انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

یادداشت هایی بر انقلاب روسیه*

russian revolution

آنتونیو گرامشی برگردان علیرضا نیاززاده نجفی

چرا انقلاب روسیه انقلابی پرولتر است؟

با مطالعه ی روزنامه ها، با مطالعه ی کلیّت اخباری که سانسور اجازه ی انتشار می دهد خیلی نمی شود راجع به این موضوع چیزی فهمید. می دانیم که انقلاب را پرولتر ها (کارگران و سربازها) انجام دادند، می دانیم که کمیته ای از نمایندگان کارگری وجود دارد که کارکرد ادارات – که حفظ شان برای حل و فصل امور اجباری بود- را کنترل می کند. اما کافیست که انقلاب به دست پرولترها صورت بگیرد تا انقلابی پرولتری شود؟ جنگ هم به دست پرولترها صورت گرفت با این حال، فقط به این دلیل، عملی پرولتری نیست. برای آنکه این گونه شود لازم است تا عوامل دیگری هم دخالت کنند، عواملی که با روح انسان سر و کار دارند. لازم است که عمل انقلابی ورای پدیده ی قدرت خود را چون پدیده ی عادت هم نشان دهد، خود را در قامت امری اخلاقی هم نشان دهد. روزنامه های بورژوا بر پدیده ی قدرت پافشاری کردند. به ما گفتند که چطور یکّه سالاری با قدرتی دیگر که هنوز به خوبی تعریف نشده است جایگزین شده است. که امیدوارند قدرت بورژوازی باشد. و خیلی زود بر دوگانه ی انقلاب روسیه – انقلاب فرانسه اسرار کردند و به این رسیدند که وقایع به یکدیگر شباهت دارند. امّا فقط سطح ظاهری وقایع به هم شباهت دارند، همان گونه که عملی خشن به عمل خشنِ دیگری شباهت دارد و یک نابودی به نابودیِ دیگری.

با این حال ما معتقدیم که انقلاب روسیه سوای آنکه به دست، به خواسته و با کنش پرولترها نیز صورت گرفته است. معتقدیم که این انقلاب باید در رژیمی سوسیالیستی جریان یابد. اندک اخبار واقعی، حقیقتا مهم، اجازه اثباتی تمام و کمال (م- این پرولتری بودن انقلاب روسیه را) نمی دهند. با این وجود عناصری وجود دارند که اجازه ی این نتیجه گیری را به ما می دهند.

انقلاب روسیه ژاکوبینیسم را نادیده گرفت. انقلاب مجبور شد یکّه سالاری را براندازد، مجبور نشد با خشونت اکثریت را کسب کند. ژاکوبینیسم یک پدیده ی کاملا بورژوایی است: مشخصه ی انقلاب بورژوازی فرانسه است. بورژوازی زمانی که انقلاب کرد هیچ برنامه ی همگانی ای نداشت: این انقلاب به منافع خاص گرا خدمت می کرد، به منافع طبقه ی خودش. و این کار را با طرزفکرِ بسته و کوته بینانه ی تمام آنانی انجام می داد که غایتی خاص گرا دارند. خشونتِ واقعیت خشن انقلاب بورژوازی دو علّت دارد: نظم قدیم را از بین می برد و نظم جدید را مستقر می کند. بورژوازی نیرو و ایده هایش را نه تنها بر بالاترین کستِ سلطه گر تحمیل می کند بلکه آن را بر مردمی که قصد سلطه شان را دارد نیز اعمال می کند. رژیم اقتدارگرایی است که بر جای رژیم اقتدارگرای دیگری می نشیند.

انقلاب روسیه اقتدارگرایی را نابود و با رای همگانی – که به زنان هم گسترشش داد- جایگزینش کرد. آزادی را جایگزین اقتدارگرایی کرد و بر جای قانون اساسی صدای آزاد آگاهی همگانی را قرار داد. چرا انقلابیون روس ژاکوبین نیستند؟ یعنی اینکه به جای دیکتاتوری یک نفر، دیکتاتوریِ اقلیتی بی پروا و مصصم را قرار ندادند؟ با اینکه این اقلیت برنامه ی خود را به پیروزی رسانده بود. چرا که اینان در راه ایده آلی قدم برداشته اند که نمی تواند فقط از آنِ اندکی باشد. چراکه اینان مطمئن اند زمانی که از پرولتاریای روس پرسیده شود (م- با رای همگانی) هیچ شکی در پاسخ نخواهند ماند: این (م- پاسخ) در آگاهی همه هست. و در زمانی که بتواند در محیطی مملو از آزادی سرشارِ روح بیان خود را بیابد، تبدیل به تصمیمی غیرفابل فسخ خواهد شد؛ بدون آنکه رای همگانی با دخالت پلیس و تهدید چوبه دار و تبعید از مسیر خود منحرف شود. پرولتاریای صنعتی از قبل آماده ی جهشِ حتی فرهنگی نیز هست: پرولتاریای کشاورزی نیز که فرم های سنتی کمونیسم عمومی را می شناسد هم آماده ی عبور به فرمی جدید از جامعه است. انقلابیون سوسیالیست نمی توانند ژاکوبین باشند: اینان در حال حاضر تنها این وظیفه را در روسیه دارند که ارگان های بورژوازی ( دوما و زمستوا۱ها) کارهای ژاکوبین ها را انجام ندهند، تا پاسخ به رای همگانی را درگیر سوء تفاهم نکنند، تا خشونت را در راستای اهداف خودشان به کار نبرند.

روزنامه های بورژوا هیچ اهمیتی به این موضوع ندادند که انقلابیون روس نه تنها زندانیان سیاسی بلکه محکومان به جرم عمومی را هم از زندان آزاد کردند. در یک ندامتگاه در مقابل اعلانِ آزادی می گویند که حس می کنند حقِ قبولِ این آزادی را ندارند چراکه می بایست تقاص گناهان خود را پس دهند. در اُدسا اینان در حیاط زندان جمع می شوند و به خواسته خود قسم می خورند که صادق شوند و اصولشان را بر این پایه استوار سازند که پس از این با کار خویش زندگی کنند.این خبر در راستای اهداف انقلاب سوسیالیستی به همان اندازه و حتی بیشتر از اخبار مربوط به تعقیب و دستگیری تزار و دوک های بزرگ مهم است. تزار را بورژواها هم دستگیر می کردند. امّا این محکومان همواره دشمن نظمِ بورژواها بوده اند، آب زیرکاهان تحلیل برنده ی ثروتشان، آسایش ِشان. آزادیِ اینان برای ما این معنی را دارد: انقلاب در روسیه عادات جدیدی را بوجود آورده. این انقلاب نه تنها قدرت را با قدرت بلکه عادت را هم با عادت جایگزین کرده. یک فضای جدید اخلاقی خلق کرده است. سوای آزادی بدن، آزادی روح را به همراه آورده است. انقلابیون ترسی از این نداشتند که انسان هایی را که عدالت بورژوایی با برچسب ننگین مجرمان سابقه دار – که علم بورژوایی در مدل هایِ گوناگونِ مجرمین و بزهکاران طبقه بندی کرده است – مشخص کرده بود را به جریان زندگی بازگردانند. همچین چیزی تنها در حال و هوایی از شور و علاقه ی اجتماعی می تواند پیش آید، زمانی که عادت تغییر می کند، زمانی که طرز فکرِ غالب تغییر می کند. آزادی، انسان های آزاد می سازد. افقِ اخلاق را گسترش می دهد، از بدترین جنایتکار رژیم اقتدار طلب، شهادت طلبِ راه الزامات اخلاقی، یک قهرمان صادق می سازد. در روزنامه ای می گویند که در یک زندان جنایتکاران آزادی را قبول نکردند و نگهبانان را به نمایندگی خود انتخاب کردند. چرا هیچ وقت همچین کاری را قبلا انجام ندادند؟ برای چی زندانشان با دیواری عظیم و پنجره هایش با نرده های آهنی محصور شده بود؟ آنانی که برای آزادی ایشان رفتند مبی بایست چهره ای به کل متفاوت از قضّات دادگاه و زندان بانان شکنجه گر می داشته اند. این جنایتکاران عمومی باید حرف هایی به کل متفاوت از معمول شنیده باشند اگر همچین تحولی در وجدانشان شکل گرفته، اگر آنی به چنان انسان آزادی تبدیل می شوند که حصر خود را به آزادی ترجیح بدهند، که به اراده ی خود کفاره ای را بر خویش تحمیل کنند. می بایست حس کرده باشند که جهان تغییر کرده است، که همچنین آنان، آشغال های جامعه، تبدیل به چیزی شده باشند، که همچنین آنان، محصور شدگان، قدرت انتخابی داشته باشند.
تا به حال این بزرگترین پدیده ای است که کار بشر تولید کرده است. انسان جنایتکار عمومی، در انقلاب روسیه، تبدیل به انسانی شده است که امانوئل کانت، تئوری پرداز اخلاق مطلق، تحسینش کرده بود، انسانی که می گوید: عظمت آسمان خارج از من، آمر وجدان درون من۲. رهاییِ جان است، پاگیریِ اگاهیِ اخلاقیِ نوینی است که این اخبار کوچک آشکار می کنند. رویداد نظمِ جدیدی است، که در تطابق با تمام آن چیزی است که استادانمان یادمان داده بودند. و باز یکبار دیگر: نور از شرق می آید و جهان کهنه ی غرب را تابان می کند، که هاج و واج می ماند و در تقابل با آن کاری جز داستانک پردازی مسخره و مبتذلِ مزدورانِ قلم بدستش بلد نیست.

 

* Note sulla rivoluzione russa اولین بار در تاریخ بیست و نهم آوریل هزار و نهصد وهفده، و در نشریه ی “Il Grido del Popolo” چاپ شد. این مقاله اولین نوشته ی گرامشی در قبال انقلاب روسیه است که بعد از شورش های فوریه و تشکیل دولت موقت، و پیش از انقلاب اکتبر نوشته شده است.
۱- در حالت فرد Zesmvo و در حالت جمع Zemstva شکلی از فرمانداری که در اواسط قرن هجدهم و در دوران الکساندر دوُّم ایجاد شد، اشراف و بورژوازی محلی را نمایندگی می کردند و بعد از انقلاب اکتبر با شوارها جایگزین شدند.
۲- اشاره ای است به جمله ی معروف کانت در کتاب “نقد عقل عملی” . جمله ی کامل: “دو چیز ذهن را سرشار از احترام و تحسین همیشگی و فزاینده می کنند هرچقدر تفکر بیشتر و طولانی تر درگیرشان شود: آسمان مملو از ستاره ی بالای سرم، و قانون اخلاق درون من”.