«انسانشناسی و فرهنگ» در همکاری با «خانه هنرهای شهری» و «نگارخانه سبز»، چهارشنبه گذشته برنامهیی ویژه را برای نمایش فیلم «جامعهشناسی یک ورزش رزمی است» اثر پیر کارل همراه با سخنرانی دکتر مرتضی منادی (استاد دانشگاه الزهرا) و دکتر ناصر فکوهی (استاد دانشگاه تهران و مدیر انسانشناسی و فرهنگ) همراه با پرسش و پاسخ برگزار کردند که گزارش آن به اختصار در زیر آورده شده است:
در ابتدای جلسه مدیر انسانشناسی و فرهنگ درباره فیلم توضیحاتی داد: فیلم مستند «جامعهشناسی یک ورزش رزمی است» ساخته پیر کارل
نوشتههای مرتبط
(Pierre Carles) است که در سالهای آخر عمر پیر بوردیو، جامعهشناس برجسته فرانسه تهیه شده است. یک مستند طولانی مدت (دو ساعت و نیمه) است که تصویری روشن و بسیار جذاب از زندگی و فعالیتهای بوردیو به نمایش میگذارد.
این فیلم موفقیت تجاری فراوانی را به دست آورده و در فرانسه و دیگر کشورها در سینماها به نمایش گذاشته شده است. این فیلم مستند درباره یک متفکر ساخته شده و نظریات او را به شکل خاصی به نمایش میگذارد. فیلمهایی از این دست معمولا یک الگوی مصاحبهیی را پیش میگیرند و یک گونه مصاحبه تبدیل شده به فیلم هستند. اما این فیلم در این الگو قرار ندارد. جدا از اشکالی که میتوان به علت طولانی بودنش به آن گرفت، فیلم دارای ریتم بالا و الگوی جدیدی است.
در این فیلم ما با بازسازی زندگی بوردیو روبهرو نیستیم و فیلمساز از ریتم زندگی او تبعیت کرده است و البته تنها به جنبه حرفهیی زندگی او پرداخته که گونهیی از جامعهشناسی «مداخلهگر» را نشان میدهد. این جامعهشناسی را شاید بتوان نوعی از جامعهشناسی دانست که این علم و شکل از شناخت را بین مردم میبرد و آنها برای تغییر موقعیتهایشان در زندگی و نظامهای اجتماعی که در آن زندگی میکنند برای بهبود آنها، مسلح میکنند، کاری که بوردیو از طریق حضور در سیستمهای اجتماعی، برای تاثیرگذاری بر آنها از طریق دخالت، صحبت، گفتوگو، برگزاری جلسات برای آدمهایی که نه تحصیلات جامعهشناسی دارند یا در حوزه جامعهشناسی فعالیت میکنند، انجام میدهد و در فیلم به نمایش گذاشته شده است تا باعث ایجاد چرخهها و زنجیرههای شناختی در میان مردم شده و بتوانند سیستم را تغییر دهند.
سخنان مرتضی منادی
پس از پخش فیلم دکتر منادی سخنان خود را با تاکید بر مفاهیم کلیدی بوردیو: «نابرابری اجتماعی و سرمایه فرهنگی» آغاز و این پرسش را مطرح کردند که: «آیا ارتباطی بین عناصر تشکیلدهنده سرمایه فرهنگی وجود دارد؟ آیا این عناصر روی هم تاثیر میگذارند؟»
بوردیو در نظریه خود از چند سرمایه نام میبرد: ۱- سرمایه اقتصادی (مجموعه داراییهای ارثی و اکتسابی افراد) که آن را طبقهبندی میکند به سرمایه اقتصادی کم، متوسط و بالا. ۲- سرمایه اجتماعی (مجموع روابط فرد که میتواند به نفع خودش از آنها استفاده کند) که شامل روابط اجتماعی افراد در بعد عمودی و افقی میشود. ۳- سرمایه فرهنگی. از نظر بوردیو در ابتدای امر منظور از سرمایه فرهنگی زبان و کیفیت صحبت بوده است، اما به مرور زمان و با پژوهشهای بیشتر ۳ بخش را برای سرمایه فرهنگی مشخص میکند:
۱- سطح تحصیلات یا مهارتهای به دست آمده فرد.
۲- عادت واره: درونی کردن چیزهای بیرونی و بازتولید محیط اجتماعی اطراف ما. بوردیو معتقد است که عادت واره مجموعه رفتارهای اجتماعی مختلفی است که ما از ابتدای دوران کودکیمان در ارتباط با منابع فرهنگی مختلف همچون خانواده، رسانهها نهاد آموزش و پرورش، گروه همسالان و… به دست آورده?ایم که محصول تاریخ انسان، منحصر به فرد و هدایتکننده رفتار انسانهاست.
۳- کالاهای فرهنگی: همچون کتاب، تابلو، مجسمه و…
مجموع این ۳ بخش از نظر بوردیو سرمایه فرهنگی افراد میشود که پیچیدهترین و پنهانترین بخش سرمایه هر فرد است. این سرمایهها با قدرتهای متفاوت قابل تبدیل به یکدیگر هستند.
امروزه در جامعه و با آمارهایی که با مطالعات و پژوهشهای فراوان روی افراد و خانوادهها انجام شده است میبینیم که لزوما با بالا رفتن سطح تحصیلات افزایش سرمایه فرهنگی اتفاق نمیافتد.
در ادامه جلسه دکتر فکوهی بحث را با سوالی ادامه داده و مطرح کردند که:
«آیا نظریه بوردیو که به سرمایهها مربوط میشود در ایران کاربردپذیر است؟»
الگوی بوردیو در زمینه سرمایهها بر اساس منطق عقلانیت یافته سرمایه داری پیشرفته اروپایی و دولت رفاه آن تنظیم شده است، به همین جهت وقتی بخواهیم این الگو را بر سیستم ایران پیاده کنیم بلافاصله شاهد عدم انطباق و تضادهایی همچون رکود یا توقف سرمایه فرهنگی با وجود بالا رفتن سرمایه اقتصادی هستیم.
ما در ایران با مشکلی اساسی در انباشت سرمایه رو به رو هستیم که به دلیل وقوع گسستهای تاریخی پی درپی، مانع شده است انباشتهای قبلی سرمایه فرهنگی به انباشتهای بعدی پیوند بخورد، به این ترتیب آنچه نسلهای پیشین ساختهاند اغلب به وسیله نسلهای بعدی تخریب شده یا به فراموشی سپرده شدهاند یا حداکثر به صورت ناقص بازیافت میشوند و چرخه جدیدی از انباشت از نقطهیی نزدیک به صفر بار دیگر آغاز میشود.
این گونه تخریبها مانع انباشت سرمایه شده و در نتیجه چون حلقههای انباشت به هم متصل نمیشوند دایما به نقطه صفر بازمیگردند. عامل تشدیدکننده این نکته وجود شبکههای اجتماعی بین سیستمهاست که تنها با خودشان رابطه دارند. ما در ایران با شبکههای حبابی رو به رو هستیم. مانند شبکه نقاشان، مجسمهسازان، معماران، موسیقیدانان، جامعهشناسان… حبابهایی که ایجاد شده برای محافظت از افراد است اما باعث متوقف شدن شبکههای اجتماعی در نقطهیی که باید با سرمایههای فرهنگی پیوند بخورند، میشوند. این امر منجر به ارتباط ضعیف میان هنرمندان با هم و در نگاه جامعتر با دیگر شبکهها مانند جامعهشناسان معماران، اقتصاددانان و غیره میشود و به گونهیی شبکههای اجتماعی به شبکههای صنفی تبدیل شده و موقعیتهای آسیبزایی را ایجاد میکنند که مشکل اساسی سیستم اجتماعی است و در نتیجه نه سرمایه اقتصادی، نه سرمایه فرهنگی و نه سرمایه اجتماعی تقویت شده بلکه اشکال آسیب زده و آسیبزای این سرمایههاست که ظاهر میشوند. سرمایهداری فاسدجایگزین شکل اصلی سرمایه اقتصادی میشود، در حوزه اجتماعی با سوءاستفادههای فراوان افراد از روابط برخورداریم که سرمایه اجتماعی را منحرف و تخریب میکند و در سرمایه فرهنگی به صورت وسیعی با اشکال خودنمایی و مدپرستی که این گونه از سرمایه را آسیبزا میکند.
آسیب زا بودن سیستمهای سرمایه و نخبگان، کلید اساسی مشکلات مربوط به عدم انباشت تاریخی این سرمایهها و بحثی است که باید در خود سیستم واکاوی شود و اگر قدرت این برخورد داخل سیستمها وجود نداشته باشد، ممکن است این مساله انباشت سرمایه فرهنگی- اجتماعی و اقتصادی به شکل سالم هرگز اتفاق نیفتد یا به کندی پیش برود.
به این ترتیب ما شاهد گونهیی از فراموشی نسبت به گذشته هستیم که بسیار آسیبزاست و باعث میشود همهچیز چندین بار از نو آغاز شده و چون اطلاعاتی نسبت به کارهای انجام شده گذشته وجود ندارد، افراد مجددا به کارهای مشابه بپردازند و این همان گسستی است که مانع از انباشت سرمایه میشود.
این گزارش در چارچوب همکاری بین انسان شناسی و فرهنگ و روزنامه اعتماد روز ۸ اسفند ۱۳۹۱ منتشر شده است.
http://etemadnewspaper.ir/Released/91-12-08/226.htm#231717