انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

گزینش نبردهای خویش (لوموند دیپلماتیک: فوریه ۲۰۱۵)

سرژ حلیمی برگردان شهباز نخعی

در یونان و اسپانیا، پیشروی چپ مخالف سیاست های ریاضتی، هواداران تغییرمسیر اتحادیه اروپایی را ترغیب می کند. بحث دموکراتیک، که بیش از پیش رسمیت می یابد، توفیق زیادی به دست می آورد و «شوک تمدن ها» که عاملان سوء قصدهای پاریس به راه اندازی آن را داشتند نیز به همان اندازه عقب نشینی می کند.

اوت ۱۹۱۴: اتحاد مقدس. در فرانسه مانند آلمان، جنبش کارگری به اوج رسیده، رهبران چپ سیاسی و سندیکایی با هم گرد محور «دفاع ملی» متحد می شوند و مبارزات انقلابی درحاشیه قرارمی گیرد. درحالی که از نخستین روزهای درگیری خونین شمار کشته شدگان به دههاهزارتن رسیده، عمل کردن به شکلی دیگر دشوار است. در میان هیاهوی سلاح ها و اوج گیری هیجان ملی گرایی، چه کسی به گفتمان های صلح گوش می سپارد؟ درماه های ژوئن و شاید ژوئیه ، سخن گفتن از صلح هنوز ممکن بود.

یک سده بعد، ما در همان نقطه هستیم. «شوک تمدن ها» هنوز چیزی بیش از یک نظریه درمیان نظریه های دیگر نیست. نبردی که به نظر می آید در اروپا – ابتدا در یونان و سپس اسپانیا – آغاز شده، شاید امکان جلوگیری و تسری آن را فراهم کند. اما سوء قصدهای جهادگرایان امکان وقوع یک سناریوی فاجعه بار را پررنگ تر کرده است : راهبرد «جنگ علیه تروریسم» و محدودیت آزادی های عمومی. راهبردهائی که بحران هائی را تشدید می کند که ادعای حل آنها را دارند. تهدید این است و پاسخگویی به آن مساله اساسی ماه های پیش رو خواهد بود.

آیا یک نقاش آزاد است که کاریکاتور محمد پیامبر اسلام را بکشد؟ یک مسلمان [آزاد است] روبنده بپوشد؟ و یهودیان فرانسه، آیا در شماری بیشتر به اسراییل – جایی که درسال ۲۰۱۵ به آنها خوشامد گفته شده – مهاجرت خواهند کرد؟ فرانسه درحالی به این بحث ها می پردازد که دستخوش بحران اجتماعی و دموکراتیک است و گزینه های اقتصادی دولت های اتحادیه اروپایی سخت تر شده است. موضوع هایی مانند معقول سازی امور مالی، بازتوزیع ثروت و شیوه تولید سرانجام در وجدان عمومی ریشه دوانده است. اما هرچند گاه یکبار، مسایل مربوط به مذهب آنها را به موضوعات درجه دو تبدیل می کند (۱). ازبیش از بیست سال پیش، «اسلام حومه شهرها»، «نا امنی فرهنگی» و «جامعه گرایی قومی» رسانه ها را مانند بخشی از افکار عمومی به جنون کشانده است. مردم فریبان از فرصت بهره می گیرند و با بی صبری در تلاش خراشیدن زخم ها و اشغال صحنه هستند. تا زمانی که آنها دراین کار توفیق داشته باشند، هیچ یک از مشکلات اساسی، به طور جدی حل نخواهد شد، حتی اگر حل مشکلات دیگر وابسته به حل آنها باشد.

کشتار ۱۲ تن، که اکثر آنها روزنامه نگار و کاریکاتوریست بودند، در ۷ ژانویه گذشته در دفتر «شارلی ابدو» و درپی آن کشتار ۴ تن دیگر که همه یهودی بودند، در یک فروشگاه کاشر احساسی از هول و وحشت پدیدآورد. با آن که این کشتارها به نام اسلام انجام شد، این جنایات شگفت انگیز درحال حاضر موجب پدیداری چرخه نفرت و انتقامجویی نشده است که عاملان آن انتظار آنرا داشتند. آدم کشان تا حدودی موفق شدند: به تعدادی مسجدحمله شد، کنیسه هایی تحت مراقبت پلیس قرارگرفت، چند جوان مسلمان – تندرو و غالبا درحدی نازل آموزش مذهبی دیده که درهرحال خیلی کم نماینده هم مذهبان خود هستند (مقاله لوران بونلی در همین شماره را بخوانید) – به سوی پوچ گرایی و مبارزه مسلحانه کشیده شدند. اما، آدم کشان شکست نیز خوردند. آنها زندگی جاودانی را برای هفته نامه ای تضمین کردند که می خواستند آن را نابود کنند. با این حال، می توان شرط بست که در ذهن آمران آن، این نبردی درجه دوم بوده است. نتیجه نبردهای دیگر بستگی به مقاومت جامعه فرانسه و نوزایی یک امید مشترک در اروپا دارد.

ولی متواضع باشیم. کلیدهای زمخت ما همه قفل ها را باز نمی کند. ما همواره قادر به تحلیل رویدادهایی که رخ می دهد نیستیم. مکث، اندیشیدن، پذیرش خطر و فهمیدن مانع از شگفت زده و غافلگیر شدن است. با این حال،این رویداد ما را غافلگیر کرد. واکنشی که ایجاد شد نیز غافلگیرمان کرد. تابه حال، فرانسویان ضربه را تحمل کرده اند. با تظاهراتی انبوه و آرام، بدون این که خیلی تسلیم سخنان جنگجویانه مانوئل والس نخست وزیر خود شوند. و بدون آن که به یک عقب گرد دموکراتیک مشابه آنچه که در فردای سوء قصدهای ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در ایالات متحده رخ داد بپردازند. حتی با آن که محکوم کردن نوجوانان به زندان، تنها به دلیل گفته های تحریک آمیز، درعین حال احمقانه و خطرناک است.

با این حال، کسی نمی تواند نتایج احتمالی یک، یا بدتر ازآن چندین، تکان شدید ازهمین نوع را تصور کند. آیا چنین تکان هایی خواهد توانست در خط شکستی که بخش هایی از مردم، که ازنظر سیاسی خود را با اصلیت جغرافیایی، فرهنگی و مذهبی خویش تعریف می کنند، ریشه بدواند؟ این امری است که جهادگرایان و راست افراطی، از جمله اسرائیلی ها، روی آن شرط بندی می کنند: گسترش«شوک تمدن ها». لازمه پس راندن چنین چشم اندازی، نه تصور جامعه ای که به طور معجزه آسائی آرام گرفته – با وجود گتوها، گسست های منطقه ای و خشونت های اجتماعی چگونه چنین امری می تواند تحقق یابد؟ -، بلکه گزینش نبردهایی است که دارای بیشترین چاره جویی برای مشکلاتی است که جامعه را از تک و تا انداخته است. لازمه فوری این امر، یک سیاست جدید اروپایی است. در یونان و اسپانیا، نبرد هم اکنون آغاز شده…

آیا در اروپا همه یگانه می اندیشند ؟ آنتونیو ساماراس، نخست وزیر اسپانیا با ظرافتی کامل برای توصیف کشتار جمعی در دفتر «شارلی ابدو» زمانی دراز صبر نکرد: «امروز درپاریس یک قتل عام رخ داد. و اینجا، هنوز برخی مهاجرت غیرقانونی و وعده تابعیت را ترغیب می کنند».

یک روز بعد در آتن، آقای نیکوس فیلیس، مدیر «اوگی» روزنامه ای که «سیریزا»، ائتلاف چپ رادیکال، سهامدار اصلی آن است (۲)، درسی بسیار متفاوت از جنایات ارتکابی توسط دو شهروند فرانسوی می گیرد: «این سوء قصد می تواند موجب تغییر در جهت گیری آینده اروپا شود. یا به سوی «لو پن» راست افراطی و یا به سوی گشودن راهی معقول برای حل مساله، زیرا تامین امنیت نمی تواند تنها توسط پلیس انجام شود». در زمینه انتخاباتی، این نوع تحلیل دیگر چندان در یونان و دیگر حکومت های اروپایی مثمرثمر نیست. آقای واسیلی مولوپولوس این را می داند. با این حال این مشاور ارتباطاتی آقای آلکسی تسیپراس بدون ملاحظه می گوید: «اگر “سیریزا” در مساله مهاجرت کمتر سرسخت می بود، اکنون ۵۰ درصد آراء را به دست آورده بود. اما این گزینه یکی از معدود مواردی است که همه ما بر روی آن توافق داریم».

سال ها است که سیاست های اقتصادی به کار گرفته شده در قاره اروپا با شکست روبرو می شود، در یونان و اسپانیا این وضع بدتر از جاهای دیگر است. اما درحالی که درکشورهای دیگر اتحادیه اروپا، حزب های قدرت خود را ازبرابر جهش راست افراطی کنار می کشند و حتی فکرمی کنند راست افراطی موجب ماندن آنها در قدرت می شود زیرا امکان می دهد مردم را برعلیه ایشان گردآورند، «سیریزا» مانند «پودموس» چشم اندازی دیگر گشوده اند (۳). در اروپا هیچ جریانی مانند آنها در جناح چپ پیشرفت نداشته است. این دو تشکل سیاسی که پنج سال پیش درحاشیه بحران مالی تقریبا وجود نداشتند، درعین حال دو دستاورد داشته اند. ازیک سو، به عنوان نامزد های معتبر برای به دست گرفتن قدرت به نظرمی رسند، ازسوی دیگر، درحال کنار زدن و گرفتن جای حزب های سوسیالیست کشورهای خود هستند که به عنوان نیروهای مکمل در به بیراهه کشیده شدن عمومی مسئولیت مشترک دارند. مانند سده گذشته: حزب کارگر انگلستان، حزب لیبرال آن کشور و حزب سوسیالیست فرانسه، حزب رادیکال را کنار زدند (۴). تغییراتی که در هردو مورد نتیجه ای قاطع داشت.

 

جرقه ای که دشت را می سوزاند؟

چالش مورد نظر تا حدی به دست آمده است –به حاشیه رانده شدن حزب های سوسیال دموکرات -، اما یک پرسش همچنان مطرح است: آیا پیروزی چپی دیگر در یونان و اسپانیا، می تواند به جهت گیری عمومی تازه ای در سیاست های اروپایی منجر شود؟ از منظر آتن، موانع عظیم است. «سیریزا» درکشور خود به تنهایی دربرابر همه قرارگرفته و در اروپا نیز هیچ کشوری از آن حمایت نمی کند. بنابراین، چالش یونان بسیار بلندپروازانه تر از چالشی است که فرانسه درسال ۲۰۱۲ دربرابرش تسلیم شد. درآن زمان، آقای فرانسوا اولاند، که تازه انتخاب شده بود، می توانست درعین حال هم به رای انتخاب کنندگان و هم به سهم ۱۹.۳ درصدی فرانسه از تولید ناخالص داخلی اروپا (۲.۳ درصد درمورد یونان و ۱۲.۱ درصد برای اسپانیا) (۵) متکی بوده و چنان که تعهد کرده بود به «تجدید مذاکره» درباره توافق ثبات اروپا بپردازد. با این حال، می دانیم که چه پیش آمد.

در «سیریزا» وضعیت با خوشبینی بیشتری تحلیل می شود و امید براین است که امسال، پیروزی یک حزب چپ در یونان یا اسپانیا تبدیل به آن جرقه رویائی شود که سراسر دشت را می سوزاند. ارزیابی آقای فیلیس این است که: «افکار عمومی اروپایی نسبت به ما مساعدتراست و نخبگان اروپایی متوجه بن بست راهبردهایی که تاکنون پیگیری شده گردیده اند. ازاین رو، آنها بنابر منافع خودشان سیاست هایی دیگر را مدنظر دارند زیرا می بینند منطقه یورو به شکلی که ساخته شده، اروپا را از ایفای نقش جهانی خود بازمی دارد».

پرستویی که در زمستان رنج زیادبرده، نوید بهار را می دهد. آیا به این خاطر است که ستاد حزب «سیریزا» تفاوتی آگاهانه بین صدراعظم آلمان و آقای ماریو دراگی، رییس بانک مرکزی اروپا (BCE) قایل است؟ خرید انبوه بدهی های حکومت ها که رییس بانک مرکزی اروپا در مورد آن تصمیم گرفته («سبک کردن اساسی بدهی ها») نشان می دهد که سرانجام او فهمیده که ریاضت به بن بست منتهی می شود.

در آتن این مساله بدیهی به نظرمی آید. اما بیرحمی سیاستی که عوارض اجتماعی و سلامت مردم و فقدان شوفاژ در زمستان، پیشرفت بیماری های عمومی یا جهش شمار خودکشی را دربرمی گیرد، دیگر عاملی برای انحراف مسیر نیست (۶). درهرحال، نه برای این طراحانی که حقوق مکفی می گیرند تا اعصاب قوی داشته باشند. افسوس، نشانگرهای اقتصاد کلان دیگر چندان درخشان نیست. پس از ۵ سال شوک درمانی، شمار بیکاران یونان سه بار بیشتر از پیش است (۲۵.۵ درصد جمعیت فعال)، رشد اقتصادی اش بی رمق (۶ دهم درصد درسال ۲۰۱۴) پس از انباشت زیان ۲۶ درصدی بین ۲۰۰۹ و ۲۰۱۳ است و سرانجام و بهترازهمه، برنامه ای است که هدف اولویتی آن کاهش بدهی، که در آن زمان معادل ۱۱۳ درصد تولید ناخالص داخلی بود، اکنون به ۱۷۴ درصد رسیده است… این امر قابل پیش بینی بود، زیرا این درصد برمبنای نسبت ثروت ملی تلف شده تعیین می شود. می توان فهمید که آقای مارینا راخوی که دستاوردهایش در اسپانیا تقریبا به اندازه یونان شیفته کننده بوده، برای حمایت از آقای ساماراس به آتن برود و شعار سر دهد که: «کشورها به ثبات نیاز دارند، نه ایستایی و تردید». نظری که درواقع درخشان و معقول است.

اما در یونانی کنونی، ترجمه «تردید» تقریبا مترادف امیدواری می شود. زیرا سیاست پیگیری شده توسط آقای ساماراس در طی این سالها، که توسط اتحادیه اروپایی دیکته می شد، درعین حال به معنای کاهش بیشتر مالیات برای درآمدهای متوسط و بالا و نیز برای موسسات، خصوصی سازی بیشتر و «اصلاحات» بیشتر در بازار کار خواهد بود. بدون ازیاد بردن مازاد بیشتر بودجه برای بازپرداخت بدهی، حتی هنگامی که لازمه این کار قطع اعتبارات عمومی در همه زمینه ها باشد.

آقای یاتیس میلیوس، شخصیت دانشگاهی و مسئول بخش اقتصادی «سیریزا» چنین ارزیابی می کند که آقای ساماراس (حمایت شده از سوی سوسیالیست ها)، هدف خود را مازاد بودجه فراتر از ۳ درصد تولید ناخالص داخلی برای مدتی نامشخص قرارداده است. (۳.۵ درصد در ۲۰۱۵، ۴.۵ درصد در ۲۰۱۷ و پس از آن ۴.۲ درصد). آقای میلیوس می گوید: «این کاملا نامعقول است، مگر این که تصمیم بر اجرای یک سیاست ریاضتی دایمی باشد». حقیقت حکم می کند گفته شود که آقای ساماراس خود تصمیم بزرگی نمی گیرد، او مفاد توافق انجام شده توسط «تروییکا» (صندوق بین المللی پول، کمیسیون اروپایی و بانک مرکزی اروپا) که به دولتش تحمیل شده را اجرا می کند.

پیش بینی «سیریزا» برای خروج از بحران چیست؟ نخست برنامه ای «برای رودررویی با بحران شرائط انسانی» که هزینه ها و اولویت ها را در چهارچوب یک بودجه کلی بدون تغییر بازبینی نماید. با محاسبه ای که به دقت انجام شده، رایگان بودن برق، حمل و نقل عمومی، تغذیه فوری برای فقیرترین ها، واکسن برای کودکان و بیکاران ازطریق مبارزه فعال علیه فساد و تقلب اجرا خواهد شد. دولت محافظه کار خود می پذیرد که این اقدامات(از جمله رایگان شدن برق.م.) موجب قطع یک درآمد ۱۰ میلیارد یورویی درسال شده است.

به عنوان نمونه، آقای فیلیس می گوید: «کارهای دولتی [در یونان] چهار تا پنج برابر گران تر از جاهای دیگر اروپا تمام می شود» و این امر تنها به خاطر آن نیست که یونان جزایر زیادی دارد و بلندی های آن آسیب دیده تر از بلژیک است. آقای میلیوس هم به نوبه خود تاکید می کند که: «پنجاه و پنج هزار یونانی، هرکدام بیش از صدهزار یورو به خارج از کشور انتقال داده اند، درحالی که درآمد بیست و چهارهزار تن از آنان با سرمایه گذاری چنین مبلغی تجانس نداشته است. با این حال، از دوسال پیش، تنها چهارصد و هفت تن از این تقلب کنندگان، که گزارش آنها توسط صندوق بین المللی پول به مقامات یونان داده شده، مورد بازرسی دستگاه مالیاتی قرار گرفته اند».

برنامه انسانی فوری «سیریزا»، که به مبلغ یک میلیارد و ۸۸۲ میلیون یورو برآورد شده، با اقدامات اجتماعی دیگری همراه می شود که هدف آنها رونق بخشی به فعالیت ها است: ایجاد سیصدهزار شغل دولتی به شکل قراردادهای یک ساله قابل تمدید، بازگرداندن حداقل دستمزد به سطح سال ۲۰۱۱ و افزایش حداقل حقوق های بازنشستگی (مقاله زیر را بخوانید). مجموع این اقدامات، که شامل سبک کردن بار مالیاتی و بخشودگی بدهی برای خانوارها و موسسات دارای بدهی سنگین نیز می شود، در «برنامه سالونیک» با ذکر جزییات شرح داده شده (۷) و هزینه اجرای آن نیز ۱۱ میلیارد و ۳۸۲ میلیون یورو است که ازطریق درآمدهای تازه تامین می شود.

رودررویی با آلمان

آقای میلیوس تاکید می کند که درباره این اقدامات، نه با حزب های دیگر و نه با بستانکاران کشور، مذاکره ای نخواهد شد: «اینها مربوط به مساله حاکمیت ملی است، اینها چیزی به کسربودجه ما نمی افزاید. ما درنظر داریم این سیاست هارا هرطور که شده به اجرا بگذاریم و به گفتگو درباره بدهی ها نیز بپردازیم».

هنگامی که بحث برسر ۳۲۰ میلیارد یورو بدهی یونان است، «سیریزا» برای گفتگو آمادگی دارد. اما، در اینجا نیز شرط بندی می کند که کشورهای بسیاری منتظر چنین موقعیتی هستند تا پا جای پای آن بگذارند. آقای میلیوس تاکید می کند: «مساله بدهی نه یک مشکل یونانی، بلکع مساله ای اروپایی است. درزمان حاضر، فرانسه و کشورهای دیگر می توانند مطالبات بستانکاران خود را بپردازند، اما این تنها به دلیل خیلی پایین بودن نرخ بهره است. این دوامی نخواهد داشت. به عنوان نمونه، فقط درسال های بین ۲۰۱۵ و ۲۰۲۰ نصف بدهی حکومت اسپانیا می باید بازپرداخت شود.

درچنین شرایطی، برگزاری «کنفرانس اروپا درمورد بدهی» که دوسال پیش توسط آقای تسیپراس درخواست شده بود، نظری واقع بینانه خواهد بود (۸).

این امر که توسط وزیردارایی ایرلند حمایت شد، ازاین مزیت آموزشی برخوردار است که به پیشینه ای در سال ۱۹۵۳ متکی است: این که آلمان از پاک شدن بدهی های مربوط به جنگ خود، ازجمله بدهی به یونان، بهره برد. «سیریزا» پس از این یادآوری لذیذ تاریخی امیدواراست که کنفرانس مورد درخواست به صورت «راه حل جایگزینی که ریاضت را برای همیشه به خاک خواهد سپرد» درآید.

چگونه؟ با پذیرش صرفنظر از دریافت بخشی از بدهی حکومت ها و ازنوقسط بندی آنچه که باقی می ماند و انتقال بخش اصلی آن به بانک مرکزی اروپا برای زمان بندی بازپرداخت. آیا نهاد تحت ریاست آقای دراگی درهنگام کمک به بانک های خصوصی نهایت همراهی را نشان نداد؟ به ویژه به این خاطر که بستانکاران یونان تقریبا تمام بدهی های این کشور را به حکومت های منطقه یورو انتقال دادند.

این امر به این کشورها، به ویژه آلمان و فرانسه، قدرتی خاص می دهد. خانم مرکل ازاین که مالیات دهنده آلمانی قربانی اصلی گفتگو درباره بدهی یونان باشد ابراز ناراحتی می کند زیرا آلمان بستانکار بیش از ۲۰درصد این بدهی است. ولفگانگ شوبل، وزیردارایی آلمان اخیرا یادآوری کرد که کشورش چنین چیزی را نخواهد پذیرفت. موضع فرانسه ملایم تراست، مثل بیشتر اوقات مخلوطی از انتظارات از آتن و دعوت آن به «احترام به تعهداتی که به عهده گرفته است» (آقای اولاند) یا «تداوم اجرای اصلاحات اقتصادی و سیاسی لازم» (آقای امانوئل ماکرون، وزیر اقتصاد) و ازسوی دیگر اقداماتی ظاهری برای درنظرگرفتن یک بازسازی ساختاری یا تجدید رده بندی بدهی یونان (آقای میشل ساپن، وزیر دارایی).

اما جناح راست اروپا به جز در آلمان زنگ خطر را به صدا درآورده است. آلکساندر استوب، نخست وزیر فنلاند یک «نه پرطنین» به همه درخواست های لغو بدهی داده، درحالی که در پاریس روزنامه محافظه کار «لو فیگارو» با ظرافت می پرسد: «آیا یونان می خواهد یک بار دیگر اروپا را مسموم سازد؟». دوروز بعد، همین روزنامه به حسابگری می پردازد: «هر فرانسوی برای پاک کردن بدهی یونان ۷۳۵ یورو خواهد پرداخت (۹)». موضوعی که هنگامی که بحث برسر هزینه سپر مالیاتی که مالکان روزنامه ازآن بهره می برند، یارانه هایی که به صاحبان صنایع تسلیحاتی که مالک فیگارو هستند داده می شود… یا کمک های که به مطبوعات می شود باشد، در ستون های این روزنامه چندان رایج نیست.

خانم مرکل آتن را درصورتی که دولت آن از انضباط های بودجه ای و مالی که برلن به آنها وابسته است پافراتر بگذارد، تهدید به اخراج از یورو کرده است. یونانی ها، به سهم خود هم آرزومند بازشدن تنگناهای سیاست ریاضت و هم حفظ پول واحد هستند. این گزینه «سیریزا» نیز هست (۱۰). بخشی ازاین امر به خاطر این است که یک کشور کوچک کم رمق در این که یک باره به همه نبردها بپردازد تردید می کند. والیا کایماکی، روزنامه نگار نزدیک به حزب آقای تسیپراس دربرابر ما موضوع را چنین خلاصه می کند: «ما موش آزمایشگاهی “تروییکا” بوده ایم، نمی خواهیم موش آزمایشگاهی خروج از یورو هم بشویم. بهتر است کشوری بزرگ تر مانند اسپانیا یا فرانسه این کار را بکند…».

به نظر آقای مولوپولوس: «بدون حمایت اروپایی، انجام هیچ کاری ممکن نیست». این موضوع توجیه اهمیتی است که «سیریزا» به آنچه که نیروهایی جز چپ رادیکال و هواداران محیط زیست، به ویژه سوسیالیست ها، می توانند به ارمغان آورند می دهد. با این حال، یونانی ها تجربه تسلیم سوسیال دموکراسی را از سی سال پیش دارند که نخست وزیر آندره آس پاپاندرئو حزب خود را به یک چرخش بزرگ لیبرالی واداشت. آقای مولوپولوس می گوید: «اگر او چپ باقی می ماند، [امروز] “سیریزا”یی وجود نداشت» و یادآوری می کند که در آلمان هم: «هنگامی که اسکار لافونتن [درسال ۱۹۹۹] از دولت استعفا داد، ابراز تاسف کرد که سوسیال دموکراسی حتی از اجرای بی خاصیت ترین اصلاحات هم ناتوان شده است. جهانی شدن و لیبرالیسم با چهره انسانی، آن را یکسره نابود کردند».

آیا امیدواری به خیرخواهی درمورد خواسته های چپ یونان و اثر آن در اثرگذاری بر سازش ناپذیری خانم مرکل مساله ای مشکل ساز نیست؟ توفیق احتمالی «سیریزا» یا «پودموس» درواقع نشان خواهد داد که به خلاف تاکیدهای مکرر آقای اولاند یا آقای ماتئو رنتزی در ایتالیا، سیاستی اروپایی که به ریاضت پشت کند همچنان ممکن است. ولی نشان دادن چنین امری تنها جناح راست آلمان را تهدید نمی کند.

ماه های پیش رو می تواند برای تعیین آینده اتحادیه اروپایی قاطع باشد. سه سال پیش، قبل از انتخاب آقای اولاند، دو مفهوم جایگزین جسارت یا فرورفتن بود (۱۱). ازاین دو، تهدید دیگر نه فرورفتن بلکه بسیار بدتر از آن است. آقای تسیپراس هشدار داده است: «اگر ما اروپا را تغییر ندهیم، راست افراطی این کار را برایمان خواهد کرد. فوریت جسارت بازهم بیشتر خواهد شد. وظیفه چپ یونان و اسپانیا، که بسیاری به آن وابسته خواهند بود، به قدر کافی سنگین هست که نخواهیم مسئولیتی خردکننده مانند دفاع از سرنوشت دموکراتیک قاره کهن را نیز به آن بیافزاییم. با این حال این کاری است که امروز انجام می شود».

 

آقای مولوپولوس براین پندار است که: «یونان حلقه ضعیف زنجیر اروپا، می تواند به صورت حلقه قوی چپ اروپایی درآید». و اگر نه یونان، اسپانیا… با این حال، هردو کشور برای مبارزه با هراس و تبلیغات راست افراطی و پوچی گرایی جهادگرایان زیاد نیستند. شاعر می توانست درباره اش بگوید «این رویایی است خرد و جنون آمیز»*. امید به این که سیاست اروپایی دیگر ما را به تداوم همیشگی شرکت در این ترفند محکوم نکند که به موجب آن همان ها درپی هم برسر قدرت بیایند تا همان سیاست ها را اعمال کنند و همان ناتوانی ها را به نمایش بگذارند. تراز رفتار مشترک ما اینک تهدید مان می کند. در آتن، در مادرید، آیا این امر اصلاح خواهد شد؟

 

* اشاره به شعرلوئی آراگون

۱- مقاله «روبنده و روده درازی» لوموند دیپلماتیک آوریل ۲۰۱۰

http://ir.mondediplo.com/article1539.html

۲- ماهنامه I Avgi, که لوموند دیپلماتیک را به زبان یونانی منتشر می کند، در شماره ۸ ژانویه خود با تیتر « من چارلی هستم » منتشر شد و حمله به نشریه فکاهی را بویژه از منظر چپ وسیعا تحلیل کرد. چپ یونان که اولین قربانی دیکتاتور نظامی بین سالهای ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۴ بوده در مورد مسئله محدود کردن آزادی بیان بسیار حساس است.

۳- مقاله « پودموس، حزبی که اسپانیا را به پیش می راند» لوموند دیپلماتیک آوریل ۲۰۱۵

http://ir.mondediplo.com/article2267.html

۴- در ۱۹۹۲ در انگلستان و در ۱۹۳۶ در فرانسه

۵- ارقام سال ۲۰۱۳

۶- مقاله «زمانیکه ریاضت اقتصادی قربانی می گیرد» لوموند دیپلماتیک آوریل ۲۰۱۴ و

Noëlle Burgi, « Les Grecs sous le scalpel », Le Monde diplomatique, décembre 2011.

۷- نسخه انگلیسی در

« Syriza :The Thessaloniki programme », http://left.gr

۸-

Lire Alexis Tsipras, « Notre solution pour l’Europe », Le Monde diplomatique, février 2013.

۹-

Editorial « Le vent du boulet », Le Figaro, Paris, 6 janvier 2015 ; et Le Figaro, 8 janvier 2015

۱۰-

Pour une critique de cette position, lire Frédéric Lordon, « L’alternative de Syriza : passer sous la table u la renverser », La pompe à phynance, 19 janvier 2015, http://blog.mondediplo.net

۱۱- مقاله «جسارت یا از رمق افتادگی» لوموند دیپلماتیک آوریل ۲۰۱۲

http://ir.mondediplo.com/article1814.html

 

پرونده ی لوموند دیپلماتیک
http://anthropology.ir/node/15007