انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

یلدا و هویت ایرانی

جشن‌ها و مناسک در نظام‌های مدرن را می‌توان از یک بعد به مثابه «بازماندگان»ی (survival) در نظر گرفت که در تعبیر انسان‌شناسی کلمه، ما را به سوی منشأ‌هایی اسطوره‌ای یا وقایعی تاریخی هدایت کنند. در این صورت، تاکید بر جنبه موزه‌شناختی، توصیفی- تحلیلی و روایت دقیق و مردم‌نگارانه آنها اهمیتی خاص می‌یابند. در این زمینه مطالعات مردم‌شناسی با سنتی دیرینه از دست‌کم نیم قرن پیش بر روی این آیین‌ها ارایه شده‌اند و مطالعاتی که خود از هدایت تا انجوی شیرازی و از سنت اداره و موزه مردم‌شناسی ایران تا سازمان میراث فرهنگی و سرانجام در نزد انسان‌شناسان معاصر متخصص در این حوزه به ویژه دکتر علی بلوکباشی، به این کار مبادرت کرده است.
امروز خوشبختانه ما ادبیاتی مدرن برای توصیف و تحلیل آیین‌های ایرانی و با تمرکز بر گروهی از آنها از جمله انقلاب‌های فصلی، به‌ویژه بهاری (نوروز)، تابستانی (تیرگان) پاییزی (مهرگان)، انقلاب زمستانی (یلدا) برخورداریم. این ادبیات البته خود در امتداد سنت‌های دیرینه‌تری در ادبیات ایرانی و اسلام در ایران قرار می‌گیرند که می‌توان نمونه‌های درخشانی از آن را به‌خصوص و در نزد متفکرانی چون ابوریحان بیرونی مشاهده کرد؛ گرایش‌هایی که جز در نزد گروهی از افراد متعصب و نادان نسبت به هویت و سنت‌ها و تاریخ این کشور، هرگز جشن‌های ایرانی پیش از اسلام را در برابر و در تضاد با جشن‌های اسلامی قرار ندادند بلکه تلاش کردند که از این دو گروه از مناسبت‌ها به هویتی ویژه برسند و آن را به‌مثابه عاملی برای وحدت هویتی ایرانی به حساب بیاورند. بدون شک در این‌روزها، بزرگان اندیشه و متخصصان این حوزه یعنی فرهنگ مردمی ایران باز هم با ارایه آخرین اطلاعات و تحقیقات خود؛ ما را در شناخت بهتر این فرآیندهای شکل‌گیری فرهنگی و شخصیتی در پهنه بزرگ انسانی ایران آگاه‌تر خواهند ساخت.
اما در این یادداشت کوتاه، هدف ما انجام یا جایگزینی برای آن کار ضروری نیست که متخصصان خود را دارد. بلکه نگاهی دیگرگون، از دریچه دید انسان‌شناسی مدرن و موضوع هویت ایرانی است به ابزار قدرتمندی که تاریخ اسطوره‌ای و فرآیندهای جشن‌گونه می‌توانند در اختیار نظام‌های مدرن قرار دهند تا بتوانند به ایجاد هویت‌های جدید و کاملا در انطباق با محیط و جریان زمانی و مکانی و روابط کاملا نوینی که انقلاب اطلاعاتی به وجود آورده است یاری رسانند. واقعیت در آن است که جریان جهانی‌شدن به گفته آرجون آپادورای، انسان‌شناس آمریکایی هندی‌تبار و مطرح‌ترین متخصص و نظریه‌پرداز جهانی این روند، فرآیندی متناقض است: به این صورت که از یک‌سو هویت‌ها را تقلیل می‌دهد و تلاش می‌کند هویت‌های قدیمی‌تر و محلی را در هویت‌های جهانی ذوب کرده و دست به نوعی یکسان‌سازی و فرهنگ‌پذیری بزند و در نتیجه به‌گونه‌ای فقر هویتی دامن می‌زند که نشانه آن از میان‌رفتن زبان‌ها، آیین‌ها و رویکردها و باورهای محلی به سود گروه اندکی از زبان‌ها و شیوه‌های اندیشیدن مرکزی است، اما، در شکل متناقض، این روند، روندی هویت‌ساز نیز هست، زیرا سبب می‌شود که دقیقا به دلیل تهدید هویتی که ایجاد می‌شود، نیازهای جدید هویتی برای تشخص‌یافتن و برجسته‌شدن هویت‌های محلی در مردمان پهنه‌های مختلف ایجاد شود و از این‌رو، بازگشت و احیای جشن‌های باستانی را نباید لزوما نوعی سنت‌گرایی و تمایل به رد جهان امروز دانست بلکه برعکس دقیقا می‌توان آنها را پدیده‌ای مدرن به حساب آورد که جهان مدرن را بار دیگر به تعبیر «میرچیا الیاده» بازمی‌آفرینند.

هویت ایرانی و فرهنگ این پهنه که چندهزارسال پیشینه تاریخ سیاسی و اجتماعی، ده‌ها زبان، صدها گویش، هزاران سنت و جشن و آیین‌های محلی و ملی را حمل می‌کند، یکی از زیبا‌ترین تلفیق‌ها را در جهان کنونی میان سنت‌هایی با ریشه‌های مختلف به وجود آورده و نشان داده است که می‌توان این سنت‌ها را با یکدیگر تلفیق و از مجموع آنها هویت مدرنی را ساخت که هر چند پیچیده است، اما اگر بدبین نباشیم قابل تحقق‌یافتن و امکان‌دادن به زیستن در فضایی از آرامش و همسازی است. تاریخ پیش از اسلام ایران و آیین‌های مزدایی، به‌این‌ترتیب، پس از ورود ایران به دوران اسلامی نه‌تنها نفی نمی‌شود، بلکه به قول هانری کربن به یک فرآیند اسلام ایرانی دامن می‌زند که ریشه‌های عمیق خود را در سازگاری سنت اسلامی با سنت‌های دینی و عرفی ایرانی پیش از اسلام می‌یابد. هم از این‌رو است که ایرانیان امروزی توانسته‌اند در ترکیبی شگفت‌آور، سه‌تقویم مزدایی، اسلامی‌خورشیدی و مهی (قمری) و سیاسی را با یکدیگر ترکیب و آن را در زندگی روزمره خود به واقعیتی تبدیل کنند و حتی به‌رغم اتفاقاتی ناخوشایند همچون انطباق آیین‌های جشن و سوگواری که به دلیل عدم انطباق زمانی سیستم‌های خورشیدی و مهی در تقویم، گاه‌به‌گاه اتفاق می‌افتد، از بروز بحران جلوگیری کنند. سازگاری یا بهتر بگوییم همسازی، راز موفقیت فرهنگ ایرانی برای بقای آن در طول هزاران سال است: انعطافی که امتیازات خود را می‌شناسد و به جای آنکه نظام‌های گوناگون آیینی، جشن‌ها، سوگواری‌ها، زبان‌ها و اقوام را علیه یکدیگر بشوراند و تلاش کند به تفکر سلسله‌مراتبی و تحقیر این و آن اقلیت و اکثریت‌کردن فرهنگ‌ها دامن بزند، از یک جمع و وحدت در فرآیندهای فرهنگی سخن بگوید و آن را ستایش کند. فرهنگ ما، همان‌گونه که زبان فارسی را از زبان یک قوم بدل به زبان یک ملت کرد و آن را به یکی از قدرتمند‌ترین زبان‌های کنونی جهان در عرصه ادبیات و علوم تبدیل کرد، این توانایی را نیز داشت و دارد که نه‌تنها سایر زبان‌های ایرانی را از میان برندارد بلکه برای همه آنها حتی کم‌گویشور‌ترین آنها حتی زبان‌های عملا از میان‌رفته‌ای چون سغدی، ادبیات و دستور زبان و مجموعه واژگان تدوین کند. امروز هم اگر تلاش کنیم از انحرافات و تندروی‌ها جلوگیری کنیم، خواهیم توانست که در نظام‌های آیینی چنین کنیم. برگزاری مراسم و جشن‌های باستانی گویای تمایلی بارز به حفظ هویت‌های فرهنگی کهن است. برای فرهنگی که تمایل دارد ریشه‌های خود را مستحکم کند و این هویت‌ها را، باز هم برای تقویتشان، در چارچوب هویت بزرگ‌تر و پرارزش ایرانی قرار دهد تا با توانایی تحسین‌انگیزش در تلفیق فرهنگی آینده‌ای بهتر برای این مرز و بوم فراهم آورد.

این یادداشت در سرمقاله روزنامه شرق روز ۳۰ آدر ۱۳۹۲ نیز منتشر شده است.