رسول انتشاری نجف آبادی هستم ، ساعت ۵/۴ بعداز ظهر ۲۱ مهر ماه ۱۳۶۰ در بیمارستان عیسی بن مریم اصفهان به دنیا آمدم. پدر و مادرم نجف آبادی هستند . با اینکه هیچ وقت در نجف آباد زندگی نکردم اما نسبت به لهجه این شهر نوستالژی شدید دارم بلاخص در مورد پیرها و قدیمیترها . راستش اگر روزگاری بفهمم چند روز بیشتر از زندگی ام نمانده، شاید به این شهر بروم.
در تاریخ بیست شهریور ۱۳۹۲ ، در شهر اصفهان و به یاری موسسه فرهنگی رویش مهر فیلم مستند «یک روز دو باربر در بازار اصفهان»، ساخته رسول انتشاری، به نمایش درآمد. در زیر گفتوگو با این فیلمساز جوان اصفهانی را میخوانیم.
نوشتههای مرتبط
ز. ر: لطفا خودتان را معرفی بفرمایید:
انتشاری: رسول انتشاری نجف آبادی هستم ، ساعت ۵/۴ بعداز ظهر ۲۱ مهر ماه ۱۳۶۰ در بیمارستان عیسی بن مریم اصفهان به دنیا آمدم. پدر و مادرم نجف آبادی هستند . با اینکه هیچ وقت در نجف آباد زندگی نکردم اما نسبت به لهجه این شهر نوستالژی شدید دارم بلاخص در مورد پیرها و قدیمیترها . راستش اگر روزگاری بفهمم چند روز بیشتر از زندگی ام نمانده، شاید به این شهر بروم.
دبستان شهید احمد مطیعی درس خواندم .کنار چشمه باقر خان در خیابان گلزار. پشت دبستان ما کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان ناحیه سه بود. از پنجم دبستان پایم به آنجا باز شد و همه رویاها و تخیلات کودکی به یک باره جدی شد. جا دارد از سرکار خانم بصیرپور یاد کنم و امیدوارم هر جا هستند به سلامت باشند. در کانون تئاتر و رشته هنر را بهتر و علمیتر شناختم. بین سالهای۷۵ تا ۷۹ تئاتر را خارج از مدرسه و در بین تئاتریهای اصفهان شروع کردم. با عکس و عکاسی نیز آشنا شدم. به زحمت و با داستان فراوان خود را به پیش دانشگاهی هنر رساندم ولی حقیقتا فکر نمی کردم در سال ۷۹ سر از دانشکده سینمای سوره در آورم. چون طی سالهای قبل، دانشگاه هنر تهران و کلاس های زنده یاد سمندریان را آرزو داشتم. با اینکه مجاز به انتخاب هر دو رشته سینما و تاتر شده بودم، ولی به خاطر آشنایی قبلیام با تاتر اصفهان و فضای خاص آن زمان، تصمیم گرفتم رشته سینما را انتخاب کنم. تا سال سوم ، سینما خواندن من برای خیلیها تعجب آور بود. هر چند داشتن تجربه سالهای بازیگری تئاتر و عکاسیهای آماتوری آن زمان سرمایهای بود که تا امروز پشتیبانم بوده و هست. در سال ۸۳ از رشته کارگردانی سینما فارغ التحصیل شدم . پایان نامه خودم را هم یک فیلم مستند با استاد راهنما آقای فرشاد فدائیان ارائه دادم که برایم تجربهای فوق العاده بود. قبل از آن در سال ۸۱ موقعیت کار در صدا و سیمای مرکز اصفهان را پیدا کردم و تا امروز به عنوان مستند ساز مشغولم ….. در این سالها ۲۷ کار در قالب مجموعههای تلویزیونی – کلیپ و عمدتا مستندهایی بوده که با موضوعهای مختلف به سر انجام رساندم. بعضی هم در جشنواره ها پذیرفته و در رشته های کارگردانی و تدوین جایزه گرفتند.
ز. ر: در این مصاحبه از مستندی صحبت خواهیم کرد که شما درباره دو باربر در بازار اصفهان ساخته اید و در همین شهر هم به نمایش در آمده است؛ از آنجا که بسیاری از مخاطبان فیلم را ندیده اند، لطفا موضوع آنرا تعریف کنید.
انتشاری: نام فیلم” یک روز دو باربر در بازار اصفهان ” است . و فکر میکنم در طول حدود ۸-۲۷دقیقه فیلم چیزی بیشتر از این داستان ندارد. دراین فیلم سعی کردم بدون دخالتهای معمول مستند سازی یک نگاه مشاهده گر از زندگی دو باربر در بازار اصفهان داشته باشم .
ز. ر: آقای انتشاری، دلیل انتخاب سوژه فیلمتان چیست؟ به عنوان مثال چرا «باربر» و نه «حجره دار»؟
انتشاری: بگذارید به عقبتر برگردیم و کمی از این ایده بگویم. طرحی در صدا و سیمای اصفهان تصویب شده بود با موضوع بازار در سیزده قسمت. تصمیم گرفته شد که سیزده مستند ساز هر کدام یک موضوع از بازار را ایدهمند، طراحی و اجراکند . موضوع های مختلف با تعداد قابل توجه در طرح اول موجود بود اما با این حال هر کس می توانست سوژه یابی کند . من چند موضوع داشتم از جمله همین باربرها. در ابتدا قرار شد این موضوع را یکی دیگر از دوستان کار کند ولی طی فراز فرودی این موضوع قسمت من شد. و چنین شد که هر کسی یک موضوع را از ابتدا زیرنظر جناب آقای مشیری و به تهیهکنندگی آقای طباطبایی شروع کرد که جا دارد از زحمات آقای مشیری تشکر کنم. تصور کنید سیزده موضوع مختلف با فیلمسازان مختلف و نگاهها و انتظارات مخصوص به خود را کنترل و هدایت کردن واقعاً مشکل است اما ایشان با صبوری فراوان، پیشتیبان بودند و فکر کنم اثر قابل توجهی در مستند اصفهان گذاشتند. کمترین آن برای من این بود که در جریان این مجموعه دوستان خوب و فعال در مستند پیدا کردم .
اما جواب شما: بازار هم یک فضای معماری شهری و هم یک فضای فعال اجتماعی است در یکی از جدیترین ارتباطات انسانی در رفع اساسی ترین نیازهای اولیه انسان. در چنین کارزاری شما نیاز دارید چیزی را ببینید که هم به خلاقیت شما به عنوان مستندساز پاسخ دهد و مرتبط با موضوع باشد. بدیهی است در ابتدا من هم همانند یک مشتری وارد بازار شدم و با جهانبینی و الگوهای ذهنی مخصوص به خود این صنف را انتخاب کردم . اما اگر بی تعارف باشیم باربرها جزء پایینترین طبقه بازار هستند و این اختلاف نوعی رابطه و فضای اجتماعی خاصی را برای این صنف بوجود آورده. این فضا را باربرها هم باور دارند و گاهی از آن گریزانند. در جریان سوژهیابی و تحقیق، باربرهای فراوانی را ملاقات کردم ولی به خاطر اینکه همین فضای اجتماعی بر خانواده آنها منتقل نشود از همکاری کردن با این مستند خودداری میکردند. در یک معادله ساده با یک زیر لایه قابل توجه و قابل مطالعه برای این موضوع روبرو هستیم که می تواند خوی حریص هر مستندسازی را بر انگیزد که خوشبختانه من با آن کنار آمدم. مستند ساز شمشیر برانی در دست دارد که اگر لحظهای دردام فروش بیفتد ( البته نه به لحاظ اقتصادی منظور جذاب شدن موضوع) میتواند خطرناک باشد. به هر حال این شد که یک روز هم قدم این دو باربر شوم.
ز. ر: آیا قصد داشتهاید که پیوند محلی بین «بازار اصفهان» و باربران را نشان دهید؟ اگر چنین قصدی در کار بوده، به نظر خودتان تا چه حد موفق بوده اید؟
انتشاری: قصد تاکید بر بازار اصفهان را نداشتم، چون فضای معماری بازار اصفهان مورد توجهم نبود. اگر در ذهن فضای فیزیکی بازار اصفهان یا هر شهر دیگری را حذف کنیم غیر واقعی نیست که همچنان داد و ستد ادامه داشته باشد. مثال ساده بازارهای روز و یا دست فروشان و یا…. اما اگر مردم و داد و ستد را حذف کنیم با یک فضای معماری دست و پا گیر روبرو هستیم که باید ببینیم چه استفادهای می شود از آن کرد. آن هم به لحاظ ارزش تاریخی.
بیشتر می خواستم شاهد یک روز کاری این دو باشم. به همین لحاظ جز در ابتدای فیلم آن هم در نریشن تاکید و تعریف دیگر نیست . در بین صحبت ها از لحجه مردم، کسبهها میشود فهمید این بازار اصفهان است و این یکی از ویژگی های سینمای مشاهده گر است که مخاطب اطلاعات مورد نظر خود را بی واسطه دریافت می کند.
ز.ر: آیا با حاج حسین و میثم به راحتی ارتباط برقرار کردید، ممکن است از این تجربه بگوئید.
انتشاری: برای پیدا کردن سوژه با خیلی از باربرها صحبت کردم. حتی از دوستان کاسب خواستم در این بین واسطه شوند ولی به دلایلی که گفتم باز هم حاضر نبودند. حاج حسین به لحاظ ویژگیهای ظاهری خاصتر بود و در اولین برخورد بدون آنکه پرسشی دیگر کند قبول کرد . برایم عجیب بود. چند بار دیگر به بهانههای مختلف پیش او رفتم ولی درنظر او تغیرو یا تردیدی ندیدم. میثم در ابتدا خیلی مقاومت کرد. و چون افغانی بود ترسهای خاص خود را داشت. هرچند کسی را که در اصفهان و کنار من به دنیا آمده باشد نمی توانم افغانی و بیگانه بدانم و البته نسبت به هم نیز برتری نداریم. تا زمانی که اعتماد او بالاخره حاصل شد و فقط قول گرفت در مورد افغانی بودن اوچیزی در فیلم نباشد و اگر گوشه هائی در فیلم مبهم است ناشی از همین قول و قرار است . من هم تصمیم گرفته بودم به زندگی خارج از بازار آنها نپردازم و فقط فیلم “یکروز دو باربر در بازار اصفهان” باشد.
ز. ر: معمولاً هنگام تدوین، قطعاتی در فیلم وجود دارند که با وجود ارزششان، آنها را فیلمساز حذف میکند (چه به دلیل محدودیت زمانی و یا دلیلی دیگر)، آیا در کار شما هم، چنین لحظاتی وجود داشته، ممکن است توضیحی دربارهشان بدهید؟
انتشاری: از این لحظات فراوان بود. اما دو مطلب وجود دارد . هر سوژهای یک انرژی دارد. یک استعدادی که با نگاه و سبک مستند ساز کم یا زیاد میشود . این فیلم با توجه به این مسیر بیش از ۳۰ دقیقه جا نداشت چون اتفاق و قصهای در کار نبود. قرار بود که فیلم به واقعیت پیش رو وفادار باشد و هیچ تخیل یا فعلی از طرف مستند ساز وارد نشود . از طرفی یک روز کاری یعنی همین ۹ صبح تا ۷ عصر که در خلاصه مجبور به انتخابیم. انتخابی که هم درجهت فرم مد نظر فیلم باشد هم به لحاظ ترتیب و توالی به هم مربوط باشند. در مرحله اول تدوین با یک نسخه ۴۰ دقیقه از میثم روبرو بودم که برای من فوق العاده جذاب بود. لحظاتی که مد نظر شماست. در مورد حاج حسین هم همینطور. اما این یک فیلم ۳۰ دقیقه بایست باشد و نه دو قسمت. به هر حال مجبور به حذف شدیم. این نکته یک پرسش دارد که آیا چنین حذف و تصرفی خود نوعی تداخل و تحریف واقعیت نیست. جواب مثبت است و باید اضافه کنیم در برداشت اولیه و ایدهمند کردن واقعیت، برای یک فیلم مستند هم ناچاریم. اساسا تمام ابزارهای هنری چنین تداخلی را دارند. ولی باید به یاد داشته باشیم تفاوت سینمای مستند و غیر مستند در همین شدت دخل و تصرفات است. در مستند ما محدودیم چون عنوان مستند ساز بودن نوعی سوگند به واقعیت را در بر و نهفته دارد. بحث درباره واقعیت در فیلم مستند بسیار است و مجال خود را می خواهد.
ز.ر: اگر روزی قصد ساختن فیلمی دیگر با چنین مضمونی داشته باشید به عنوان الگو، چه بخشهایی از این فیلم را حذف و چه بخشهایی را به آن اضافه میکردید .
انتشاری: اگرچه هنوز برای خودم قابل توجیه نیست اما با توجه به نظر مخاطبهائی که تا امروز فیلم را تماشاکرده اند و سئوال شما که بر چنین نظری تاکید دارد باید بگویم زندگی فردی و شخصی و لحظاتی که سوژه جدا از اجتماع اطراف خود به سر می برد ، برای همه جذاب و در این فیلم کم است . اما سئوال اینجاست مگر قرار نیست که ما یک روز دو باربر آن هم به لحاظ تعریف پروژه در بازاراصفهان را ببینیم ؟ مگر نه اینکه مد نظر و تاکید ما دو باربر در بازار است و نه دو نفر که ممکن است شغلشان باربری باشد؟ ارتباط یک سوژه با ایده مورد نظر مستندساز ، به همان اندازه مهم است که انتظار مخاطب از سوژه. نمی دانم چرا نگاه و الگوی ذهنی مستندساز از واقعیت منعکس در یک فیلم مستند، اغلب مد نظر نیست . به نظر من ما نباید انتظارات خود در یک اثر هنری (حال در شکل و قالب مستند و یا هر قالب دیگری) را جستجو کنیم . این یعنی نقد اثر هنری با الگو و مدل واقعیت خود و نه مولف و یا فیلم ساز آن اثر. نباید واقعیت موجود در یک فیلم مستند را ببینیم و فیلم خود را در ذهن بسازیم و در نهایت از تفاوت بوجود آمده آزرده شویم.
تماشای یک اثر هنری یعنی ورود به جهان پیش روی هنرمند که با مخاطبش شریک میشود. و صد البته من به ولی نعمتی مخاطب در یک اثر هنری اعتقاد دارم و اثر بی مخاطب را هنری نمیدانم. به هر حال مستند ساز هم یک چشم به مخاطب دارد و یک چشم به واقعیت و اگر این دو چشم دید یکسان ندارند، خوب یک جای کار حتما ایراد دارد.
ز. ر: به نظر خودتان نقاط ضعف و قوت فیلم کجاست؟
انتشاری: سئوال سختی است. این سئوالی است که من باید برای آموختن از شما و دیگر استادانم داشته باشم. اما با توجه نقد و نظر دوستانم باید بگویم روش مشاهدهگر برای این سوژه مناسب و جذاب بوده. حاصل آن هم لحظاتی بالقوه و ناب است اما فیلم ساز در بکار گیری چنین روش و پرورش بعضی لحظات باید بیشتر تجربه و آزمون کند.
ز. ر: ممنون میشوم از مشکلاتی بگوئید که برای ساختن این فیلم داشتهاید.
انتشاری: هیچ مشکلی به اندازه بازاریها نداشتم. بعضی و با تعارف، انگشت شمار از کسبه محترم یا ما را مامور شهرداری میدانستند، یا ارزیابهای مالیاتی و یا ماموران اداره اتباع خارجه و جالب بود که بر پندار خود پافشاری می کردند و هیچ سندی را هم نمی پذیرفتند .
اتفاقا بگذارید قسمتی از نریشن را که حذف شد برایتان بگویم و این چنین بود که :
“اگر دوربین به دست بخواهید تو و پستوی بازار اصفهان سرک بکشی یک کوه حرف میشنوی و به خود که بیایی نمیتوانی ثابت کنی هیچ کدام نیستی ”
برخورد بعضی چنان بود انگار نه که نمیدانستند خارج بازار هر دو شهروندیم . و الا ما بقی مشکل نبود و همه تجربه های ارزشمند بود. البته یک مستند ساز باید آموخته باشد که چطور کنار بیاید و با صبوری کارش را پیش ببرد .
ز. ر: و در پایان ضمن تشکر از شما برای مصاحبه، اگر سخنی درباره فیلم تان دارید بفرمائید
انتشاری: ممنون از شما به خاطر این گفتگو. بیش از هرچیز من مشتاق آموختنم که امیدوارم دوستان و اساتید نقد و نظر خود را دریغ نکنند.
اصفهان ـ شهریور ۱۳۹۲