نوزدهمین نشست یکشنبههای انسانشناسی و فرهنگ، با عنوان «جامعه و فرهنگ بلوچ؛ ساختارها و چشماندازها» در روز ۴ اسفند ماه ۱۳۹۲ با سخنرانی سید محمود حسینی (عضو هیأت موسس موسسه آموزش عالی هشت بهشت و استاندار اسبق استان های سیستان و بلوچستان و اصفهان)، کامبیز مشتاق گوهری (استادیار گروه معماری دانشکده هنر دانشگاه سیستان و بلوچستان و دکترای جغرافیا، گرایش ژئوپلتیک آمایش سرزمین از دانشگاه پاریس ۸) و عبدالوهاب شُهلی بُر (دانشجوی دکترای جامعه شناسی دانشگاه تهران و برگزیده جشنواره بین المللی فارابی) برگزار شد. در این نشست همچنین مستند «سچکان» به کارگردانی محمدعلی هاشمزهی با حضور کارگردان پخش شد.
درباره مستند «سچکان»
نوشتههای مرتبط
«سِچکان»، واژهای بلوچی به معنای «تار و پود» است و عنوان مستندی از محمدعلی هاشمزهی، فیلمساز جوان بلوچ که ساخت مسجدی کپری را در میان یکی از سکونتگاههای عشایری منطقه سراوان، به تصویر کشیده است. این فیلم حدودا ۲۰ دقیقه و محصول سال ۱۳۸۷ است و زندگی عشایری را دستمایه تصویر قرار داده که به گفته کارگردان، چند سال پس از ثبت در این تصاویر، مشمول طرح ساماندهی شده و سبک زندگیشان از جمله همین معماری کپری دچار تغییراتی اساسی شد. داستان سچکان با پیرمرد دامداری آغاز میشود که سالها به همراه خانوادهاش و به تنهایی در منطقه زندگی میکردهاند. پیرمرد، کفش محلی سادهای از برگ خرما به پا دارد و ترکها و زخمهای پایش حاکی از سختیهایی است که زندگی در یک اقلیم خشک، پیش روی انسان قرار میدهد. او از سختیهای زندگیش میگوید و نهایتا این که با همه اینها قدردان نعمت زندگی هست و علیرغم پیری، احساس جوانی و عشق به زنده ماندن در او فعال است. این شخصیت اصلی سچکان، در جایی مردان گروه را دور هم جمع کرده و پیشنهاد ساخت مسجدی را مطرح میکند. پس از آن، گروه برای جمعآوری چوب گز و چوب و برگ خرما از منطقه بسیج شده و مواد اولیه ساخت کپر تهیه میشود. پس از آن، زنان قبیله گرد هم آمده و به صورتی جمعی، از برگهای خرمای وحشی، حصیر میبافند و مردان، اسکلت مسجد کپری را بنا میکنند. مراحل ساخت کپر و برخی تکنیکهای آن در این مستند، تصویر شده و نشان میدهد که تا چه اندازه، زندگی این مردم، وابسته به طبیعت بوده است. ساخت مسجد، با کاشت درخت تاک کوچکی در حاشیه آن و نیز نصب پرچم گلدوزی شدهای حاوی اوراد مذهبی بر فرازش پایان یافته و با برگزاری اولین نماز جماعت محلی در آن با حضور حدود ۷-۶ نفر از مردان قبیله، رسما آغاز به کار میکند؛ مسجدی که به گفته کارگردان، بعدها و پس از ساخت فیلم، به عنوان میهمانخانه نیز در اختیار کسانی قرار میگرفته که وارد منطقه میشدند و پیشتر جایی برای اسکانشان وجود نداشته است. در کنار روایت محوری فیلم که ساخت یک فضای مذهبی با تکنولوژی بومی است، اهمیت داشتن مسجد در میان عشایر اهل تسنن، نظام تعاون، تقسیم کار جنسیتی، مسئله کمبود آب و شیوه مواجهه فرهنگ با آن (مثلا وضو گرفتن افراد در پای درخت کاشته شده در حاشیه مسجد) و… نیز به تصویر کشیده شده که برای مخاطب ناآشنا به منطقه میتواند جالب توجه باشد.
سید محمود حسینی: انقلاب اسلامی و تغییرات نیروهای اجتماعی در بلوچستان
اولین سخنران برنامه، سید محمود حسینی بود که به عنوان یک مدیر اجرایی عالیرتبه که چندین سال سابقه حضور در منطقه سیستان و بلوچستان را داشته، طی سخنانی گفت: «موضوعی که امروز میخواهم در مورد آن صحبت کنم بیشتر پدیده های تجربی و از دید خود من است و افراد خود باید به کاوش مسائل تئوریک پیرامون آن بپردازند. در مقدمه باید به نکته ای در مورد عنوان « تغییرات نیروهای اجتماعی » اشاره کنم، این تغییرات در جوامع، تغییرات بیرونی و در دستان قدرت سیاسی نیستند؛ بلکه تغییرات بیرونی به عامل درونی و قدرت معنوی باز میگردند که همان فرهنگ است و نقش اصلی را در تغییرات دارد. اگر بخواهم به مثالی در تاریخ معاصر اشاره کنم جنگ های ایران و روس از آن جمله است. بعد از آنکه که ایران در دو جنگ از روس ها شکست خورد. ایرانیان به تعبیر ما ناگهان از خواب بیدار شده و تکاپویی در درونشان ایجاد شد تا خودشان را جلو ببرند. آنان این همه عقب ماندن را بر نمیتابیدند و در صدد آن بودند تا ره صد ساله را یک شبه طی کنند. از آن به بعد بود که سوالات و حرکاتی آغاز شد. اولین سوال نیز از جانب عباس میرزا مطرح شد که از سفیر فرانسه پرسید « چرا شما پیش رفتید و ما عقب ماندیم؟» بعد از آن شاهد حرکات اصلاحی در زمان امیر کبیر، انقلاب مشروطه و … هستیم. این مثال شاید بتواند حرف من به عنوان درونی بودن تغییرات را بیان کند.
بحث دوم در این موضوع سخنرانی این است که نیروهای اجتماعی چه هستند و اگر بخواهیم این نیروها را تعریف کنیم آیا از نیروهای سیاسی، احزاب، کارگزان دولتی و حکومتی هم نام میریم؟ خیر. نیروهای اجتماعی نیروهایی هستند متشکل از افراد فعال اقشار اجتماعی که در متن جامعه قوام و انسجام پیدا کرده و با جامعه در تعامل هستند. در این مقدمه نیز اشاره ای به بلوچستان خواهم داشت. بلوچستان از دو منطقه ی قابل تمیز تشکیل شده است:
منطقهی سرحد، شامل شهرستان های زاهدان، خاش و … است. در آن زندگی ایلی و عشایری بیشتر در جریان است و معیشت اغلب مردم از طریق دامداری تامین می شود.
منطقه مکران، مناطقی هستند که وارد سرزمین نخل می شود. کشاورزی، باغداری، دامداری و همه ی آنچه که زندگی کشاورزی را تشکیل میدهد آنجا وجود دارد. معیشت مردم بیشتر کشاورزی و صیادی است و مناطقی مانند سروان و چابهار در این محدوده قرار گرفته اند. سرداران نقش معیشتی بیشتری در آنجا دارند. طبقه بندی اجتماعی بر اساس ذات مطرح می شود. طبقه اجتماعی غلامان، خدماتی ها، صنعت گران و سرداران از طبقات مشخص بالا آمده اند. در این زمان ارتباطات تنگاتنگ تری میان مردم و سرداران وجود دارد. تفاوتی میان سردار و خان که در مرکز و مناطق عشایری قرار دارند وجود دارد که متاسفانه بعد از انقلاب بنابر اشتباهی توسط نیروهای مرکز یکسان تلقی می شد.
سرداران در بلوچستان روابط تعاملی زیاد و نیاز متقابلی با مردم دارند و کمتر نسبت به مردم خشونت های خوانین را اعمال می کنند و جزو نیروهایی اجتماعی هستند. نگاهی هم به چشم انداز تاریخی داشته باشیم. همانطور که می دانید، در دوره قاجار و قبل از مشروطه، ایران کمتر از ۱۰ میلیون جمعیت داشته و میزان نرخ شهرنشینی کمتر از ۲۰ درصد بوده و یک چهارم مردم ایران عشایر و دیگران کشاورز و روستا نشین بودند و بیشتر مردم ایران رعیت خوانده می شدند. ایالات به صورت غیر متمرکز توسط والیانی که از مرکز تعیین شده بودند اداره می شدند که در دوران قاجار معمولا شاهزاده های قاجاری بودند. مردم بیشتر نقش انفعالی داشتند و تحت استثمار طبقات ممتاز قرار میگرفتند. بلوچیان در قدیم به والیان نمایندگان حکومت مرکزی قجر میگفتند که کنایه به افراد طماع و غارت گر و جبار دارد که در حقیقت از رحم و مروت بی نصیب هستند. برای درک بهتر این طبقات می توانیم به «کتاب روزگاران زرین کوب » مراجعه کنیم که به خوبی این دوران را به تصویر کشیده است.
انقلاب مشروطیت عصیانی بود علیه استبداد و عقب افتادگی و نبودن یک قانون و مرجع تظلم. قبل از این انقلاب، نمایندگان دولت که در ایالات حضور داشتند خود قانون بوده و باید به هر آنچه که میگفتند عمل میشده و جایی هم برای مراجعه مردم وجود نداشت. انقلاب مشروطه اراده ای را به وجود آورد تا رعیت به شهروند با حقوقی برابر تبدیل شود، نماینده انتخاب کرده و به یک فرد فعال در جامعه تبدیل شود. ایران در معرض تحولتی بنیادی قرار گرفت اما بعد از آن به علت ضعف تجربه یا اتفاقاتی همچون حمله به مجلس و یا جنگ جهانی اول موجب شد تا بی نظمی افزایش پیدا کند. در دوران پهلوی اول سیاست رضاشاه و اطرافیان تمرکز بر ارتش و سیاست های امنیتی بود و همچنین به دنبال آن بوندن تا نظامی اداری سراسری در ایران ایجاد کنند. ایدئولوژی پهلوی بر تبار ایرانی و زبان فارسی و ایران باستان بود به همین جهت اقوام تا حدودی از متن بازماندند. ماهیت حقوق پهلوی برغیر مشارکتی و توسعه و نوسازی بر اساس آمرانه بود. بافت اجتماعی بلوچستان طایفه ای و توسط سرداران به صورت غیر متمرکز اداره میشد. در آن دوران دوست محمد خان بارکزایی توانسته بود بقیه سرداران را کنار گذاشته و مدیریتی سرداری یکپارچه بر بلوچستان دایر کند. البته مقاومتی هایی نسبت به این مدیریت دیده میشد. دوست محمد خان آمادگی داشت تا با حکومت مرکزی همکاری کند البته رضا خان نمیپذیرفت و قصد داشت دستگاه دادگستری و قشون را در آن منطقه مستقر کند. از این اختلافات هم استفاده شد و عده ای از سرداران که نمیخواستند زیر بار دستورهای دوست محمدخان بروند با تیمسار نخجوانی همکاری کردند و دوست محمد خان سرکوب شد. بعد از این اتفاق و استقرار قشون در این منطقه ارتباط با سرادارن از طرف حکومت مرکزی حفظ شد. در دوره پهلوی دوم نیز این سیاست کلان نظامی و امنیتی حفظ شد؛ یعنی ارتباط با سرداران در جهت حفظ امنیت استان و حکومت. ضمن اینکه پهلوی دوم کوشید که در تربیت و جذب تحصیلکردگان جدید هم اقداماتی انجام دهد. من خودم سال ۵۳ وارد اصفهان شدم. تعدادی زیادی از دانشجویان با سهمیه منطقه ای وارد دانشگاه میشدند. البته سیاست پهلوی دوم باز بر یکسان سازی قومی استوار بود به همین جهت در استفاده از لباس و زبان بلوچی محدودیت هایی وجود داشت با این حال روابطی تعریف شده برای این حضور مشخص شده بود
برنامه پنجم توسعه برنامه ای بود که از طریق آن به توسعه ی منطقه ای نگاه شده بود و در آغاز این طرح با انتصاب استانداری در بلوچستان که قبلا مدیر عامل عمران جیرفت بوده و با کشاورزی نوین آشنا بود، فعالیت های زیادی در این استان از جمله توسعه راه ها، دانشگاه ها، سهمیه تحصیلی و … فراهم شد اما به دلیل ماهیت ضد مشارکتی یا غیر مشارکتی در آن دوره، استان از توسعه نایافتگی رها نشده و آخر دوره پهلوی نیز بعد از به وجود آمدن دولتی با گرایشات روسی در افغانستان، سیاست هایی امنیتی در استان تشدید شد و تیمسار بازنشسته ی ارتش را به استانداری استان منصوب کردند تا با توجه به حساسیت هایی که نسبت به شوروی وجود داشت، فضای امنیتی بیشتری را بر استان حاکم کند. در آن دوران، نیروهای اجتماعی سرادارن نقش اول و دست بالا را داشتند و سیاست های کلان دولت مرکزی را در استان دنبال و اجرا میکردند. مولوی ها و علمای دینی هم فعال بوده اما نقش اول را نداشتند. دسته دوم که در اواخر دولت پهلوی دوم شکل گرفت تحصیل کرده های جدید بودند که در ادارات و … نقش پیدا کردند. مولوی ها از نظر آموزشی بیشتر در پاکستان و حوزه شبه قاره هند تربیت شده بودند. از حدود ۱۵۰ سال قبل فرهنگ عظیمی در شبه قاره هند شکل داده شد. این فرهنگ نهادهای خود را داشتند و کماکان هم فعال هستند. تحصیل کردگان در نظام آموزشی مدرن درس خوانده بودند و گرایش چپ داشتند و همین امر موجب میشد تا در بعضی از مناصب توانند پذیرفته شوند. اما با شکل گیری انقلاب اسلامی و با توجه به مسائل پاکستان تغییرات قابل توجهی در استان سیستان و بلوچستان رقم خورد. انقلاب اسلامی اگر بخواهیم خلاصه بگوییم انقلابی سیاسی و انقلابی اجتماعی بود. انقلاب سیاسی به دنبال آن است که سران سیاسی و مسئولین حکومتی را تغییر دهد اما انقلاب اجتماعی در پی ساختارهای اجتماعی و طبقات است و برابری را دنبال می کند. نه تنها به دنبال برابری، بلکه در صدد به هم زدن نظام طبقاتی موجود.
در قبل از انقلاب آموزه های مهمی در میان نیروهای انقلاب مطرح میشد و از آموزه های نهج البلاغه استفاده های فراوانی می کردند. به عنوان مثال این روایت را همیشه در آموزه های خود مطرح میکردند که: «وقتی مردم جمع شدند و از حضرت علی (ع) دعوت کردند تا خلافت را بپذیرند، ایشان توضیحاتی داده و گفتند: من به گونه ای عمل خواهم کرد که پایین شما در طبقات اجتماعی را به بالا و بالارا به پایین ببرم.» این از آموزه های انقلاب ما بود. و این اثر خودش را در بلوچستان به صورت بسیاری بارزی برجای گذاشت.
هنگامی که شاه و حاکمان عوض شدند طبیعی بود که سرداران که آنان را عوامل شاه میدانستند نیز باید از دور خارج شوند. همان طور که گفتم انقلاب برابری خواه بود و تاکید بر ذات را بر نمیتابید و سلطه بر طبقات پایین را نمی توانست تحمل کند و در پی جا به جایی طبقات بود. نه تنها میخواست سرداران را از دور خارج کند بلکه به دنبال برتری غلامان و محرومان نیز بود. اما همان طور که گفتم در این دوره تعریف درستی و دقیقی از سردار در میان مسئولان جود نداشت و این خود مشکلاتی را به همراه می آورد. از طرف دیگر حکومت دینی بوده و به استقلال بها میداد. طبیعی بود که ناسیونالیسم چپ را بر نمیتابید و در اینجا اکثر تحصیل کردگان بلوچ نیز از دور خارج میشدند هرچند در ابتدا از این تحصیل کرده ها در مسئولیت ارشد استفاده شد. اما روند سیاست های کلان مرکز، ادامه این کار را جایز نمیدانست.
نکته ای که باید اشاره کنم این است که قرائتی که در آغاز انقلاب از تشیع وجود داشت با قرائت بعد آن متفاوت بود. آن قرائت وحدت طلبانه بود. برادری را تبلیغ میکرد. و نه تنها تضادی بین شیعه و سنی وجود نداشت بلکه سعی در ایجاد برابری و برادری و در حقیقت وحدت وجود داشت. شما اگر بخواهید این نکته را دریابید باید مذاکرات مجلس خبرگان را در مورد اصول پیرامون مذهب رسمی در اصول ۱۲-۱۵-۱۹-۲۰-۲۲ و تا حدودی ۲۳ مطالعه کنید. در حالی که ۴۰ نفر از مجتهدین شیعه و رجال مذهبی شیعه در مجلس خبرگان حضور داشتند اما در نهایت این اصول، آزادی، مذهب، زبان،تعلیم و تربیت دینی اهل سنت، حقوق و آحاد را از تعرض مصون شمرده است. اجرا شدن و یا نشدن این اصول بحثی جداگانه است اما این اصول مطرح شده اند.
در چنین فضایی در اوایل انقلاب فضایی مساعد برای رهبران اهل سنت به وجود آمد. در این دوران رهبری درونی طوایف و قوم بلوچ انتقالی پیدا می کند. علما از رهبری مذهبی به رهبری اجتماعی منتقل می شوند و حتی به رهبری قومی میرسند. این نقشی جدید برای علما است که در گذشته وجود نداشت. علما در ادامه حتی رهبری سیاسی را بر عهده می گیرند و تعیین می کنند که چه کسانی به مجلس بروند و یا انتظار دارند که برای منصوب کرن مقامات ارشد استان ار آنها نیز مشورتی گرفته شود. در فضای بعد از انقلاب تحصیل کرده ها نیز در حاشیه ی امن علما جا گرفته و پیرو و مشاور آنان شدند. در این فضا سرداران نیز بدون هماهنگی با علما حرکتی انجام نمیدهند. اگر بخواهیم دوره های بعد از انقلاب را دسته بندی کنیم می توان آن را به سه دسته: ۱۰ سال پس از انقلاب، دوران سازندگی، و دوران اصلاحات تقسیم بندی کرد. در ده سال اول انقلاب، قرائت وحدت طلبانه و غیر تنگ نظرانه و متعصبانه از تشیع وجود داشت. به خاطر وجود جنگ، یکپارچگی و همبستگی ملی وجود داشت و مطالبات اقوام در سطح کشور کم تر مطرح می شد. در ۸ سال سازندگی سیاست های برنامه ریزی توسعه جلو نمی رفت. بیشتر سیاست ها حمایتی و یا به بیانی کمیته امدادی بودند اما در این سال ها شکافی میان علما و دولت شکل گرفت. فضا بسته و روابط دولت با نیروهای اجتماعی بلوچ منقطع شد. حدود ۳۰ درصد از مدیران بومی اهل سنت بودند اما در سطح مدیران ارشد، بلوچ اهل سنتی وجود نداشت. در این مقطع در دفتر رهبری در امور اهل سنت اقدامی تحت عنوان «دستاربندی» شکل گرفت که در طی آن به علت وجود اختلاف با علما، هدف بازگشت به دوران اقتدار سرداران مطرح شد و سعی کردند دوباره این برنامه را احیا کنند و مراسم دستار بندی که یک سردار طایفه هنگام تعیین شدن انجام میدهند را عملی کنند. اما به دلایلی مختلف این اقدام جواب نداد و این بی اعتمادی به قوم بلوچ و رهبران مذهبی آن امتداد پیدا کرد و طبیعی بود که در خلا چنین بی اعتمادی نگاه های امنیتی و نظامی تشدید شود.
در عصر اصلاحات که مردم از این وضعیت ناراضی بودند و رهایی را در همراهی با دوره اصلاحات می دانستند، قوم بلوچ و حتی رهبران مذهبی آن بنا به قرائت شهروند مدار و دموکراتیک آقای خاتمی به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری، احساس کردند که در این بخش صدایشان شنیده می شود و فرصت مشارکت برایشان مطرح خواهد شد. به همین دلیل وارد انتخابات شده و به دولت اصلاحات رای دادند و به این وسیله پیوند مجدد آنان با حکومت شکل داده شد. دوم خرداد برای نیروهای اجتماعی بلوچ فرصتی گسترده برای این بخش از ایرانیان اصیل به وجود آورد تا در پرتوی یک مشارکت آزاد در ساخت کشور سهیم باشند. همین شرایط باعث شد تا شکاف ها اندکی تعمیر شده و مطالبات در چارچوب قانون و نظام جمهوری اسلامی مطرح شود. حمایت از تشکل ها از سوی دولت و نهادهای مدنی و شوراها همچنین حضور جوانان تحصیل کرده از پدیده های این دوره بود. در دوره ی ۸۴ – ۹۲ اما فضای اعتماد دستخوش تغییرات شده و در این دوره روابط حکومت با روحانیون مجددا با مشکل روبه رو شد. پدیده ی دیگر این دوره شکل گیری گروه های تربیت شده القاعده، جندالله و جیش العدل بود. القاعده با استفاده از روش هایی تحت عنوان دفاع از اهل سنت و مقدسات آن، سعی کردند از فضای موجود سو استفاده کنند و بر تضادهای شیعه و سنی دامن بزنند.
در پایان صحبتم اما میشود به پیشنهادهایی که این شکاف را کمتر و ترمیم کند و اختلافات میان شیعه و سنی را از بین ببرد اشاره کرد: قرائت وحدت طلبانه، دموکراتیک و غیر متعصب از تشیع از سوی حکومت و به عنوان رویکرد دولت باید ترویج شود. همان طور که علمای تشیع و مراجع عالی قدر بسیاری بر وحدت تاکید دارند. به عنوان مثال می توان به سخنان آیت الله سیستانی در این زمینه اشاره کرد که میفرمایند: «نباید از آنان برادران اهل سنت نام برده شود، بلکه بگویید خود ما و از جنس ما»؛ باید به اقوام اعتماد شود و اصول ۱۲-۱۵-۱۹-۲۰-۲۲ که مربوط به اقوام و مذاهب در قانون اساسی است اجرا شود. مطالبات قومی اقوام ایرانی نیز در همین چارچوب است و فراتر از آن نخواهد بود مشارکت در ساخت قدرت، برخورداری از ثروت، احترام به مذهب، توسعه منطقه ای و فرصت برابر با سایر ایرانیان از جمله آن است.
در مورد گروه های اجتماعی نیز باید به چند نکته اشاره کرد. طرح جایگزینی سرداران قابل بررسی بیشتر است. هر کس باید مطابق با جایگاهش به آن بها داده شود اما این جایگزینی طرح مطالعه شده ای نیست و بازگشت به دوران گذشته شدنی نخواهد بود. طرح های امنیتی نیز پاسخگو نیستند. تحصیل کردگان زن و مرد گسترش پیدا کرده و نیروی عظیم اجتماعی هستند و نیاز به تقویت از جانب دولت را دارند تا در سازمان های دولتی منصوب شوند و فرصت تشکل یابی برای آنان فراهم شود. حساسیت های علمای شیعی و مسئولین نسبت به علمای اهل سنت بیش از حد است. این حساسیت به یک تضاد ایدئولوژیک رسیده و نمی توان آن را نادیده گرفت. علمای اهل تسنن نظارت را می پذیرند اما اگر این نظارت از چارچوب خود خارج نشود. فضایی آزاد و منطقی همراه با تعامل تمام نیروهای اجتماعی به سالم سازی فضا کمک خواهد کرد.»
کامبیز مشتاق گوهری: ژئوپلتیک بلوچستان؛ چالشها و فرصتها
پس از او، دکتر کامبیز مشتاق گوهری به ایراد سخنان خود پرداخت: «این که بلوچ ها مردمانی از تبار آریایی و از اقوام مهم ایران زمین هستند مورد تردید هیچ کدام از پژوهشگران، باستان شناسان و مورخان و… نیست؛ اگرچه در برخی از اسطوره های فولکور بلوچی نژاد دیگری برای این قوم ذکر میشود اما این افسانه ها زمانی تدوین شدند که بلوچ ها وارد این سرزمین کنونی شده بوند. آنچه که ما به واسطه ی تعلق زبان بلوچی به زبان های ایران غربی از جمله زبان های گیلکی، کردی میدانیم و آنچه که از شواهد و مستندات تاریخی در گذر بلوچ از سواحل دریای مازندران یه ویژه نوشته های جغرافی دانان بزرگی همچون استخری و یا اسطوره های فارسی از جمله شاهنامه در دست است بر این نکته تاکید میکنند که سرزمین کنونی بلوچان سرزمینی نبوده است که از ابتدا در آن میزیستند؛ کوچی در این میان اتفاق افتاده و مردمان این قوم از نقطه ای دیگر به این نقطه کنونی آمده اند اما این که این کوچ به چه دلیل و چگونه اتفاق افتاده است نامعلوم باقی مانده است.
تاریخ نویسان و باستان شناسانان مختلفی در این زمینه کار کردهاند از جمله بالزان و معتقدد این کوچ در حول و حوش قرن سوم میلادی همزمان با استقرار پادشاهی انوشیران ساسانی شروع میشود و در حدوود قرن ۱۰ میلادی در منطقه کرمان شواهد تاریخی و اسناد مربوط به جغرافی دانان شهادت به حضور بلوچ در این منطقه میدهد. در بعضی از اسناد تاریخی به این نکته اشاره شده است که حضور چنگیز خان و حمله مغول باعث می شود که بلوچ ها از منطقه ی کرمان به این منطقه کنونی که نوعی قلعه طبیعی است کوچ کرده و تا به امروز در آنجا باقی مانده اند؛ اما نظریه ای دیگری که قابل اعتماد تر است نیز برای این کوچ مطرح شده است. به گفته ی این نظریه باید این کوچ را در قالب کوچ های سازماندهی شده دفاعی در تاریخ ایران زمین دانست. یعنی کوچی که بارها در ایران اتفاق افتاده است. این کوچ میتواند یکی از نظام های سازماندهی ساسانیان برای بازپس گیری سرزمین های شرقی از دراویدی های هندی تبار فرض شود. شواهد زیاد در این زمینه وجود دارد که از جکله آن میتوان به رفتار اجتماعی بلوچیان اشاره کرد.
بلوچ ها دارای تعلق خاطر قابل توجهی به سنتهای ایرانی هستند. زبان آنان از زبان های پایه شمرده میشد و به نظر میرسد که بهترین کاندیدا برای این وظیفه ی مهم برای بازپس گیری و یا استقرار در سرحدات شرقی ایران و هند هستند. در زمان ساسانیان بعد از گذر از تمرکز زدایی پارت ها، حکومت متمرکز ساسانیان بعد از اصلاحاتی که در زمان قباد اتفاق می افتد و پس از آن انوشیروان آن را ادامه میدهد، در قالب تمرکز بیشتر حاکمیت و همین طور کشورگشایی و تثبیت سرحدات ایرن زمین، بلوچیان که جنگاوران بنام تاریخ ایران هستند و به سنتهای ایرانی تعلق خاطر دارند برمیگزیند تا این کوچ را که از قدرت گرفتن انوشیروان آغاز شده انجام داده و در منطقه ی کنونی که امروزه حد فاصل کویر لوت، رود سند، جبهه جنوبی رود هیرومند و شمال دریای عمان مستقر شوند.
بعد از مدتی در قرن ۱۸ میلادی و حضور نادرشاه و مورد اعتماد قرار گرفتن توسط سلسله افشاریه و هدایت و حمایت فوج ایرانی در گذر از تنگه خیبر برای تصرف هندوستان، این افتخار به بهاداران بلوچ داده شده و این سرزمین را به نام این قوم خواندند و آنچه پیش از این در تمامی اسناد گفته میشد و در وجدان این منطقه وجود دارند سرزمین مکوران و سرحد هستند. رفتار و برخورد بلوچ ها با سلسله ایرانی بعد از اسلام رفتار یکسان و یکپارچه نبوده کماکان که این سلسله ها نیز رفتاری متفاوت با این قوم داشتند. همان اندازه که ما از سلسله هایی مانند صفویه، افشاریه تا اندازه ای هواداری و همدلی میبینیم، از قاجاریه و پهلوی همدلی و همراهی ای دیده نمی شود. این همدلی و همراهی ارتباطی مستقیم با میزان مشارکت و ایفای نقش در سرنوشت کشور داشت.
با فرا رسیدن قرن ۱۹ و تشدید رقابت های استعماری، منطقه ای که به عنوان بلوچستان میشناسیم وارد دوران جدیدی میشود. تمایلات ناپلئون بناپارت برای دست یافتن به سرزمین های امپراتوری روسیه و تهدید مستعمرات انگلستان در هند در ۱۹۵۷ منجر به جدایی هرات از سرزمین های ایران و ایجاد کردن منطقه ای حائل برای مانع شدن از نفوذ فرانسه در نزدیکی سرزمین های هندوستان شد. با شکست ناپلئون و در نهایت بسته شدن پرونده او در اروپا، روسیه این امکان را یافت تا با تمرکز بیشتری بر مستعمرات انگلستان در هند داشته باشد. با پیشروی انگلستان در آسینه میانه در قفقاز، ترس انگلستان برای ایجاد منطقه ی حائل دیگری و ایجاد مانعی در برابر کشورگشایی و توجهات استعمار روسیه بیشتر شده و موجب شد تا در این دوره بخش عمده ای از بلوچستان میان منطقه هند و ایران در واسطه قرار بگیرد و دولت قاجار به دلیل قرار گرفتن میان ۳ امپراتوری عظیم(عثمانی- روسیه و انگلستان) توانایی و اراده دخالت مستقیم در این منطقه را نداشت. این دوران بخش زیادی از بلوچستان از ایران جدا شده و اگر تلاش های سراداران بلوچ نبود به بهانه ی کشیدن تلگراف مناطق دیگری هم از بلوچستان به خاک هند انگلستان محلق میشد. با ادامه اقدامات کشورگشایانه روسیه در ادامه دادن خط راه آهن به منطقه تبریز، انگلستان نیز به این صرافت افتاد تا در عملی متقابل امکان به موقع رسیدن به نیروی های روس را در سرزمین ایران پیدا کند، به همین دلیل طرح احداث راه آهن اولین نقطه آباد خط گلدا اسمیت در ۱۹۱۴ آغاز شده و در ۱۹۱۸ به پایان رسید.
با توجه به انقلاب روسیه در ۱۹۱۷ ، بخشی از طرح های استعماری روسیه به فراموشی سپرده شد و انگلستان نیز دیگر در صرافت ادامه دادن خطر راه آهن و وصل آن به مشهد نیافتاد. به این گونه قدیمی ترین راه آهن ایران در زاهدان احداث شده و آبادی دزداب سرنوشت جدیدی پیدا کرده و به طرف اولین شهر اداری در منطقه بلوچستان ایران سوق پیدا کرد. با به قدرت رسیدن رضاشاه توجه او به حفظ امنیت و یکپارچگی ایران، اتفاقات زیادی در منطقه بلوچستان افتاد. دوست محمد خان که در مدارکی به عنوان سردار ضد انگلستان شناخته می شد در مقابل اراده دولت مرکزی می ایستند و درنهایت در سال ۱۳۰۷ دولت مرکزی ناگزیر از دخالت و انجام عملیات قشون شده و در نهایت حکومت محلی شکسته شده و منطقه مکران در قالب ایالت جدید توسط دولت تعریف بودجه پیدا کرده و اولین کارهای عمرانی در این منطقه آغاز می شود. منطقه بلوچستان ایران همواره در بخش انضمام با کرمان تعریف میشد. بیشتر بخش های سرحد نیز در ضمن ایالات بیرجد و قائم قرار میگرفت؛ ولی با اتفاقات عصر جدید و دولت- ملت و مفهوم جدید کشورداری توسط رضا شاه، ایالت مکران به نوعی زندگی خودش را آغاز کرده و از آبادی دزداب به شهری به نام زاهدان می رسد. زاهدان یکی از شهرهای مهم ایران در منطقه سیستان است که در دوره حمله تیمور به شدت تخریب شده و خرابه ای از آن باقی نمانده است. ظهور و شروع حیات زاهدان در حقیقت ذیل مفهوم جدید از دولت ملت مدرن و مسائلی از جمله مسئله اقوام بوده است. قطعا یکی از اهداف تمامی دولت ملت ها بعد از دوران مدرن، یکسان سازی حاکمیت دولت و اولویت امنیت به مسائل دیگر بوده است و ایران هم از این موضوع چندان مستثنی نیست. بالزان پس از سفر به ایران در سال۱۹۳۵ کتابی نوشت که به واسطه ی این نوشته ها مدال آکادمی جغرافیایی فرانسه را به جهت اکتشاف مناطق شناخته نشده را دریافت کرد در آن سال منطقه ی سیستان و بلوچستان جزو مناطق کمتر شناخته شده ی دنیا بوده و به دلیل مختصات جغرافیایی خاصی که دارد، نه تنها برای مردم ایران، بلکه برای مردم جهان نیز منطقه ی شاخته شده ای نبوده است .
بلوچستان در شمال به جبهه جنوبی رود هیرمند در غرب به کویر لوت و در شرق به سند و در جنوب هم به دریای عمان می رسد. اقلیم بلوچستان جزو مناطق گرم و بیایانی و بسیار کم باران و خشک است و معمولا بادهای نامناسب هم امکان زیست را محدود میکند و باعث میشود که در آنجا از پوشش گیاهی چندان مطلوبی برخوردار نباشیم. گرچه زمین های منطقه بلوچستان حاصل خیز هستند اما به علت نبود منابع آبی امکان استفاده پوشش گیاهی گسترده وجود ندارد. تنوع زیستی در این منطقه مشاهده شده و جانورانی مانند پلنگ، خرس، کفتار و تمساح تالابی و… در این منطقه زندگی می کنند. مرکز عمده جمعیتی بین مناطق روستایی با وجود محدودیت های خودشان تقسیم شده است. نظام اقتصادی شبانی و کوچ نشینی است که در حقیقت، قالب زندگی در بلوچستان ایران است و در طول این سالها وجه قالب باقی مانده است.
اگر بخواهیم جغرافیای انسانی در بلوچستان را در میان سه کشور تقسیم شده ( که البته آمار دقیقی از آن در دسترس نیست) مرور کنیم، در ایران چیزی در حدود ۱ میلیون و ۱۵۰ هزار تا ۱ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر که نزدیک به ۱.۰۳ درصد جمعیت ایران را تشکیل میدهد، در پاکستان ۶ تا ۸ میلیون نفر که بین ۳.۰۹ جمعیت پاکستان را تشکیل می دهد و در افغانستان بین ۱۰۰ تا ۴۵۰ هزار نفر که رقم ۰.۱ درصد جمعیت این کشور را شامل میشود. در حقیقت منطقه بلوچستان یکی از مناطقی است که کمترین تراکم نفر در متر مربع را دارد در سرزمین ما این رقم کمترین در تمام ایران است. این خود نشان دهنده یکی از دلایل عدم توفیق طرح های توسعه در این ۷۰ سال گذشته است. بلوچستان ایران بین مدار ۲۸ تا ۳۰ درجه و طول جغرافیای ۵۸ تا ۶۳ قرار گرفته است. به دو طایفه در این منطقه توجه بیشتری شده است. یکی براهویی و آفریقایی تبار هایی که در جنوب و چابهار زندگی میکنند و دیگری باقی مانده اقومم دراویدی هستند که ساکنان قدیمی این منطقه بوهد و با بلوچ ها ادغام شده اند. یکی از ویژگی های قوم بلوچ این است که بسیاری از اقوام را در خود پذیرفته و آنها را به بخشی از آن جامعه تبدیل کرده است.
در بین فاصله سالهای ۵۵ تا ۸۵ چه بر سر بلوچستان آمد؟ بعد از تنظیم یا مشخص کردن ایران و سرحدات انگلیس، توجه خاصی به این منطقه معطوف شد و تلاش بر این شد تا مقدمات طرح های توسعه عمرانی در این منطقه محقق شود؛ اما عقب افتادگی تاریخی و نبودن زیرساخت های مهم از جمله جاده چنان فاصله ای ایجاد کرده بود که پر کردن این فاصله زمان طولانی را می تابید. در نوشته های بعضی مسافران ( چه خارجی و چه ایرانی ) شواهد زیادی مبنی بر محرومیت هایی به لحاظ جاده و امکانات محدود استقرار وجود دارد. در این فاصله اما رشد جمعیت در بلوچستان تقریبا دو برابر رشد جمعیت در ایران است، این رشد گرچه آهنگ کمتری هماهنگ با رشد جمعیت در ایران دارد اما همچنان رقم قابل توجهی است. هنگامی که به سال ۸۵ میرسیم همچنان رشد جمعیتی ۳.۸ را بلوچستان داریم. به رغم رسیدن ۷۰ درصدی نرخ شهرنشینی در ایران، در بلوچستان همچنان بین ۵۰ درصد شهرنشین و ۵۰ درصد روستتانشین مانده ایم. با توجه به آن که ۴۸ درصد جمعیت در زاهدان تمرکز پیدا کردند، میتوان فهمید چه میزان سیستم روستایی در نظام زیستی بلوچستان باقی مانده و یا آنکه شهرها ظرفیت کافی برای جدب روستاییان را ندارند.
جمعیت کل استان درسال ۸۵ بالغ بر ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار می شود که بین ۵۰۰ هزار نفر آن را جمعیت بلوچ تشکیل داده اند. بعد از زاهدان، ایرانشهر دومین شهر بزرگ در منطقه بلوچستان است که در مزکز این استان قرار دارد. در رقابت های قدرت در بلوچستان که موضوع اصلی تحلیل های ژئوپلتیک است، پیش از انقلاب در عصر پهلوی و پس از انقلاب، دولت نقش اصلی را دارد یا به عنوان رقیب، شریک و کسی که فوق برنامه ها و افق اتفاقاتی که در این منطقه ترسیم میکند را ایفا میکند. سرداران در نظام اجتماعی سنتی جامعه بلوچ نقش برجسته ای داشتند. بعد از قاجار سرداران، نقش دیگری پیدا کرده و واسطه ای شدند بین دولت و مردم و به عنوان نوعی میانجی که از وظایف سنتی خود فاصله میگرفت و به یک واسطه تبدیل شدند که شامل نکات منفی آن هم می شد. پس از سرداران خاندان اعلم در منطقه نفوذ خودشان را چه قبل و یا بعد در قالب نمایندگان قومی بیرجندی حفظ کردند و پس از آنان علمای بلوچ به عنوان بخش سوم دارای اهمیت بودند. البته نقش علمای بلوچ قبل و بعد از انقلاب با هم تفاوت داشتند. ما اولین حضور علمای بلوچ را در سال ۱۳۲۵ با ملا عبدالله پدر مولوی عبد العزیز دیدیم که در جنگ مشهور بازکری ها آخرین برخورد بلوچ ها با دراویدی تبار های آن منطقه بوده است. پیش از آن با شهادت اسناد به دلیل نبودن روحانی بلوچ، شاهد حضور دو روحانی از طرف افغانستان به خواست دوست محمد خان برای انجام مراسم شرعی و مذهبی هستیم. نقش روحانیون در جامعه بلوچ بعد از انقلاب و در غیبت سرداران بلوچ پر رنگ شد. ایجاد خلا قدرت و نقش اجتماعی سرداران بلوچ و از طرف دیگر گفتمان اسلام که توسط انقلاب در منطقه مطرح شده بود این امکان را بیش از بیش فراهم کرد.
بعد از انقلاب به واسطه شکل گرفتن گفتمان اسلام سیاسی، بلوچستان از خوابی طولانی بیدار شده و زمینه ای ایجاد شد تا روحانیون جای سرداران را پر کنند. این زمینه به کمک نهادی به نام جماعت تبلیغی که امکان تبلیغ گروهی را در نقاط دوردست هم مهیا کرده است باعث شد که ما در طول یک زمان اندک یکپارچگی جدید را در مفهوم بلوچ مذهبی شاهد باشیم. ثمر این اتفاق آن بود تا در سال ۱۳۷۵ ممدآذر کیش به عنوان اولین بلوچ گزیده شده از جانب روحانیون اهل سنت در انتخابات مجلس شرکت کند. گرچه نتیجه مورد نظر حاصل نشد اما در ادامه این روند موجب شد تا روحانیون بلوچ در مرکز تصمیم گیری به ویژه در منطقه سرحد که تمرکز سرداران در گذشته بود قرار بگیرند.
سرداران همچنان در طوایف و مناطق، نقش خودشان را داشتند اما نه به صورت گذشته، تحصیلکردگان بلوچ با تاسیس دانشگاه در سال ۵۲، طبقه ی جدیدی بودند که وارد جامعه شده و همچون سایر تحصیلکردگان ایرانی گرایشات چپ در آنها باعث شد تا در دوره ای از مصدر امور خارج باشند، اما در دوران جدید با افزایش قابل توجه مراکز آموزشی که در هر شهر بلوچستان دیده میشود. میتوان در آینده نزدیک این افق را دید که بخش قابل توجهی از تحصیلکردگان قدرت بگیرند این قدرت امروزه هم وجود دارد اما با توجه به نزدیکی به سرحد و یا مکران در قالب ائتلاف هایی با روحانیون و یا سرداران. در منطقه مکران تحصیل کردگان مایل به ائتلاف با سرداران هستند و در منطقه سرحد تمایل بیشتر به سوی علما بلوچ معطوف است.
دو بازیگر عمده در این منطقه، سیستانی ها و دیگری بیرجندی ها هستند. این دو نقش بسیار مهمی در رقابت های قدرت داشته و تا به امروز زاهدان به عنوان سن تئاتر رقابت قدرت این گروه های جمعیتی دست به دست شده است. نکته دارای اهمیت بعد از انقلاب جنگ است. جنگ در ایران با توجه به مفاهیم مذهبی دفاع و شهادت شیعی موجب شد تا امکان کمک از مرزداران بلوچ پایین بیاید. از سوی دیگر ترس از رفتن به سربازی بلوچیان باعث شد تا در جنگ غیبت داشته باشند. در هر صورت غیبت بلوچ ها در جنگ باعث شد تا در زمان سازندگی و هنگامی که نیروها از جنگ بازمیگشتند در اداره امور سهیم نباشند. این اتفاق که در دوره سازندگی افتاد در دوره اصلاحات و طرح شعارهای جدید انسجام اجتماعی توانست عرصه ی جدید از مشارکت های اجتماعی را به وجود بیاورد و برای اولین بار در تاریخ ایران از صفحات جنوب شرقی هم صدایی در اتفاقات سیاسی اجتماعی در ایران شنیده شد.
برنامه های توسعه در ایران سابقه ی ۶۰ ساله دارند. شاهد ده برنامه توسعه در ایران بودیم. برنامه ۵ و ۶ توسعه برنامه های خوبی بودند اما به دلیل افزایش درآمد نفتی به اهداف خودشان نرسیدند. اولین طرح پایه آمایشی کشور در سال ۵۰ طراحی شد که این طرح قرار بود اطلاعات پایه را جمع آوری کرده و به عنوان طرح محرک توسه محور غرب را در توسعه کشور انتخاب کند. به این دلیل در مناطقی همچون خراسان و بلوچستان تراکم جمعیتی بسیار پایین و امکاناتی محدود وجود دارد که چندان در اولویت قرار نمیگیرند. در جمهوری اسلامی همزمان با جنگ شاهد دومین برنامه پایه آمایشی هستیم که به دلیل شرایط جنگی انجام نمیشود و توجه به طرح های توسعه بعد از جنگ آغاز شده و ۴ طرح را تا پایان دوره اصلاحات طراحی شد که به ویژه به مناطق و یکسان سازی اشاره دارد. اما مهم ترین برنامه ای که در طول این سال ها طراحی شد «طرح توسعه شرق» بود که در سال ۶۵ پیشنهاد شد و تا سال ۸۷ همچنان مورد توجه و پیگیری بود. امروزه بر سیاق همین طرح است که بحث خط انتقال انرژی شرق به غرب و زاهدان و بلوچستان را از منظر توسعه دارای اهمیت میکند.
زاهدان به عنوان مرکز توسعه ای بلوچستان ویژگی های مهمی داشته و الگوی توسعه در بلوچستان زاهدان را هدایت میکرده و اولین رقابت ها و مدارس علمیه و چالشهای عمده را زاهدان تجربه کرده است. درست در نقطه تلاقی مرزهای ایران، افغانستان و پاکستان قرار گرفته و به عنوان کلان شهر ۶۸۰ هزار نفری که در زمان حضور مهاجرین افغان این جمعیت نزدیک به۹۰۰ تا ۱ میلیون رسید و زمینه ساز بسیاری از اتفاقات و وقایعی بود که امنیت کشور را خدشه دار میکرد و بی ثباتی همسایگان نیز مزید بر علت بود. از طرفی افغانستان با بحث های حکومت بی ثبات و مواد مخدر، که طبق آمار سازمان ملت ۹۵ درصد تریاک دنیا در همین بستر کشت می شود، به علت حضور و گذر این حجم از مواد باعث میشود تا بخش عمده ای از ساکنان این منطقه مستقیم و یا غیر مستقیم آلوده شوند. بخش عمده ای از محکومین مجازات های سخت محکومین مواد مخدر هستند و اینها تصوری خاصی از این منطقه را ایجاد می کند.
زاهدان امروزه از ۸ کلان شهر ایران است که در طول ۳۰ سال بدون هیچ سابقه ی تاریخی و برنامه امکان سنجی در این منطقه از جغرافیای ایران احداث شده و به شدت از نظر منابع آبی دچار بحران است. به همین دلیل توجه به زاهدان و مشکلات این شهر یکی از الگوهایی است که میتواند الگوی کل بلوچستان باشد. بلوچستان در ۳۰ سال رشد سریعی را تجربه کرد و همین امر باعث شد تا در بسیاری از موارد از برنامه های جامع و رشد منطقه عقب بماند به همین دلیل شاهد عدم انسجام معماری کاربری در این شهر هستیم گرایشهای هواخواهانه ای که در دوره های مختلف نسبت به همسایه های ما اتفاق می افتد. به عنوان مثال الگوهای مدارس ما سالها الگوهای پاکستانی هندی بوده است و در دوره کوتاهی الگوی معماری عربی و امروزه بعد از قدرت گرفتن اوردوغان در ترکیه در دوره کوتاهی این گرایش در معماری دیده شد
شهر زاهدان به طرف نوعی قطبی شدن سوق پیدا کرد و در حاشیه مرکز شهر حاشیه نشین های پرتراکم و غالبا از اهل سنت تشکیل شد که نکته ای است که باید در برنامه های توسعه به آن توجه شود. فقدان یک هویت شهروندی زاهدانی، چیزی که با وجود گذشت ۹۰ سال از تاسیس این شهر چیزی با عنوان هویت زاهدانی وجود ندارد. سال ۷۹ شعار یکی از کاندیدهای مجلس که از گروه قومی بیرجندی بود نیز به همین نکته اشاره داشت.
علاوه بر مطالب گفته شد نکته مهم این است که بعد از سپتامبر ۲۰۱۱ شاهد حضور نیروهای خارجی در منطقه هستیم. اتفاقات به وجود آمده باعث شده است تا فضای منطقه به سمت نوعی بی ثباتی حاصل از حضور فرامنطقه ای سوق پیدا کند. علاوه بر چالش های طبیعی مانند خشک سالی و کم آبی و چالش های اقتصادی مانند شغل، قاچاق و رقابت های نامتوازن بین سیستان، بیرجند و بلوچ ها که باعث مسائل و سرخوردگی اجتماعی میشود. پایگاه های نیروهای ناتو در کشورهای افغانستان و پاکستان و شکل گیری استراتژی جدید آمریکا در منطقه که همسایه های ما ( افغانستان و پاکستان ) را به عنوان یک مجموعه میبییند و تبعاتی برای کشور ما نیز خواهد داشت. حرکات گروههای سلفی مانند القاعده و طالبان نیز خسارت های زیادی را به همراه داشته است. این ها از جمله مواردی است که کشور ما را تهدید می کند. بنابراین این منطقه منطقه ای است که ما را در آستانه بی ثباتی همسایگانمان قرار داده است اما لزوما این طرح ها قابل انجام نیستند. وجود و توجه به اینها و نگاه کردن به نقش بلوچستان بسیار قابل توجه است. ایران امروز یکی از مهمترین کشورهای خاورمیانه است و فراز و فرودهای بسیاری را پشت سر گذاشته وتوانسته بازیگردان بسیاری از اتفاقات منطقه باشد. برای دانستن این که چگونه میشود از ظرفیت ها استفاده کرد شاید بد نباشد به ظرفیت امروزی بلوچستان به واسطه پیدایی این قوم توجه کرد. در کشورهای حاشیه خلیج فارس جمعیت قابل توجهی از بلوچ زندگی میکنند که به مراتب به میزان قابل توجهی از نظام اجتماعی و سیاسی دسترسی پیدا کرده اند. نقش مدارس علمی – مذهبی در این منطقه فراوان است. تمامی همسایه های ما به جز عربستان مذهب حنفی را نمایندگی میکنند و شاید مکتب دیگری بتواند روایت اهل مدارای ایرانی را در منطقه ترویج کند. این مکتب میتواند مکتب زاهدان باشد. زاهدان شاید به نوعی به مهم ترین مرکز مذهبی در سنت ایران تبدیل شده است. دانشجویان بسایری از آسیای میانه، افغانستان و پاکستان به این مدارس رجوع میکنند. این مکتب تنها مکتب اهل سنت است که زبان آن زبان فارسی است و به واسطه این که مشاهیر ادب بسیاری جزو مشاهیر اهل سنت هستند گفتار و ادبیات این مکتب در ذهن این دانش آموزان جا گرفته و میتواند پویایی بیشتر را برای فهم و درک نقش ایران در منطقه ایفا کند.»
عبدالوهاب شهلیبُر: مصرف رسانهای بلوچها و دلالتهای هویتی آن
آخرین سخنران این برنامه، عبدالوهاب شهلیبُر، مدیر صفحه «فرهنگ بلوچ انسانشناسی و فرهنگ» سخنانی ارائه کرد. وی گفت: «سوالی که در ابتدای صحبت مطرح میکنم این است که؛ جدا از نگاه تاریخی و جغرافیایی که وجود دارد، وضعیت کنونی این جامعه چگونه است؟ فرایندهای هویتی که در لایههای زیرین جامعه وجود دارد، در آینده باعث چه ترجمههای سیاسی و جنبشی خواهد شد؟ کسانی که در حوزهی اجتماعی کار میکنند میدانند که اتفاقات سیاسی در لایههای اجتماعی یک جامعه شکل میگیرد و با شناخت وضعیت اجتماعی یک جامعه میتوان چشمانداز درستی از یک جامعه داشت. برای شناخت این جامعه باید به تولیدات و نشانههای یک جامعه نگاه کرد. در اینجا مصرف رسانهای را به عنوان یک نشانه در نظر گرفته و دلالتهای آن را مورد بررسی قرار میدهم.
پیشینه تئوریک بحث این است که بعد از پایان جنگ جهانی اول و رفاهی که بعد از آن بوجود آمد، مسالهی اوقات فراغت و صنعت فرهنگ مطرح میشود. در نظریههای کلاسیک مارکسیستی، مهمترین عامل اقتصاد است اما وقتی وارد نیمهی دوم قرن بیستم میشویم و با نظریات نئومارکسیستی مانند گرامشی و آلتوسر مواجه میشویم، این مساله مطرح میشود که فرهنگ در ساختن جامعه تاثیرگذار است. سیاست فرهنگی هم در دل سنت مطالعات فرهنگی و مکتب بیرمنگام ساخته میشود و از مفهوم هژمونی گرامشی و دستگاه ایدئولوژیک آلتوسر بهره میگیرند. تعریفی که گرامشی از هژمونی ارائه میدهد این است که هژمونی عبارت است از کنترل و ادارهی جامعه توسط نیروهای حاکم از طریق تولید و انتشار معانی خاص، در جهت برساختن سوژههای مطلوب آنها سازمان یافتهاند. برای اینکه نظامهای سیاسی تثبیت شوند در دو فاز کار میکنند؛ یکی در دستگاههای غیرایدئولوژیک و خشن مانند زندانها و ارتش و دیگر هم دستگاههای ایدئولوژیک مانند آموزش و پرورش، رسانه، هنر و خانواده که تلاش میکنند سوژهی مطلوب تولید شود. بر اساس این نگاه، فرهنگ عامه عرصهی تنازع است بین نیروهای فرادست و فرودست جامعه. چون هژمونی هرگز به تمامیت نمیرسد پس عرصهی اجتماع و سیاست در تنازع هستند. از یک طرف گروههای فرادست تلاش میکنند معانی ایدئولوژیک که منجر به دوام قدرت است را در قالب بستههای فرهنگی به خورد گروههای فرودست بدهند و از یک طرف گروههایی که نمیخواهند به این مناسبات قدرت بها بدهند و میخواهند اتوپیای خاص خودشان را بسازند، تلاش میکنند یک فرهنگ دیگری را شکل دهند. بر خلاف رویکردهای کلاسیک مانند مکتب فرانکفورت که هیچ آزادیبخشی در فرهنگ عامه نمیبینند، این رویکردهای جدید میگویند نمیتوان با صراحت همهی اشکال فرهنگ عامه را از صحنه خارج کنیم.
استوارت هال، یکی از چهرههای خاص مکتب بیرمنگام، در پی بیان یک نوع جامعهشناسی بود که منجر به بهبود زندگی بشر شود. او مقولهی “ادراک اجتماعی” را مطرح میکند، به این شکل که همیشه بین ساختار و فرهنگ ارتباط وجود دارد. یعنی دوام یک ساختار سیاسی در این است که فرهنگ متناسب با خودش را در جامعه تولید کند و یک تعبیر سیاسی از فرهنگ ارائه میشود. از نظر هال، فرهنگ عامه محلی برای ساخته شدن ادراک جمعی است. اگر در یک جامعه، گروههایی که وجود دارند، جامعه را به شکلی ببینند که مطلوب قدرت نیست، بازتولید قدرت دچار چالش میشود.
در اثر جهانی شدن، این امکان برای قوم بلوچ بوجود میآید که اقدام به تولید و مصرف محصولات رسانهای بکنند. در اثر جهانی شدن امکانی برای بازگشت محلی پدید میآید. انواع و اقسام شرکتهای فیلمسازی در پاکستان، امکان تولید متون فرهنگ عامه را امکانپذیر میکند و چون هزینههای توزیع پایین است، انتشار پیدا میکند و به دست قوم بلوچ هم میرسد. در اینجا مصرف را به سه شکل تقسیم کردهام. مصرف متون قومی که گفته شد، مصرف انیمیشنهای جذاب به زبان قومی و سوم فیلمهای عامهپسند هندی. این سه شکل منجر به سیاستهای فرهنگی خاصی شده است. روی یک جامعهی آماری این نکته را مورد بررسی قرار دادم که هر کدام از این مصارف رسانهای چه دلالتهای معنایی را در درون خودش دارد؟
اعم از اینکه یک شخص بلوچ سنتی یا مدرن باشد، وقتی یک متنی را استفاده میکند نوعی کنش سمبلیک ارائه میکند و اذعان داشتند که نوعی تعلق قومی را نشان میدهند، چیزی که من بر آن نام “مکانیزم جبرانی” گذاشتهام. فراتر از مرزهای سیاسی که این قوم را از هم جدا کرده این محصولات تعلق قومی را نشان میدهند. مصرف انیمیشنهای مدرن که به زبان قومی پخش میشدند، بین بلوچهای سنتی و مدرن دلالتهای متفاوتی وجود داشت. برای بلوچهای سنتی، شنیدن زبان بلوچی در یک متن مدرن جذاب بود. اما برای بلوچهای مدرن این را تلفیقی از مدرنیته و سنت را میدیدند. مثل عدم مردسالاری که در تصاویر وجود داشت. بخش سوم که خیلی جدیتر است، مصرف فیلمهای هندی است. سینمای هند، فضای خالی سینمای ایران را در منطقهی بلوچستان پر کرده است. از نظر برخی، چون توان تولید نداریم، از یک سینمایی که در دسترس است و با ما همخوانی بیشتری دارد استفاده میکنیم. این همخوانی در رنگ لباس و چهره مشهود است. بلوچهای مدرن، نگاه انتقادی موجود در این فیلمها را میپسندند.
اکثر کارهای فرهنگی، تهران محور است. مسائلی که برای یک جوان بلوچ مطرح است برای تهران دیگر اهمیتی ندارد. مانند نقد ازدواج اجباری، و چون در فیلمهای هندی این موضوعات هنوز مسالهی جامعه است، پس مخاطب بیشتری برای این جوانان دارد. نظام کاستی موجود در هند برای بلوچ قابل درک است چون دغدغه مشترک است. اما در سینمای ایران این دغدغهها وجود ندارد.
نتیجهگیری این است که در سطح کلان این مصرف رسانهای بر سه شکل دلالت دارد: یکی ساختاریابی مجدد هویت قومی است که از یک طرف تضعیف برخی مولفههای هویتهای سنتی بلوچ و ظهور مولفههای جدید. مثلا؛ از بین رفتن قبح نگرشهای جنسیتی و تغییر آن و شکل گرفتن نگرشهای انتقادی به سیستم شبه کاستی قوم بلوچ، تضعیف وجدان جمعی. در این تحلیل به این نتیجه رسیدم، هرچند در سطح سیاسی، روحانیون در سطح مسائل اجتماعی قرار دارند، اما در لایههای زیرین جامعه، جریان سکولاریزم که در کلیت جامعه ایران را در بر گرفته به این منطقه هم رسوخ کرده و حتی نیروهایی که به دانشگاه نرفتهاند هم به این جریان گرایش دارند. اینکه آیا برای انتخابات سیاسی، روحانیون باید حضور داشته باشند؟ این در لایههای زیرین است که ممکن است بعدها ظهور کند.
مورد بعد، چالش هویت ملی ایرانی است. یافتهها نشان داد از یک طرف با رشد شاخصهای هویت قومی و از طرف دیگر با رشد شاخصهای هویت جهانی روبرو هستیم و در این میان هویت ملی دچار چالش شده است. شاخصهای هویت قومی مانند زبان، فرهنگ و مناسک قومی، سرزمین مشخص قومی و محرومیتهای مشترک تقویت شده است. هویت جهانی هم فروپاشی ارزشها و هویت ایرانی و اسلامی است، شیوع امر اروتیک و رواج مصرفگرایی که مد نظر نظام سرمایهداری است که منجر به تضعیف هویت ایرانی، تعلق به زبان فارسی و ارزشهای ایرانی و اسلامی شده است. به بیان دیگر، نوع مصرف رسانهای قوم بلوچ به تقویت هویت قومی و جهانی منجر شده و همزاد پنداری بیشتری با آن دارد.
بروز اشکال کنش سیاسی در بین بلوچها نتیجهی سومی است که به آن رسیدم. به این معنا که به دلیل وجود شکافی که بین ساختار بلوچها و حاکمیت ایران وجود دارد، وضعیت جدیدی در نگرش سیاسی شکل گرفته است به طوریکه عرصههای جدیدی بوجود آمده که به عنوان سیاست فرهنگی نام میبریم. در نیتجه برای اینکه هویت ملی شکل بگیرد باید تغییرات کلان در عرصهی فرهنگ صورت پذیرد و پیشنهاد من این است که مولفههای هویت قومی وارد هویت ملی شود و با تنوع قومیتها این یک سرمایهی بزرگ است. از تهران که پا فراتر بگذاریم میبینیم که افراد کمتر با رسانهها ارتباط برقرار میکنند».
ناصر فکوهی: عدم بازتولید عناصر درونی، سیستم فرهنگی را ضعیف میکند
در پایان این نشست، دکتر فکوهی به عنوان مدیر انسانشناسی و فرهنگ، طی سخنانی از برگزاری این جلسه به عنوان اولین نشست یکشنبهها با محوریت یک گروه قومی و استقبال خوب علاقمندان از آن، ابراز خوشنودی کرده و بیان داشت: «این اولین جلسه در مورد یکی از اقوام بود که برگزار شد و خوشحالیم که با قوم بلوچ آغاز کردیم. نکتهای که باید بگویم این است که در انسان شناسی و فرهنگ امکان انتشار مقاله به زبان قومیتهای دیگر وجود دارد و تا به حال هم منتشر شده است. همین روزها بحث تدریس زبان محلی مطرح شده و مواضع متفاوتی مطرح شده است. این مساله خیلی مهم است بخصوص کسانی که عظمت یک فرهنگ مثل بلوچ و کُرد را به مسخره میگیرند و یا به سطح فولکلور کاهش میدهند باید توجه کنند که این مساله خیلی گسترده است و نخبگان ما را زیر سوال میبرد.
نظر من بر خلاف تئوری هژمونی گرامشی است و بیشتر به مطالعات فرهنگی نزدیک است. سیستمی که نتواند خودش را بازتولید کند از طریق عناصر درونی فرهنگی، نمیتواند هیچ شکلی از هژمونی سیاسی را در داخل خود شکل دهد ضعیف شده و از بیرون مورد یورش قرار میگیرد. نمونهای که داریم هندوستان است که تنها کشوری است که در مقابل سینمای آمریکا مقاومت کرده است این کشور است به این دلیل که از سینما و فرهنگ خودش ابزاری برای ایجاد اتوریتهی فرهنگی درونی ساخت و فیلم آمریکایی ممنوع نیست اما کسی نگاه نمیکند. رابطهی فرهنگ ملی و محلی هم همین است. تقویت هویتهای محلی راهی برای تقویت هویت ملی است. هر حکومتی که سعی کرده یکپارچگی قومی و زبانی ایجاد کند، تخریب شده است. از دورهی هخامنشی سیاست بر این بوده که اقوام پیرامونی را برای زبان، دین و … آزاد بگذارد و چون از طرف مرکز تهدید نمیشدند به محافظان مرکز تبدیل شدند. این یک معادلهی ساده است. کسانی که به تهدید اقوام پرداختند، مثل پهلوی اول، تهدیدی برای سیستم مرکز به حساب آمده و با دیگران رابطهی دوستی برقرار کردند. امروز که دولت مباحث قومیت را مطرح کرده و میخواهد اجرا کند خوب است که کسانی که با آن مخالفت میکنند نوعی خیانت است. اقوام ایرانی باید در کنار زبان فارسی، بتوانند از زبان خودشان هم استفاده کنند. در هندوستان فقط سیزده زبان رسمی به جز حدود پانصد زبان محلی، وجود دارد. در مورد بحث جدایی استان سیستان و بلوچستان که در مجلس مطرح شده باید گفت که به نظر من در سطح تقسیمات اداری ایران این تقسیم کاملا قابل توجیه است. از لحاظ فرهنگی دو فرهنگ متفاوت بوده و هر دو ارزشمند هستند.»
جلسه به دلیل طولانی شدن مباحث، فاقد پرسش و پاسخ بود و طبق روال، با گپ و گفت حاضران، سر میز چایی به پایان رسید.