انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

گزارش «شرق» از مهاجرت ارمنیان به لس‌آنجلس

در شماره گذشته هویس نوشتیم که بزرگ‌ترین رویداد جامعه ارامنه ایران در سال گذشته (همانند سال‌های پیش از آن) مهاجرت گسترده ارامنه ایران به آمریکا و بخصوص به شهر گلندل در نزدیکی لُس آنجلس کالیفرنیا بوده است. همان جا گفتیم که نه تنها در سالنامه‌ها و نشریات ارمنی، بلکه در مطبوعات ایران به طور کلّی، در چندین سالی که از این مهاجرت فراگیر می‌گذرد، حتی یک مقاله هم درباره آن به چاپ نرسیده است… اتفاقاً بعد از انتشارآن شماره، روزنامه شرق گزارشی درباره این موضوع به چاپ رساند. گزارش هم اشتباهاتی در جزئیات دارد و هم ــ طبیعتاً ــ جامع نیست. امّا اهمیت آن در این است که برای نخستین بار توجه خواننده فارسی‌زبان را به مهاجرتی جلب می کند که دارد تنوع قومی و بخصوص تنوع دینی جامعه را تهدید می‌کند. از آن جا که ممکن است خوانندگان هویس مطلب را در روزنامه شرق نخوانده باشند، آن را در این جا نقل می‌کنیم و امیدواریم که این گزارش فتح بابی باشد برای انتشار مطالب بیشتر درباره ابعاد گوناگون این مسئله اجتماعی مهم.

هویس

در نظر اول، فرقی با خیابان‌های دیگر تهران ندارد. اما با دقت بیشتر می‌توان دید تابلوهای بعضی مغازه‌ها به دو زبان ارمنی و فارسی هستند و داخل چندتایی از آن ها درخت کاجی تزیین شده است. خیابان اصلی مجیدیه، به‌ عنوان یکی از محلات اصلی ارمنی‌نشین تهران، کمتر از سال‌های پیش حال‌وهوای کریسمس دارد. ارمنیان ارتدوکس ایران برخلاف کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها به جای ٢۵دسامبر، روز ششم ‌ژانویه را به‌عنوان میلاد حضرت‌مسیح جشن می‌گیرند. کریسمس شور و حالی بین هموطنان ارمنی برانگیخته اما آنچه باعث شده فضای محله مجیدیه کمتر نشانی از کریسمس داشته باشد، احتمالا مهاجرت ارمنیان است. روبرت صافاریان، منتقد سینما و سردبیر دوهفته‌نامه ارمنی ـ فارسی هویس در مورد این مهاجرت می‌گوید: «محو یکی از قدیمی‌ترین اقلیت‌های قومی ـ دینی ایران مدت‌هاست موضوع بحث مطبوعات و جامعه ارمنیان ایران بوده اما سؤال اینجاست که چطور اتفاق به این مهمی افتاده و حتی یک ‌نفر در مطبوعات رسمی تا به‌ حال از آن حرف نزده است. جامعه بزرگ‌تر دوست ندارد مشکلات جامعه کوچک‌تر را بشنود و بنابراین تمام این تحسین‌های مراسم رسمی که ارمنیان چه نقش مهمی در کشور داشته‌اند، تعارف است. جامعه ایران مرکزگراست و به حواشی اهمیتی نمی‌دهد. خود من طرح فیلم مستندی در این رابطه را به مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ارائه کرده‌ام اما بعد از رفت‌وآمد و بحث‌ فراوان به خاطر نگرانی از ارائه تصویری منفی، این طرح رد شده است. باید دلیل این مهاجرت‌ها را پیدا کرد.»

مقصد عمده مهاجرت‌ ارمنیان شهر «گلندل» در حومه لس‌آنجلس است؛ شهری با جمعیتی حدود ٩٠هزارنفر که ٣٠ تا ۴٠درصد آن را ارمنی‌های ایران تشکیل می‌دهند؛ تنها شهر خارج از ارمنستان که ارمنی‌ها در آن اکثریت را تشکیل می‌دهند. مثالی که صافاریان می‌زند عمق مهاجرت را نشان می‌دهد: «من دبیرستان کوشش درس خوانده‌ام که حالا دیگر تعطیل شده. تقریبا هیچ‌کدام از همکلاسی‌های من ایران نمانده‌اند. همین همکلاسی‌ها در گلندل دوره‌های مرتب دارند. وقتی دوروبر شما خالی شد، مهاجرت یک‌موج می‌شود نه یک‌تصمیم شخصی. مقصد مهاجرت‌ها ارمنستان نیست، ارمنستان بیشتر بین روشنفکرها و تحصیلکرده‌ها جذابیت دارد.» ارمنی‌های سراسر جهان خود را اقلیت ملی می‌دانند. بخشی از ملت ارمنی در سرزمین اصلی زندگی می‌کنند و باقی در سراسر جهان پراکنده‌اند، اما یک وطن معنوی دارند که ارمنستان است. شعر و هنر ارمنی با این حس جداافتادگی از وطن آمیخته است. ارمنستان کشور کوچکی است با ۵/٣میلیون‌نفر جمعیت و مشکلات مالی و بیکاری گسترده، که با مسأله مهاجرت وسیع به روسیه مواجه است. بعد از فروپاشی شوروی و تشکیل کشور مستقل ارمنستان بسیاری از ارمنیان به آنجا برگشتند اما اکثرا بعد از چند سال مراجعت کردند و حالا خیلی از ارمنی‌های ایران و حتی آمریکا خانه‌ای در ایروان و خانه‌ای در تهران یا گلندل دارند. آقای ‌الوندیان از کسبه قدیمی محله مجیدیه در حالی که مهرهای ویزای ارمنستان روی پاسپورتش را نشان می‌دهد، می‌گوید قبل از فروپاشی شوروی، سفر به ارمنستان ممکن اما سخت بوده و او اولین‌بار ٢۵سال پیش ارمنستان را دیده است. در حالی که ١۴ مهر روی ویزایش را می شمرد، می‌گوید: «سالی چندبار ارمنستان می‌روم، اما آنجا شغلی نیست. شرایط برای رفتنم به آمریکا هم هست اما خوشحالی من زمانی ست که بلندگوی هواپیما بگوید هم ‌اکنون در آسمان ایران هستیم. خانواده من مانده‌اند اما خواهر، برادر، پدر و مادرم همه آمریکا و استرالیا هستند. برای افراد مسن که احتیاج به نگهداری و پرستاری دارند، خوب است اما جوان‌ها فکر می‌کنند آنجا حلوا پخش می‌کنند. آنجا دردسر بیشتری دارد.» اما همه مثل آقای‌الوندیان فکر نمی‌کنند. کارلو جوانی که رستورانی را در مجیدیه‌ جنوبی می‌گرداند، اعتقاد دارد: «اگر ارمنستان کار بود یک ‌لحظه هم صبر نمی‌کردم. آنجا حس خوبی دارم که همه همزبانم هستند و کشور توریستی و خیلی قشنگی است. اما مافیا نمی‌گذارد کسی غیر از خودشان کار کند. آمریکا هم برای پیرها خوب است؛ حقوق بازنشستگی‌می‌دهند‌ و به جوان‌ها هم برای درس‌خواندن حقوق می‌دهند، اما من اگر به آمریکا بروم باید از صفر شروع کنم.» بعد با لهجه ارمنی ملایمی با خنده اضافه می‌کند: می‌خواهید مارو بیرون کنید؟! و بلافاصله به من اطمینان می‌دهد این فقط شوخی بوده.

کارلو در مدرسه مخصوص ارمنیان درس خوانده و حالا نیمی از همکلاسی‌هایش خارج از ایران هستند که با هم از طریق وایبر ارتباط دارند و راضی هم هستند. نمی‌داند چقدر از ارمنی‌های نارمک و مجیدیه رفته‌اند، اما مثالی می‌زند: «تا همین چهار سال پیش تابستان‌ها که بازی‌های ورزشی ارمنیان در ورزشگاه آرارات اطراف ونک برگزار می‌شد تا ته کوچه برای بلیت‌خریدن صف بود، اما حالا خبری از آن صف‌ها نیست.» آرارات، باشگاهی که در دهه۶٠ بعد از پرسپولیس و استقلال سومین تیم پرطرفدار فوتبال پایتخت بود، در سال‌های بعد با پرهزینه‌شدن تیمداری در فوتبال و کاهش جمعیت منحل شد تا جایی که زمانی نشریه تماشاگر این تیم را «مرحوم‌آراراتیان» نامید. امسال تشکیل دوباره و موفقیت این تیم در باشگاه‌های تهران، هدیه کریسمسی برای ارمنیان بود.

از جمعیت اقلیت ارمنی آمار دقیقی در دست نیست. در سه ‌سرشماری اخیر کشور ارمنی‌ها، آسوری‌ها و سایر مسیحیان از هم تفکیک نشده‌اند. طبق همین سرشماری‌ها در سال ١٣۴۵ جمعیت کل مسیحیان کشور ١۴٩هزار نفر بوده که در سال ٨۵ با وجود افزایش بیش از دوبرابری جمعیت کشور، به ١٠٩هزار نفر رسیده است. اما موج مهاجرت‌ها تازه بعد از این سال شدت می‌گیرد. کارن خانلری نماینده ارمنیان تهران و شمال کشور گفته است تعداد جمعیت ارمنی‌های کشور کاهش می‌یابد و در حال حاضر این جامعه حدود ۶٠،٧٠هزار نفر جمعیت دارد. در حالی که جامعه ارمنی ایران در دهه۶٠، ١٨٠هزار نفر جمعیت داشت. خانلری دلیل این مهاجرت‌ها را شرایط اقتصادی ایران و تحریم‌ها می‌داند و نه دلایل سیاسی. اما تخمین‌های دیگر حکایت از اعدادی کمتر دارند؛ اعدادی بین ٣٠ تا ۴٠هزار نفر. به هرصورت با وجود نبودن آمار دقیق، نشانه‌هایی مثل آگهی‌های فروش لوازم منزل در مجیدیه، نارمک و بهجت‌آباد و کاهش تعداد دانش‌آموزان مدارس ارمنی از ١٠هزار نفر به سه‌هزار نفر و تعطیلی بعضی مدرسه‌ها و ادغام بعضی دیگر، خبر از میزان بالای مهاجرت‌ها می‌دهند. یکی از دلایل شتاب‌گرفتن مهاجرت، تسهیل شرایط مهاجرت از طریق سازمان‌های کمک به مهاجرت اقلیت‌ها مثل «هایاس» است؛ مهاجرتی که تنها با پرداخت سه‌هزار دلار به ازای هر نفر و یک‌ سال انتظار ممکن می‌شود. بعد از ثبت‌نام و انتظاری حدودا یک‌ساله برای پذیرش، به وین می‌روند و انتظار در آنجا بین دو تا شش‌ماه طول می‌کشد. هزینه‌های زندگی در وین از همان ‌سه‌هزار دلار تأمین‌ می‌شود و احتمال پذیرش درخواست تقریبا حتمی است. شرایط مهاجرت چنان آسان است که آن هایی که نمی‌روند باید دلایل خودشان را توضیح دهند.

اما خیلی‌ها هم ماندن در ایران را انتخاب کرده‌اند. صافاریان سردبیر مجله هویس این سؤال را که چرا گزینه مهاجرت را انتخاب نکرده، اینطور پاسخ می‌دهد: «خانواده‌ من همه رفته‌اند. خواهر، برادر، پدرم و یکی از پسرهام. مادرم در گلندل از دنیا رفت. فقط دوتا از عموزاده‌ها ایران هستند که آن ها هم این آخرین سال ‌نویی است که پیش ما خواهند بود. اما سن من برای رفتن نامناسب است. هر مهاجرتی پنج ‌سال زمان برای جاافتادن نیاز دارد که در سن من به معنی کات‌کردن زندگی اجتماعی فعال خواهد بود. به ‌علاوه، من چندان ناراضی نیستم!» «حرفه من فیلم و سینماست و به زبان وابسته است. من دوبار به گلندل رفته‌ام و دفعه اول که چندماه قبل از ١١سپتامبر بود، شرایط را برای رفتن بررسی کردم. مقایسه کردم دیدم دوستان مشابه من دارند در جایی درجه‌دوم‌تر کار می‌کنند. در ایران زندگی و اخبار ارمنستان را دنبال می‌کردند و حالا در امریکا زندگی ایران را دنبال می‌کنند. دیدم اگر بخواهم فکر ایران باشم، همین‌جا بمانم بهتر است.»

به واراند عیسایانس و دوستش در ١۶متری اول (خیابان شهید همایی) وقتی برمی‌خورم که با هم ارمنی حرف می‌زنند و می‌خندند. لهجه ارمنی دارند، ١٩ساله هستند اما پخته‌تر از سن شان صحبت می‌کنند. اینجا در ١۶متری، کمتر مغازه‌ای می‌توان دید که کاج و وسایل تزیینی کریسمس در ویترینش نگذاشته باشد، و خیلی هم بیشتر از مجیدیه به زبان ارمنی صحبت می‌شود. واراند قصد مهاجرت ندارد اما دوستش بدش نمی‌آید برای ادامه تحصیل برود و البته برگردد. می‌گویند هیچ‌جا برای پول‌ درآوردن بهتر از ایران نیست و آن هایی که رفته‌اند یا پولدار بودند یا بلد نبودند درست زندگی کنند. از یکی از اقوام‌شان مثال می‌زنند که اینجا کار نمی‌کرد و حالا در آمریکا بیشتر از ١٢ساعت در روز دارد کار می‌کند. دوستش فکر می‌کند چون جامعه آمریکا بزرگ‌تر است، همه در جامعه حل می‌شوند و این مسأله برای بقیه ایرانی‌ها و حتی چینی‌ها هم همین‌طور است و جمع‌بودن در گلندل باعث می‌شود مهاجرها انگلیسی یاد نگیرند و پیشرفت نکنند. اما واراند اعتقاد دارد هویت ارمنی ها آنجا حتی بهتر از ایران حفظ می‌شود چون در گلندل همه ارمنی هستند و در خیابان‌ها به همین زبان حرف می‌زنند

در کتاب فروشی رافی یکی از قدیمی‌های محل می‌گوید نسل‌ سیزدهم از زمان ورود ارمنیان به ایران در زمان شاه‌عباس است: «البته ارمنیان از ساکنان قدیمی آذربایجان و از قدیمی‌ترین اقوام در امپراتوری ایران بوده‌اند. ما با ایرانی‌ها هم‌نژادیم و آریایی هستیم، مذهب‌مان فرق می‌کند. ارمنی‌ها اولین قومی بودند که مسیحی شدند. ایرانی‌ها مردمان خوبی‌اند و همیشه رابطه ما خوب بوده. ارمنی‌ها هم خدمات زیادی در این کشور داشته‌اند. اولین کسانی بودند که صنعت چاپ را وارد کشور کردند و از پایه‌گذاران تآتر و سینما در کشورند. فکر نمی‌کنیم اینجا وطن ما نیست. در داستان نسل‌کشی، ایرانی‌ها کمک زیادی به ارمنی ها کردند و ما این کمک را فراموش نمی‌کنیم. هویت ارمنی ما اینجا در ١۶متری بیشتر حفظ می‌شود. آن هایی هم که رفته‌اند، پشیمانند. هایاس آن ها را گول زده.» حین صحبت‌های او خانمی از مشتریان کتاب فروشی می‌گوید «ای‌ آقا‌ کدوم ارمنی؟ همه رفتند کسی نمانده.»

سابقه حضور ارمنیان در تهران به سال ١١۵٨ هجری‌قمری برمی‌گردد. اولین ارمنیان شهر به دلیل سختگیری‌های نادرشاه از جلفای اصفهان به تهران مراجعت کردند و در حدود دروازه شاه‌عبدالعظیم ساکن شدند. در زمان کریم‌خان‌زند اولین کلیسای خودشان به نام تادئوس‌مقدس را در نزدیکی چهارراه مولوی کنونی بنا کردند. وضعیت خوب زندگی ارمنی‌ها باعث مهاجرت آن ها از همه نقاط ایران به تهران شد. اما آنچه این روند را شدت بخشید و محلات ارمنی‌نشین را به وجود آورد، برنامه «نرگاقت» بود. بعد از جنگ‌ جهانی ‌دوم و به ‌دنبال کاهش جمعیت ارمنستان در اثر جنگ، دولت شوروی برنامه مهاجرت دسته‌جمعی ارمنیان به ارمنستان را در دستور کار قرار داد. بسیاری از روستاهای ارمنی از سکنه خالی شد و همه برای نام‌نویسی در نرگاقت به تهران آمدند و به‌صورت موقت در نواحی ای که آن زمان خارج از شهر بودند مثل نارمک، بهجت‌آباد، مجیدیه و زرکش اسکان داده شدند. اما در ١٩۴٧ دولت شوروی مهاجرت را متوقف کرد و ارمنی‌هایی که خانه و کاشانه‌شان را فروخته بودند، در تهران ماندگار شدند. زمین‌هایی بین ١۶‌متری ‌اول و دوم و در نارمک و بهجت‌آباد به آن ها واگذار شد و این محلات شکل گرفت؛ محلاتی که حالا کمتر از قبل بافت ارمنی‌ دارند. هوویک میناسیان عضو شورای محله مجیدیه دورنمای آینده محله را بد توصیف می‌کند: «تعداد دانش‌آموزان مدارس کم شده. ارمنی‌ها نگران آینده کاری خود هستند. استخدامی که در بین نیست و از آن طرف امتیازات خوبی برای مهاجرت می‌دهند. خیلی زودتر از این باید کاری می‌شد نه حالا که خانواده‌ها زخمی شده‌اند و از هرخانواده تعدادی رفته‌اند.» میناسیان در صحبت‌هایش به نبودن امکان استخدام برای ارمنی‌ها و عدم امکان پیشرفت کاری اشاره می‌کند. با این حال معتقد است: «ارمنیان آن قدر وطن‌پرستند که هنوز هرجا هستند به فکر ایرانند و اگر اوضاع به روال مثبت برگردد، دقیقه‌شماری می‌کنند که برگردند.»

در طول تاریخ این چند قرن، چندین ‌موج مهاجرت ارمنی‌ها به ایران یا از ایران وجود داشته است. شاه‌عباس صفوی، ارمنیانِ اکثرا صنعتگرِ جلفا را به اصفهان کوچ داد، بعد از قرارداد ترکمنچای بسیاری از ارمنیان آذربایجان به سودای زندگی در یک کشور مسیحی به آن ‌سوی مرز مهاجرت کردند و در جریان نسل‌کشی ارمنیان در عثمانی خیلی از آن ها به ایران پناه آوردند. با این وجود، رابطه بین جامعه ارمنی و کشور ایران همواره رابطه‌ای مثبت بوده و هر دو طرف از زندگی در کنار یکدیگر رضایت داشته‌اند. آیا کریسمس سال بعد هم همه ارمنی‌ها کنار ما خواهند بود؟

 

دوهفته نامه “هویس” شماره ۱۸۶

۴ بهمن ۱۳۹۳

این مطلب در چارچوب همکاری مشترک انسان‌شناسی و فرهنگ و دوهفته‌نامه هویس منتشر شده است.