بخش دوم
مهرداد اسکویی: در جشنواره ی(idfa) آمستردام، فیلمهای مستندی که به مفاهیم انسانی و اجتماعی میپردازند، جایگاه ویژهای دارد. چرا جشنواره ی شما بیشتر به چنین فیلمهایی توجه نشان میدهد؟
نوشتههای مرتبط
الی درکز (Ally Derks): برای اینکه این انسانها هستند که در قبال کرهی زمین مسئولیت دارند. آدمها دارند دنیایی را که در آن زندگی میکنند به آرامی به نابودی میکشانند.
باید به آنها مسئولیتشان را در قبال موضوعاتی چون جنگ، گرمای زمین، قطع بی محابای درختان و یک دیگر گوشزد کرد. من معتقدم که ما باید شرایط زندگی بهتری برای کودکانمان ایجاد کنیم و به جا بگذاریم. شاید من ساده نگاه میکنم، ولی فکر میکنم برای زندگی بهتر برای همهی انسانها بر روی کرهی زمین امید هست، بدون جنگ و خونریزی و دیگر کُشی! اما به نظر من تنها راه فهمیدن یکدیگر این است که با هم گفتوگو کنیم، به هم احترام بگذاریم و همدیگر را تحمل کنیم. میدانم که ما آدمها در جای جای کره زمین با هم اختلاف عقیده داریم و سخت است که بتوانیم روی اختلافهایمان به توافق برسیم، اما بهتر است به جای جنگ، راه گفتوگو را پیش بگیریم.
به طور مشخص شما برای رسیدن به اهدافی که به آن معتقدید، چه میکنید؟
من الان بار سنگینِ تمام دردها و مشکلات جهان را بر روی شانههایم احساس میکنم (خنده)! مسئولیت من و دوستانم در جشنوارهی آمستردام، ایجاد فضایی برای گفت وگو و ادامه دادن به این گفت وگوهاست. ما نمیتوانیم مشکل فلسطین و اسرائیل را حل کنیم؛ اما میتوانیم از طریق فیلمهای مستند آموزش بدهیم که برای زندگی مسالمت آمیز راههای دیگری هم هست. ما در هلند و دیگر کشورهای دنیا پیوسته در مدارس به کودکان فیلم مستند نشان میدهیم، در زمینهها و موضوعات مختلف. ما برای آنها برنامههای آموزشی طراحی میکنیم. نمیدانم دیگر جشنوارههای مستند دنیا چه قدر به کودکانی که فردای کشورها را میسازند بها میدهند، اما ما علاوه بر نمایش فیلم مستند به آنها، یادشان میدهیم که خودشان فیلم مستند بسازند و از آنها حمایت نیز میکنیم. از این طریق آنها میتوانند نگاه و تحلیل خودشان را از جهان درون و پیرامونیشان ارائه کنند و هر آنچه را که رسانهها نشان میدهد باور نکنند.
در جشنوارهی شما بخشی از فیلمها بر مسائل سیاسی تاکید دارد.
بله، اما من نمیخواهم تنها با فیلمهایی راجع به مشکلات مردم و نیز مسائل سیاسی برنامهی جشنوارهمان را پُر کنم. ما به فیلمهای مستند همراه با نشاط و شور و هیجان نیز نیاز داریم. یکی دیگر از موضوعات مورد علاقهی ما مهاجرت است. این نکته در حال حاضر یکی ازمسائل مهم اروپا بلکه اکثر کشورهای جهان است. در کشور شما ایران هم مهاجرت بسیار دیده میشود: افغانهای بسیاری برای آرامش و رسیدن به وضع اقتصادی بهتر به کشور شما میآیند. برای ما خیلی مهم است که فیلمهایی راجع به این موضوع، اما با نگاه موشکافانه و تحلیل و تاثیر عمیق ساخته شود. ما نیاز داریم که این آگاهی را به وجود بیاوریم که نباید از یکدیگر متنفر باشیم، بلکه عمیقا باید به همدیگر احترام بگذاریم. مردم راجع به فرهنگهای دیگر خیلی کم میدانند و سینمای مستند درصدد است که از نزدیک و از درون فرهنگهای مختلف را معرفی کند و آموزش دهد. شناخت بهتر و عمیقتر یک فرهنگ کمک میکند که مای بیگانه با آن فرهنگ اهل آن را درک کنیم و در کنار آنها مسالمتآمیز زندگی کنیم.
فیلمی از ایران با موضوع زنجیر زنی در مراسم عاشورا در جشنوارهای به نمایش درآمد. کارگردان اروپایی فیلم مراسم را جوری نشان میداد که به تماشاگران غیر ایرانی بقبولاند که این خشونت در زنجیر زنی که باعث خونی شدن سر و صورت و بدن افراد میشود، دلیلی است بر تروریست بودن ایرانیان. نوع مونتاژ فیلم هم بر آن تأکید میکرد. اما بسیاری از تماشاگران که فیلمهای دیگر ایرانی را دیده بودند و میدانستند که این یک مراسم مذهبی است برای پاسداشت یاد و خاطرهی یک پیشوای مذهبی، طی جلسهی پرسش و پاسخ پس از فیلم ایدهی کارگردان را قبول نمیکردند. پس میبینیم که سینمای مستند ابزار آگاهی بخشی و دادن فهم و درک و اطلاعات است به مردم جهان. من فکر میکنم که تماشاگران یک جشنواره وقتی مستندی را در جشنواره دیدند و در جلسهی گفت و گوی پس از فیلم با مستندساز شرکت کردند، باید سخت با فیلم درگیر شوند و با یکدیگر همچنین با فیلمساز در باب دیدگاه فیلمساز و فرم ارائهی فیلمش بحث و جدل کنند و بهترین حالت این است که تماشاگران پس از فیلم و در جلسهی نقد و تحلیل آن بگویند که چقدر این فیلم احمقانه بود یا اینکه چه قدر این فیلم عالی بود.
چه تعریفی از فیلم مستند دارید؟
من به تعریف مستندساز فقید انگلیسی “جان گریرسون” اعتقاد دارم که؛ “فیلم مستند، تفسیر خلاقانهی واقعیت است”. البته فیلم مستند گسترهی خیلی وسیعی را در بر میگیرد. من معتقدم که فیلم مستند میتواند از فیلم تبلیغاتی -در یک سر طیف- تا فیلم مستند شاعرانه -در سر دیگر طیف- را در بر بگیرد، و انواع دیگر فیلمهای مستند میتواند در میان این دو سر طیف قرار بگیرد.
در جایی میان این دو سر طیف، نظرتان راجع به مستند هایی که به شیوهی سینمای مستقیم یا (Direct Cinema) ساخته میشوند، چیست؟
شیوه ی سینمای مستقیم یا “مگس روی دیوار” به نظر من قدری قدیمی شده است. وقتی که “ورنر هرتسوگ” گفت که سینمای مستند مستقیم باید بمیرد و خاک شود، من شوکه شدم. البته من با گفتهی هرتسوگ موافق نیستم و فکر میکنم که سینمای مستقیم هنوز، هم یکی از شیوههای مهم مستندسازی است.
و در خصوص شیوه ی سینما-حقیقت یا “Cinema Verite” نظرتان چیست؟
برای من شیوههای مستقیم و حقیقت تفاوتی ندارد. زمان شکل گیری این دو تقریبا همزمان بوده؛ که یکیش آمریکایی است (سینمای مستقیم) و دیگری فرانسوی (سینما-حقیقت).
در شیوهی سینما حقیقت کارگردان در فیلم حضور دارد و با شخصیتهایش گفت و گو میکند و شخصیتهای فیلم پیوسته در ارتباط چشمی یا کلامی با شخص کارگردان هستند و کارگردان گاهی در صحنه ایجاد تنش نیز میکند. اما در شیوهی سینمای مستقیم قرار داد با تماشاگر این است که کارگردان پنهان باشد و هیچ تنش یا تاثیری روی صحنه و اشخاص مقابل دوربین ایجاد نکند و تنها یک مشاهدهگر صرف باشد، و یا لااقل این ادعا را داشته باشد.
من اما اختلاف چندانی بین این دو شیوه نمیبینم. زمانی که “ورنر هرتسوگ” به جشنوارهی ما آمد و در این زمینه در یک جلسهی پر تماشاگر به صحبت پرداخت، من با خوشحالی از او تشکر کردم که حین صحبت، از این شیوه با عنوان سینمای مستقیم (Direct Cinema) یاد میکرد نه سینما حقیقت؛ چون برای انگلیسی زبانها هر دوی این شیوهها یک معنی میدهد و گاهی اوقات استفاده از دو اصطلاح مختلف آنها را گیج میکند. مستندسازان شیوهی سینمای مستقیم، جوری عنوان میکنند که آنها هستند که به واقعیت نزدیکترند و حقیقت را میگویند، در حالی که در فیلم مستند ما پیوسته در حال تفسیر کردن هستیم. ممکن است مستندسازی برای ساخت یک فیلم، ۱۲۵ ساعت تصویربرداری کند، اما در انتها تنها ۲ ساعت از این مقدار راش وارد فیلم میشود. اوست که هنگام تدوین تصمیم میگیرد که چه بخشهایی از تصاویر گرفته شده وارد فیلم شود. پس کارگردان پیوسته در فیلم حضور دارد. البته کارگردان میتواند وانمود کند که در فیلم حضور ندارد واین شیوهی کار او باشد.
فرق واقعیت و حقیقت را چه میدانید؟
حقیقت را شما هیچ وقت نمیبینید. این تفسیر کارگردانها است که حقیقت را میسازد: نوع لنز، زاویه فیلمبرداری و بخصوص تدوین و صداگذاری است که میتواند ابزاری باشد برای تفسیر مستندساز از مواجه با واقعیت، برای رسیدن به حقیقت.
میتوانم مثالی بزنم. در هلند سریالی مستند در ۳۵ قسمت پخش شد به نام قرن بیستم در اروپا این فیلم در بر گیرندهی کلیهی جنگها و اتفاقات مهم طی سالهای ۱۹۰۰ تا ۲۰۰۰ میلادی در اروپا بود. این سریال بر اساس مستندات یک کتاب کار شده بود و مواد آرشیوی بسیاری در آن به کار رفته بود. در فیلم مجری به تمام کشورهای اروپایی سفر میکرد و با مردم گفتوگو میکرد. پس از نمایش این سریال بسیاری از منتقدان و مورخان گفتند که برخی وقایع و تاریخ اتفاقات طرح شده در این فیلم صحت ندارد، پس این فیلم واقعیت ندارد! دقیق که شدم، متوجه شدم که بیشتر اشکالات مطروحهی آنها دربارهی اطلاعات جزیی است؛ برای مثال اینکه فلان حادثه ۵ مارس اتفاق نیفتاده، ۶ مارس بوده و از این قبیل. آنها به کلیت سریال که حقیقتی عمیق، جذاب و تاثیرگذار را ارائه میداد کاری نداشتند. حتی میتوان گفت ارائهی تاریخ هم با گونهای تفسیر همراه است. واقعیت امروز جنگ عراق که آیا در فلان تاریخ ۱سرباز کشته شده یا ۳سرباز، از لحاظ آمار و ارقام چندان برای تاریخ مهم نیست، در قبال حقیقت چرایی شروع جنگ و چگونگی ادامهی آن و دلایل پایان آن.
نظرتان راجع به فیلمهای مستند انسان شناسی چیست؟
درمورد فیلمهای انسان شناسی من شیوهی فیلمسازی “ژان روش” و کسانی را که نزدیک به شیوهی کاری او فیلم میسازند ترجیح میدهم؛ به سبب این که در فیلمهای ژان روش آدمها راجع به خودشان و دیگران و اعتقادات و باورهایشان لب به سخن میگشایند. شما از پس حرفهای آنان عمیقاً به نحوهی زندگی و نظرشان راجع به محیط پیرامونیشان، همچنین در ارتباط با انسانهای دیگر پی میبرید و با آنها همذاتپنداری میکنید. در حالی که بیشتر فیلمهای انسان شناسی ادعای طرح واقعیت و رسیدن به حقیقت را دارند. در اکثر اینگونه فیلمها شما صدای غالب گویندهی گفتار متن را در سرتاسر فیلم میشنوید؛ کسی که دائماً با فرض اینکه “هر آنچه که او میگوید بر اساس مطالعات و یافتههای علمی، واقعیت دارد و غیر از آن نیست”، پیوسته شما را بمباران اطلاعاتی میکند و اجازه نمیدهد که شما
به عنوان مخاطب به سهم خودتان شریک فیلم شوید. اما در فیلمهای “ژان روش” اینگونه نیست و او توانسته به خوبی میان انسان شناسی و مستند سازی ارتباط ایجاد کند و فیلمهایش با مخاطب بخوبی ارتباط برقرار میکند.
طی این سالها، فیلمهای برگزیده و تاثیرگذار جشنوارهی شما واجد چه ویژگیهایی بودهاند، که باعث تمایز و رتبهی آنها شده است؟
این سوال سختی است مهرداد! در درجهی اول کارگردانان این فیلمها توانستهاند قصهشان را خوب تعریف کنند؛ شخصیتهای اصلی خوبی برای فیلمشان انتخاب میکنند و خوب میدانند که چگونه برای فیلمشان ساختار طراحی کنند و چگونه شخصیتشان را پرداخت کنند. شور، حس، فرم و انرژی هم از مهمترین عوامل تاثیرگذار شکلگیری یک مستند خوب است؛ یعنی همان چیزی که باعث میشود تماشاچیها هنگام نمایش یک فیلم عمیقاً با آن ارتباط حسی برقرار کنند و همراه با آن بخندند، گریه کنند و متاثر شوند. مثالی میزنم: فیلم مستند بازماندگان که راجع به سقوط یک هواپیماست در ارتفاعات برفخیز و بازماندگان گرسنهی آن حادثه. فیلمساز در همان ابتدای فیلم به تماشاگران میگوید که این مسافران رفته رفته میمیرند و ناچارند کسانی را که از میان جمع رفتهاند بخورند تا زنده بمانند. در بقیهی فیلم شما منتظرید که این صحنهها و فضاها را ببینید و شخصیتهایی را که به این کار دست میزنند بشناسید و پی بگیرید. این مستند راجع به مسائل اقتصادی و سیاسی نیست. فیلمی است سرراست و صریح راجع به تصمیمگیریهای سخت در شرایط بحرانی. با کسانی مواجههاید که برای زنده ماندن شروع به خوردن همنوع میکنند، ولی با این حال شما به آنان احترام میگذارید. در فیلم میبینید که آنها میان خودشان شور میکنند که این کار را بکنند یا خیر. همهی آنها کاتولیک هستند و در دینشان به هیچ وجه اجازهی خوردن گوشت همنوع را در هیچ شرایطی ندارند. در این فیلم طراحی ساختار و روایت فیلم توسط کارگردان و پرداخت شخصیتها و گفت وگوی با آنها به شکلی است که تماشاگر میفهمد که آنها مجبور به این کار شدند. من با دیدن این فیلم دریافتم که اگر من که یک کاتولیک هستم اگر در آن شرایط گرفتار میشدم، قطعاً همان کار را میکردم. این فیلم هم شما را به “دریافت” میرساند هم از آن جا که لایه، لایه است شما را دائما درگیر احساس و فکرهای متناقض و سوال و جواب با خودتان میکند. کارگردان برای فیلم خود کاملا از اصول روایت کلاسیک بهره میبرد. او نشان میدهد که دراماتورژی کلاسیک را خوب میداند. درامنویسی برای فیلم مستند از نظر من بسیار مهم است. فیلمهای مستند خوب هم مثل فیلمهای خوب داستانی شما را در سطوح مختلف به شناخت، دریافت و آگاهی میرسانند. البته در پرانتز بگویم که خوبی فیلم مستند این است که شما دائم مجبور نیستید با هنرپیشههای مشهور با آن حاشیههایشان سروکار داشته باشید!
میخواهم راجع به فیلم مستند خلاقی صحبت کنم به نام دریایی که میاندیشد ساختهی مستند ساز هلندی “خرتَُ خراف” …
البته اگر این فیلم را مستند حساب کنیم؟!
سوال من هم همین است. این فیلم سال۲۰۰۰میلادی در جشنواره ی شما جایزهی بهترین فیلم مستند بلند را از آن خودش کرد.
ما همهمان تعجب کردیم!
در ایران نمایش این فیلم بحث و جدلهای متفاوتی برانگیخت. راجع به این فیلم و فیلمهایی این گونه که در مرز خیال و واقعیت است چه نظری دارید؟
طی این سالها در تمام جهان پیوسته دربارهی این فیلم بحث بود. میتوانم بگویم که این فیلم داستانی نیست و از نظر من بیشتر فیلم مستند است تا داستانی. موضوع و ایدهی فیلم مستند است، اینکه آیا میتوانی حقیقت را بگویی؟! فیلم راجع به ذهن یک نویسنده است. و چون فیلمساز به ذهن نویسنده در فیلمش استناد کرده، پس هرچه نویسنده هنگام خلق اثرش به آن فکر میکند میتواند در فیلم بیاید. برای همین است که ساختار داستانی گونه و تخیلی به نظر میآید و بینندگان را شوکه و قدری گیج میکند. من خودم اما فیلمهای مستند این چنینی را که ایجاد بحث و جدل میکنند و به جریانهای فکری مستندسازی دامن میزنند، دوست دارم. این فیلمها باعث میشوند که دستاندرکاران سینمای مستند به فیلم مستند خیلی بسته نیاندیشند و به مسیرها و شیوههای نو و جذاب نیز امکان بروز و ادامهی حیات بدهند.
سال گذشته فیلمی تقلبی در جشنوارهتان داشتید، این طور نیست؟
در میان فیلمهایی که برایمان فرستاده بودند، فیلمی دیدم که موضوعش برایم جالب بود، اما به نظرم جعلی آمد؛ یعنی اینکه کل اتفاق بازسازی شده به نظرم آمد. فیلم دربارهی یک شیء شفاف بود شبیه یاقوت با فرمی خاص که دارندهی آن معتقد بود هر که به داخل آن نگاه کند میتواند نور خدا را در آن ببیند! جالب اینکه در ابتدا حدود ۱۰نفر و پس از مدتی۲۰۰نفر در طی فیلم با دیدن آن شیء به حرفهای دارندهی آن اعتقاد پیدا کرده بودند! ایدهی فیلم این بود که اگر ۲۰نفر بتوانند دور هم جمع شوند میتوانند دین خودشان را شکل دهند! من با دیدن این فیلم بلافاصله با فیلمساز آن که دانشجوی رشتهی فیلمسازی بود تماس گرفتم و گفتم؛ فیلمت به لحاظ مستندسازی، روایت، و تکنیک خوب است و میخواهم آن را برای جشنواره انتخاب کنم؛ اما موضوعش به نظرمن دروغ و جعلیاست یا این که این آدمها دیوانهاند! اما مستند ساز طی همان گفت وگوی تلفنی به من گفت که این آدمها نادانند اما این موضوع کاملا حقیقت دارد و آن آدمهایی که در فیلم به شیء اعتقاد پیدا میکنند، مردمی هستند متعلق به یک ناحیهی خاص از آمریکا که خیلی بدویاند و ابتدایی فکر میکنند! من و دیگر اعضای گروه انتخاب فیلم را انتخاب کردیم، اما در شروع برگزاری جشنواره به تماشاگران جشنوارهمان که جزء آگاهترین و حرفهایترین تماشاگران فیلم مستند در دنیا هستند، اعلام کردیم که مستندی در جشنوارهی امسال هست که جعلیست؛ هر تماشاگری که بتواند آن را تشخیص دهد و به ما اعلام کند از ما جایزه میگیرد. اعلام این خبر شور و شوق و ولولهای در تماشاگران جشنواره ایجاد کرد. حتی در بین فیلمسازان! همه پیوسته در نمایش فیلمها حاضر میشدند و مترصد یافتن فیلم تقلبی بودند. سالنهای نمایش بیش از پیش پر میشد و صفهای بسیار طولانیتری برای دیدن فیلمها بسته میشد. پس از نمایش فیلمها نیز بین اینکه کدام فیلم از بین مستندهای دیده شده توسط تماشاگران جعلی است، بحث و جدل فراوان در میگرفت. شور و هیجانی در جشنواره ایجاد شده بود که تا کنون سابقه نداشت! در همین راستا ما نشستهایی با کارشناسان و مستندسازان ترتیب دادیم که در خصوص چگونگی جعلی بودن یک فیلم مستند صحبت کنند. این جلسات نیز با استقبال بسیار پرشور مردم روبهرو شد تا جایی که خیلیها پشت در سالن برگزاری میماندند!
در نهایت رای گیری انجام شد. تماشاگران ۲۶ فیلم را به عنوان مستندهای جعلی معرفی کرده بودند. برای ما بسیار عجیب بود. شوکه شدیم! اما وقتی که به این فیلمها دقت کردیم متوجه شدیم که کلیهی این انتخابها با نکته سنجی و دقت تماشاگران توأم بوده و از منظری هم میتوان گفت که این فیلمها جعلی است!اسامی فیلمهای جعلی کاندیدای تماشاگران را روی کارتهای مجزا نوشتیم و آنها را در ظرفی ریختیم تا از بین آنها یکی را به قید قرعه برگزینیم. در همین حین یکی از مستندسازهای جوانی که با فیلم اول خود در بخش مسابقهی فیلمهای اول شرکت کرده بود، از میان جمعیت بلند شد و اعلام کرد فیلم او هم جعلی است و اصلا چنین اتفاقی که او در فیلمش نشان داده، اصلا وجود نداشته و او همه چیز را ساخته است! برایمان جالب بود که این فیلمساز دانشجویی بود که فیلمش کاندیدای بهترین فیلم اول بود! این مسئله پس از برگزاری مراسم همهی ما را خیلی به فکر فرو برد.
این اتفاق چه تاثیری روی شما و دیگر دستاندرکاران جشنواره گذاشت؟
اینکه ما و تماشاگرانمان پیوسته باید نسبت به فیلمهای مستند ریزبینی، نکته سنجی و نظر منتقدانه داشته باشیم؛ راجع به مستند هایی که میبینیم بحث و جدل انجام دهیم و در انتخاب سختگیرتر عمل کنیم. من همیشه به تماشاگرانمان گفتهام؛ نسبت به فیلمی که میبینید، واکنش انتقادی و تحلیلی نشان بدهید. همهی تماشاگران ما طی جشنواره مشتاق پیگیری این بحث در جشنوارههای آتی بودند و ما برای سالهای بعد توجه به این موضوع و گسترش ابعاد آن را در برنامه قرار خواهیم داد.
پدر بزرگ من که یک هلندی اصیل بود، هنگامی که هشتاد و پنج سال داشت، به من که دختر کوچکی بودم، همیشه میگفت که (الی) باور نکن این تلویزیون را! چه طور میشود یک زمین فوتبال به آن بزرگی را در یک جعبهی به این کوچکی بتوان نمایش داد؟! تو نباید این را باور کنی. شاید این روحیهی عدم باورپذیری سریع و نیز روحیهی نکتهبینی و نقادی در تماشاگر هلندی از دیرباز با آنها بوده است. برای همین است که مثلا شیوهی سینمای مستقیم(Direct Cinema) قدری برای من ترسناک است! چون آنها ادعای نمایش واقعیت را دارند، ولی من معتقدم که کسی نمیتواند این ادعا را بکند و همانطور که قبلا نیز گفتم شما مثل تماشاگر هلندی باید بدانی که در هر حال فیلم نتیجه ی تفسیر و دیدگاه شخصی کارگردان است در مواجهی با واقعیت.
میتوانید با اشاره به مثالی قدری این اعتقاد را بشکافید.
بله من داور جشنوارهی فیلم مستندی در روسیه بودم. تنها داوری از اروپا که در کنار چهار داور مسن و معتبر روسی وظیفهی بررسی و داوری فیلمها را بر عهده داشت. طی جشنواره فیلمی از “ویکتور کوزاکوفسکی” دیدم که دربارهی سن پترزبورگ بود و من اعتقاد داشتم فیلمی به غایت زیباست و راجع به فیلم و نگاه خودم به آن، قدری برای گروه داوری صحبت کردم، اما در کمال تعجب دیدم که چهار داور دیگر هیچکدام نظر خوبی نسبت به فیلم ندارند؛ تنها به این دلیل که این فیلم از نظر آنان سن پترزبورگ را خوب نشان نداده است! آنها میگفتند که “سن پترزبورگ جاهای زیبا و دیدنی بسیار دارد. شما (خطاب به من) بروید در خیابانها و ببینید که چنین فضاهایی که این فیلمساز نشان داده آیا در اینجا دیده میشود؟! ما نباید به این فیلم توجه نشان دهیم؛ چون فیلم راستگویی نیست!” من نمیدانستم چه بگویم. رفتم ودر سن پترزبورگ و در خیابانهای مختلف آن و به دور از مراکز توریستی قدم زدم و آنجا تصاویر و صحنههای بسیار بدتری دیدم. پس فیلمساز به ما دروغ نگفته بود. او نظر و دیدگاه شخصی و هنرمندانهی خودش را از شهر به ما ارائه داده بود؛ این نظرگاه و تفسیر اوست. ما میتوانیم به عنوان داور موافق نظر و دیدگاه او نباشیم اما نباید فیلم او را یکسر کنار بگذاریم و فیلمی بسیار قوی و تاثیرگذار و خوشپرداخت اما منتقدانه را نبینیم؛ تنها به این خاطر که موافق نظر فیلمساز نیستیم.
از مستند سازان معتبر کشور خودتان هلند هم در این باره میتوانید مثالی بزنید؟
بله “یوریس ایونس” (Joris Ivens). او یکی از بزرگترین مستند سازان هلند و جهان است و ما جایزهی اصلی بخش مسابقهی فیلمهای بلند مستند جشنوارهمان را به پاسداشت تلاشهایش در ساخت مستندهای ماندگار به نام او نامگذاری کردهایم. فیلمهای زیبای شاعرانهی او چون باران و پل بسیار طرف توجه هستند، اما حتی ایونس هم در روسیه و چین فیلمهای بد تبلیغاتی ساخته است: در۱۹۳۸ در روسیه فیلمی ساخت در دهکدهای که همهی آدمهای آن برده بودند اما او نگفت چگونه بردههایی! او هیچ اشارهای نکرد که این کارگران که از صبح بسیار زود تا تاریکی شب کار میکنند و از زوایای مختلف توانایی آنها را هنگام کار نشان میداد، زندانیانی بودند که در کمپهای مخوف استالینی مشغول کار بودند! فیلمهای ایونس نیز همیشه بحث برانگیز هستند، چون در خطی بین مستند و داستانی حرکت میکنند و این موضوع همیشه برای جهان مستند بحث برانگیز بوده است مثل سینمای مستند ایران! کارگردانها همیشه تفسیر خودشان را از واقعیت ارائه میدهند و تماشاگران نیز تفسیر خودشان را دارند. و برای من مهمترین مسئله این است که پیرامون مسائل مختلف همیشه بحث و جدل دربگیرد؛ چون من همواره روی خلاقیت در سینمای مستند تأکید دارم.
و این بحث و جدلها پیرامون مستندها و موضوعات آنها همیشه یکی از مهمترین و تماشاگر پسندترین برنامههای جشنوارهی فیلم مستند آمستردام است.
بله، همین گفت وگوهای بین فرهنگهاست که ما به آن نیاز داریم؛ به خصوص صحبت پیرامون مذهب بسیار مهم است. ما باید مذهب همدیگر را بفهمیم. هر کس اعتقادی دارد. هر فرد باید پای اعتقادش بایستد، حال به هر مذهبی که اعتقاد دارد. این تفاوتهاست که جهان امروز را شکل میدهد. ما یکسان نیستیم. یک آدم در گوشهی دیگر دنیا همان حق را دارد که من در هلند دارم. من در هلند بدنیا آمدهام و او در جای دیگر از دنیا، ولی این باعث نمیشود که من نسبت به او احساس مسئولیت نکنم و او نسبت به من. جشنوارهی فیلم مستند آمستردام جایی است برای گفتوگو راجع به این وظایف و مسئولیتهای فرد فرد انسانها در قبال خودشان و در قبال دیگران.
چندی پیش دیدن یک فیلم هلندی من را خیلی ناراحت کرد. فیلمی خوش ساختار، خوش ریتم، با روایتی منسجم و خیلی شوخ و سرزنده راجع به جشنها و کارناوالهای هلند. اما من پس از دیدن فیلم بسیار عصبانی شدم! همهی آدمهای در فیلم فقط سفیدپوستها بودند و جشنهای متعلق به آنان! فکر کردم اگر کسی این فیلم را در قرن ۲۲ببیند فکر خواهد کرد که در هلند قرن۲۱ فقط سفیدپوستها زندگی میکردند. در هلند ۴۵درصد مردم رنگین پوست هستند. و فیلمساز نخواسته جشنها و کارناوالهای مردم رنگین پوست را ببیند. از فیلمساز این مسئله را پرسیدم و ناراحتیام را ابراز کردم. او به من گفت که فقط جشنهای هلندی را خوب میشناسم. من گفتم باشد اما منتظر فیلم بعدیات راجع به جشنهای اقلیتهای هلندی خواهم ماند.
مجله ی فیلم کوتاه
www.matfik.com