تجربه های غلامرضا کتال در تولید یک مستند تک نفره
این فیلم در سال های ۱۳۸۳ و ۸۴ فیلمبرداری شده است و نگاهی دارد به زندگی و کار توران میرهادی. گفتگو ها توسط جمال الدین اکرمی نویسنده ادبیات کودکان انجام شده است
نوشتههای مرتبط
فیلم یکی بود یکّی نبود (تصویر بردار پزوهشگر، کارگردان و تهیه کننده غلامرضا کتال .تدوینگر فرید دغاغله-۱۳۹۶) با دست هایی شروع می شود که سرگرم مرتب کردن عکس هایی روی میز است. در واقع از این طریق آقای کتال نخستین طرح ساختاری فیلم را معرفی می کند که عبارت از مرور یک زندگی از طریق چینش عکس ها ست. شخصیت اصلی فیلم ، خانم توران میرهادی در حال مرتب کردن خاطرات خود از گذشته است. با مادر ی آلمانی، پدر ایرانی ، برادرش فرهاد و محل زندگی کودکی اش در شمیران که روستایی بود آشنا می شویم.
دومین صحنه ” کار روزانه در سازمان فرهنگنامه کودکان و نوجوانان” است . و خانم میرهادی در آغاز یاد آوری زندگی خانوادگی اش به تصحیح یک نگاه می پردازد و می گوید : نظر ما در بارۀ ابعاد فرهنگی زندگی اروپائیان چندان درست نیست.
از خانم میرهادی و مادرشان (گرتا دیتریش) به عنوان شخصیت هایی فرهنگی، دو پرتره زیبا توسط استاد علی اکبر صنعتی کشیده شده که با موسیقی نوروز تو راهه اثر ثمین باغچه بان همراه می شود که حس خوبی را به این صحنه می افزاید.آقای کتال به من گفت که انتخاب نوروز تو راهه، هم به خاطر نقش مادر است ، هم به دلیل یاد آوری تأثیر جبار باغچه بان بر خانم توران میرهادی است و هم به این دلیل که فرزندان باغچه بان در مدرسه فرهاد درس می خواندند.
فیلم با همان طرح ساختاری یعنی مرور یک زندگی به پیش می رود. خانم توران میرهادی در سن ۷۷ سالگی مورد مصاحبه قرار گرفته است و همانطور که عکس ها به صورت تاریخی مرتب می شوند ، خاطره هایی را زنده می کنند . در این فیلمسازی تک نفره که غلامرضا کتال با دو دوربین به سر صحنه رفته، درون کادر ، میکروفن را نصب می کند. و از دوربینی به دوربین دیگر می رود. خانم میرهادی پس از مکثی کوتاه از عروسک هایش می گوید. استفاده از دو دوربین دارای طرح منظمی است ؛ ما در چند صحنه ، تصویر نیم رخ خانم میرهادی را در حال صحبت با فردی در خارج از کادر می بینیم و دوربین دوم در واقع ناظر آن اتفاق است و گاهی خانم میرهادی سرشان را از مصاحبه گر اصلی ( که خارج از کادر وروبرویشان نشسته) به سوی دوربین دوم هم بر می گردانند . طرح ساختاری فوق را کپشن همراهی می کند که تقطیع صدایی نیز بوجود می آورد. بخشی از اطلاعات فیلم از طریق همین کپشن ها ارائه می شود. از جمله ” وقتی خبر مرگ برادرش فرهاد از پاریس رسید عهد کرد که کاری به یاد او انجام دهد. و یا سال ۱۳۳۴ کودکستان فرهاد و بعد تر دبستان و دبیرستان و مجتمع تجربی فرهاد را تأسیس کرد”. اسناد فیلمیک نیز وجود دارد . از جمله دو صحنه سیاه و سفید و رنگی آرشیوی و همدورِۀ مدرسه فرهاد در فیلم گنجانده شده که می تواند شرایط دبستان های مختلط روستایی و شهری دردهه سی را نشان دهد. فیلمی خبری از برگزاری نمایشگاه شورای عالی کتاب کودک نیزهست.
این دی وی دیِ هفتاد و هشت دقیقه ای از طریق کپشن ، به فصل هایی تقسیم بندی شده و در هر فصل، بخشی از تاریخ زندگی و خصوصیات شخصیتی خانم میرهادی آشکار می شود. از جمله این که همسر ایشان جعفر وکیلی به خاطر فعالیت های سیاسی اش در سال ۱۳۳۳ اعدام شد. البته فیلم وارد محدوده فعالیت های سیاسی شوهر نمی شود. ولی این کنجکاوی را بوجود می آورد که جعفر وکیلی کیست؟
در فصل مربوط به روش تدریس می بینیم گرچه خانم میرهادی به آموزه هایش در اروپا اشاره نمی کند، ولی به نکاتی اشاره دارد که از دانش تعلیم و تربیت مدرن ریشه گرفته است: از جمله ایشان آشنایی با طبیعت را در سرلوحه تعلیمات خود قرار داده بود. همچنین تعریفی که از مفهوم استعداد در نزد کودکان داشت در خور توجه است . خانم میرهادی می گوید: دانش آموزی که دستش را بالا می برد و می گوید من نفهمیدم ، فصل جدیدی در شناخت کلاس به روی معلم می گشاید و کلاس را یک قدم به پیش می برد. زیرا ممکن است خیلی های دیگر هم نفهمیده باشند ولی نپرسند.
خانم میرهادی هر لحظه از زندگی اش را بر مبنای معیارهای خاص خودش از جمله عشق وافر به کار، به پیش برده است آن را در توصیف همسر دوم خودش ( محسن خمارلو که مدت ۲۵ سال ، مشترکاً مجتمع آموزشی تجربی فرهاد را به صورتی الگو واره اداره کردند) توضیح می دهد. و البته به مفهوم تجربی بودن در آموزش اشاراتی می شود. از حاصل کوشش های خانم میرهادی و نهاد تحت سرپرستی ایشان شانزده جلد فرهنگنامه کودکان و نوجوانان با ۳۲۵۰ مقاله منتشر شده است.
در این فیلم، آرامش توران میرهادی که در رفتار مهربانانه و سخن او مشهود است به آرامش درونی فیلم تبدیل شده است. هر چند فیلم شرح درون پرغوغا و زندگی پرملال ایشان نیز هست. خانم میرهادی در آخرین نگاه به دوربین اظهار امیدواری میکند که هیچوقت جنگ نشود. او در هنگام ادای این کلام در واقع خاطرات داستانی ضد جنگ را که در کودکی خوانده بود به یاد می آورد و انتخاب آن برای انتهای فیلم، به گمانم شایسته ترین گزینش برای صحنۀ پایانی فیلمی در باره یک شخصیت تآثیر گذار فرهنگی و اجتماعی است.