فصل چهارم: اصالت وجود
- هایدگر و همگنان (ادامه از قبل)
نوشتههای مرتبط
اکنون اگر فرض کنیم که هایدگر به جای مسیر رفته فلسفی خویش، با استقبال از سرشت اجتماعی مارکس، دازاین را به وضعیت اجتماعی ـ تعاملاتیاش اتصال میداد، آن هنگام چه اتقافی میافتاد؟ شاید در آن صورت این احتمال وجود داشت که به طور کاملا جدی بر علیه فاشیسم هیتلر، با گروههای مقاومت همدلی میکرد …
باری، مارکس (در مقام تحلیلگر مسائل اجتماعی) با تجسس در امر قدرت در قلمرو عمومی و کشف انباشت آن توسط برخی از گروههای اجتماعی (سرمایهداران و دولتمردان)، موفق به شناسایی و تعیین ماهیت اجتماعی ـ سیاسی بسیاری از معیارها و الگوهای همگانی در قلمرو عمومی شد. با نگرش مارکسی، «همگنانِ» عصر سرمایهداری، به شیوه مدیریت جامعه با روش بورژوایی اطلاق میشود. شیوهای که با بتواره کردن جهان و اشیاء، و نیز بیگانه کردن کار از هستیِ اجتماعیِ خویش، آگاهی را از سرشت اجتماعیاش جدا ساخته است. اما براستی آیا به آگاهیای که سرشت اجتماعیِ کار، انسان و جهان را فراموش کرده است، میتوان نامی به جز «آگاهی کاذب» داد …!؟
زبان، مسیر شاعرانگی
نظریه «زبان» هایدگر بیشتر از آنکه بحثی فلسفی ـ نظری باشد، اثری زیباشناختی و هنری است. وی، در فلسفه متأخر خود با توجه به تمایزی که بین «زبان اصلی» و «زبان روزمره» می بیند، بر این باور است که «زبان اصلی با تنظیم کردن ما نسبت به جهان سخن میگوید، و در نتیجه به ما اجازه میدهد که جهان را مطابق با شیوهای خاص از هستی ترتیببندی و سازماندهی کنیم» (هایدگر ، همان : ۱۲۹). علاوه بر این او می نویسد: «ماهیت زبان… در آن جایی میآید که به عنوان قدرت صورت دهنده جهان به وقوع میپیوندد، یعنی جایی که پیشاپیش هستی هستندگان را اجرا میکند و آنها را در یک بافت زمینهای میآورد» (همان: ۱۳۲، ۱۳۳). اکنون با توجه به موارد گزیده شده، لازم است با قضاوتی عادلانه به این پرسش پاسخ دهیم که آیا به راستی هایدگری که به تشخیص وضعیت انضمامیِ انسان در جهان (دازاین) پی برده بود، از تشخیص تاریخی، سیاسی و فرهنگی بودنِ «زبان» (به عنوان وضعیتی اجتماعی) عاجز بوده است!؟ به بیانی آیا اویی که از افقهای تاریخی بصورت «پیشفهم» پرده برداشته است، میتوانسته زبان را به مثابه امری مستقل از شرایطِ اثر گذار بر هستی اجتماعی ببیند!؟ برای اثبات گفته خویش کافی است از خود بپرسیم منظور هایدگر از «بافت زمینهای» در سطور بالا چیست؟ که می توان آنرا به شرایط اثرگذار اجتماعی، و تاریخی و فرهنگی تأویل کرد. به هرحال واقعیت این است که هایدگر در اواخر عمر فلسفی خویش، مایل بود در لفافه شعر سخن بگوید. خواستی که شایسته است علارغم اختلاف نظرها با برخی از نظریات اشرافی و ارتجاعی هایدگر، به آن احترام گذارد و تا حد بضاعتِ فهمی ـ ادراکی خویش از آن لذت برد.
در خاتمه بحث را با شعفِ ناشی از گوش سپردن به «سخن شاعرانه» هایدگر به پایان میبریم:
«سخن گفتن، گوش دادن به زبانی است که آنرا در سخن میگوئیم… زبان میگوید. زبان از طریق نشان دادن سخن میگوید… هرگاه به چیزی گوش میدهیم به آن اجازه میدهیم که به ما گفته شود و هر درک و تصوری پیشاپیش در آن عمل جا گرفته است» (همان: ۱۲۱، ۱۲۲).
منابع :
راتال، مارک، ( ۱۳۸۸) چگونه هایدگر بخوانیم، ترجمه مهدی نصر، انتشارات رخداد نو، ۱۳۸۸
مارکس ، کارل (۱۳۷۷) . دست نوشته های اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴، ترجمه حسن مرتضوی، انتشارات آگه
هایدگر، مارتین ،(۱۳۸۶) . هستی و زمان ؛ ترجمه سیاوش جمادی، انتشارات ققنوس.