انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

یونان: لحظه‌ی تصمیم

آلن وودز برگردان مهرداد امامی

مقدمه‌ی مترجم: وقایع یونان با قدرت‌گیری دولتی سیریزا و دست بالا یافتن گفتمان به‌اصطلاح «رادیکال» چپ بیش از هرچیز نشانگر شروع مقطع تاریخی دیگری است که در آن باز هم دولت‌های مردمی‌تر قرار است نقش «پای چپ سرمایه» را ایفا کنند. تحلیل ظهور سیریزا و سایر چپ‌های رادیکال واقعاً موجود در اروپا مانند پودموس در اسپانیا بدون عطف توجه به واکاوی جنبش‌های اجتماعی که این دولت‌ها بر موج‌ نارضایتی‌شان سوار شده‌اند، یعنی جنبش‌های ضدّریاضتی ناشی از تحولات اقتصادی دهه‌ی پایانی قرن بیستم و پانزده سال نخست قرن بیست و یکم، راه به جایی نمی‌برد مگر تجلیل پیوسته از موفقیت و اقبال انتخاباتی این قبیل احزاب. از طرف دیگر، تعریف هویت سیاسی یک حزب یا جریان با تأکید بر نقشی که می‌تواند در سیاست خارجی ایفا کند، هرچقدرهم آن نقش مترقی باشد، بدون مدّ نظر قرار دادن هم‌زمان نگرش‌های آن جریان به مناسبات اصلی داخلی در عرصه تولید نمی‌تواند تصویری واقع‌بینانه از ماهیت یا توان مدیریتی آن ارائه دهد. در همین جهت، جالب است که تا کنون حرف چندانی از مواضع یا سیاست‌های مورد نظر حزب سیریزا درباره سیستم کنترل اجتماعی تولید، چه از جانب تحلیل‌گران چپ‌گرای خارجی یا داخلی نشنیده‌ایم (به رغم این واقعیت مسلّم که نگرش اقتصادی غالب گرایشات موجود در ائتلاف سیریزا، از جمله وزیر اقتصاد یونان، یانیس واروفاکیس، به نحوه مدیریت در شرکت‌ها و کارخانه‌ها حمایت از نوعی «نظم خودانگیخته» است که به گفته واروفاکیس، مشاور خصوصی کمپانی تولید بازی‌های رایانه‌ای (Valve)، سازنده بازی معروف Counter Strike، می‌تواند با عنوان شکل پساسرمایه‌دارانه مدیریت درون ساختارهای سرمایه‌داری از طریق «دست نامرئی» نقش بدیل را ایفا کند. در این مورد به مقاله واروفاکیس با نام «چرا کمپانی وَلو؟ یا چرا به کمپانی‌ها نیاز داریم و چگونه ساختار مدیریتی وَلو با جهان شرکتی امروز هم‌خوانی دارد؟» در سایت شخصی او مراجعه کنید).
واقعیت سازش سیریزا با نهادهای وضع‌کننده‌ی ریاضت اقتصادی، یا همان ترویکا که نامش در توافق‌نامه جدید به «نهادها یا موسسات» تغییر یافته است، موضوعی است که دولت نوپای سیپراس را متوجه انتقادات شدیدی از جانب گرایش‌های گوناگون چپ، هم درون و هم بیرون از سیریزا کرده است. آلن وودز در مقاله مفصّل پیش‌رو با نگرشی خوش‌بینانه و همچنان باورمند به رادیکالیسم سیریزا، البته با فاصله‌گیری انتقادی از آن در مورد عقب‌نشینی‌های صورت‌گرفته و تداوم سیاست‌های ریاضتی این‌بار در قالب حزب رادیکال چپ، از اهمیت حقیقتی آشکار صحبت می‌کند: اینکه پیگیری و اجرای سیاست‌های سوسیالیستی رادیکالِ به نفع مردم یونان با احترام و پاسداشت هم‌زمانِ منافع بانک‌داران و سرمایه‌داران برلین-بروکسل مطلقاً ناسازگار است و این تضاد تضادی برگشت‌ناپذیر و حل‌ناشدنی است و دیر یا زود باید سیریزا را در یک‌سوی این خط‌کشی قضاوت کرد و توده‌ی مردم یونان اعم از طبقات کارگر، متوسط و بیکاران نیز به خوبی و بنا بر تجربه از این امر آگاهند.
*****

«یا باید فاتح باشید و حکومت کنید یا مغلوب شوید و اطاعت کنید، یا پیروزی یا رنج، یا چکش باشید یا سندان» (گوته)

طنین‌های ورسای

اخیراً در حال خواندن خاطرات جان مینارد کینز هستم، اقتصاددان انگلیسی سرشناس که در مذاکرات ورسای پس از شکست آلمان در جنگ جهانی اول شرکت داشت. مشابهت‌های بسیار چشم‌گیری بین مذاکره ورسای و وضعیت کنونی مذاکرات بر سر بحران بدهی یونان وجود دارند. تنها تفاوت این است که در زمان مذاکرات ورسای آلمان قربانی بود و اکنون این کشور خود سلطه روا می‌دارد.

در ۱۹۱۹، آلمان با خاک یکسان شد. صنایعش از کار افتادند و رشد تجارت به واسطه تحریم اقتصادی تحمیل‌شده از جانب کشورهای پیروز متوقف شد. زنان و کودکان آلمانی از گرسنگی رنج می‌بردند. با این حال متفقین، به‌ویژه فرانسه، بر اِعمال رنج و مشقت بیشتر بر کشوری ماتم‌زده تأکید ورزیدند و بی‌رحمانه آلمان را به منظور غرامت‌گیری در ازای تخریب‌های ناشی از دوران جنگ به تاراج بردند.

کینز، که دوراندیشی بیشتری از غالب هم‌طبقه‌ای‌های خود داشت، در برابر این دیوانگی متفقین اعتراض کرد. وی اشاره می‌کرد که پرداخت بدهی‌ها از جانب آلمان آشکارا غیرممکن است و اینکه با زیر ضرب بردن آلمان دولت‌های پیروز این کشور را به طرف مسیر بلشویسم ترغیب می‌کنند. کینز هشدار داد تا زمانی که باری بر دوش آلمان گذارده شود «آینده صنعتی اروپا تیره و تار است و دورنماهای انقلاب بسیار خوب.»

صحت همه‌ی این موارد بعدها اثبات شد اما در همان زمان هیچ‌کس توجه چندانی به هشدارهای کینز نکرد. در نهایت، مذاکرات بین فرانسه، آلمان و بریتانیا متوقف شد، کوه بدهی آلمان بلندمرتبه‌تر و از غرامت‌گیری صرف‌نظر شد و همه منتهی به اِشغال منطقه رور (Ruhr) به دست فرانسه و وضعیتی انقلابی در آلمان به سال ۱۹۲۳ گشت.
اینک تاریخ خود را تکرار می‌کند. پس از شش سال ریاضت اقتصادی تحمیل‌شده از جانب منطقه یورو تحت کنترل آلمان اقتصاد یونان به حدی رو به ویرانی رفته که گویی شکستی فاجعه‌بار در یک جنگ خورده است. یونان به ورطه رکود عمیقی انداخته شده است و دست‌کم ۲۵ درصد تولید ناخالص داخلی خود را از دست داده و در عوض دچار بیکاری گسترده و فقر و مشقت وحشتناکی شده که پس از جنگ جهانی دوم بی‌سابقه بوده است.
صحبت از شروع بازیابی اقتصادی شوخی ناخوشایندی است. آخرین ارقام نشان می‌دهند که بازگشتیِ مالیات‌ها کاهش داشته است در حالی که بدهی‌های یونان تا سطح غیرقابل تحملی افزایش یافته‌اند. بدهی‌های معوق، که شش سال پیش، قبل از اِعمال ریاضت اقتصادی ۱۲۵ درصد تولید ناخالص داخلی را تشکیل می-داد، اکنون به ۱۷۵ درصد آن رسیده است. حتی اگر کور هم باشیم آشکار است که امکان بازپرداخت این بدهی‌ها وجود ندارد. با این وجود، برلین و بروکسل همچنان به منظور کاهش بیشتر مخارج عمومی فشار وارد می‌آورند. سیاست ریاضت اقتصادی یونان را به لبه پرتگاه کشانده است.
نخست‌وزیر جدید یونان، الکسیس سیپراس و وزیر اقتصاد، یانیس واروفاکیس، به پاریس، لندن، بروکسل، برلین و رُم رفتند تا به توافقی دست یابند. اما هیچ توافقی در کار نبود. وزیر اقتصاد آلمان، ولفگانگ شابل، سرسخت‌ترین دشمن مذاکرات دوباره بر سر شرایط بسته کمک اقتصادی به یونان، با چهره عبوس منحصربه-فردی گفت: «حضور در دولت به معنای سروکار داشتن با واقعیت است و واقعیت اغلب اوقات به زیبایی یک رویا نیست.» اگر رهبران سیریزا در خواب و خیال بودند، با بیدارباش وقیحانه‌ای روبه‌رو شدند. به رهبران یونان با لحنی بی‌چون‌وچرا می‌گویند: بدهی‌هایتان را پرداخت کنید! آن‌ها را کامل و به موقع بپردازید!
درست همانند طبقه حاکم فرانسه در ۱۹۱۹، بورژواهای آلمانی به‌سان رباخوارانی حسود و سیری‌ناپذیر رفتار می‌کنند که مقدر شده تا آخرین قطره خون قربانیان خود را بمکند. آن‌ها از آمیزه‌ی تهدیدها و پیشنهادِ به-اصطلاح بسته‌های کمک مالی استفاده می‌کنند که هزینه آن‌ها ریاضت جان‌فرساست. این دقیقاً معادل غرامت-گیری‌های سبعانه‌ای است که پس از جنگ جهانی اول به آلمان از جانب متفقین تحمیل شد. کینز در ۱۹۱۹ گفت که فلسفه‌ی کلمانسو (بی‌حسی روح و بی‌محتواییِ امید) «جایی برای احساساتی‌گری قائل نبود»… می-توان این حرف را کاملاً در مورد ولفگانگ شابل عبوس نیز به کار برد.
انهدام دموکراسی یونانی
زمانی که تحلیل‌گران بورژوا شکایت می‌کنند که دموکراسی در یونان تهدید شده است، منظورشان این است که دموکراسی بورژوایی و نظام سرمایه‌داری به خطر افتاده‌اند. و این کاملاً درست است. با این وجود، خطر واقعی برای دموکراسی از سمت بانک‌داران و سرمایه‌داران داخل و خارج از مرزهای یونان است.
اتحادیه اروپا سیاست‌های خود را بر کشورها بدون در نظر گرفتن امیال رأی‌دهندگان آن‌ها تحمیل می‌کند. اتحادیه اروپا تنها از دولت‌هایی طرفداری می‌کند که آماده‌ی انجام اوامر باشند و مردم را به خاطر پرداخت بدهی به بانک‌داران غارت کنند. اما زمانی که همانند یونان، دولتی روی کار می‌آید که «نه» می‌گوید، اتحادیه اروپا آماده می‌شود تا از آشکارترین ارعاب‌ها برای به زانو درآوردن آن استفاده کند.
در ۱۹۱۹، آلمان‌ها شکایت داشتند که: «دموکراسی آلمانی اکنون توسط همان کسانی نابود می‌شود که در سرتاسر جنگ هرگز از اعتقاد به اینکه قصد داشتند برای ما دموکراسی به ارمغان بیاورند خسته نمی‌شدند… آلمان دیگر نه یک ملت است و نه دولت اما تبدیل به یک موضوع تجاری صرف شده که طلب‌کارانش آن را در دستان یک دریافت‌کننده قرار داده‌اند.» چیزی که آن موقع در مورد آلمان صحت داشت اکنون در مورد یونان نیز صحت دارد.
ترویکا با یونان مثل یک دولت خدمتکار رفتار کرد و این وضعیت تغییر نکرده است. تنها تفاوت این است که برلین و بروکسل از روی بزرگواری به دولت آتن اجازه دادند که به جای آنکه مستقیماً پیشنهاداتی را به این کشور دیکته کنند، خودش فهرستی از پیشنهادها ارائه دهد. اما از آنجایی که اتحادیه اروپا تصمیم خواهد گرفت کدام پیشنهادها قابل قبول می‌افتند، تفاوتی که وجود دارد صرفاً پوششی است برای واقعیت عریان سلطه.
کریستین لاگارد، رئیس صندوق بین‌المللی پول، توضیح داد نامحتمل است که IMF سهم ۳.۶ میلیارد یورویی خود از بسته حمایتی با ارزش ۷.۲ میلیارد یورویی را ادا کند مگر آنکه آتن اصلاحاتی را انجام دهد که از «معیارهای سیاست‌گذارانه تصریح شده در فهرست پیشنهادی دولت» فراگذرند. ماریو دراگی، رئیس‌کل بانک مرکزی اروپا (ECB) نیز نظرات مشابهی داشت. این نهادها خواهان کاهش بیشتر مخارج عمومی هستند تا بدهی‌های یونان را تا سال ۲۰۲۰ به ۱۱۰ درصد تولید ناخالص ملی بکاهند.
خبرنگار شبکه ۴، پل میسون، از ژرون دیسل‌بلوم، وزیر دارایی آلمان و رئیس گروه اروپایی پرسید که آیا اروپا خواست دموکراتیک یونان را «نابود نکرده است؟». دیسل‌بلوم پاسخ داد رأی‌دهندگان در یک کشور نمی‌توانند به رأی‌دهندگان در سایر کشورها بگویند که چگونه پول‌شان را خرج کنند. معنای حقیقی حرف‌های آقای دیسل‌بلوم این است: زندگی، شغل یا آرای یازده میلیون یونانی چه ارزشی دارد وقتی در برابر ترازنامه-های بانک‌های ما قرار می‌گیرند؟
توهمات سیریزا درهم شکسته شد
به نظر می‌رسد رهبران سیریزا بر این باورند که می‌توان با حرکات ماهرانه و تاکتیک‌های هوشمندانه از تضاد جلوگیری کرد. مذاکره‌کنندگان آلمانی نیز در ۱۹۱۹ همین تصور را داشتند. مانورها یا حرکات ماهرانه در واقع بخش مهمی از مبارزه و دیپلماسی هستند اما تشخیص محدودیت‌های هر حرکت ماهرانه‌ای نیز به همان اندازه مهم است. واروفاکیس نسبتاً به سرعت متوجه شد که مانورهایش در واقعیت عرصه‌ی بسیار محدودی دارند. طولی نکشید که آلمانی‌ها او را متوجه ساختند که حال و حوصله بازی کردن یا دوپهلو حرف زدن را ندارند.
نمایندگان یونان سرشار از امیدهای بسیار برای دست‌یابی به یک توافق عازم بروکسل شدند. تصور آن‌ها این بود که اگر وضعیت سهمگین اقتصاد و مردم یونان را تشریح می‌کردند، حتی دل بی‌رحم‌ترین سیاست‌مداران در برلین را به دست می‌آوردند. نمایندگان یونان آماده شدند تا معقول جلوه کنند و امتیازهایی بدهند با این تصور که طرف دیگر هم فضای اندکی به آن‌ها می‌دهد. واروفاکیس سعی کرد سردمداران بروکسل را با خطر فروپاشی اتحادیه اروپا بترساند. قاعدتاً او توانسته تأثیرات مشخصی روی برخی از آن‌ها بگذارد. در ابتدا حتی به نظر می‌رسید توافقی با بروکسل انجام گرفته است اما سپس آلمانی‌ها گفتند «نخیر».
در طول مذاکرات برست-لیتوفسک، زمانی که تروتسکی سعی داشت گفتگوها را کش دهد، یک‌باره ژنرال هافمن آلمانی پوتین‌های خود را روی میز گذاشت. تروتسکی اشاره می‌کرد هرکس که در آن جمع حضور داشت متوجه می‌شد که این عمل بیانگر وضعیت واقعی بود. عدم پذیرش بسته توافقی از جانب آلمان که به زحمت میان یونانی‌ها و بروکسل تعبیه شده بود معادل پوتین‌های نظامی ژنرال هافمن است. هدف هدفی دوگانه است: یکی اینکه به همه نشان دهند که رئیس کیست و دیگری تحقیر کردن سیریزا.
درست است که آلمان دارد بازی خطرناکی می‌کند. خروج یونان از اتحادیه اروپا می‌تواند برای منطقه یورو به مثابه یک کل حکایت از فاجعه داشته باشد. حتی می‌تواند منجر به فروپاشی خود اتحادیه اروپا شود و از خلال بازارهای مالی بین‌المللی موجی از شوک را بپراکند که خود منتهی به رکودی جدیدی و عمیق‌تر در اقتصاد جهانی می‌شود. این بیانگر شکاف میان برلین و بروکسل در معاملات‌شان با یونانی‌هاست.
به نظر می‌رسد بخشی از طبقه حاکم در آلمان و کشورهای وابسته شمال اروپایی‌اش، فنلاند و هلند، موافق خروج یونان از اتحادیه اروپاست. سرمقاله اخیر در فایننشیال تایمز خاطرنشان می‌کند:
«این خط اندیشه در برخی کشورهای شمال اروپایی که منطقه یورو بدون یونان می‌تواند بهتر باشد تنها به واسطه‌ی چشم‌اندازی تقویت می‌شود که نشان دهد چنین اقدامی بدون پیامدهای فاجعه‌بار عمیق‌تر می-تواند مدیریت شود.» (۲۰۱۵/۰۲/۲۳).
در واقعیت، عدم پرداخت بدهی‌ها از جانب یونان می‌تواند جدی‌ترین تأثیرات را داشته باشد. فروپاشی بانک-ها در یونان بر بانک‌ها در سرتاسر اروپا و فراتر از آن تأثیر خواهد گذاشت زیرا تمام بانک‌ها مستقیم و غیرمستقیم پیوندهایی با بانک‌های یونان دارند. این اتفاق می‌تواند دولت‌ها را وادار به صرف مخارج عظیم جهت حفظ بانک‌های خود کند.
عدم پرداخت بدهی‌ها از جانب یونان می‌تواند به معنای انکار تمام بدهی‌هایش و شبیه به فروپاشی اقتصاد آلمان در ۱۹۲۳ و تورم هنگفتی باشد که به همراه داشت. بازگشت به واحد پولی دراخما یعنی ارزش‌زدایی عظیم از پول و سیل سرمایه که از کشور خارج می‌شود. بخشش بدهی‌ها موجی از شوک را در سرتاسر اروپا و مابقی جهان که پیشاپیش در سراشیبی و بحران گیر افتاده است، می‌پراکند.
فایننشیال تایمز ۹ فوریه پیش‌بینی کرد «تأثیر دومینویی بیش و پیش از هر چیز بر جنوب اروپا تأثیر می‌گذارد و به «مناطق مسلط» در شمال می‌رسد و آنگاه به انگلستان و آمریکای شمالی.» به همین دلیل است که اوباما علاقه زیادی به دست‌یابی به توافق با یونان ابراز کرده است.
فریاد مشترک در زمان مذاکرات ورسای در خیابان‌های پاریس این بود: «بگذار آلمان هزینه‌اش را بپردازد». این فریاد این جزئیت ناچیز را نادیده می‌گیرد که آلمان با اقتصاد ویرانش نمی‌تواند بدهی‌هایش را پس بدهد. و همین‌طور یونان هم امروز از چنین کاری عاجز است. اما این بدین معنا نیست که حاکمان فرانسه در ۱۹۱۹ یا حاکمان امروز برلین به هر ترتیب تمایل به مصالحه دارند. آقایان و خانم‌های محترم در برلین باید بدانند که خواسته‌شان از یونان تحقق‌پذیر نیست. از این منظر، رفتار آنان غیرمنطقی می‌نماید. اما لگام سیاست و اقتصاد لزوماً در دست منطق نیست. در اینجا طمع و ترس نقش به مراتب بیش‌تری از قیاس منطقی ارسطویی ایفا می‌کنند.
خانم مرکل در فکر آرمانی است که بیش از منطق، انسان‌دوستی، دموکراسی در یونان یا حفاظت از اتحادیه اروپا به قلبش نزدیک باشد. او به فکر انتخابات آتی در آلمان است. مطبوعات آلمانی کارزار پرسروصدایی برای بدگویی از «یونانیان تنبل» تدارک دیده‌اند. حال و هوا علیه هر نوع توافقی تشدید شده است، درست همان‌طور که در ۱۹۱۹ در فرانسه اتفاق افتاد. حزب بدیل ضدّاروپایی برای آلمان (AfD) در حال گسترش است. و بسیاری در حزب خانم مرکل سرسختانه مخالف هر نوع بسته کمک مالی اضافی هستند.
هیچ‌چیز حل نشده است
دسامبر گذشته، هنگامی که در آتن بودم، روزنامه رسمی سیریزا، آوگی (Avgi)، با من مصاحبه کرد. روزنامه-نگار از من پرسید نظرم در مورد بلوک ضدّ ریاضتی در اروپا چیست؟ من گفتم: «منظورتان دقیقاً کدام بلوک است؟ چنین بلوکی وجود ندارد.» طولی نکشید که صحت توضیحات من (که البته منتشر نشدند) آشکار شد.
سیپراس و واروفاکیس به سرعت پس از پیروزی در انتخابات عازم سفر به پایتخت‌های اروپا شدند با این امید که بتوانند حال و هوای تغییرخستگی‌ناپذیر و جوان‌پسندی را ایجاد کنند، مخصوصاً اینکه کراوات هم نمی‌زنند. اما باور آ‌ن‌ها که اسپانیا، پرتغال و ایتالیا به حمایت از موضع ضدّ ریاضتی‌شان برخواهند خواست به شکل ناراحت‌کننده‌ای اشتباه از آب درآمد.
رائول راپارل، رئیس پژوهش اقتصادی در اُپن اروپا، یک گروه پژوهشی در لندن، گفت «به نظر من این تقریباً یک سازش کلی است. سیپراس بر بیگاری ناشی از ریاضت در اروپا قمار کرد و فکر می‌کرد اگر پرچم‌دار تغییر شود بسیاری از کشورهای اروپایی به او می‌پیوندند. اما هیچ‌یک چنین نکردند.»
حتی زمانی که سیپراس و واروفاکیس کارهای خود را در پایتخت‌های اروپا پیش می‌بردند، مرکل و شابل رهبران اروپایی را به برلین دعوت کردند تا یک‌بار دیگر بر نیاز به انضباط مالی و «اصلاحات» حامی تجارت تأکید کنند. در میانه سفر به بروکسل برای نشست اضطراری وزرای اقتصاد، شابل به سخنرانی وزیر دارایی پرتغال در برلین رفت، یکی از کشورهای جنوب اروپا که متحد طبیعی یونان تلقی می‌شود. پرتغال نیز مانند یونان پس از درخواست برای طناب نجات مالی دست‌خوش سال‌ها ریاضت اقتصادی شد.
وزیر دارایی پرتغال، ماریا لوئیس آلبوکرک، در برلین متکبرانه از این گفت که چگونه پرتغال تحمیل‌های دردناک ناشی از بسته کمک مالی را به منظور «بازیابی اعتبار» تحمل کرده است. البته طبیعتاً خود آلبوکرک مشقت چندانی نکشیده است، رنج را به طور اختصاصی برای طبقه کارگر، بی‌کاران و کاسب‌کاران خُرد به گل نشسته رزرو کرده بودند. به رغم این غفلت جزئی، سخن‌رانی فرومایه‌ی آلبوکرک به گوش اربابان آلمانی دلنشین آمد.
توده‌های مردم خواهان مبارزه‌اند
بدهی‌های یونان حدوداً بالغ بر ۳۱۵ میلیارد یورو می‌شوند. اخیراً فردی محاسبه کرده بود که این رقم معادل ۳۰۰۰۰ یورو به ازای هر مرد، زن و کودک یونانی است. معنای دیگر این رقم آن است که هر ساله فقط باید ۲۵ میلیارد یورو سود پرداخت شود. واضح و مبرهن است که این رقم هرگز پرداخت‌شدنی نیست. نه تنها یونان بلکه ایتالیا، پرتغال و اسپانیا نیز رفته‌رفته زیر بار بیکاری و بدهی گسترده نابود می‌شوند. هیچ راه گریزی بر مبنای سرمایه‌دارانه وجود ندارد مگر دهه‌ها ریاضت اقتصادی و کاهش شدید در معیارهای زندگی که البته دیگر از جانب مردم تاب‌آوردنی نیست.
توافقی که یونان با اتحادیه اروپا انجام داده هیچ مشکلی را حل نکرده است. این توافق نشان از پایان درام پنج‌ساله‌ی یونان که ندارد هیچ، تنها آغاز مرحله‌ای جدید و تشنج‌آمیزتر است. ماه‌های آینده ماه‌هایی بحرانی با بی‌نهایت مذاکرات نگران‌کننده خواهند بود. گفته می‌شود که ارزش بسته کمک مالی اضافی ۲۴۰ میلیارد یورو است. اما مهلت آن در ماه ژوئن تمام می‌شود که تا آن زمان (یا حتی زودتر) یونان نیاز بیشتری به تزریق پول نقد خواهد داشت تا بازپرداخت بدهی‌ها را به تعویق بیندازد. حرف نهایی این است که یونان نمی‌تواند بدهی‌هایش را بازپرداخت کند.
در یونان احزاب و رهبران قدیمی بی‌اعتبار شده‌اند و مورد تنفر هستند. همه امیدها معطوف به سیریزایی شد که انتخابات ۲۵ ژانویه را با موفقیت پشت‌سر گذاشت. اما این امید ته‌رنگی از شکاکیت داشت: آیا سیریزا می-تواند واقعاً به وعده‌هایش عمل کند؟ یا همان کاری را خواهد کرد که پاسوک و دیگران قبلاً انجام دادند؟ بدین ترتیب، پس از انتخابات، دولت علیه مقاوله‌نامه (Memorandum)، ترویکا و ریاضت اقتصادی موضع گرفت و حمایت مشتاقانه‌ای از اکثریت غالب مردم یونان مشاهده کرد.
برای نخستین بار پس از سال‌ها هزاران نفر در حمایت از دولت به خیابان آمدند. حمایت از سیریزا در نظرسنجی‌ها از ۳۶ درصدی که در انتخابات کسب کرد به ۴۵ درصد رسید در حالی که حمایت از حزب دموکراسی جدید از ۲۷ درصد به ۱۸ درصد افول کرد. ۸۳ درصد حس خوبی نسبت به دولت داشتند و ۸۰ درصد از بیانیه خط‌مشیِ دولت پشتیبانی کردند. بیش از ۷۵ درصد از مواضع دولت در مذاکرات رضایت داشتند. مشخصاً بالاترین نرخ رضایت در میان رأی‌دهندگان سیریزا و ANEL، بیش از ۹۰ درصد، بود اما همین وضعیت را رأی‌دهندگان حزب طلوع طلایی نیز داشتند. در بین رأی‌دهندگان حزب کمونیست یونان ۷۳ درصد و رأی‌دهندگان پاسوک ۶۹ درصد موافق بودند. حتی ۴۱ درصد رأی‌دهندگان حزب محافظه‌کار دموکراسی جدید هم موافقت داشتند.
با این وجود، از آن زمان تا کنون اوضاع مطمئناً فروکش کرده است. امتیازاتی به بدهکاران یونان داده شده است و اتحادیه اروپا در حال دامن زدن به این شبهه است که هیچ‌چیز تغییر نیافته است. با این حال حمایت از دولت همچنان زیاد است. در آخرین نظرسنجی‌ها ۶۸ درصد گفتند که رضایت دارند در حالی که ۲۳ درصد ناراضی‌اند.
در نظرسنجی‌های دو هفته پیش که بین ۸۰ و ۹۰ درصد حمایت از بیانیه خط‌مشیِ دولت و بین ۷۲ تا ۷۵ درصد پشتیبانی از مواضع دولت در مذاکرات را نشان می‌داد، کاهشی وجود دارد. توده‌های مردم از دولت می‌خواهند که مستحم بایستد. اما زمانی که مشخص شد واروفاکیس امتیازهای بیشتر و بیشتری می‌خواهد بدهد، حال و هوا انتقادی‌تر شد. این هشداری به سیریزا است.
پیروزی یا شکست؟
سیپراس مدعی شد که دولت توانسته توافق وام را از مقاوله‌نامه جدا کند و با موفقیت جزم ریاضت اقتصادی را به چالش بکشد در حالی که ثبات نظام مالی را حفظ می‌کند. اما برای همه مشخص است که امتیازاتی که واروفاکیس داده نمایانگر عقب‌نشینی عمده از وجوه اصلی برنامه تسالونیکی (Thessaloniki) سیریزاست.
شکی نیست سیپراس فکر می‌کرد که این امتیاز از جانب اتحادیه اروپا مقابله به مثل می‌شود. اگر سیپراس چنین فکر می‌کرد این یک اشتباه محاسباتی جدی است. ضعف، پرخاش‌گری به همراه می‌آورد. در ازای هر قدمی که دولت یونان به عقب بازمی‌گردد، مرکل و شابل ده قدم بیشتر درخواست می‌کنند.
بدترین اشتباه نشان دادن شکست به مثابه یک پیروزی است («نبردی که در آن پیروز شده‌ایم»). باید حقیقت را به مردم یونان گفت حتی اگر آن حقیقت ناخوشایند باشد. و حقیقت این است که ممکن نیست بتوان سیاست‌هایی به نفع مردم یونان پیاده کرد در عین آنکه هم‌زمان به منافع سرمایه و «شرکای اروپایی‌اش» (در واقع، بانک‌داران اروپایی) نیز احترام گذاشت و با آن‌ها موافقت کرد.
برنامه‌ای که سیریزا بر مبنای آن به پیروزی انتخاباتی رسید شامل بازگرداندن سیاست‌های ریاضتی که توسط دولت‌های پاسوک و دموکراسی جدید پی گرفته شده بود، استرداد سطح حداقل دستمزد، افزایش مستمری‌ها و مخارج در بخش سلامت، آموزش و بیکاری می‌شد. اکنون اتحادیه اروپا تمام این موارد را وتو کرده است. توافق بر سر تمدید بسته کمک مالی به مدت چهار ماه در عین تحمیل شروط سخت، صرفاً تضاد ناگزیر میان یونان و بروکسل-برلین را به تعویق می‌اندازد. رهایی ظاهری از نقش نظارتی ترویکا ژستی توخالی است زیرا «نهادها» به اعمال کنترل ادامه خواهند داد که کم‌وبیش همان چیز است.
توافق موجی از مخالفت را درون سیریزا حتی در سطح رهبری هم به وجود آورده است. واروفاکیس از جانب برخی نمایندگان پارلمان به این متهم شد که سعی در ماست‌مالی کردن این واقعیت مسلّم دارد که یونان به راستی تن به امضای مقاوله‌نامه‌ای جدید داده است. در میان کسانی که بیم آن دارند نکند دولت در امتیازدهی به بدهکارانش زیاده‌روی کند چند تن از بالاترین مقامات رسمی از جمله زوئئ کنستانتوپولو، سخنگوی تازه انتخاب شده‌ی پارلمان، حضور دارند. طبق گزارشات کنستانتوپولو نتوانست با رأی «حاضر» در نشست گروه پارلمانی سیریزا از توافق پشتیبانی کند. پاناگیوتیس لافازانیس، وزیر بازسازی مولد اقتصاد یونان نیز رأی موافق داد همان‌طور که تمام نمایندگان پارلمان از «پلت‌فرم چپ» که شامل چند نماینده وزیر هم می‌شد، چنین رأیی دادند.
وجود اختلاف‌نظرهای جدی بر سر توافق با انتشار نقد مفصل این توافق توسط یانیس میلیوس، عضو ارشد سیریزا و طراح سیاست‌های اقتصادی سیریزا، وضوح یافت. میلیوس در مقاله‌ای بلند در تحلیل توافق اخیر که همراه با سایر مشاوران سیریزا نوشته است از این توافق با عنوان «نخستین گام در زمینی لغزنده» یاد کرده است. مقاله میلیوس که نسبت به فقدان اعداد و اهداف آشکار انتقاد دارد، اشاره می‌کند که دولت عقب‌نشینی-های مهمی انجام داده است در حالی که زبان مبهم توافق‌نامه دولت را در زمینی لغزنده قرار داده است.
نویسندگان مقاله می‌گویند «این واقعیت مسلّم که انتخاب دولت جا زدن عقب‌نشینی آشکار و تغییرات اجباری به جای «پیروزی» است نشانه‌ی بدی برای آینده دارد زیرا نشان می‌دهد که دولت بیشتر دلبسته نمودهاست تا ذات و کنه مسئله». «چشم‌انداز اقتصادی‌یی که دولت برای مذاکره و بازبینی توافق نهایی متکی بر آن است، چشم‌اندازی غیر قابل اعتماد است».
میلیوس و همکارانش به منظور جبران خسارت، پیشنهاد تهاجمی جدید و مشخصاً «مقاوله‌نامه‌ای برای ثروت» را توصیه می‌کنند که سخت‌گیری‌های شدیدی بر فرار مالیاتی دارندگان درآمدهای بالا، بازار سیاه سوخت و تنباکو و غیره به منظور «ایجاد زمینه‌ای جدید جهت اتحاد با طبقات کارگر» وضع می‌کند.
نویسندگان مقاله می‌گویند «هدفِ مجبور کردن الیگارشی به پرداخت هزینه‌ها، هیچ‌گاه مبرم‌تر از امروز نبوده است. اینکه باید برای دفاع از منافع طبقه کارگر به اغنیا حمله کرد خود واضح و مبرهن است. اما کافی نیست که برای افزایش بیشتر پول به اقداماتی علیه فرار مالیاتی دست بزنیم. یونانیان ثروتمند این کار را تا سطح هنرهای زیبا ارتقا داده‌اند و هزاران راه برای فریب مالیات‌ستان دارند. در همین حال جریان خروج پول از یونان ادامه دارد. اگر این خون‌ریزی درونی متوقف نشود، یونان حتی پیش از پایان ماه ژوئن ورشکسته می-شود.
در کمیته مرکزی سیریزا، پلت‌فرم چپ اصلاحیه‌ای را تقدیم کرد که مخالف توافق گروه اروپایی و «فهرست اصلاحاتی» بود که توسط دولت ارائه شد. این اصلاحیه ۴۱ درصد رأی آورد، با ۵۵ درصد مخالف و ۴ درصد رأی ممتنع یا سفید (رأی‌دهندگان ۶۸ درصد موافق، ۹۲ درصد مخالف و ۶ درصد ممتنع بودند).
بحث بر سر استراتژی آینده که هم‌اکنون در سیریزا و چپ جریان دارد از موضع بسیار قدرتمندی برخوردار است تا بتواند استراتژی خود را به نفع رویکردی بدیل مطرح کند. اما این بدیل باید چه چیزی باشد؟
چه باید کرد؟
روسای اتحادیه اروپا دستورکار اقتصادی و نیز دستورکاری سیاسی دارند. آن‌ها تحت پوشش به‌اصطلاح بسته کمک مالی به چاپیدن یونان و بالا کشیدن مقادیر عظیمی پول از طریق خصوصی‌سازی و بازپرداخت بدهی به بانک‌های آلمان و فرانسه ادامه می‌دهند، در عین آنکه بر طبقه کارگر و طبقه متوسط یونان کاهش‌های شدیدی در معیارهای زندگی و بدهی‌های هردم‌فزاینده تحمیل خواهند کرد. دستورکار سیاسی اتحادیه اروپا تحقیر کردن سیریزا و نابودی اعتبار آن به مثابه درسی عبرت‌آموز برای تمام جنبش‌های ضدّ ریاضتی در اسپانیا، ایتالیا، پرتغال و ایرلند است.
شعار آن‌ها این است: «حاکم باشد یا نابود شو». همه‌ی مردم در محضر سود قربانی می‌شوند. با زبانی صریح به یونان گفته می‌شود که مادامی که تمام احزاب سیاسی‌اش تعهد ندهند که کاملاً تسلیم شده‌اند، پولی که برای زنده ماندن نیاز دارد را به او نخواهند داد. اگر سیریزا به خواسته‌های بانک‌داران اتحادیه اروپا گردن نهد، مجبور است که برنامه‌های ریاضتی را ادامه دهد که این خود منتهی به ویرانی کامل یونان می‌شود.
بانک‌داران و سرمایه‌داران اروپایی اکنون در حال محدود کردن دولت جدید هستند و از وحشیانه‌ترین روش-های باج‌گیری برای سرافکنده کردن آن بهره می‌برند. این‌ها کارهای راهزنانی است که هفت‌تیری را به سمت سر یک انسان نشانه گرفته‌اند و بعد «گزینه‌ی» خودکشی را پیش‌روی او می‌گذارند. اگر سیریزا این باج را بپذیرد حمایت انتخاباتی‌اش دود می‌شود و به هوا می‌رود. امید تبدیل به ناامیدی می‌گردد. مردم خواهند گفت: این همان کاری است که پاسوک می‌کرد. آن وقت در عوض تظاهرات توده‌ای در حمایت از دولت با تظاهرات توده‌های خشمگین علیه آن مواجه خواهیم بود.
اما این تنها چشم‌انداز نیست. به واسطه ردّ اوامر بروکسل و حرکت به سمت بسیج پایگاه توده‌ای خود سیریزا می‌تواند پایگاه حمایتی مستحکمی برای اجرای سیاست‌های سوسیالیستی رادیکال به وجود آورد. در عوض پذیرش اوامر مرکل و شابل، رهبران سیریزا باید به سمت مردم حرکت کنند و از آن‌ها بخواهند در یک همه-پرسی تصمیم بگیرند. باید نشست‌های توده‌ای بر سر این مسئله در سرتاسر یونان، در هر شهر، کارخانه، جزیره و روستایی برپا شوند. شکی نیست که نتیجه یک «نه» عظیم خواهد بود که به دولت اختیاراتی قوی جهت مواجهه با دشمنانش می‌دهد.
پلت‌فرم چپ، در کمیته مرکزی، در اصلاحیه‌ای که در مخالفت با توافق تسلیم کرد، عنوان می‌کند:
«در آینده‌ای نزدیک، سیریزا به رغم توافق‌ها با گروه اروپایی، باید ابتکارعمل را در اجرای پیوسته و اولویت-مند تعهدات و محتوای بیانیه خط‌مشی دولتی خود بر عهده گیرد. برای طیّ این مسیر ما باید بر مبارزات کارگری و مردمی متکی باشیم تا به تجدید حیات آن‌ها و گسترش مداوم حمایت مردمی یاری رسانیم و بتوانیم علیه هر شکلی از باج‌گیری مقاومت کنیم و به ترویج چشم‌انداز برنامه‌ای بدیل بپردازیم که خواهان تحقق کامل اهداف رادیکال‌مان است.»
حرف پلت‌فرم چپ تا جایی که پیش می‌رود خوب است. اما این حرف پیشروی چندانی نمی‌کند: ضروری است با صراحت صحبت کرد و به جهانیان گفت که این بدهی هنگفت بدهی مردم یونان نیست. در طول سال‌های رونق اقتصادی بانک‌داران در فرانسه و آلمان به سیاست‌مداران ورشکسته، متنفذان کشتیرانی و بانک-داران آتن، که میلیون‌ها یورویی را به سرقت بردند که اکنون به آسانی در حساب‌های بانکی در سوییس، لندن و پاریس قرار دارند، پول‌هایی به عنوان وام اعطا کردند. ثروت‌های عظیمی به این طریق شکل گرفتند که هیچ‌گاه به هیچ ترتیب سودی به یونان نرساندند. اما همان موقعی که بحران بالا گرفت، کل بار این بدهی بر شانه‌های مردم یونان انداخته شد. دولت نباید هیچ مسئولیتی برای این بدهی بر عهده گیرد و همچنین نباید آن را بازپرداخت کند. سیریزا دستورکاری دموکراتیک دریافت کرده و ضروری است که آن را به انجام رساند.
سیریزا باید برنامه خود را پیاده کند نه اینکه صرفاً سطح حداقل دستمزد را افزایش دهد و تمام کسانی را که شغل خود را از دست داده‌اند در بخش دولتی مجدداً استخدام کند، بلکه باید دستمزدها و مستمری‌ها را افزایش دهد، چانه‌زنی جمعی را دوباره به کار گیرد، تمام خصوصی‌سازی‌ها را متوقف کند و فهرستی از موسسات اقتصادی را برای ملی‌سازی مجدد تهیه کند.
اما عده‌ای خواهند گفت «این به معنای مواجهه مستقیم با اتحادیه اروپاست». بله، درست است. اما مواجهه‌ دیر یا زود گریزناپذیر است. نمی‌توان از آن خودداری کرد و اگر نتوان از یک نبرد جلوگیری کرد بهتر است آن را تحت شرایط مطبوع‌تری میسر ساخت تا آنکه عقب‌نشینی کنیم، عرصه عمل خود را از دست دهیم و از نیروهای خود تضعیف روحیه کنیم به طوری که پیش از شلیک نخستین گلوله در نبرد شکست خورده باشیم.
برنامه تسالونیکی داعیه‌دار برنامه بازسازی ملی به منظور «مقابله با تجزیه اجتماعی و اقتصادی، بازسازی اقتصاد و خروج از بحران» است. اما این برنامه حرف چندانی در این مورد که چگونه این بازسازی میسر می-شود، ندارد. غیرممکن است مادامی که اهرم‌های اصلی حیات اقتصادی در دستان بانک‌داران و متنفذان کشتیرانی یونان است بتوان برای اقتصاد برنامه‌ریزی کرد. نمی‌توانید برای چیزی برنامه‌ریزی کنید که کنترلی بر آن ندارید و نمی‌توانید کنترلی داشته باشید بر چیزی که صاحب آن نیستید.
سوسیالیست اسپانیایی، لارگو کابالرو، موقعی می‌گفت: نمی‌توانید سرطان خود را با آسپیرین درمان کنید. وضعیت‌های دراماتیک نیازمند اقداماتی دراماتیکی‌اند. رهبران سیریزا می‌گویند که قصد دارند میلیاردها یورو از طریق اقدام علیه کلاه‌برداران و فرارکنندگان مالیاتی به دست آورند. اما کدام بانک‌دار یا سرمایه‌داری است که در این موارد مجرم نباشد؟ مبرم‌ترین کار آن است که مانع بانک‌داران و سرمایه‌داران یونانی برای خروج پول از کشور شد. تنها راه متوقف‌سازی جریان برون‌رفت سرمایه از طریق ملی‌سازی بانک‌ها و وضع نظارت‌های شدید بر تحرک سرمایه و انحصار دولتی تجارت خارجی است.
در یک کلام، تنها بدیل گسست ریشه‌ای از سرمایه‌داری و گروه تبه‌کارانی است که بر اتحادیه اروپا حکمرانی می‌کنند و نیز توسل به کارگران یونان و مابقی اروپا برای بسیج شدن به منظور تغییر جامعه. شاخه کمونیستی سیریزا پیوسته از این ایده دفاع کرده است. اما در این مرحله ما همچنان اقلیتی کوچکیم. توده‌ها، که حال و هوای متناقضی در این روزها دارند، صدای ما را نمی‌شنوند.
ما نباید از خاطر ببریم که امیدهای بزرگی با پیروزی سیریزا هویدا شدند. ناامیدی و تشویشی در مورد اتفاقات روی داده شکل گرفته است اما امید هنوز ناپدید نشده است. در حالی که بخشی از پیشروترین کارگران ناقدان جدی دولت هستند، بسیاری دیگر می‌گویند: «برای قضاوت در مورد سیپراس هنوز بسیار زود است. سیپراس به خاطر گندی که دولت‌های پیشین زده‌اند، وظیفه سختی بر عهده دارد. باید به او مدتی زمان دهیم و ببینیم چه پیش می‌آید.»
ما باید دقت کنیم که از توده‌ها، که صرفاً بر مبنای تجربه رفته‌رفته درس‌هایی می‌آموزند، فاصله نگیریم. در عین مبارزه‌ی مصمم با تسلیم و سازش باید از هر نشانه بی‌تابیِ به‌غایت چپ که بسیاری از حامیان شریف سیریزا را دلسرد می‌کند، خودداری نماییم. وظیفه مارکسیست‌های یونان به بیان لنین این است که صبورانه توضیح دهند که این تنها راه‌حل ممکن است. در هر مرحله ما باید شانه به شانه‌ی توده‌ها گام برداریم و به موقع شعارها و پیشنهادها را توسعه ببخشیم. بر مبنای تجربه، کارگران متوجه خواهند شد که ما راست می-گوییم.
آیا یونان منزوی خواهد شد؟
بزدلان و شکاکانی که خود را «واقع‌گرا» جا می‌زنند خواهند گفت که پیشنهاد ما ممکن نیست. اما تجربه پیشاپیش ثابت کرده که پیشنهاد ما کاملاً شدنی است. موضع آشتی‌ناپذیر در برابر ترویکا با میل و رقبت عظیمی مواجه شد. در اوایل ماه فوریه ۸۰ درصد مردم می‌گفتند که حامی دولت هستند. این نشان می‌دهد که توده‌ها آماده شدند تا در کنار دولت قرار گیرند و مبارزه کنند. نیاز اکنون یک رهبری جسور و بی‌باک است.
دیگران خواهند گفت «اما یونان نمی‌تواند به تنهایی علیه اتحادیه اروپا قد علم کند». این هم حرف درستی است. اما یونان تنها نخواهد ماند اگر سایرین ببینند که دولت آن علیه بانک‌داران و سرمایه‌داران موضع گرفته است. اشتباه این بود که تصور می‌شد سایر دولت‌ها در زمانی که یونان نیاز دارد از آن حمایت می‌کنند. دولت‌های موجود در اروپا همگی خدمت‌کاران قسم‌خورده‌ی بانک‌ها و انحصارگران بزرگ هستند. آن‌ها برده‌وار پیرو سیادت قدرت‌مندترین کشور سرمایه‌داری، آلمان، هستند. به هیچ ترتیب نمی‌توان روی این دولت‌ها حساب باز کرد.
هرچند پرتغال و اسپانیا از سیاست‌های ریاضتی ویران‌گر که توسط بروکسل دیکته می‌شد رنج و محنت فراوانی دیده‌اند، اما دولت‌های دست‌راستی آن کشورها بلندتر از هرکس دیگر در حمایت از متعصبانی مثل آلمان، فنلاند و سایر کشورهای اروپای شمالی فریاد برآوردند. این دولت‌ها، که با بازپرداخت به بانک‌ها به معیارهای زندگی لطمه زده‌اند، عمیقاً غیرمردمی‌اند و از این می‌هراسند که هرگونه امتیازدهی به سیریزا تنها موجب برانگیختن شور و شوقی مشابه در گروه‌های سیاسی کشور خودشان مانند پودموس می‌شود.
ظهور سریع پودموس در اسپانیا گواهی است بر اینکه حال و هوای خشمگینانه و شوروشی یکسانی که خود را در انتخاب سیریزا در یونان نشان داد، حال در مابقی اروپا دارد گسترش می‌یابد. دقیقاً به همین دلیل، راخوی همراه با مرکل بلوکی ایجاد کرده تا سیریزا را پیش از آنکه بتواند بختی برای اثبات این داشته باشد که یک برنامه ضدّ ریاضیتی واقعی در عمل چه شکلی می‌تواند باشد، متوقف سازد. یک سیاست خارجی سوسیالیستی راستین باید خود را بر مبنای جنبشی مخالف‌خوان مبتنی سازد که در بسیاری از کشورهای اروپایی در حال انکشاف است و یونان را چونان رهبری جسور می‌نگرد.
اگر چنین رهبری را فرض گیریم، تأثیر عظیمی بر سراسر اروپا و فراسوی آن خواهد داشت. اما تسلیم و سازش آن جنبش را تضعیف و راست‌ها را در همه‌جا تقویت می‌کند. آنگاه راست‌ها خواهند گفت: »دیدید! سیریزا وعده‌هایی زیادی داد اما در ورطه عمل درست همانند دیگران ظاهر شد. و پودموس هم دقیقاً چنین چیزی خواهد بود!».
بحران یونان ماهیت دروغین اتحادیه اروپا را افشا می‌کند، اتحادیه‌ای که، بگذارید به خاطر آوریم، قرار بود مبتنی بر اصول همبستگی و تعهد به «یکپارچگی هر چه نزدیک‌تر» باشد. اکنون تمام این واژگان زیبا مثل حباب‌های صابون در هوا محو شده‌اند. پس‌پشت این آرمان والای یکپارچگی اروپا واقعیتی کریه نهفته است: نه اروپای مردم بلکه اروپایی که کاملاً تحت تسلط بانک‌داران و سرمایه‌داران و زیر نظر امپریالیسم آلمان است، آلمانی که از خلال سیادت اقتصادی کاری را کرده است که هیتلر با تانک‌ها، سلاح‌ها و هواپیماها نتوانست بکند.
آنچه ضرورت دارد مبارزه برای سرنگونی دیکتاتوری سرمایه و جایگزینی اروپای بانک‌داران و سرمایه‌داران با اروپای مردم، اروپایی مبتنی بر همبستگی، برابری، هماهنگی و دموکراسی راستین است که منابع عظیم خود را در ظرف مشترک تولید تحت مدیریت دموکراتیک و کنترل خود کارگران جمع می‌کند: ایالات متحد سوسیالیستی اروپا.
لندن، ۵ مارس ۲۰۱۵
منبع:
http://www.marxist.com/greece-the-moment-of-decision.htm

از همین نویسنده و مترجم:

-روسیه، اوکراین و غرب:
http://pecritique.com/2014/03/16

۲۰۱۴- و اشباح ۱۹۱۴:
http://anthropology.ir/node/21231

-اصلاح یا انقلاب: گفتگوی مجله یونانی هات داک با آلن وودز:

http://anthropology.ir/node/22372

-معنای انتخابات اروپا:

http://pecritique.com/2014/06/16

-درس‌های همه‌پرسی اسکاتلند:

http://anthropology.ir/node/24813