انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

یه حبه قند

یه حبه قند داستان ازدواج دخترى از یک خانواده ى سنتى یزدى است . او و خانواده اش که از مکان هاى گوناگون آمده اند در تلاش برگزارى رسوم و مناسک ازدواج هستند . فیلم در گیر و دار روابط آن ها ، دغدغه ها، تضاد آرا و تشابهات فکرى و سلیقه اى شان مى گذرد و در انتها با مرگ دایى مراسم ازدواج موقتن به تعویق مى افتد . یه حبه قند داستان عشق ها و تردیدها نیز هست . داستان زوج یابى ، فرزندآورى یک نسل و دست آوردشان از زندگى مشترک : رضایت ها و نارضایى هاشان .

داستانى است از روند ساده ى زندگى : تولد، ازدواج و مرگ . نمایشى از مناسک گذار مربوط به آن ها . فیلم ساده اى است ، مثل شعر ابتدایى آن .

زندگى جیره ى مختصرى است

مثل یک فنجان چاى

و کنارش عشق است

مثل یک حبه ى قند

در کوتاه ترین شکل ممکن یه حبه قند داستانی درباره ی انسان ، نیازهای زیستی او و اندیشه ی دینی است .

فیلم در جریان زندگى روزمره آغاز مى شود . شست و شو ، پاکیزه کردن و در تدارک ازدواجى دیگر بودن . مناسک ازدواج با همه قوانین خاص خودش در راه است . در خانه اى که معمارى سنتى یزدى دارد و آدم ها به تبعیت از فضا وجوه بارز زندگى بومى خود را حفظ کرده اند ، مناسک ازدواج نیز با همان رویکرد برنامه ریزى شده است . خواهران عروس با همسران و فرزندان شان یکى ، یکى از راه مى رسند . آن ها از همان آغاز ورود هلهله و شادى مى کنند . گویا این سبک رفتارى خوشبختى به ارمغان مى آورد . کم کم این مسئله که آداب و اعمال مناسکى سرنوشت انسان را کنترل و هدایت مى کنند؛ به شکل بارزى در داستان برجسته مى شود . برای انجام این مناسک حضور همه ی اعضای خانواده ضروری است . « مناسک اجتماعى آن هایى اند که با مشارکت یک گروه خویشاوندى، قبیله،دهکده،محله،اجتماع و یا حتا یک ملت برگزار مى شوند. مناسک، ممکن است براى انواع مقاصد، مانند احترام به خدایان، خوشبختى، محافظت از خطر، یادبود تولد، زناشویى و مرگ برگزار شوند. انسان شناسان معمولن این مناسک را مانند وسیله اى تعبیر مى کنند که جامعه، اجتماع یا گروه، با این وسیله از ارزش ها و اصول اساسى اش حمایت و سامان اخلاقى اش را حفظ مى کند. »(همیلتون١٣٨٧: ٢٢١) مسئله اى که از ابتداى حضور انسان در تمام جوامع با او همراه بوده است . باور به نیروهاى ماورا طبیعت و مذهب ریشه ى اصلى مراسم آیینى است . آیین هاى گذر ” نقش چشم گیرى در حیات انسان مذهبى ایفا مى کنند . … آیین هاى گذر هنگام تولد، ازدواج و مرگ هر یک شامل یک آشنا سازى مى شود، چون هر کدام از آن ها بر تغییر میانى در وضع وجودشناسى و اجتماعى دلالت دارد . هنگامى که کودکى متولد مى شود، وى فقط داراى وجودى طبیعى است: هنوز نه خانواده اش به رسمیت شناخته و نه جامعه او را پذیرفته . این آیین هاى بى درنگ اجرا شده ى پس از تولد است که به کودک وضع ” شخص زنده ى ” حقیقى مى بخشد ؛ فقط بر حسب این آیین هاست که در جامعه ى زنده وارد شده است .

در ازدواج نیز گذر از یک گروه اجتماعى – مذهبى به دیگر گروه وجود دارد . شوهر جوان، گروه مجردان را ترک مى کند و از آن پس جزئى از گروه سالارهاى ( روساى) خانواده ها مى شود . هر ازدواجى بر فشار و خطرى دلالت دارد و از این رو بحرانى را به سرعت تسریع مى کند؛ به این علت است که با آیین گذر اجرا شده است . …درباره ى مرگ، آیین ها کلن پیچیده ترند زیرا نه فقط ” پدیده اى طبیعى” است ( حیات – یا روح – جسم را ترک مى کند ) بلکه تغییرى در وجود شناسى و وضع اجتماعى نیز هست؛ شخص مرده نه تنها باید آزمون هاى دشوار معینى را که به تقدیر خاص او پس از حیات ارتباط دارد تحمل کند، بلکه باید جامعه ى مردگان او را به رسمیت بشناسد و در میان آنان پذیرفته شود، براى بعضى از مردم، فقط تدفین آیینى درگذشت تصدیق مى شود. کسى که بر طبق رسوم دفن نشده، نمرده است . در جاى دیگر مرگ حتا پس از این که مراسم تدفین اجرا شده، یا تا وقتى که روح شخص مرده به گونه اى آیینى به جاى جدیدش در دنیاى دیگر انتقال نیابد و در آن جا، جامعه ى مردگان، وى را نپذیرد معتبر شناخته نمى شود. ( الیاده ١٣٧۵: ١٣٧)

مسئله بر سر شکستن کله قند است ، مراسمى که در آن جنسیت فرزند اول زوج جدید رقم خواهد خورد . داماد بزرگ از پسند مى پرسد :” دختر مى خواهى یا پسر ؟” در حالى که با یک دست کله قند و با دست دیگر قندشکن را نگه داشته است . پسند ( قهرمان فیلم ، عروس ) خجالت مى کشد . فرزندآورى در جریان سکس رخ مى دهد ، او هنوز مجرد است و مرز را نگذرانده است . بنابراین صحبت از فرزندآورى براى او شرم آور است . آن ها که مرز را گذرانده اند به راحتى از این فعل صحبت مى کنند اما پسند سرخ و سفید مى شود . مرز ها به شدت در جامعه ى داستان حضور دارند .جهان زنان و مردان نیز مرزبندى مشخصى دارد . زنان سطحى ترند و نبوغ مردانه ندارند . در صحنه ى تقدیم سوغات تبرک شده از طرف داماد روحانى به دایى این گفت و گو را مى شنویم :

دایى : چند روز بودید تو راه ؟

خواهرزاده : ظهر که راه افتادیم … ( من من کنان مى خواهد ادامه دهد)

داماد روحانى میان حرف زنش مى پرد : دو روز

در این جا مرد مختصر و مفید پاسخ مى دهد و این تصور پیش مى آید که زنان زیاد صحبت مى کنند یعنى مفهومى را که مى توان با چند کلمه رساند با جملات طولانى ترى بیان مى کنند. زنان حاشیه مى روند و سریع به نتیجه نمى رسند . آن ها سرعت عمل مردان را ندارند و باهوش نیستند . پس از این گفت و گو روحانى سوغات را به دایى مى دهد. خواهرزاده ( زن) دلیل سریع سفر رفتن شان را توضیح مى دهد که شوهر چند بار بین حرف او مى پرد . دایى انگشتر را بر مى دارد . روحانى : درّ نجف است .

زن : از همون آقایى که گفتید گرفتیم

روحانى : چیه الکى مى گى ؟ او بنده خدا فوت کرده بود از پسرش گرفتیم .

آیا زن ها چرت و پرت مى گویند ؟ زن ها حقایق را نمى گویند ؟ تحلیل شده است که زنان به دلیل ساختار مغزشان توجه بیشترى به جزییات دارند و آن ها را بهتر به خاطر مى سپارند اما در این جا قابلیت ذاتى زنان نیز انکار مى شود . دایى باید راجع به ازدواج پسند تصمیم بگیرد . او بزرگ خانواده است و پسند پدر یا برادرى ندارد که این مسئولیت را به عهده بگیرد . مردها و مردانگى شان مدام در داستان تکرار مى شوند و قدرت بیشترشان را به رخ مى کشند . در صحنه ى پرو لباس مادر به دختر مى گوید :” من پیر شده ام ، کمر لباس را باریک گرفته اى” مادر اما پیر نیست میان سال است و لباس در اندازه هاى او توسط پسند دوخته شده است . باریکى کمر و بزرگ بودن لگن مورد توجه مردان قرار مى گیرد . به شکلى جهانى این اندام از آن رو توجه مردان را بر مى انگیزد که قدرت بارورى زن را نشان مى دهد و از این روست که مردان جذب زنانى با این فرم از اندام م شوند و آنان را زیبا مى دانند ، بقا نسلى در گرو این اشتیاق است . مادر نباید بنابر مناسبات اجتماعى توجه اى را جلب کند . جامعه ى سنتى مردسالار این حق را از از او دریغ کرده است .

جمله ی ” همه ى شان دختر مى زایند ” در تحقیر زنان تکرار مى شود . بى ارزشى دختر و تلاش براى پسردار شدن دغدغه مهم جامعه ی

وحشت مرگ ، ترس از بد یمنی از ابتدای فیلم مطرح است . در سکانس شادمانی داماد بزرگ در آستانه ی در او تاکید می کند که باید پایکوبی کند ؛ چون جشنی در راه است نه اتفاقی بد . در سکانسی دیگر زن دایی خواب است اما خواهرزاده ی شوهرش تصور می کند او مرده است و با بیدار شدن او آسوده می شود . در اواخر داستان حاجی ناصر با تماس تلفنی دکترش متوجه می شود که سرطان دارد . همه ی این ها در لابلای مراحل ازدواج رخ می دهد .

انبارى نقطه توجه دیگرى در داستان است . آن جا خارج از مرز خانه قرار دارد . متروک است و تخیل را بر مى انگیزد . انبارى براى کودکان مکان موجودات شرور است . یکى از نوه هاى کوچک با نگاه به انبارى مى گوید : ” این جا پر از جنه ” در همان هنگام چراغ انبارى که اتصالى دارد روشن و خاموش مى شود و چند پسر بچه دلیلى بر اثبات این باور مى یابند . ارنست کاسیرر در توجیه این مسئله در کتاب اسطوره و زبان از قابلیت ذهنى انسان در ترکیب کردن وقایع اتفاقى یا کاملن مادى با امور ماورا طبیعت سخن مى گوید . این که ذهن چگونه امور عادى و وقایع علت و معلولى مادى را تحریف مى کند و دلایل دیگرى را جایگزین دلیل اصلى مى کند . در این جا برق انبارى اتصالى دارد و این اتصالى هم زمان با صحبت کودکان درباره ى اجنه رخ مى دهد و باعث مى شود آن ها دلیل اصلى را نادیده بگیرند و به این نتیجه برسند که موجودات ماورا طبیعت انبارى لامپ را روشن و خاموش کرده اند . این باور در ادامه ى داستان و با تصورات والدین نسبت به امور ماورا طبیعت پرورش مى یابد . ساختار ذهنى اجتماع با نوع خاصى از تفکر و استدلال شکل گرفته است . هنگام ناهار جمله ای مى شنویم که بر باورهاى خرافى تاکید مى کند : ” تو سفره راه باز شده ، میاد ؟” ” مامان تو سفره راه باز شده یعنى چى؟ ” ” یعنى مهمون میاد ؟ ” در ادامه کودک از مادر مى پرسد :” مامان جن چه شکلیه ” و پاسخ او این است : ” عین سگه فقط یه خورده بزرگ تره” از دید دو تا از دامادها انبارى حاوى دفینه ایست که مى تواند زندگى آن ها را متحول کند. اما در نهایت انبارى نه موجود ماورا طبیعه اى دارد و نه دفینه اى انبارى تنها اتاقى قدیمى در گوشه ى حیاط بزرگ است . کودکان داستان تصورات دیگرى نیز دارند : مى گن هر کى پاشو بزاره رو قورباغه باباش مى میره .” ” مامان جن چه شکلیه ” ” عین سگه فقط یه خورده بزرگ تره”

در باورهاى مردم ماواى اجنه، حمام، مکان هاى تاریک و بیشه ها و ویرانه ها است و هیات آنان سیاه و زمخت و در بسیارى از این روایت ها بینى آنان کوتاه، چشمان شان زرد رنگ، موهاى شان مجعد و زبر و سم دارند. بدین روایت ها تا آزارى به جن نرسانند او را آزارى نیست و گاهى کسانى را که آنان را بیازارند اسیر و هنگامى که رها مى سازند ” جن زده ” و دیوانه اند ! ( هینلز ١٣٨٣: ١٧٢) جملات دیگری نیز در اشاره به باورهای ماورایی ادا می شوند : “ننه ام می گه بوی مرده تا سه روز توی خونه می مونه”

یکى از ویژگى هاى برجسته ى جوامع سنتى تضادى است که آنان میان مرز مسکون و مکان ناشناخته که آن را احاطه کرده فرض مى کنند. اولى جهان ( دقیقن ، جهان ما) ، کیهان است ؛ هر چیزى که در خارج از این جهان قرار دارد دیگر کیهان نیست ، بلکه نوعى ” جهان دیگر ” و مکانى خارجى و هیولایى است که ارواح ، اهریمنان و ” بیگانگان” ( که با اهریمنان و ارواح مرده هم سان شده اند ) مسکون کرده اند. ( الیاده ٢۶:١٣٧۵-٢٧)

فرودستی زنان در داستان مدام گوشزد می شود :خواهر دیگر که با همسرش مشکل داشته از راه مى رسد . یکى از خواهرها مى گوید: خدا با این حاجى ناصر شاخ به شاخ نشه ” زن ها براى آسایش فقط مى توانند به درگاه خدا دعا کنند و قادر به هیچ اقدامى نیستند.

دختر بچه پشت در توالت عشوه گرى مى کند . از لباس عروس اش براى خاله مى گوید . پسرها در باغ بازى مى کنند . تفاوت رفتاری دو جنس در کودکی نیز نمایان است . دیدگاه های متفاوتی در این زمینه وجود دارد اما انسان شناسی شناختی که برگرفته از روان شناسی تحلیلی است بر تفاوت ساختار مغزی باور دارد . گرچه متفکرین مخالف مثال های نقضی از جوامع مختلف آورده اند اما در اکثر جوامع اشکال مشابهی از رفتار دیده شده است .

نکته ی قابل توجه دیگر در داستان اشاره ی مستقیم به نقش دین در زندگی است . حاجى ناصر به با جناقش مى گوید در کربلا برایت دعا کردم ”

” پس اگر دعاهاى شما نبود من هنوز در زندان بودم”

در جای دیگر اعظم خواهر بزرگ خانواده برای آن که دخترش را با خود به خانه ی وزیری ها ببرد از او می خواهد نمازش را اول بخواند .

حاجی ناصر تلاش می کند قوانین دینی به بهترین شکل اجرا شوند . او باجناق خود را از مصرف الکل منع کرده است . یا در سکانس صحبت خصوصی پسند با قاسم او در اتاق را باز می گذارد تا زن و مرد نامحرم در اتاق در بسته تنها نمانند .

اهالی خانه احتیاط می کنند تا زن دایی که حواس درستی ندارد ؛ نمازش را درست بخواند . و …. تاکید بر انجام دقیق اصول و مقررات دینی بارها دیده می شود . پیتر برگر معتقد است : دین یک کار انسانى است که عالمى مقدس از طریق آن استقرار مى یابد و کوشش جسورانه اى است براى آن که سراسر گیتى براى انسان معنى دار شود. برگر نشان مى دهد که دین، چگونه جامعه ى بشرى را با این عالم مقدس مرتبط مى کند و چگونه جامعه ى بشرى را در تصویر جهانى گسترده ترى قرار مى دهد و طى این فرایند، نظم اجتماعى را مشروع مى کند. این مشروع سازى، ممکن است صورت هاى گوناگونى داشته باشد، اما از این طریق، ساخت هاى شکننده و گذراى ناشى از فعالیت بشرى، حالتى از امنیت و دوام غایى به خود مى گیرند. از جهت دیگر مفاهیم دینى جهان، با یک رشته فرایندهاى خاصى که به تعبیر برگر،” ساختار موجه نمایى” را مىسازند، اعتبارشان را حفظ و تحکیم مى کنند. این ها، همان فرایندهایى اند که فرایندهاى دینى از طریق آن ها تقویت، ترویج، دفاع یا فرض مى شوند. اگر این ساختار موجه نمایى تضعیف شود یا از بین برود، تسلط اعتقادهاى دینى بر اذهان انسان ها به آسانى از دست مى رود.

از آن جا که مقررات، نقش ها، الزام ها و نهادهاى اجتماعى بسیار شکننده اند، نیاز به آن داریم که پیوسته به ما یادآورى شود که چه باید بکنیم ؟ و در این میان باید معانى متبلور در فرهنگ و نهادها، همیشه به ما گوشزد شود. این یادآورى را مناسک براى ما انجام مى دهند. طى اجراى مناسک، تداوم میان وضع کنونى و سنت اجتماعى برقرار مى شود و تجربه ى افراد جامعه، زمینه ى تاریخى پیدا مى کند . (همیلتون١٣٨٧: ٢٧٣)

قربانی از دیگر اعمال مناسک گذار است . در ازدواج ، مرگ و … با شرایط متفاوت تکرار می شود . به طور کلی تشابهی که در مناسک مذهبی وجود دارد تاکیدی بر وجود مدول مذهب در انسان است .

علا رقم همه ى تلاش ها براى خوش یمنى ماجرا با مرگ ختم مى شود . دایی با پریدن قند در گلو خفه می شود .قند نماد شیرینى و شادى موجب مرگ مى شود . آیا باید به ذات مرگ به عنوان امرى ناخوش شک کرد و مرگ را شیرین دانست . وسایل جشن برچیده می شود و همگی در پی برگزاری مراسم سوگواری بر می آیند . پسند می خواهد لباس سیاه بپوشد که خواهران مانع او می شوند . .

“عروس که لباس سیاه تن نمى کند” آن ها هم چنان باور دارند که رفتارهای بی ربط شان موجبات امور روزمره ی زندگی است .

«شوربختى در بسیارى جوامع ممکن است به انواع علت هاى فراطبیعى یا فرادنیوى، از جمله کنش هاى خدایان، ارواح، شیاطین، نیاکان یا جادوگران نسبت داده شود. همچنین ممکن است این امر پیامد خود به خودى شکستن مقررات تابو انگاشته شود. تابو را معمولن یک نهى مناسک آمیز تعریف مى کنند و این واژه در اصل از واژه ى پولینزیایى تابو سرچشمه مى گیرد. مفهوم تابو در فرهنگ هاى بشرى و نظام هاى دینى از جمله دین هاى “برتر”یا جهانى رواج دارد. در این ادیان، تابو غالبن با تصورات قداست و تقدس یا افکار مربوط به بد دینى و نجس و پاکى پیوند خورده است . … نظریه ى اولیه ى تابو که به رابرتسون اسمیت (١٨٨٩) تعلق دارد ، مى گوید، تابو از جنبه ى ناپاکى، سرایت یا خطر، بقاى خرافات ابتدایى را باز مى نماید. به نظر رابرتسون اسمیت، مفاهیم قداست یا تقدس در دین هاى برتر، نقطه ى مقابل و متفاوت جنبه ى یاد شده را نشان مى دهند. اما در واقع، جدا کردن این عناصر در مفهوم تابو، امکان ناپذیر است . در مفاهیم تابو در بسیارى از فرهنگ ها، میان چیز تقدس بخش و چیز آلاینده تمایزى واقعى به چشم نمى خورد .

وانگهى ، همچنان که استاینر(١٩۶٨) یادآور مى شود، رعایت تابوها و مناسک حتا در مواردى که عنصرى از سرایت یا آلودگى را متجسم مى کنند، تا زمان کنونى ادامه داشته و در نتیجه نمى توان گفت این مناسک و تابوها بقایایى از دوران ابتدایى اند. » همیلتون١٣٨٧: ٢١٢))

داستان با مرگ دایی و هم بستگی اعضا خانواده پایان می یابد .

منابع:

الیاده، میرچا/ مقدس و نا مقدس / ترجمه ى نصرالله زنگوئى / تهران : سروش ١٣٧۵

همیلتون، ملکم/ جامعه شناسى دین/ ترجمه ى محسن ثلاثى / تهران : ثالث ۱۳۸۷

هیلنز،جان راسل/ اساطیر ایران / مترجم اسمائیل قهرمانى پور/ تهران : سمیر ١٣٨٨