انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

گفتگو با محمد حسن محرابی (عکاس دوره‌گرد) دیده بانان قلمرو عمومی در شهر اصفهان

روحی : لطفا خودتان را معرفی بفرمایید.

عکاس دوره‌گرد : اینجانب محمد حسن محرابی . متولد الیگودرز ۱۳۳۰،

روحی: چه زمانی به اصفهان مهاجرت کردید و دلیل‌اش چه بود؟

آقای محرابی: ابتدا از الیگودرز به تهران مهاجرت کردیم، آنزمان ۱۸ سالم بود . به خاطر اینکه فکر کردیم موقعیت زندگی در تهران بهتر است. برای اینکه آینده روشنتری داشته باشیم. سال ۱۳۵۵، دو سال قبل از انقلاب به اصفهان مهاجرت کردیم. آنزمان ۲۵ سالم بود که آمدیم اصفهان.

روحی : ممکن است بفرمایید چقدر تحصیل کرد‌ه‌اید؟

آقای محرابی: وقتی الیگودرز بودیم و بچه بودم، ۱۰ سال در مکتبخانه درس خواندم. اما وقتی آمدم تهران ۴ سال شبانه در کلاسهای آموزش و پرورش درس خواندم.

روحی : خانواده تان چه نظری درباره شغل شما دارند؟

آقای محرابی: همسرم ، دختر عموی خودم است و ۶ فرزند دارم، ۴ پسر و دو دختر، همه خانواده به شغلم احترام می‌گذارند و آنرا دوست دارند. چون شغل زنده ای است . پسر کوچکم سربازی اش را تمام کرده و الان تا زمانی که شغل بهتری پیدا کند مشغول همین کار عکاسی است. کاری که مورد علاقه خودش باشد. دخترانم مشغول تحصیل اند . همگی شغلم را دوست دارند.

روحی: چه زمانی تصمیم گرفتید که «عکاس دوره گرد» شوید؟

آقای محرابی: از همان ابتدا من عکاس بودم یعنی وقتی آمدم اصفهان با همین نیت آمدم. و همیشه هم دوست داشته‌ام که همینجا عکس بگیرم.

روحی : یعنی شما همیشه حوالی سی‌وسه پل کار کرده‌اید؟

آقای محرابی : بله هم اینجا و هم به طور کل، حاشیه زاینده رود. حدود سه سال است که از پل مارنان ، پل فلزی، سی و سه پل، و پل خواجو را در رفت و آمد هستم و عکس می‌گیرم . اما اینجا سی و سه پل به خاطر اینکه توریست و گردشگر خیلی زیاد دارد، بیشتر می‌آیم. به خاطر آب و هوایش و اینکه همیشه کسانی هستند که بخواهند ازشان عکس بگیرم و همینطور موقعیت شهری که دارد.

روحی : منظورتان از «موقعیت شهری» چه هست؟

آقای محرابی: خب اینجور جاها رفت و آمد مردم خیلی زیاد است و موقعیتش برای کار خوب است.

روحی : بفرمایید شغل «عکاسی» را چطور می‌بینید. لطفاً از همه لحاظ بگویید (درآمد، حس و حال و …) ؟

آقای محرابی: شغل خیلی خوبی است . درآمدش خوب است و من هم از آن خیلی راضی هستم. چون همه‌اش با آدمهای خوشحال و شاد ارتباط دارم و خیلی عالی است . شغلی است که به آدم روحیه می دهد. حدود ۴۰ سال است که دارم کار می کنم . و هر روزش بهتر از روز قبل اش بوده . چون با آدمهایی که سروکار داشته‌ام که همگی شان آدمهای با فرهنگی بوده‌اند. وقتی با هم حرف می زنیم کلی چیز ازشان یاد می گیرم.

روحی: حالا که با موبایلها هم می‌شود عکس گرفت، آیا کار و بار شما کساد نشده است؟

آقای محرابی: نخیر، هنوز هم خیلی از گردشگرها هستند که دوست دارند عکسهایی درست و حسابی به یادگاری داشته باشند.

روحی : لطفا بفرمایید بیشترین گردشگرها از کجا می‌آیند و درباره چه موضوعاتی گفتگو می‌کنید؟

آقای محرابی: بیشتر گردشگرها از تهران می‌آیند. و درباره هر چه که دست بدهد حتا شده چند کلامی حرف می‌زنیم. مثلا درباره اوضاع و احوال شهر اصفهان ، درباره مناطق قشنگ گردشگری‌اش ، فرهنگ اصفهان و مردمش ، مناطق تاریخی شهر ، تفریح‌گاهها ، درباره آب و هوایش، هرچه پیش بیآید. درباره گذشته و آینده زندگی، بله درباره همه چیز می‌شود حرف زد. شما پرفسور «پوپ» را می‌شناسید. مقبره اش در همین اصفهان است؟

روحی : بله ، کمی درباره‌اش می‌دانم، چطور مگر؟

آقای محرابی: او یک «اصفهان دوست» واقعی بود. تمام عمرش را صرف اصفهان و زیبایی هایش کرد. خیلی ها به اصفهان علاقه دارند و برای همین علاقه است که برای سفر به این شهر می‌آیند. و دوست دارند درباره اش حرف بزنند.

روحی : گردشگران بیشتر در چه ایامی به اصفهان می‌آیند؟

آقای محرابی: بیشتر در ابتدای فروردین مدت ۱۵ روز. در مدت تابستان دوماه از ماه ۴ (تیر) تا ۶ ( شهریور) و حتا ایام زمستان هم باز مسافر و گردشگر هستند اما خب کمتر و حتا الان که اولین روز ماه مبارک رمضان است باز هم گردشگر به این شهر آمده. به خاطر اینکه فصل تابستان است.

روحی : چرا با وجودیکه زاینده رود الان خشک است ، هنوز هم در این محل مستقر هستید و محل تان را تغییر نداده اید؟

آقای محرابی: به خاطر اینکه همین خشکی رود، منظره مخصوصی است ودر طول تاریخ همچین منظره هایی از سی و سه پل نبوده است. خود خشکسالیِ سی و سه پل الان برای خودش منظره ای تاریخی شده است و مردم دوست دارند این صحنه ها را عکس بگیرند و خودشان هم کنارش باشند. بله ، مردمِ مسافر و گردشگر هنوز هم عکس گرفتن کنار سی و سه پل را دوست دارند و می‌پسندند.

روحی : روزی چند ساعت کار می‌کنید؟

آقای محرابی : روزی ۸ ساعت. از ساعت ۷و نیم صبح بعد از ظهر تعطیل می کنیم دوباره ساعت ۶ و نیم ، عصر تا شب ساعت ۹و نیم مشغول کار هستیم.

روحی: آن دو، سه نفری که وسط گفت‌وگویمان رفتید ازشان عکس گرفتید، آیا از گردشگران محلی بودند یا از شهرهای دیگر آمده بودند. آخر دیدم باهاشون صحبت می‌کردید.

آقای محرابی: اینها مسافر بودند. چند تا جوان بودند که به خاطر اینکه از این لحظه شان که در اصفهان و کنار سی‌وسه پل هستند عکسی به یادگار داشته باشند، از من خواستند چندتایی عکس ازشان بگیرم. مردم دوست دارند لحظه‌های خوشی شان را با عکس یادگاری کنند.

روحی : فقط لحظه‌های خوشی؟

آقای محرابی: خب بله ، همه خوشحالی را دوست دارند.

روحی : بله متوجه هستم منظورم لحظات غم نیست ولی شاید مواقع دیگری هم باشد که مردم دوست داشته باشند به قول شما آنرا «یادگاری» کنند. مثل «انقلاب». شما فرمودید که دو سال قبل از انقلاب، به اصفهان مهاجرت کرده‌اید و همیشه هم عکاس دوره‌گرد بوده‌اید، آیا از آنزمان عکسی به یادگار گرفته‌اید؟

آقای محرابی: بله ، عکس گرفتیم. بله …، بعد از انقلاب . وقتی مردم مجسمه محمد رضا شاه را از همین میدان انقلاب پایین آوردند و یا تظاهرات می‌کردند، از صحنه های شورو حال مردم عکس گرفتم.

روحی : این عکسها را هنوز هم دارید؟

عکاس : نخیر به خود مشتری ها دادیم.

روحی : مگر خود مردمی که تظاهرات می‌کردند، از شما خواسته بودند که ازشان عکس بگیرید؟

آقای محرابی: بله ، بله ، در همان حینی که مثلا مجسمه را پایین می‌آوردند، می خواستند عکس یادگاری داشته باشند. یا زمانی که مشتهاشونو گره کرده بودند و می گفتند الله اکبر . زمانی که به پیروزی رسیده بودند ، آن شور و حالشان را می‌خواستند عکس بگیرند.

روحی : خب حالا اگر موافق باشید کمی هم از موقعیت شغلی خودتان بفرمایید. فرمودید درآمدتان خدا را شکر خوب است، حالا بفرمایید وضع بیمه تان چطور است؟

آقای محرابی: بله، شکر خدا از درآمدم راضی هستم. بیمه هم هستم . تحت پوشش «بیمه مشاغل»ام.

روحی : سندیکا هم دارید؟ چه کارهایی انجام می‌دهد؟

آقای محرابی: بله ، بله ، اتحادیه عکاسی داریم و عضوش هستم. ما را به اداره تأمین اجتماعی برای بیمه شدنمان معرفی کرده . خودم ، خانمم و دو تا دخترهایم که دانشجو هستند همگی بیمه هستیم.

روحی : هیچوقت به ذهن‌تان خطور نکرده به الیگودرز برگردید، همسرتان هم که اهل همانجا هستند؟

آقای محرابی: به هیچ عنوان. چون ما آنجا اصلا موقعیت زندگی نداریم . بچه ها مون متولد همین شهرند. فقط پسر اولم متولد تهران است. بقیه هر پنج تا متولد همین شهرند.

روحی : آیا فرزندانتان تشکیل خانواده داده‌اند؟

آقای محرابی: بله و اصفهانی هستند.

روحی : عکس از خانواده خودتان هم می‌گیرید ، از آنها بیشتر دوست دارید در شهر عکس بگیرید یا در خانه خودتان و قوم و خویش‌ها ؟

آقای محرابی: خیلی عکس ازشان می گیرم . هم در خانه و هم در فضای بیرون از خانه وقتی به گردش می‌رویم. فرزندانم دوست دارند که من ازشان عکس بگیرم. چون کاری است که پدر برایشان انجام می دهد. کاری که پدر و مادر انجام می دهد برای فرزندان لذت بخش است.

روحی : برای گردش و یا سفر کجا را انتخاب می کنید، بیشتر کدام طرفها می‌روید؟

آقای محرابی: می‌رویم طرف جاهایی که فضای سبز و آب وهوا دارد ، مثل سمیرم ، سی سخت، یاسوج ، و بالعکس جاهایی که مناطق کوهستانی دارد مثل دیمه که از درختهای بلوط پر است.

روحی : قبل از ضبط از علاقه‌تان به شهر اصفهان و به خصوص، زاینده رود می‌گفتید، حالا اگر در پایان مصاحبه از شما بخواهم با یک عبارت اصفهان را تعریف ‌کنید چه خواهید گفت؟

آقای محرابی: می گم اصفهان «زنده رود » است.

روحی : از شما تشکر می کنم.

اصفهان ـ مرداد ۱۳۹۰