انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مصاحبه پلیکرونیو با هاـجون چنگ و چامسکی

برگردان عاطفه اولیایی

از اواخر دهه ۱۸۷۰، اقتصاد جهان و ملل مسلط ، به آهنگ نئولیبرال جهانی شدن حرکت کرده اند. تأثیر این روال بر زندگی اجتماعات در هر گوشه جهان عبارت بوده است از نارضایتی شدید به همراه رشد احساسات ملی و ضد نخبگی. انگیزه جهانی شدن واقعا چیست؟ چه کسانی واقعا از آن بهره می برند؟ آیا جهانی شدن و سرمایه داری در هم تنیده اند؟ با سطح نامتعادل درآمد ها و عدم امنیت اقتصادی چه باید کرد؟ آیا پیشروان و رادیکال ها باید خواستار درآمد پایه ای جهانشمول شوند؟ در این مصاحبه، دو متفکر معاصر: چامسکی و چانگ ( اقتصاددان دانشگاه کمبریج) در باره موضوع های فوق گفتگو دارند.

پلیکرونیو(پ) : جهانی شدن را معمولا روند تعامل و هم آمیزی بین اقتصاد و مردم دنیا از ورای تجارت بین الملل و سرمایه گذاری خارجی به یاری فناوری اطلاعات دانسته اند. آیا جهانی شدن، به سادگی روندی طبیعی و غیر قابل اجتناب اقتصادی، اجتماعی و و آمیختگی فناوری است یا پدیده ای بیشتر سیاسی که طی آن دولت ها تغییراتی در سطح جهان ( جهانی شدن توسط دولت ) ‌ایجاد می کنند؟

هاـ جون چنگ (ج): مهمترین اسطوره در باره جهانی شدن، ‌آن را ناشی از پیشرفت فناوری می داند، و منقدین آن را « فناوری هراسان» می نامند. حال اگر فناوری معیاری برای درجه جهانی شدن باشد، چگونه می توان این واقعیت را توضیح داد که دنیا در اواخر قرن ۱۹ و اوائل قرن بیستم، ‌به مراتب بیشتر جهانی بوده است تا نیمه قرن بیستم؟‌بین ۱۸۴۰ تا ۱۹۱۴، اولین دوره لیبرالیسم، که بر فناوری‌کشتی بخار و تلگراف تکیه داشت، اقتصاد دنیا تقریبا در همه موارد بسیار بیشترجهانی بود تا در دوره ی بسیار کمتر لیبرال نیمه قرن بیستم ( بین ۱۹۴۵ تا ۱۹۷۳) ؛ یعنی در دوره ای که تمام فناوری های حمل و نقل و ارتباطی امروزه ، ولی نه چنین پیشرفته و کارآ، را به کار می گرفتیم، البته به غیر از اینترنت و تلفن همراه. دلیل کمتر جهانی بودن در دوره دوم، کنترل و محدویت شدید حرکت کالا ها، خدمات، سرمایه و انسان توسط دولت ها بود. این کنترل به تدریج لیبرالیزه شد. قابل توجه است که علیرغم درجه پائین تری از جهانی شدن،‌سرمایه بهترین رشد را داشته، عدم تساوی کمتر،‌و ثبات مالی بیشتر بوده است. واقتصاد سرمایه داری پیشرفته، شاهد پائین ترین سطح بیکاری در دروه ی ۲۵۰ ساله ی سرمایه داری بوده است. به همین دلیل این دورا را «دوران طلایی سرمایه داری » می خوانند.
فناوری به تنهایی مرز های خارجی جهانی شدن را می تواند رقم زند. کشتی های بادی نمی توانستند چندان در گسترش جهانی شدن مؤثر باشند. این سیاست های اقتصادی و یا بهتر بگوئیم سیاست است که محدوده جهانی شدن را معین می کند. محرک شکل فعلی جهانی شدن، بازای شدن و یا ابرشرکتی شدن، تنها و بهترین روش جهانی شدن نیست و نوعی پویا تر، مناسب و پایدار تر از آن ممکن است.
می دانیم که جهانی شدن به طور مشخص در قرن ۱۵ م شروع شدو پس از آن درجات مختلف جهانی شدن وجود داشته است. هر مرحله بازتابی از تأثیر قدرت دولت های حاکم و نیز تغییراتی در شکل نهاد ها ( مانند کارخانه ها)، فناوری جدید و ارتباطات بوده است.
پ: مرحله فعلی جهانی شدن ( ۱۹۷۳ تا حال حاضر) بامراحل قبلی چه تفاوتی دارد؟
ج: مرحله فعلی در دو مورد مهم از مراحل گذشته متمایز است. ابتدا آن که امپریالیسم به آشکاری گذشته عمل نمی کند. قبل از ۱۹۴۵ُ کشور های سرمایه داری پیشرفته، آشکارا در پی اعمال سیاست های امپریالیسمی بودند.: استعمار کشور های ضعیف تر، تحمیل «قرارداد های نامساوی» که آنها را عملا تبدیل به مستعمره شان می کرد. به عنوان مثال محروم کردن مستعمره از درامد های گمرگی با اشغال بخشی از سرزمین آن از طریق «اجاره» و غیره… از ۱۹۴۵، شاهد ظهور سیستمی جهانی بوده ایم که امپریالیسم عریان را رد می کرد و شاهد روند مستمر استعمار زدایی بوده ایم. با برخورداری از حق حاکمیت، این کشور ها عضو سازمان ملل شده وتابع قوانین رأی این نهاد شدند،‌یعنی هر کشور از یک رأی برخوردار است. البته نمی توان از تساوی کامل سخن گفت: اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل از حق وتو برخوردارند و بسیاری از از نهاد های اقتصادی بین المللی ( همچون صندوق بین المللی پول و بانک جهانی) از حق یک دلار = یک رأی ( که حق رأی را به سرمایه منوط می کند) برخوردارند. با این حال، نظم جهانی پس از ۱۹۴۵،‌بسیار بهتر از قبل از آن بود. متأسفانه در دهه ۱۹۸۰و با تشدید آن در نیمه دهه ۱۹۹۰،‌حاکمیت در کشور های پسا استعماری عقب گرد کرده است. پیدایش سازمان تجارت جهانی، در ۱۹۹۵،‌«فضای تصمیم گیری های سیاسی » را بر کشور های رو به رشد تنگ کرد. این فضا با یک سری توافق های دوجانبه بین کشور های ثروتمند و رو به رشد و نیر معاهدات سرمایه گذرای مانند توافق تجارت آزاد با ایالات متحده و توافق مشارکت اقتصادی با اتحادیه اروپایی،‌باز هم کوچک تر شد. دومین دلیل تمایز جهانی شدن پس از ۱۹۷۳ آن است که تاثیر اقتصادی ابرشرکت های فرا ملی که از اواخر قرن ۱۹ حضور داشتند، از دهه ۱۹۸۰ بسیار شدید تر شد و به علاوه، قوانین را به نفع خود تغییر داده اند ومهم تر از همه مکانیسم ضوابط حل اختلافات سرمایه گذاران (۱) را در بسیاری از توافق نامه های بین المللی گنجاندند. طبق این مکانیسم، ابرشرکت های بین المللی می توانند حکومت ها یی را که با ضابطه گذاری، منافع آنان را به خطر می اندازند به دادگاهی متشکل از سه داور و وکلای طرفدار ابرشرکت ها بکشانند. چنین گسترشی در قدرت ابرشرکت ها بی سابقه است.
پ: نوآم، آیا سرمایه د اری و جهانی شدن متفاوت اند؟
چ: اگر منظور از «جهانی شدن» آمیختگی بین المللی است، بسیار قدیمی تر از سرمایه داری است. جاده ابریشم در دوران ماقبل مسیحیت، نوعی از جهانی شدن بود. ظهور سرمایه داری صنعتی ویژگی جهانی شدن را دگرگون ساخت و با هر بار تغییر در اقتصاد جهانی توسط کسانی که آدام اسمیت «اربابان بشریت» خواند، صورت گرفته است. اینان با شعار «همه چیز برای ما و هیچ برای دیگران» از « اصل شر » پیروی می کردند. در دوره اخیر جهانی شدن نئولیبرالی، از سال ۱۹۷۰،‌ توسط ریگان و تاچر تغییراتی اساسی رخ داد و پس از آن، با تغییر دولت ها، سیاست ها چندان تغییری نکرده اند. ابرشرکت های تراملی نیروی محرکه اصلی اند و با استفاده از قدرت سیاسی شان، سیاست های دولت را به نفع خود رقم می زنند. طی این سال ها، این ابر شرکت ها با برخورداری از حمایت دولت ها، مفهوم زنجیره تأمین (۲) را سکه زدند که طبق آن «شرکت رهبر» تولید را از طریق شبکه پیچیده بین المللی که خود ایجاد کرده و در کنترل دارد، به خارج از کشور منتقل می کند. اَپل مثالی است مشخص. طراحی آیفون در آمریکا ، اجزا آن از عرضه کننده های متعدد در ایالات متحده و آسیای شرقی ابتیا، ‌و مونتاژ آن در کارخانه عظیم تایوانی به نام فاکس کان در چین صورت می گیرد. سود اپل ده برابر فاکس کان است و منفعت حاصله برای چین، به قیمت استثمار کارگرانی است که در شرایطی دهشتناک تولید می کنند. دفتر اپل در ایرلند که برای فرار از مالیات آمریکا باز شده است، اخیرا به دلیل نپرداختن مالیات ( در اروپا) ازجانب اتحادیه اروپا حدود ۱۴ بیلیون جریمه شد. نیکولاس فیلیپس طی مقاله ای در امور بین المللی اظهار می دارد که اپل با هزاران شرکتی که در تولید کالاهایش درگیرند رابطه ای رسمی ندارد . شرکت های رده های پائین تر، حتی نمی دانند برای اپل تولید می کنند.
مقیاس عظیم این جهانی شدن در گزارش سرمایه گذاری ایالات متحده در سال ۲۰۱۳، تهیه شده توسط کمیته تجارت و توسعه سازمان ملل ،‌ آشکار است. طبق این گزارش،‌٪۸۰ تجارت جهانی ( دورن زنجیره تأمین) توسط ابرشرکت ها ی تراملیتی انجام می شود که شاید٪۲۰ درصد اشتغال جهانی را تآمین می کند. در حالی که ابرشرکت های آمریکایی در اقتصاد جهانی تصاعدی رشد کرده اند، با معیار های سنتی،‌ثروت ملی رو به کاهش رفته است. شان استارکه مالکیت را در این اقتصاد جهانی شده مطالعه کرده است، باور دارد که در عصر جهانی شدن و نئولیبرالی، تولید ناخالص ملی، دیگر معیاری برای تخمین ثروت نیست. در شرایطی که جهان از اقتصاد سیاسی ملی فاصله می گیرد، با فعالیت های زنجیره ایِ در هم آمیخته و پیچیده ی عرضه،‌قرارداد های ثانوی،‌ و سایر حیله ها، معیاری واقعی تر برای سنجش قدرت جهانی و ثروت ملی عبارتست از میزان ‌مالکیت ابرشرکتی ثروت دنیا. طبق پژوهش وی، تقریبا در بخش اقتصادی ( تولید کارخانه ای، مالی، خدمات، خرده فروشی و غیره) ابرشرکت های ایالات متحده مقام اول را در مالکیت اقتصاد جهانی حایز است و در مجموع صاحب ٪۵۰ آن است ( مترجم ـ تصویر بالا) . این تقریبا معادل ثروت ملی ایالات متحده در۱۹۴۵ یعنی زمان اوج قدرتش بود. از سال ۱۹۴۵ تا به امروز، ‌طبق معیار های سنتی، ثروت ملی حدود ٪۲۰ کاهش یافته است، در حالی که مالکیت ابرشرکت های ایالات متحده رشدی انفجاری داشته اند.
پ: شعار سیاستمدارن میانه رو حاکی از منفعت بردن همه از جهانی شدن است. با این حال،‌چنانکه برانکو میلانوویچ در کتاب عدم تساوی جهانی نشان داده است، برخی از آن سود برده و اغلب دیگران می بازند. حال سؤال چنین است که آیا موفقیت در این عصر ناشی از مهارت است؟
ج: نظر بهره وری همه از جهانی شدن بر این فرض متکی است که در صورتی که تجارت بین المللی و یا سرمایه گذاری فرا مرزی موفقیت برخی صنایع را ممکن نسازد،‌کارگران را بتوان بدون هزینه به صنعت دیگری منتقل کرد. به عنوان نمونه، برخی از کارگران در ایالات متحده که به دلیل نفتا شغلشان را از دست می دهند با «باز آموزیِ خود» به صنعتی دیگر که به دلیل همین قرار داد تأسیس می شود ( مانند نرم افزار سازی و سرمایه گذاری بانک ها ) منتقل می شوند. پوچی این استدلال به روشنی روز است: در دو دهه اخیر، چند کارگر خودرو سازی را در ایالات متحده دیده اید که پس از بیکارشدن، توانسته باشند مهندس نرم افزار و یا مشاور سرمایه گذاری در بانک ها شوند؟ امکان شغلی آن ها معمولا بین سرایه داری و یا نگهبانی در شب ، کارگری در سوپر مارکت،و البته با دستمزدی کمتراز سابق است.
موضوع بر سر این است که حتی اگر کشور در مجموع از جهانی شده نفع ببرد، بازنده ها هنوز بسیارند، به خصوص در میان کارگرانی که مهارت هایشان دیگر مورد احتیاج نیست. تا زمانی که به این کارگران رسیدگی نشود، نمی توان ادعا کرد که جهانی شدن به نفع «همه» است… البته اغلب کشور های ثروتمند مکانیسمی برای کمک رسانی به بازندگان تعبیه دیده اند،‌مانند دولت های رفاه اجتماعی ویا برنامه های باز آموزی و یا شغل یابی در اسکاندیناوی؛ و یا کمک های موقتی به کارخانجات برای استخدام بیکاران و یا تخصیص بودجه برای پرداخت انفصال کارگر/کارمندان. برخی کشور ها از مکانیسم های بهتری برخوردارند و برخی دیگر مانند انگلستان، متأسفانه برنامه های رفاه اجتماعی را بسیار محدود کرده اند.
پ: به نظر شما، جون، آیا تلفیق جهانی شدن و فناوری به عدم تساوی دامن زده است؟

ج: همان طور که در بالا متذکر شدم،‌جهانی شدن و فناوری تعیین کننده نیستند. در سوئیس، بین ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ عدم تساوی کاهش یافت، اضافه نشدن نابرابری در در کانادا و هلند در دوران نئولیبرال،‌حاکی از آن است که کشورها ی متفاوت با فناوری یکسان و با قرار گرفتن در همان روند جهانی شدن، در محدود کردن آن اختیار دارند. در واقع برای کنترل عدم تساوی درآمد ها، حکومت ها از ابزار های بسیاری برخوردارند. بسیاری از کشور های اروپایی همچو آلمان، فرانسه، سوئدو بلژیک، قبل از آن که با استفاده از برنامه های رفاه اجتماعی و مالیاتی عادلانه، درآمد را باز توزیع کنند، از عدم تساوی بالاتری از ایالات متحده برخوردار بودند.
پ: نوآم،‌جهانی شدن چگونه تمایل ذاتی سرمایه داری را به عدم تساوی ، استثمار، وابستگی اقتصادی شدت می دهد؟
چ: در دوران سرمایه داری صنعتی، جهانی شدن همواره وابستگی، عدم تساوی و استثمار را به میزان وحشتناکی دامن زده است. مثالی کلاسیک، انقلاب صنعتی است که در ابتدا اساسا تکیه بر پنبه تولید شده عمدتا در جنوب ایالات متحده وتحت بیرحم ترین رژیم برده داری در تاریخ بشر تولید می شد، داشت. این رژیم، پس از جنگ داخلی،‌با کیفری کردن سیاه بودن و اجاره زمین توسط کشاورزان شکلی جدید به خود گرفت. شکل امروزی جهانی شدن نه تنها شامل ابراستثمار پائین ترین رده های زنجیره تأمین است،‌بلکه عملا به نسل کشی در شرق کنگو دست می زند. در سال های اخیر، در عین قتل عام میلیون ها کنگویی، مواد معدنی استخراج شده راه به مراکز تولید کالا های فناوری در زنجیره تأمین جهانی پیشرفته برده است. ولی به غیر از این عامل وحشتناک، پیروی از «اصل شر» به طور طبیعی به چنین نتایجی می رسد. (۳)
مطالعات فیلیپس که ذکر کردم،‌یکی از نادر پژوهش هایی است در مورد «چگونگی تولید عدم تساوی در دنیای ‫[ زنجیره تآمین‫‪] از ورای عدم تقارن (‌م ـ نابرابری؟)‌های قدرت اجتماعی و عدم تقارن های قدرت سیاسی.» به طوری که فیلیپس نشان می دهد،‌» انسجام و بسیج این عدم تقارن های بازار بر پایه ساختاری از تولید مبنی است که در آن تعداد معدودی از کارخانجات بسیار بزرگ در رأس‌، از موقعیت انحصاری چند قطبی (۴) یعنی از موقعیت مسلط در بازار برخوردارند، وویژگی رده های پائین تولیدی همانا بازار های متراکم و رقابتی است… نتیجه این شرایط رشد انفجاری بی ثبات، نا امن و استثماری در سراسر جهان است. کارگران نیر عبارتند از مهاجرین، قراردادی ها و زنان، و در انتهای طیف، استفاده از کار اجباری است.»‬‬‬‬‬‬‬‬‬
به گفته دین بیکر، تجارت حساب شده و سیاست های مالی، این شرایط راشدت می بخشند. به گفته وی، ‌در ایالات متحده، « ازدسامبر ۱۹۷۰ تا دسامبر ۲۰۰۰ به غیر از فراز و فرود های چرخه ای، اشتغال در کارخانجات تقریبا ثابت بود. از دسامبر ۲۰۰۰ تا دسامبر ۲۰۰۷ این اشتغال بیش از ۴,۳ میلیون کاهش یافت یعنی به میزان ٪۲۰. . دلیل این سقوط، کسری انفجاری در تجارت در این دوره بوده است و نه اتوماسیون. از ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۰، اتوماسیون (‌معروف به رشد بازدهی) بسیار صورت گرفت؛ ولی بازدهی بالاتر با افزایش تقاضا جبران شد و اشتعال تقریبا ثابت ماند. اما این امر دیگر در در ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ که کسری در تجارت معادل ٪۶ تولید ناخالص ملی شد، ( بیش از ۱,۱ تریلیون دلار در اقتصاد امروزی) ‌صادق نبود.» این ها دقیقا نتیجه سیاست دلار قوی و توافق هایی در باره حقوق سرمایه گذاران بود تحت پوشش «تجارت آزاد» و به نفع اربابان و نه نتیجه قوانین اقتصادی.
پ: ها جون چانگ، ‌پیشروان در پی استراتژی هایی برای خنثی کردن تأثیرات مضر جهانی شدن هستند، ‌ولی توافقی بر سر راهکردی واقع گرا و مؤثر تر وجود ندارد و پاسخ ها از اشکال بدیل جهانی شدن گرفته تا محلی گرایی بسیار اند. نظر شما چیست؟
چ:‌به طور خلاصه، من با جهانی شدنی کنترل شده مبنی بر محدودیت جریان سرمایه و محدودیت بیشتری برای جریان کالا و خدمات، موافقم. به علاوه، حتی با این محدودیت ها، لاجرم برنده و بازنده خواهیم داشت. در نتیجه به دولت رفاه ملی قوی تر ( و نه ضعیف تر) محتاجیم. از دید سیاسی، چنین راه حلی نیاز به نیروی سیاسی بیشتری برای کارگران و شهروندان دارد. فکر نمی کنم محلی گرایی راه حلی باشد. عملی بودن محلی گرایی بستگی به محلیت و معضلات مورد بحث دارد. اگر محل مورد نظر روستا و یا محله ای در منطقه شهری است، به زودی متوجه خواهید شد که بسیار موارد نادری می توانند «محلی» شوند. به عنوان مثال، منطقه ای در آلمان و یا ایالتی در ایالات متحده می توانند خوراک خود را از کشت تأمین کنند و یا برخی کالاهایی را که اکنون وارد می کنند، خود تولید کنند. با این حال، نمی توان به طور پایدار اغلب نیاز ها را به طور محلی تولید کرد. عاقلانه نیست که از هر کشور ( و ایالت در آمریکا) توقع داشته باشیم هواپیما، تلفن همراه و یا حتی همه خوراک خود را تأمین کند. بااین وجود من علیه همه انواع محلی گرایی نیستم. برخی کالا ها (خوراک و یا نیاز های بهداشتی) می توانند محلی تولید شوند.
پ: آخرین پرسش:‌ایده درآمد پایه ای جهانشول به منظور ابزاری برای تخفیف فقر و پاسخ به دغدغه اتوماسیون به تدریج پا می گیرد. شرکت هایی مانند گوگل و فیس بوک مدافع آن هستند؛ اگر چه هزینه آن با جامعه است و شرکت های چند ملیتی با استفاده از روبات و فناوری کامپیوتری از استخدام انسان احتراز می کنند. آیا مخالفان جهانی شدن سرمایه داری و پیشروان باید از این ایده دفاع کنند؟
ج:‌درآمد پایه ای جهانشمول نسخه های گوناگون دارد و نظری لیبرترینی است زیرا به جای تأکید بر هویت جمعی و همبستگی بر بیشینه کردن آزادی فردی تمرکز دارد.
همه شهروندان در کشور های با درآمدی بالاتر از متوسط ، شایسته برخورداری از منابعی پایه ای هستند ( در کشور های فقیر عملا به هیچ منبعی دسترسی ندارند)، یعنی برخورداری از بیمه بهداشت، تحصیلات، درآمد بازنشستگی، آب و سایر نیاز های «پایه ای» زندگی. این نظریه معتقد به پرداخت پول نقد به شهروندان است تا به انتخاب خود خرید کنند.
نسخه راست گرای درآمد پایه ای را فردریک ون هایک و میلتون فریدمن، راشد نئولیبرالیسم،‌مطرح کردند. آن ها در پی ارایه پول نقد و در عوض بریدن خدمات عمومی به طور کامل و یا به میزان بسیار بالایی هستند. من کاملا با این پیشنهاد مخالفم.
برخی از لیبرتن های چپ نیز مدافع این نظراند. البته با میزان بالاتری از پول پرداختی. پیشنهاد اینان ، توزیع درآمد را به طرز وسیع تری می طلبد؛ ولی اینان نیز معتقدند ارایه خدمات و «نیاز» های اولیه نباید بر عهده دولت باشد. این نسخه را مطلوب تر می دانم اما هنوز کاملا متقاعد نیستم. یکم آن که چنانچه اعضای یک جامعه به طور جمعی نیاز ها و خدمات مورد نیاز کم درآمدان را تأمین کنند، باید بتوانند در نحوه مصرف توسط دریافت کنندگان آن عمال نظر کنند. دوم آن که خرید فله ای خدماتی نظیر بهداشت، آموزش،‌نگهداری از کودکان، بیمه بیکاری و بازنشستگی از طریق دولت ، سپس ارائه آن به شهروندان بسیار ارزان تر است. نه تنها هزینه بهداشت در ایالات متحده اقلا ٪۵۰ بالاتر از سایر کشورهای ثروتمند است ( ٪۱۷ درآمد ناخالص ملی در ایالات متحده در مقایسه با ۵,۱۱ درصد در سوئیس)‌، بلکه شاخص های بهداشت در این کشور بسیار پائین تر از سایر کشور هاست. این شاخص ها حاکی از مسایلی اند که حتی درآمد پایه ی بالا قادر به حل آن نیست.
چ: به نظر من «بستگی دارد» به زمینه سیاسی ـ اقتصادی جامعه. آرمان باید چنین باشد:« به هر کس به میزان نیازش.» (۵) از نیاز های ابتدایی هر فرد، زندگی با عزت و شادکامی است که به توانایی اعمال کنترل بر شغل خود و در همبستگی با دیگران ، خلاقیت و ارزشمندی برای جامعه ترجمه می شود. چنین کارها اشکالی متفاوت به خود می گیرند: ساختن پلی زیبا که مورد نیاز همه است، آموزش و فراگیری به همراه کودکان، حل مسأله ی مشگلی در نظریه اعداد، و طیفی وسیع از دیگر موارد. مسلما پاسخگویی به چنین نیاز هایی ممکن است.
در دنیای فعلی، شرکت ها و کارخانجات به تدریج به اتوماسیون روی می آورند و تا آنجا که به یاد داریم نیز چنین بوده است، مانند ماشین جین برای پنبه. هم اکنون شاهدی حاکی از تغییری غیر مترقبه در این روند در دست نیست. مهمترین تأثیر آن بر بازدهی است که اتفاقا از میزان پس از جنگ دوم جهانی پائین تر است. در حال حاضر زمینه تولید بسیار آماده است: از نوسازی زیر بنا و‌ایجاد مدارسی بهتر، گرفته تا پسشبرد دانش و بسیار دیگر…. و بسیار نیز خواست مشارکت در این امر را دارند. از منابع بسیاری نیز برخورداریم . اما نظام اقتصادی ـ اجتماعی ناکاراست و قادر نیست این منابع را به نحو مثبتی گرد آورد. تحت نظام فعلی ترامپ ـ جمهوری خواهان آمریکایی ترسان و لرزان در چهاردیواری خود، اوضاع فقط رو به وخامت می رود. تا آنجایی که ربات ها و اتوماسیون، انسان را از بند کاری تکراری و شاید خطرناک رها سازد و در جامعه ای بری از اوقات فراغت، به وی اجازه رهایی خلاقیت اش را ارایه کند،‌باید به آن خوش آمد گفت. درآمد پایه ای می تواند نقشی ایفا کند ولی ابزاری است بس خام برای دسترسی به تفسیر ارجح تر مارکسیستی.

https://chomsky.info/20170705/ ژوئن ۲۰۱۷

ـــــــــــــــــــــــــ

پانوشت ها

investor-state dispute settlement (ISDS) (۱

(۲ the global value chain =: Supply chain

یک زنجیره تأمین (به انگلیسی: Supply chain)، سیستمی متشکل از سازمان‌ها، مردم، فعالیت‌ها، اطلاعات و منابعی است که در انتقال یک کالا یا خدمات از عرضه‌کننده به مشتری درگیر هستند. فعالیت‌های زنجیره تأمین منابع طبیعی، مواد خام و قطعات را به محصول نهایی برای عرضه به مشتری تبدیل می‌کنند. ( ویکی)
(۳) ـ در این مورد ر.ک به برگردان کتاب چامسکی در همین سایت: فنای رؤیای آمریکایی ….

oligopolistic ـ (۴)

“jedem nach seinen Bedürfnissen” ـ (۵)

***************************************
انتشار هر بخشی از این نوشته بدون تماس با نگارنده/مترجم ممنوع و موجب پیگرد قانونی است. بخش هایی از متن بدون خدشه به محتوی آن حذف شده اند. متن کامل به صورت کتاب منتشر خواهد شد.