزدیکی شهری سفیدپوست نشین و مرفه‌تر منتقل شود، اما آن ها توانستند به شکلی موفق مقاومت کنند. قرار بود که زباله‌های کانادا به زمین های بومی در آنتاریوی شمالی منتقل شود، اما آن ها نیز مقاومت کردند. زباله‌ها عموما در جایی جمع می شوند که ساکنین محلی نتوانند در برابر آن مقاومت کنند.

لام: شما به مدت نه ماه در یک محل دفن زباله مشغول به کار بوده‌اید. شما در کتاب‌تان نوشتید که، بر مبنای تجربه شخصی‌تان، به نظر می‌رسد که محل دفن زباله و زباله چیزهایی هستند که انسان نمی‌تواند کنترل و یا حفظ کند. چرا؟

رنو:  هر عملیات دورریزی زباله یک مشکل دارد: زمانی که مواد اورگانیک تجزیه می‌شوند، این دعوتی است برای تمامی جانوان و حشرات میکروبی و تجریه کننده زباله.

اولین محل‌های دفن زباله طوری طراحی شده بودند که خاک سطح زباله را می‌پوشاند و بدین‌ترتیب مگس‌ها و حشرات نمی‌توانستند داخل زباله تخم‌ریزی کنند، بنابراین حشرات تجزیه کننده زباله به راحتی نمی‌توانستند به آن دسترسی داشته باشند، این تا میزانی کار می‌کرد، اما شما نمی‌توانید حشرات و جانداران زنده را برای مدت طولانی از زباله دور نگه دارید. در عوض، در محل‌های دفن زباله پرندگان بسیاری دارید، و باز هم در زیر سطح زمین میکروب‌هایی داری که گاز متان تولید می‌کنند. پرندگان مزاحم هستند، اما میکروب‌ها یک آلودگی جوی ایجاد می‌کنند که بیست و پنج بار قدرتمند تر از گاز گلخانه‌ای و کربن است. بنابراین مهم نیست که شما چه فعالیتی دارید، جانداران و دیگر عناصر در عملیات زباله و با طراحی‌های انسانی مزاحمت ایجاد می کنند.

از بین بردن چیزها و دفن آن‌ها، اغلب واقعیت را تحریف می کند، و به نظر می‌رسد که همه چیز قابل بازیافت هستند.

لم:  شما از کار در محل دفن زباله چه چیزی آموختید و چگونه فهم کارگران زباله می تواند کیفیت زندگی ما را ارتقاء دهد؟

رنو: من آموختم که این کار قبل از هر چیز دشوار است، محل دفن زباله اغلب بی‌ارزش نیست، که بخواهید زباله‌ها را رها کنید تا در هوای آزاد تجزیه شوند. این محل‌ها زباله‌ها را با دقت فشرده، گسترده و دفن می‌کنند- زباله‌هایی متنوع مثل- لجن فاضلاب، خاکستر کوره های زباله سوز، زباله‌های حیاط و مواد دورریختنی ساکنین- و بنابراین همه در یک محدوده دفن زباله وجود دارند. اما از آنجا که  حفظ و کنترل آن‌ها دشوار است، این اتفاق می‌افتد، و به همین دلیل است شما به کارگرانی نیازمندید که در ازاء مبلغی ناچیز، کاغذها را جمع‌آوری کنند، شیرابه‌های خطوط گاز را تعمیر کنند، جاده‌ها را پاکسازی کنند و غیره. این کاری است که من برای نه ماه انجام دادم، و تا قبل از آن پیچیدگی این کار را درک نکرده بودم.

اما این به بینش و درک دیگری هم منجر شد، آن که این افراد آنقدر این کار را خوب انجام می‌دهند که ما بسیار آسان فراموش می‌کنیم که این یک ارتباط اجتماعی است، که ما را به دیگر افراد و مکان ها مرتبط می‌کند. اگر محل‌های دفن زباله به آسانی از دید ما ناپدید شوند، ما حتی می‌توانیم چیزها را با سرعت بالاتری دور بریزیم، گویی که این کار ما هیچ پیامدی ندارد. این مهم‌ترین چیزی بود که دریافتم، اینکه محل دفن زباله در واقعا شیوه تفکر ما و تخیل ما را نسبت به امر ممکن تغییر می‌دهد. من در این کتاب استدلال می‌کنم که از بین بردن چیزها و دفن کردن‌شان، اغلب واقعیت را منحرف می‌کند، و اینطور نشان می‌دهد که همه چیز دورریختنی‌ست و همچنین باعث می‌شود که  فکر کنیم می‌توانیم دقیقا همان چیز را و یا حتی بهتر از آن را بدون هیچ هزینه‌ای نگهداری کنیم.

فکر می کنم که باید دوباره با مکان هایی که فراموش کرده ایم، مثل محل های دفن زباله، مرتبط شویم. برای درک این مسئله که چه اتفاقی باید بیافتد که زندگی ما، افراد و فعالیت های مورد نیازش را آنطور که هست حفظ کند. فکر می‌کنم که این می‌تواند برای ما انگیزه‌ای برای فکر به شیوه‌های جایگزین زندگی باشد.

لام: این چیزی است که شما آن را «یکسانی بازتولیدشونده» می‌نامید، که به نظر من بسیار جالب است، چرا که اغلب ما به مصرف‌گرایی در قالب خرید کالا ها فکر می‌کنیم چون آن ها نو و جدید و متفاوت هستند. چگونه یکسان بودن می‌تواند مولد زباله باشد؟ و شیوه‌های جایگزین زندگی‌ای که نخواهیم زباله زیادی تولید کنیم چیست؟

رنو:  یکسانی بازتولیدشونده بدان معناست که ما می‌خواهیم کالاها دقیقا مشابه با کالاهای قبلی‌ای باشند که خریداری کرده‌ایم و دقیقا مشابه کالاهایی که در آینده خریداری خواهیم کرد. افزایش بسته‌بندی را می توان نتیجه و محصول این تعهد به یکسانی دانست. بسته‌بندی اطمینان می‌دهد که کالاها دیگر کیفیت خود را از دست نمی‌دهند و از محل تولید تا فروشگاه فاسد نمی‌شوند. و ما تمامی آن بسته بندی رادور می ریزیم. و تولید کننده، نیز به زعم خود، کالاها و محصولات زیادی را که مطابق با معیارهای کیفیت شان نیست دور می ریزند، چرا که آن ها از آن یکسانی، تقاضا و انتظار مصرف کننده را برآورده می کنند. این کنایه از این است که ممکن است یک چیزی کالایی عالی باشده یک قوطی کوکا، برای مثال، که ایده ما را درباره کوکا برآورده کند ولی اگر یک لیبل کمی خراب داشته باشد، به محل دفن زباله فرستاده می شود. به بیانی دیگر، بخش اعظم این زیاله نه تنها آنچه را که ما به عنوان مصرف کننده می خواهیم، حفظ می کند، بلکه شرکت های برند هم همین کار را می کنند.

بنابراین، چیزی که می توانیم برای آغاز جریان آگاهی مصرف کننده انجام دهیم این است که باید برای تولید کننده روشن کنیم که عیبی ندارد اگر کالاها کمی از ایده آل کیفیت پایین تری داشته باشند. ما می توانیم آن ها را با قیمت های پایین تر خریداری کنیم. این اتفاقی ممکن است، اما این تنها یک راه حل کامل نیست. در واقع، ما باید در قبال یافتن چیزها در مقایسه با خریداری شان راحت تر باشیم. اگر دسترسی بیشتری به محل دفن زباله و یا محل های بازیافت دسترسی بیشتری داشته باشیم؛ آنگاه می توانیم این اتکا به بازتولیدی یکسان را به چالش بکشیم و خود را با تغییر راحت تر وفق دهیم.

لام:   از کار میدانی خود چه جمع بندی ای دارید؟

رنو:  مهم ترین دریافت من از این کار میدانی این بود که ما تنها چیزها را دور نمی ریزیم، بلکه علاقه شدیدی داریم که چیزها را مشابه نگه داریم و تغییر ندهیم. فکر می کنم این درباره چیزی بیشتر از آگاهی میحطی است. نوعی مقاومت هستی شناختی که به نظر میرسد که نسبت به هر چیز و هر فرد در حال مسن شدن داریم.

ما مرگ را انکار می کنیم و در فرهنگمان نسبت به آن مقاومت سیتماتیک داریم، و نمی پذیریم که به زباله خودمان نزدیک شویم. به همین دلیل است که من درباره محل های دفن زباله به عنوان تحریف کننده حس ما از فرآیند و تغییر صحبت می کنم، چرا که باور دارم که آن ها خرابی و ناپایداری مواد را انباشته می کنند به شیوه ای که سایر افراد بتوانند محیط هایی پایدار را حفظ و در آن زندگی کنند. این بزرگترین فهم من بود، و فکر می کنم که یک راه حل برای این بحران هستی شناختی این است که یاد بگیریم که پذیرای فقدان و مرگ باشیم، اما این چیزی بیشتر از بازیافت بیشتر و یا علاقه به محیط زیست است.

منبع: آتلانتیک مارس ۲۰۱۶