سومین نشست هفتگی از سری برنامه یکشنبه های انسان شناسی و فرهنگ در روز ۵ آبان ماه ۱۳۹۲ و با موضوع « فقر شهری » در مرکز مشارکت های مردمی شهرداری تهران برگزار شد و طبق روال این نشست ها، با دو سخنرانی و پخش فیلمی مستند پیرامون بحث همراه بود. در این برنامه که با استقبال مخاطبان و دوستداران این حوزه مواجه شد فیلم مستند «تهران، پایتخت ایران است» اثر کامران شیردل، مستند ساز پیشکسوت که به موضوع فقر شهری اختصاص دارد، پخش شد. پس از آن دکتر سپیده پارساپژوه دارای مدرک دکتری انسان شناسی شهری از دانشگاه نانتر (پاریس-ده) و عضو لابراتوار مرکز مطالعات بین رشته ای واقعیت های دینی پاریس (مدرسه مطالعات عالی در علوم اجتماعی) سخنرانی خویش را در مورد «فقر شهری و همبستگی اجتماعی» که بر اساس مطالعه بر دو محله واقع در تهران و پاریس تبیین شده بود، همراه با اسلاید ارائه دادند. در ادامه برنامه دکتر ناصر فکوهی ( دانشگاه تهران)، مدیر انسان شناسی و فرهنگ، بحثی نظری درباره نظریه «فرهنگ فقر» اسکار لوییس، پی آمدهای آن از ابتدا تا امروز در امریکا و اروپا و در نهایت میزان کاربرد پذیری آن در ساختار شهری ایران انجام داده و در آخر نیز جلسه با پرسش حاضران و پاسخ های سخنرانان به پایان رسید که گزارشی از آن را در زیر میخوانیم:
مستند «تهران، پایتخت ایران است»
نوشتههای مرتبط
در ابتدای جلسه فیلم « تهران، پایتخت ایران است. » مستندی ۱۸ دقیقه ای ساخته کامران شیردل، به تهیه کنندگی مرکز سینمایی و سمعی – بصری کشور نمایش داده شد .که در فاصله ی سال های ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۹ ساخته شده است. در واقع فیلم محصول سال ۱۳۴۴ است اما توسط وزارت فرهنگ و هنر توقیف شده و با پیدا شدن نگاتیوها در سال ۱۳۵۹ تکمیل و منتشر شد. این فیلم وضعیت زندگی مردم در محله خزانه را به تصویر کشیده و تلاش گروه خیریه ی زنانه ای که سعی در کمک رسانی به این مردم را داشته اند را نمایش میدهد. در این فیلم تضاد حاکمیت و زندگی مردم به تصویر کشیده میشود.
پس از پخش فیلم مستند دکتر فکوهی اینچنین گفتند که:« کامران شیردل یکی از پیشکسوتان مستند ساز ایران است و این فیلم یکی از بهترین فیلمهای وجود در این حوزه است. یکی از مسائلی که در سال های ۴۰ مطرح بود مسئله ی تصویر قدرتمند و ایدئولوژیکی است که توسط دولت از ایران داده میشد و آن را یک کشور ثروتمند و بسیار پیشرفته معرفی میکرد. وقایع اجتماعی هم به صورت های دیگر نمایش داده میشد. این فیلم به گونه ای پاسخی قدرتمندانه و چالش وار به این تصویر بوده است و به همین ذدلیل نیز توقیف شد. با وجود این، باید به نکته ای توجه داشت و آن نسبی بودن پدیده فقر از آ« زمان تا امروز در ایران است. شکلی از فقر را که در این فیلم می بینیم در واقع در ایران نه شکلی گسترده، بلکه خود حاشیه ای بر فقری نسبی بود که میان پایین ترین و بالاترین طبقات اجتماعی وجود داشت و منجر به انفجار انقلابی شد. فقر هنگامی به شکل فقر مطلق در می آید که آن حوزه فقر در مجموع بخش هایی که بر اساس گروهی از مولفه ها فقیر به حساب می آیند خود یک موقعیت حاد را نشان دهد مانند موقعیت محلات جنوب شهر که در این فیلم نشان داده می شود و خود یک حوزه استثنایی نسبت به گسترش ثروت و فاصله طبقاتی ناشی از آن که بسیار مخرب بود و در کل جامعه ایران در آن دوران دیده می شد . حوزه ای از فقر درون فقر.
امروزه هم فقر به صورت های مختلف وجود دارد، و فقر را باید نسبی دید. البته فقر مطلق در کشورهایی دیده میشود که فاقد منابع اجتماعی به هر شکلی باشند. مثلا کشوری مثل هندوستان و بنگلادش. کشورهایی که به هیچ عنوان منبعی برای کسب درآمدهای بالا ندارند. اشکال فقر مطلق اشکال اصلی فقر است و همه فقرا به صورت آن چه که در فیلم مشاهده شد دیده میشوند نه تنها بخشی از آنان و به صورت حاشیه ای. به عنوان مثال در ایران پدیده ی کارتن خوابی به شکل گسترده دیده نمیشود در حالی که در کشور هندوستان پدیده کارتن خوابی امری کاملا رایج و گسترده است. »
پارساپژوه: فقر و همبستگی اجتماعی، مطالعه انسان شناختی دو محله در تهران و پاریس
پس از نمایش فیلم، دکتر پارسا پژوه سخنان خود را پیرامون « فقر شهری و همبستگی اجتماعی» با مطالعه دو محله در تهران و پاریس با استفاده از اسلایدهای عکس آغاز کردند.
وی ابتدا سخنان خود را با معرفی دو محله اسلام آباد و سن بلز آغاز کرده و گفت: « اسلام آباد ( زور آباد سابق) محله ای است که بر تپه های مرادآب کرج واقع شده است. اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ مهاجران روستایی از نقاط مختلف کشور این محله را آباد کرده و حداکثر رقم ساکنان در دهه ۷۰ به ۱۲۰ هزار هم رسیده است. یکی از دلایل شکل گیری این محله وجود اتوبان کرج بوده است. به این دلیل که بخش جنوبی کرج مرکز صنعتی در نظر گرفته شده بود و تمام مهاجرینی که برای کار به این منطقه می آمدند به دلیل ارزان بودن خانه ها در این مکان ساکن شده بودند. انواع پروژه های شهری سعی داشتند که این محله را تخریب کنند اما موفق نشده اند. در نهایت امروز پس از ۴۰ سال توانستند بخش هایی از این محله را تخریب کنند.
در مجموع آنچه که من در این محل مشاهده کرده و به مطالعه ی آن پرداختم بیشتر مربوط به مطالعه اقوام بود. این محله محله ای است که دائما از جانب ساکنان شهر با گفتمان های کلیشه ای مبنی بر وجود فقر، بزهکاری و معضلات اجتماعی بر آن انگ خورده و از سوی شهرشناسان مورد هدف تخریب قرار گرفته و دائما به عنوان لکه ای بر روی چهره شهر شناخته شده که باید به هر طریق پاک شود. محله ی دیگر محله سن بلز پاریس است. که در منتهی الیه شرقی شهر پاریس قرار دارد. شهر پاریس شهری است که شرق و شمال آن فقیر نشین و غرب و جنوب آن ثروتمند و مرفه نشین است. این منطقه آسیب پذیرترین منطقه در شهر پاریس محسوب میشود. قبل از اواسط قرن ۱۹ خارج از شهر پاریس قرار گرفته و به صورت روستا شناخته میشد. اما پس از آن در پروژه های گسترش شهر به پاریس ملحق شده است. این منطقه دائما سرریز جمعیتی شهر پاریس را در خود جای میداده است. بدین معنی که مهاجران و یا کارگران و .. که خود را با شهر بیگانه میدیدند، در این مکان جایی برای خود ایجاد کرده و مستقر میشدند تا بتوانند در شهر جذب شوند. اما همواره در حاشیه شهر قرار دارند. از دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی مساکنی که تحت اشغال این افراد بود رو به زوال رفت زیرا چه به عنوان مالک و چه به عنوان مستاجر توانایی احیای این مساکن را نداشتند. به مرور این منازل به موردهایی غیر بهداشتی، ترسناک و به عنوان مرکز تمرکز فقر و آسیب های اجتماعی شناخته شد. به همین دلیل پروژه های نوسازی و بهسازی شهری، این منطقه را همانند دیگر مناطق پاریس تحت هدف قرار داده تا این مساکن را تخریب کنند و به جای آنها مساکن انبوه بسازند. مساکنی که برای اهالی محل و آلونک نشین هایی که در اطراف پاریس زندگی میکردند در نظر گرفته شده بود. این شکل از مسکن اجتماعی که با اجاره های بسیار کم به گونه ای از شهرسازی استاندارد و قابل قبول شکل گرفته و در اختیار مردم قرار گرفته بود، به مرور زمان و بعد از ۴۰ سال به دلیل پیامدهای ناخواسته ی منفی، به نوعی معضل اجتماعی تبدیل شده است. بنابراین این محله نیز در مقایسه با سایر مناطق شهر پاریس نوعی مفهوم انگ اجتماعی را بر دوش میکشد». بنابراین امروز میتوانیم در مقابسه این دو محله بگوییم: « محله اسلام آباد محله ایست بازمانده از تلاش های خودجوش مردم و حاصل نوعی غفلت دولتی و به حال خود رها شده که نتوانسته اند کاری در مورد آن انجام دهند. محله ی دوم اما محصولی کامل برنامه ریزی شده از دولت رفاه است».
کاری که من به عنوان رسالۀ دکتری خود انجام داده ام نوعی انسان شناسی متناوب و در رفت و آمد بین این دو محله بوده است تا بتوانم به صورت عمیق به موضوع همبستگی یا انسجام اجتماعی بپردازم. نمیتوان نام این تحقیق را انسان شناسی مقایسه ای گذاشت زیرا دو محله موقعیت و بسترهای فرهنگی متفاوت از همی دارند اما میتوان به آن نوعی مقایسه حاصل از تضاد و در عین حال تشابه گفت.
ایشان در ادامه در مورد روند حرکتی این مطالعه گفت: « من برای گذراندن پایان نامه دکتری به پاریس رفتم، در آن زمان جامعه اسلام آباد را مطالعه کرده و با داده هایی که جمع آوری کرده بودم، برای پاسخ دادن سوالی به پاریس سفر کردم. همانطور که آندره لوروا گوران (Andre Leroi-Gourhan) باستان شناس، و متخصص دیرینمردمشناسی، دیرینهشناسی فرانسوی(که دکترای خود را در زمینه باستانشناسی در شمال اقیانوس آرام به سرپرستی مارسل موس انجام داد) می گوید: « وظیفه ی انسان شناس شناختن فرمول های تعادل در میان گروه های انسانی است». در این هنگام این سوال برای من مطرح شد که: «در جامعه هایی همچون اسلام آباد چه چیز باعث نظم و تعادل میشود و این جامعه را باقی نگاه میدارد؟» گفتمان های خارجی در نگاه به این جوامع، بیشتر بر نکات سستی، آشفتگی، بی نظمی و معضلی که باید چاره ای برای آن اندیشید تمرکز داشتند. اما من با مشاهده این محلات نکاتی فرای این گفته ها را احساس و مشاهده میکردم که بیشتر به نوعی نظم، تعادل و سازمان اجتماعی نزدیک بود. به عبارت دیگر از نظر فضایی و مادی و فیزیکی، فقر و تزلزل و سستی فضایی کاملا دیده میشود، اما چیزی را که هیچ کس از آن سخنی به میان نیاورده بود نظم و سازمان اجتماعی در این جامعه بود که من درصدد بررسی آن بودم.
برای توضیح این مسائل ابتدا شروع به توصیف و چگونگی شکل گیری فضا و ساخته شدن آن توسط خود مردم کردم. زیرا هنگامی که وارد این محل میشویم آن چیزی که بیش از همه جلب توجه میکند بافت فیزیکی این فضاست. همین بافت فیزیکی است که گاهی عامل ایجاد ترس و یا ابهام در مردم میشود. پس از آن ریتم زمانی زندگی روزمره، رابطه بین فضا و زمان، مهارت های زندگی و… مواردی بود که مورد مطالعه قرار گرفت اما هیچ یک از این مفاهیم پاسخ سوال “چگونگی شکل گیری سازمان اجتماعی” نبود. بلکه از طریق مطالعه روابط اجتماعی بین افراد پاسخ سوال خود را دریافتم. در این منطقه همچون بافت فیزیکی محله که در هم فرو رفته و در هم تنیده است، روابط افراد هم به همین صورت است. زندگی افراد در مقابل چشمان هم در جریان بوده و به شکلی جمعی میگذرد. زندگی به صورت فردی و خانواده هسته ای و درون یک چهار دیواری دارای معنا نیست. همه بی وقفه میتوانند بر روی دارایی، وقت و حضور یکدیگر حساب کنند و دارایی افراد همواره در میان یکدیگر به اشتراک گذاشته میشود. به اصطلاح مارسل موس که برای توضیح روابط انسانی در اثر خودش تحت عنوان ” رساله ای در باب دهش ” صحبت میکند: «افراد به گونه ای در هم تنیده هستند که این تفکر به وجود می آید که افراد همواره به هم بدهکار و یا از هم طلبکار هستند».
این رابطه اجتماعی به نظر من میتواند بخشی از نظم این جامعه را توجیه کند. مارسل موس معتقد است: «در تمام روابط اجتماعی به طور جهانشمولی نوعی رابطه ی الزام سه گانه: دهش، پذیرش و پس دهش وجود دارد. هنگامی که شما چیزی را به کسی میدهید امکان ندارد که در مقابل، انتظاری وجود نداشته باشد. اولین انتظار پذیرفتن آن چیزی است که داده میشود، دومین انتظار پس دادن آن چیزی است که گرفته شده است. حال یا به صورت همان چیز و یا به صورتی دیگر».
این ابهام در شکل چیزی که قرار است پس داده شود، در فرهنگ ما مفهوم دِین را به وجود می آورد. به این ترتیب برعکس عنوان دهش که به معنای تقدیم کردن است در واقعیت هیچ کاری به طور خیریه و برای بخشش صورت نمیگیرد. این مفاهیم مفاهیمی است که مارل موس به صورت گسترده در کارهای خود به آن پرداخته است که هم در جنبه های مادی زندگی انسان دیده میشود و هم در جنبه های معنوی. گاهی این بده بستان به مسائل ماورای مادی گسترش پیدا کرده و معامله با امر قدسی صورت میگیرد.
بنابر این این رابطه ی بسیار پیچیده از طریق این موضوع قابل تحلیل بوده و نوعی منطق را شکل میدهد. بدین ترتیب که در فقدان سرمایه ی اقتصادی و فرهنگی، این افراد نوعی سرمایه اجتماعی برای خود ساخته اند. سرمایه ی اجتماعی ای که میتوان آن را وابستگی اجتماعی نام گذاری کرد. افراد بی وقفه به دلیل این بده بستان به هم بدهکار و یا از هم طلبکار هستند. و در محیط شهری ای که آنان را به حاشیه میراند و یا تهدیدهایی که دائما از طرف سازمان های مختلف همچون شهرداری به آنان وارد میشود افراد ترجیح میدهند هزینه باقی ماندن در این رابطه ی بدهکاری- طلبکاری و زندگی جمعی را متقبل شده، اما در امنیتی که این فضا برایشان ایجاد میکند باقی بمانند».
پارساپژوه در ادامه به توصیف محله سن بلز در پاریس پرداخت: «هنگامی که به پاریس رفتم و در این محل ساکن شدم، علی رغم آنکه که از لحاظ بصری شباهت هایی بین دو جامعه وجود نداشت اما به مرور موارد مشابهی با جامعه اسلام آباد کرج را یافتم. زندگی کردن در آنجا تعجب و یا گاهی با ترحم مردم همراه بود. بسیاری از مردم ساکن آن منطقه به زبان فرانسه آشنایی نداشتند و نمیتوانستند به درستی با دیگران رابطه برقرار کنند و نوعی احساس حقارت و یا عقده ی اجتماعی نسبت به این وضعیت را احساس میکنند. سوالی که برای من در رابطه با نوع شکل گیری همبستگی و یا وابستگی متقابل در این جامعه به وجود آمد به این صورت بود که: “اگر همبستگی اجتماعی و یا الزامات سه گانه موس پدیده های جهانشمولی هستند ،که به ویژه در وضعیت فقر اقتصادی شکل میگیرند و محکم میشوند، پس باید همه جای دنیا دیده شوند”. لذا تصمیم گرفتم که مفصل بندی این واقعیت را در جامعه ی سن بلز بررسی کنم. به خصوص اینکه در گفتمان های مسئولین شهری دائما در رابطه با برطرف کردن معضلات این محله بحث هایی شنیده میشد و یکی از اهداف آنان ایجاد همبستگی اجتماعی در این مکان بود.
تفاوت اصلی ای که بین این دو جامعه دیده میشد وجود دولت رفاه بود. مساکن ارزان قیمتی در این محله موجود بود و اگر فرد وارد این مساکن میشد، میتوانست تا پایان عمر در ازای اجاره ای بسیار اندک در آنجا زندگی کند. علاوه بر آن انواع کمک هزینه های اجتماعی برای اقشار کم درآمد، بیمه های رایگان، کمک هزینه های بیکاری برای مردم وجود دارد. لذا این سوال برای من به وجود می آمد که همبستگی اجتماعی در این شرایط چه معنایی میتواند داشته باشد؟ اگر همبستگی خودش را در رابطه تنگاتنگ دهش-پذیرش و پس پذیرش نشان میدهد، رابطه ای که نیاز متقابل در آن در هم تنیده میشود، با حضور دولتی که همواره به مردم کمک میکند، افراد قرار است بر اساس چه نیاز هایی با هم همبستگی داشته باشند؟ با وجود دولتی که از مردم حمایت میکند و در عین حال بر آنان کنترل دارد چه لزومی بر سوق دادن مردم برای ایجاد همبستگی است؟ در ابتدا به نظر واژه ی همبستگی به نوعی اسطوره تبدیل شده بود و به اعمال کوچک روزمره تقلیل پیدا کرده و به آن صورت که در اسلام آباد مشاهده میکنیم که جامعه ای را بسازد و دلیل بقای آن باشد، وجود ندارد.
ایشان برای تکمیل سخنان خود از نشان دادن تصاویری از محله های مذکور و سبک زندگی در آنان استفاده کرده و ادامه دادند: « در طی سال های ۶۰ و ۷۰ میلادی که دست به تخریب این محله زده شدتا مسکن های انبوه اجتماعی در آن ساخته شود، بخشی از افراد قدیمی ساکن در آن محله، مقاومت کرده و آن را حفظ و بازسازی کردند. اما بخش های دیگر آن تخریب و از نو ساخته شده است. آن بخش قدیمی امروزه درگیر پدیده نو اشرافی شدن یا gentrification شده است. پدیده ای ک طی آن افراد ثروتند این مکان ها را با قیمت گران خریداری کرده و در آن زندگی میکنند. بخش مقابل آن محل سکونت انواع مهاجران و اقشار مهاجر و آسیب زده و… است. این دو مکان با میدانی از هم جدا شده و فاصله گرفته اند.
دکتر پارساپژوه در مورد تراکم جمعیت در این منطقه صحبت کرده و این مکان را پر تراکم ترین محله از لحاظ جمعیتی در اروپا معرفی کردند و از نظر اجتماعی افرادی که در این محله مورد مطالعه قرار گرفتند را اینگونه به سه دسته تقسیم کردند: « دسته ی اول گروه آسیب پذیر هستند که جمعیت زیادی از این محله را تشکیل میدهند. در قشر پایین جامعه قرار میگیرند شامل: خانواده های تک سرپرست، بیکار، فاقد مدارک قانونی و خانواده هایی که نمیتوانند به راحتی با افراد جامعه ارتباط برقرار کنند. گروه دوم شامل افرادی میشوند که به آنان نام متعهدان اجتماعی را داده ام، افرادی که به دلیل تعهدات اجتماعی ای که دارند سعی میکنند که برای زندگی خود هدف و آرمان هایی را تعریف کنند و بیشتر برای احقاق شعارهای برابری، برادری، تقسیم و… تلاش میکنند. و گروه سوم هنرمندانی هستند که قصد جذب شدن به جامعه را ندارند و سرمایه های فرهنگی و اقتصادی بالایی داشته و ترجیح میدهند در حاشیه ی جامعه زندگی کنند. اینان انتقادهای فراوانی به جامعه دارند اما عملی پیرامون آن انجام نمیدهند و برای خود و دور از جامعه زندگی میکنند».
علاوه بر تصورات منفی من پیرامون عدم وجود همبستگی در میان افراد جامعه نتیجه به دست آمده برعکس بود. اتفاقا همبستگی اجتماعی هنگامی که حضور دولت و دخالت آن فراوان است وجود داشته و دارای کارکرد است. به این شکل که در این جامعه دو نوع همبستگی وجود دارد. یک همبستگی عمودی و دیگری افقی.
همبستگی عمودی همبستگی ای است که بین شبکه های متصل به نهادهای دولتی ایجاد میشود و از آن به عنوان مقیاس پایین نردبان اجتماعی به سمت بالا استفاده میشود. عاملان این همسبتگی افرادی هستند که گروه متعادلان اجتماعی نام دارند و تعهدهای اجتماعی و سیاسی مشخصی دارند. فعالان سیاسی ای که از نظر سرمایه فرهنگی و اقتصادی غنی هستند، تسلط به قوانین و جامعه دارند، و برای خودشان رسالتی را تعریف کرده اند که آن کمک به دیگران است. این دیگران تمام افراد آسیب زده ای هستند که در بخش مقابل این محله زندگی میکنند. این گروه تلاش میکنند تا این افراد آسیب زده جذب نهاد دولتی شوند و یا به حقوق خودشان برسند ولو اینکه به تخلف مدنی بیانجامد. این فعالیت نوعی وابستگی متقابل بین این افراد ایجاد میکند. از طرفی مردم احتیاج دارند به این متعهدان تا بتوانند ادامه بقا دهند و از طرفی این متعهدان برای معنا دادن به زندگی خودشان و یا بر فائق آمدن بر این انگ اجتماعی برای زندگی در این محله، معنایی برای زندگی خود پیدا میکنند. جدا از این انگیزه ها رابطه ای متقابل بین این دو گروه ایجاد میشود. یک نمونه از این رابطه میتواند اعتراض سایر دانش آموزان دبیرستان برای مانع از باز پس فرستادن یکی از دانشجویان به کشورش باشد.
شکل افقی همبستگی اجتماعی شکل دیگر همبستگی بین این افراد است که میان کسانی که شباهت هایی با هم دارند تشکیل میشود. آمیختگی اجتماعی یکی از آرمان های جمهوری فرانسه است که برای ایجاد برابری بین افراد است. بدین صورت که افراد از هر نژاد و طبقه اجتماعی و دین باید در کنار هم باشند و نباید از هم جدا شوند، تا بتوانند به طور یکسان از امکانات استفاده کنند. ولی گاهی این عمل در حد افراطی اجرا شده و افراد را بدون توجه به شباهت هایی که دارند از هم جدا کرده و حتی امکان انتخاب مکان برای افراد در این مساکن اجتماعی وجود ندارد. به همین خاطر افراد در بیشتر مواقع از این دوری رنج میبرند و باعث ایجاد نوعی همبستگی هایی میشود که توسط شبکه های خرد و متعدد در این محله شکل گرفته است. گروه هایی نامرئی که میان افراد مشابه تشکیل شده و در داخل آنها همیاری ای متعدد و متنوعی ایجاد میکند. همچون مسلمانان مغربی. کردهای ترکیه، یهودیان شمال آفریقا و…
این نتیجه ها از مطالعه ی رفت و برگشتی و متناوب بر روی این محله حاصل شده است که بخشی از تز دکتری دکتر پارسا پژوه بوده است.
در آخر ایشان به این نکته اشاره داشتند که این همبستگی که میان افراد این جامعه شکل گرفته است را نباید با مفهوم فرهنگ یکی دانست. این همبستگی در وضعیت فقر به وجود می آید اما نمی توان نام آن را فرهنگ فقر گذاشت. تعریف فرهنگ کاملا متفاوت بوده و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. تمام تلاش مردمی که در این وضعیت زندگی میکنند برای رهایی از وضعیتی است که در آن قرار گرفته اند، و تنها وقتی در آن باقی میمانند که این شرایط برای آنان سودی داشته باشد.
فکوهی: نقد نظریه فرهنگ فقر اسکار لویس و کاربردپذیری آن در نظام شهری ایران
دکتر فکوهی سخنان خود را پیرامون توضیحاتی در باب فضا اینچنین آغاز کردند: شهر پدیده ای است که با انقلاب صنعتی به صورت گسترده و فراگیر ظاهر میشود. زمانی که شهر فراگیر به وجود می آید گروهی از ثروتمندان از شهر خارج میشوند. در تهران این پدیده را به این صورت مشاهده میکنیم که این ثروتمندان یا خارج از شهر بوده اند و یا از شهر خارج شده اند و یا بعد از انقلاب صنعتی از شهر خارج میشوند زیرا شهر محل سکونت لوکس نبوده و به زیستگاهی توده ای تبدیل میشود. در نتیجه در شهری همچون پاریس می بینید که در مناطق مختلفی از پاریس به خصوص در جنوب شرقی و شمال غربی، محلات ثروتمندی به وجود میآیند و گونه ای از اشرافیت پیرامونی در فضا اتفاق می افتد. معمولا نوع انتقال به این صورت است که مهاجران ابتدا به اطراف شهر هجوم می آورند و در مرزهای آن متوقف می شوند و پس از آن داخل شهر میشوند. این اتفاقی است که در ابتدای صنعتی شدن می افتد. در مرحله ای دیگر نیز با رشد شهر که خود حاصل صنعتی شدن است ، زمین های جدید شهری حومه های فقیر پیشین را در بر می گیرد و باز فرایند اخراج مجدد فقرا ادامه می یابد. اتفاقی ک در زورآباد دارد می افتد. وقتی به تدریج زمین شهری گران می شود عکس اتفاق اول به وقوع میپیوندد. یعنی به نوعی شهر از جمعیت فقیر خود خالی میشود. این اتفاقی است که در شرق پاریس افتاده است. از زمان شیراک سعی بر این شد که افراد فقیر از شهر رانده شده و به طرف فضای حاشیه ای شهر بروند و به این ترتیب این مناطق به مناطق ثروتمند نشین و نوسازی شده با قیمت های گران برای فروش به مردم ثروتمند تبدیل شود. به این پدیده اشرافی شدن جدید gentrification گفته میشود. یعنی گروه های اشرافی یا بورژوازی جدید (اغلب جوان و برون آمده از مشاغل مدرن و نظام بانکی و مالی) که به شهر بازگردانده میشوند. باز اشرافیت گرایی و یا باز اشرافی شدن شهر که لزوما توسط خود گروه انجام نمیشود. به عنوان مثال: کسانی که در شرق پاریس زندگی میکنند عموما نسل جدید افراد ثروتمند سابق هستند که در فرایندهای جدید خود نیز ثروتمند تر شده اند، و دوست دارند سبک زندگی پر هیجان شهری را تجربه کنند و مناطق تازه ساخته شده را در مراکز شهری خریداری میکنند. در این مقابل، فرایند Re-ruralization مطرح است که به آن دوباره روستایی شدن می گویند و به خروج جمعیت های شهری به خارج از شهر اطلاق میشود که انواع مختلف دارد. گروهی از ثروتمندان هستند که از شهر خارج میشوند. مانند پدیده ای که در کلاردشت میبینیم. گروهی هم هستند که به زور از شهر اخراج میشوند که در تهران در دوره کرباسچی رخ داد. به گونه ای که تهران به قدری گران شد که افرادی مجبور به ترک آن شدند. در فرانسه هم از این سیاست در دوره شیراک استفاده شد تا پاریس به حدی گران شود که افراد از آن خارج شده و دو حسن را به همراه بیاورد. یکی گران شدن زمین شهری و افزایش درآمدهای شهرداری و دیگری تغییر ترکیب آرای رای دهندگان: گروه رای دهندگان در پاریس یکدست شدند و آنقدر ثروتمند که یا به حزب شیراک رای دهند یا به جناح راست حزب سوسیالیست. این دعوا همواره بر سر تصاحب فضا بوده و این تصاحب دائما تنش های بیشتری را ایجاد میکند. نمیتوان توقع داشت که افرادی را از نقطه ای به نقطه ی دیگری متنقل کرد و آسیبی به فرهنگ آنان وارد نکرد. به عنوان مثال انتقال جمعیت شرق پاریس به طرف حاشیه های شمال پاریس با فاصله ی زیاد مناطقی پر جرم را پدید آورده و مشکلی را حل نکرد. این اتفاق در شهرسازی به نوعی گتویی شدن فضا نام دارد که نتیجه این تیپ نگاه به رابطه ی انسان و فضاست. گتو را از شهر خارج کرده و به جایی دور از شهر منتقل میکنند. هنگامی که گتو به وجود بیاید مسائل مربوط به خود را خواهد داشت زیرا شهر رشد کرده و در آخر به گتو میرسد. در مورد زورآباد همین اتفاق افتاده است، هنگامی که زور آباد به وجود می آید هنوز تهران به آن نرسیده و با فاصله از آن قرار دارد. امروزه اما تهران و کرج به نوعی به هم وصل شده و حال مسئله زور آباد و خارج کردن مردم از این تپه مطرح شده است زیرا آن زمین ها دارای قیمت شده اند. این اتفاقی است که در نگاه کارکردی و غیر انسانی و فرهنگی نسبت به فضا به وجود می آید.
حال به بعد فرهنگی آن میپردازیم. واژه ی فرهنگ فقر واژه ی شناخته شده ای در ادبیات علوم اجتماعی است که معادل culture of poverty است و به انسان شناسی آمریکایی به نام اسکار لوییس باز میگردد. او در دهه ۵۰ و ۶۰ قرن بیستم فعالیت داشت و دو کتاب مهم به نام «مطالعه بر ۵ خانواده: مطالعه موردی بر فرهنگ فقر» را در سال ۱۹۵۹ منتشر کرد و این مفهوم را در آن مطرح کرد. کتاب دوم او بنام «فرزندان سانچز» که در سال ۱۹۶۱ منتشر شد جزو پرفروش ترین کتاب های علوم اجتماعی و بسیار مردمی شد و در سال ۱۹۷۹ فیلمی از آن ساخته میشود. این محبوبیت به این دلیل است که لوییس کلیشه بسیار قابل دسترسی از فقر را ارائه میدهد که کار مسئولان را ساده کرد. این کلیشه بسیار مورد حمله قرار میگیرد به این دلیل که در علوم اجتماعی به مفهوم cycle of poverty – چرخه فقر متصل شده است . به این معنی که فقر چیزی نیست که صرفا در یک گروه و در یک زمان دیده شود بلکه این مفهوم از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و به خصوص اینکه فقر نه حاصل عوامل بیرونی و ساختاری بلکه خاصل نوعی نگرش و فرهنگ در زندگی است، یعنی به نوعی محکوم کردن خود قربانی. چیزی که در ادبیات جامعه شناسی به عنوان تحرک اجتماعی منفی از آن یاد میشود، به جای آنکه افراد به مراتب بالا بروند دچار سقوط شده و فقر باقی مانده و از نسلی به نسل بعد ارث میرسد و نسلی شرایط فقر نسل آینده را به وجود بیاورد. اعتراضی که از طرف خیلی از جامعه شناسان و انسان شناسان مطرح میشود انتقاد بر مفهوم محتوای این واژه و استفاده دیگری است که از این واژه میشود. در مورد محتوا باید گفت که فرهنگ فقر به معنای این است که فقر صرفا نتیجه ساختارهای و داده های بیرونی نیست بلکه نوعی از روابط، رفتارها و تعاملات است که باعث میشوند که گروه اجتماعی خصوصیاتی پیدا کنند که به آن فقر میگویند.گروه فقری، گروهی است که در مقابل بیرون از خودش موضع میگیرد، زیرا گروه مقابل هم همین حالت را در برابر آنان دارند و در این جا تیپی از هویت حاصل میشود که گروه فقیر را از مابقی جامعه جدا کرده و روابطی را داخل گروهشان ایجاد میکند که این روابط باعث شده که این گروه فرهنگ خاص خودش را پیدا کند. به عنوان مثال افراد با زبان خاصی در گروه صحبت کنند که خارج از آن گروه صحبت نمیشود. مانند عرب های فقیر ساکن فرانسه و یا سیاهان آمریکا. پدیده های دیگر فرهنگی هم داخل این حوزه به وجود می آید و این چنین تلقی میشود که فرهنگ فقر خودش را به رسمیت شناخته و درون خودش به نوعی استقلال رسیده است و قصد دارد خودش را حفظ کند. این اتفاق باعث میشود که این فرهنگ از نسلی به نسل دیگر منتقل شود و عوامل بیرونی بر آن تاثیر نداشته باشند.
گاهی این تفکر مطرح میشود که افراد به این دلیل فقیر نیستند که امکانات اجتماعی و یا موقعیت اجتماعی آنان را به فقر کشانده است، بلکه به این دلیل فقیرهستند که خود میخواهند. این تفکر نوعی مقصر دانستن قربانی است و میتواند مورد استفاده فراوان سیستم های حکومتی قرار بگیرد. به عنوان مثال سیستم های حکومتی راست در آمریکا به شدت از این تفکر استفاده کرده به این دلیل بالا بودن انتظارات و مطالبات اجتماعی در سالهای ۱۹۵۰-۱۹۶۰ از این تفکر به شدت استفاده کرده اند. زیرا جنگ تمام شده و مردم انتظار این را دارند که وضعیت مالی بهتری پیدا کنند و کمتر تحمل فقر را دارند. این انتظارات باعث میشود که گروه حاکم مسئله فقر را به مسئله تامین اجتماعی وصل کنند. یا آنچه که در آمریکا به آن کمک رفاهی welfare گفته میشود.
نظریه پردازان از این مسئله نتیجه میگیرند که کمک های اجتماعی خود از دلایل ایجاد فقر است. این تز، تزی نئو مالتوسی است. مالتوس، جمعیت شناس معروف اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ معتقد بود که: به فقرا نباید کمک کرد، سیستم تامین اجتماعی سیستمی مضر است و کمک به فقرا باعث زیاد شدن تعداد آنها میشود. باید پول فقرا را قطع کرده و از تکثیر فقرا جلوگیری کرد. این ادبیات در آن زمان تا حدی می توانست قابل اجرا باشد، اما با گسترش اندیشه و رویکردهای ضد لیبرالی در غرب، دیگر قابل دفاع نبود و ما امروز با نوعی نئومالتوسیسم روبرو هستیم که به این تزها میپردازد و معتقد است که: کمک به فقرا یعنی گسترش فقر و به سود خود آنها است که به جای کمک به آنها از آنها بخواهیم وارد جامعه شوند و کار کنند . آنان معتقدند که کمک کردن باعث میشود که سیستم فقر درون خودش بتواند بدون نیاز به سیستم بیرونی به حیات خود ادامه دهد. تز به صورت ساده این چنین است که: اگر ما به فقرا کمک نکنیم، فقرا ناچار هستند که حلقه ای را که دور خود شکل داده اند بشکنند و وارد جامعه شده، کار کنند و در نتیجه دیگر فقیر نخواهند بود. اگر یک فرد فقیر وارد جامعه نمیشود و کار نمیکند، به این دلیل است که پولی میگیرد که به او کمک میکند و باعث شده دایره ای به دور خود کشیده و به همین شکل ادامه حیا دهد و به جای آن که فقر در جامعه حل شود از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود.
در همین راستا حزب راست آمریکا و اروپا از این تز استفاده کرده اند تا به مفهوم دولت رفاه حمله کنند و آن را زیر سوال ببرند و دولتی که تقریبا ۳۰ سال در اروپا قدرت به دست داشته را محکوم به شکست دانسته و نابود کنند. سیاست ها و بحث هایی نئو لیبرالی آغاز شده تا دولت رفاه را از بین ببرد بر همین اساس سیاست هایی آغاز شده که صندوق بین المللی پول در راس آن قرار دارد و نه تنها در سطح ملی، بلکه در سطح بین المللی بسیاری از کشورهای را درگیر کرده تا سیاست های کمک به فقرا را قطع کنند و معتقدند که این حرکت باعث رونق اقتصادی میشود. اما نتیجه حاصله همانطور که جامعه شناسان، اقتصاددانان و… پیش بینی کرده بودند به این صورت است که: با آن که تصور میشد با بی ضابطه کردن سیستم بازار، فقر کاهش پیدا کند، فقر افزایش پیدا کرد و کشورهایی که در مقابل این سیاست مقاوت کردند و بازار را بی ضایطه نکردند نتوانستند پدیده فقر را کنترل کنند. به طور مثال میتوان به کشورهای آمریکا و انگلستان که بشدت فقر در آنها گسترش پیدا کرده اشاره کرد که به ناچار وارد سیاست های بانک جهانی شده اند و در مقابل آنها کشورهایی همچون اسکاندیناوی که قطع کمک به فقرا و بی ضابطه کردن بازار را نپذیرفتند و معتقد بودند که این قضیه باید به صورت منطقی و معتدل باشد و نباید به یکباره کمک ها را قطع کرد. زیرا قطع کمک باعث بیشتر و دائمی شدن جدال خواهد شد و منجر به پدیده ی گتویی شدن میشوند. پدیده ای که فقر را به سیستم انحرافات اجتماعی متصل کرده و چرخه فقر را به شدت قوی تر میکند. بنابراین این تز به شدت مورد حمله قرار گرفته است.
در ایران این بحث در مورد یارانه ها مطرح شده است. موضعی که جامعه شناسان از ابتدا در مقابل این سیاست گرفتند این بود که سیستم قطع یارانه های غیر مستقیم به شکل شوک کاری غلط بوده و فاجعه به بار می آورد. حال که این اتفاق افتاده است مسئله برگشت و قطع سیستم یارانه نیز به یکباره تکرار یک اشتباه است. بلکه در ابتدا باید یارانه های غیر مستقیم به یارانه های مستقیم تبدیل شده و برای گروه های کوچکی از مردم که واقعا فقیر هستند در نظر گرفته شود. در عیر این صورت همانگونه که می بینیم این عمل نقدینگی را در بازار افزایش داده و به گرایش تورمی تبدیل میشود. این ورود نقدینگی عظیم به بازار ایران است که امروز عامل اصلی تورم است.
برای بررسی بیشتر تز های مربوط به فرهنگ فقر می توانیم به کاری هاردینگ (Harding)و مالونه(Maloné) در سال ۲۰۱۰ با عنوان «بازنگری فرهنگ و فقر» (Culture of Poverty reconsidered) در سالنامه های آکادمی آمریکایی علوم اجتماعی و سیاسی منتشر شد، مراجعه کنیم. در این مقاله این دو متفکر سعی کردند سنتزی از بحث لویس و مباحث مطرح شده بعدی بسازند و مطرح میکنند که فرهنگ فقر را نباید به شکلی دید که در کلیشه لویس دیده میشود اما فرهنگ فقر یک واقعیت است. از مباحثی همچون مرز بندی های ذهنی که فرد فقیر دارند صحبت میکنند و بیان میدارند که فرد فقیر حتی اگر هم بخواهد نمیتواند وارد سیستم اجتماعی شود. مباحثی همچون نبود گستره کنشی در فرد فقیر، نداشتن قابلیت و توانایی برای کنترل پول و سرمایه کاری و … از دیگر موارد آورده شده در این مقاله است. در همین راستا در سال های اخیر تئوری ها و نظریه های توانمندسازی را بسیار بااهمیت دانسته و برای کنترل فقر آن را ضروری میدانند همچون تئوری هایی که در جهان سوم و در هند اجرا شده (از جمله خرده اعتبارها بنا بر نظریه یونس برنده جایزه نوبل) و طرح های توسعه بین المللی به وسیله آلمان که در حال اجراست.
اما چرا تئوری فرهنگ فقر لااقل در نمونه لوییس در ایران قابل پیاده شدن نیست؟ به این دلیل که فقری که از سال های ۱۳۳۰ به بعد و از زمان درآمد نفتی تا به امروز در ایران وجود دارد، فقری نسبی است نه مطلق. به این معنی که افراد، فقر را بیشتر در یک تفاوت طبقاتی و توزیع ثروت درک میکنند نه به شکل مطلق آن. در شهر بزرگی مانند تهران تقریبا کارتن خواب دیده نمیشود این وضعیت ابدا با شهری همچون بمئبی قابل مقایسه نیست. افراد به این دلیل در ایران فقر را احساس میکنند زیرا خود را با کشورهای ثرومتند که همچون ایران درآمد نفتی دارد مقایسه کرده و البته هیچ گاه نمیتواند خود را با کشورهای فقیر بدون درآمد مقایسه کند. به همین جهت درجه تحمل فقر در ایران بسیار پایین است. کما این که میبینیم اقداماتی که جهت قطع یارانه ها اتفاق افتاد بر روی مصرف تاثیر زیادی نداشته است.
رابطه ی ذهنی و رابطه ی مادی با پدیده فقر بسیار به فرهنگ و محیط مورد بحث مرتبط است. به عنوان مثال گروه های بومی مختلف در ایران نه فقر را به یک صورت فهمیده و زندگی میکنند و نه در توزیع سرمایه به یک صورت از آن استفاده میکنند. در تئوری های کلان فقر فرض بر این است که آدمی که A تومان پول دارد را بنابر فرهنگی که در آن قرار دارد میتواند به انواع مختلفی توزیع شود و مصرف شود. بنابراین شکل فقر بنا به گروهی که از آن صحبت میشود متفاوت است. تیپ فقر گروه آذری با تیپ فقر گروه کرد یکی نیست. ممکن است که در ظاهر یکسان به نظر بیایند اما هنگامی که وارد سیستم میشویم می بینیم که درآمدهای کم به یک شکل توزیع نمیشود. ابعاد فقر را هویت محلی تعیین میکند. باید با دیدی کلان نگر به مسئله فقر نگاه کرد. به همین دلیل است که در طرح های ارزیایی اجتماعی توسعه یا اتا در شهرداری به مشکل برخورده و برای حل آن به ابعاد فرهنگی هم توجه کرده و نام آن به اتاف تغییر پیدا کرده است تا فرهنگ هم در نظر گرفته شود. زیرا فضا صرفا در روابط اجتماعی فهمیده نمیشود بلکه در روابط فرهنگی هم فهمیده میشود. درخیلی از محلات مردمی را داریم که امکانات اولیه ندارند اما پولشان را برای ساخت مسجد یا حسینیه میدهند. گروه های اجتماعی دارای این حق هستند که از فرهنگ خود را داشته باشد اما چیزی به نام فرهنگ فقر وجود ندارد. بلکه فرهنگ مردم زورآباد و یا دیگر محله ها وجود دارد. وقتی نام فرهنگ فقر را میبریم ابتدا به سمت تبعیض و گتویی کردن هویت و پس از آن به حذف و طرد اجتماعی میرویم. از جمله اقدامات آن سعی در برطرف کردن این معضل حذف این لکه از روی نقشه است که معمولا اتفاق نیافتاده بلکه با افزایش پیامدهای آسیب از نقطه ای به نقطه دیگر منتقل میشود. آسیب از جایی از بین میرود و در جای دیگر آغاز میشود. پرژه مشابه شرق پاریس که در لندن اجرا شده و منطقه سوهو را به منطقه ای پولدار نشنین تبدیل کرده است اما کمتر کسی از خود میپرسد که مردمانی که در گذشته در سوهو زندگی میکردند امروز کجا هستند؟ هر چند لندن همیشه مثال گویایی برای بدترین رفتار با فقرا بوده است، اعمالی همچون اعدام گدایان و … این منطقی است که حذف فیزیکی فقر و تئوری فرهنگ فقر به آن دامن میزند اما لزوما ربطی به نظریات لوییس ندارد و می بینیم که بسیاری از این نظریات مورد سوء استفاده قرار گرفته اند.
طبق روال جلسات یکشنبهها، پایانبخش برنامه، پنل و پرسش و پاسخ حضار و سخنرانان بود که در زیر آورده شده است:
پرسش: دولت ها چه راهکارهایی برای حفظ محله هایی با بافت های تاریخی و دارای ارزش که مردم رانده شده در آنجا ساکن هستند اندیشیده است؟
پارسا پژوه: سوال شما مسئله بسیار پیچیده ای است که اگر جوابی برای آن وجود داشت انقدر مشکلات مختلف در شهرهای بزرگ دنیا پیش نمی آمد. کشورهای مختلف سیاست های مختلفی را برای حل این مشکل پیش گرفته اند. مثلا فرانسه از یک طرف بخشی از محله مورد نظر را از نظر بافت تاریخی نگه داشته و از طرف دیگر انبوه سازی کرده و اغلب کسانی را که از آن بخش تاریخی رانده شدند در بخشهای دیگر جای داده است . به نظر من برای این سوال پاسخ مطلق و ایده آلی وجود ندارد. مسئله این است که به راه حلی میانه برسیم. مثلا در رابطه با اسلام آباد کرج با آنکه تاریخی نیست اگر فرض بگیریم که باید حفظ میشد. با توجه به این که چه مقدار امکانات وجود دارد و دولت چه اندازه حاضر به سرمایه گذاری در این محل هست و با توجه به امکانات موجود باید به راه حلی میانه رسید. راه حل متمرکز و کشوری نمیتوان برای این موارد ارائه داد
فکوهی: نقطه نظر جامعه شناسی و انسان شناسی شهری در این مورد مشخص است ما با هرگونه جا به جایی اجباری و خلاف تمایل ساکنان مخالف هستیم. جز در موارد بسیار حاد که آن هم به هیچ عنوان جامعه شناس وظیفه خود نمیداندکه دخالت دولت را ضمانت فرهنگی کند. مثلا به وجود آمدن محله یا «لکه» های جنایت درون شهر. ما نمیتوانیم از جا به جایی اجباری افراد دفاع کنیم زیرا پی آمدهای جابجایی اجباری افراد بسیار بیشتر از اسکان آنان در محل است. انسان شناسان از این دفاع میکنند که باید به مقیاس محله بازگشت. شهرداری تهران این امر را پذیرفته و سعی دارد محله محور رفتار کند و این را به تصمیم گیری های محل واگذار کند اما در نهایت افراد باید عادت کنند که تفاوت را بپذیرند. تفاوت ثروت در یک جامعه باید مورد تامل واقع شود. هنگامی مشکلی به وجود می آید که این تفاوت ثروت انقدر زیاد شود که تنش ایجاد کند و در این حالت دولت دست به دخالت میزند.
پرسش: از آنجا که زبان و عناصر دیگر بر فرهنگ تاثیر دارند، آیا فقر هم نقشی بر فرهنگ دارد و تاثیر آن به چه میزان است؟
فکوهی: بر خلاف نظریه مارکسیسم که صرفا مسئله را به سرمایه اقتصادی مرتبط میداند دو اثرات این سرمایه را بررسی میکند. بوردیو با نظریه ای نومارکسی و البته ساختاری این سرمایه های مختلف را به شکل موازی و اثراتشان را بر روی هم بررسی میکند. یکی از این سرمایه ها سرمایه ی فرهنگی است. زبان در سرمایه فرهنگی قرار میگیرد در عین حال این مطرح میشود که چه کسی بهترین زبان را در فرانسه دارد؟ کسی که بیشترین پول را دارد. زیرا این فرد کسی است که میتوانست بهترین آموزش ها را دیده و از همه مهم تر خانواده ی او با فرانسه فاخر صحبت میکردند. بنابراین وقتی به سن کار برسد خیلی راحت تر از فردی فقیر عرب که فرانسه را خوب صحبت نمیکند استخدام خواهد شد. مسلما فقر به عنوان سرمایه اقتصادی بر روی سرمایه های دیگر تاثیر میگذارد. فرد نمیتواند از لحاظ فرهنگی بالا برود، روابط فرد کاهش میابد و از لحاظ سرمایه اجتماعی ضعیف خواهد بود. همچون ضرب المثلی که فرانسوی ها استفاده میکنند: «مردم فقط به آدم های پولدار پول قرض میدهند زیرا مطمئن هستند که این پول را پس میگیرند»
پارسا پژوه: یکی از دلایلی که ما نباید از فرهنگ فقر صحبت کنیم این است که به لحاظ سیاسی و به لحاظ تعهد اجتماعی که به عنوان جامعه شناس داریم اگر فقر را به این ترتیب در کنار سایر فرهنگ ها قرار دهیم به عبارتی دیگر به آن مشروعیت بخشیدیم و نمیتوانیم با آن مبارزه کنیم.
پرسش دکتر عربستانی: هنگامی که از فقر و حاشیه نشینی صحبت میشود در کنار آن از واژه فرق زدایی استفاده میشود. چطور میتوان از فقر و حاشیه نشینی گروهی را رهانید و وضعیتشان را بهبود بخشید؟ چه برنامه ها و اندیشه هایی برای فقر به عنوان یک پدیده اجتماعی و مقابله با آن وجود دارد؟
فکوهی: راه حلی که ما ارائه میدهیم از موضع علوم اجتماعی است و نوساختارگراها نام دارند و به این شکل راه حل را مطرح میکند که دولت در مقابل مسئولیت های خودش قرار گرفته و بخشهای اقتصادی غیر سود ده باید از طریق برداشت مالی از جامعه به وسیله دولت تامین شود. چیزی که در قانون اساسی ایران هم پیش بینی شده است این بخش ها عبارتند از آموزش تا سطح دیپلم، بهداشت، حمل و نقل عمومی که سود ده نیستند و حتی مسکن که باید آن را از فرایند سوددهی خارج کرد. سایر بخش ها باید به سیستم اجتماعی واگذار شده و سیستم اجتماعی به ویژه به انجمن های غیر انتفاعی، جایی که بالاترین نتایج را در مبارزه با فقر داشته است همچون هند. هند به عنوان یکی از بهترین الگوها مطرح شده است. انجمن ها باید بالاترین اختیارات را در این زمینه ها داشته باشند تا بتوانند دخالت اجتماعی بکنند. نگاه سنتی به فقر که از صدقه دادن و … وجود دارد باید به نگاهی مدرن تر تبدیل شود. مثلا سازمان های مردم محور میتوانند به از بین بردن فقر کمک کنند اما نه با مکانیسم های سیستم های سنتی. اگر این انجمن ها تقویت شوند و دولت مسئولیت های خودش را بپذیرد و وارد حوزه مالی نشود میتوان با فقر مبارزه کرد. گرایش بسیار منفی ای که در کشور ما آغاز شده مسئله پولی شدن روابط و گسترش بخش مالی و بانکی در برابر بخش اقتصاد واقعی است. برای مبارزه با فقر به سیاست مالیاتی قدرتمند نیاز است و اگر کشوری فاقد این سیاست باشد نمیتواند با فقر مبارزه کند. این مبارزه در ایران مبارزه ای پول درمانی بوده که با مالیات فرق میکند. در هرجایی که مسئله فقر وجود داشته تزریق مالی کردند و مشکلاتی به وجود آمده است. خطر نولیبرالیسم بزرگ ترین خطری است که جهان و ما را تهدید میکند به معنای آزاد شدن ضوابط بازار و سپردن بازار به بخش اقتصاد مالی که به هیچ عنوان در مقابل هیچ کس مسئولیتی جز سوددهی ندارد. سود به کسی پرداخت میشود که بالاترین پول را دارد در نتیجه شغل ایجاد نشده و جامعه به چرخه ی عمومی فقر تبدیل میشود. این اتفاقی است که در آمریکا افتاده است.
پرسش: بخشی از مشکلات مردم ناشی از عدم آگاهی در سرمایه گذاری و یا مصرف است. این مشکل چگونه میتواند از بین برود؟ موارد فراوانی وجود دارد که سرمایه ی خود را صرف کالاهای لوکس و غیر ضروری میکنند در حالی که اولویت های دیگر آنان بدون پاسخ مانده است
پارسا پژوه: نگاه من به این موضوع کاملا متفاوت از شماست به نظر من افراد خود اولویت های زندگی شان را میدانند و ما نمیتوانیم به مردم بگوییم که با چه شرایطی زندگی کنند. کسی هست که میبینید محل زندگی برایش دارای اولویت بوده و دیگری متراژ خانه. این نوع تفکر به نظر من تفکر حساسی است که ما را به سمت استانداردسازی بیش از اندازه ای سوق دهد
فکوهی: پاسخ من در عین حال که سخنان خانم پارسا پژوه را پیرامون این سخن که نمیتوان تعیین کرد که افراد چگونه خرج کنند تایید میکند، اما واقعیتی در سطح بین المللی وجود دارد که آموزش به فقرا ست و دارای اهمیت است. بسیاری از افراد به این دلیل فقیر هستند چون نمیدانند چگونه پول خود را خرج کنند. شیوه ی خرید و چگونگی تامین بودجه خانوار، تجمیع خرید که میتواند هزینه خرید را کاهش دهد و یا شیوه پس انداز، مدیریت روابط اجتماعی، مدیریت زباله، مدیریت مصرف خانگی و … از مواردی است که باید به فقرا آموزش داده شود. یکی از کارهایی که انجمن های کمک به فقرا در کشورهای فرانسه انجام میدهند این نوع آموزش ها به فقرا است.
پارسا پژوه: با فقیر دانستن یک عده ما نباید فکر کنیم که آگاهی آنان و درکشان از زندگی با ما فرق دارد و ما باید چیزهایی به آنان آموزش دهیم. این روش ها را آن افراد بیشتر از ما بلد هستند. شیوه های انطباق خودشان با درآمد اندکی که دارند برای بالا بردن کیفیت زندگیشان خیلی هنرمندانه تر از ماست
فکوهی: مدیریت سیستم زندگی در سرمایه داری پیچیده مدیریتی است که احتیاج به آگاهی دارد و فقط بحث فقرا نیست و همه به این آگاهی نیاز دارند. اصولا سیستم های سرمایه داری متاخر اغلب بر اساس مکانیسم های روزمره و ظریفی که مصرف اضافه را ایجاد میکند و باعث میشود شما چیزی را خریداری و یا مصرف کنید که نیاز به آن ندارید میگردد. این اتفاق باعث فقیر تر شدن و کاهش درآمد شما میشود. این اتفاق به دلیل آشنایی نداشتن با مکانیسم های بازار است که صورت می پذیرد. در این جا دو واژه را باید از هم تفکیک کرد. یکی فقر به معنای حاد آن که نمونه هایی از آن در نقاطی از شهر دیده میشود و دیگری سیستمی که به صورت نظام مند همه افراد را به نوعی غارت میکند و مواجه با آن احتیاج به آگاهی و آموزش دارد.
پرسش صداقت: در محله اسلام آباد به نظر میاد که فضای کالبدی محله به همبستگی و قوام اجتماعی کمک کرده است، در محله پاریس که محله ای تقسیم شده بود هم همبستگی و قوام اجتماعی دیده شد آیا به این ترتیب میتوان این نتیجه را گرفت که همبستگی اجتماعی تابع فرم و فضای کالبدی شهر نیست و همبستگی اجتماعی در گروه های به حاشیه رانده شده مانند کرج و گروه هایی که به صورت آلترناتیو در مقابل فرهنگ رسمی و گفتمان مسلط قرار گرفته اند همچون محله پاریس در این فضاهای شهری توسعه و گسترش بیشتری دارد؟
پارسا پژوه: بسیار سوال خوبی بود. من به شخصه هیچ وقت به این بعد از مسئله توجه نکرده بودم. به نظر میرسد که نمیتوانیم بگوییم که این مسئله مرتبط با فضا بوده و فضا فاکتور مهمی است. در مورد اسلام آباد تاثیر داشته چون از یک ضعف استفاده کرده وآن را به نقطه قوتی تبدیل کرده اند اما همان طور که خودتان اشاره کردید در محله پاریس هم میبینیم که با نبود این عامل هم همبستگی اجتماعی میان افراد رخ داده است.
– قشر فقیر چگونه از شهر رانده شده و آیا سیاست هایی که تحت عنوان نوسازی بافت های فرسوده شهری توسط شهرداری در حال اجراست منجر به این حرکت میشود؟
فکوهی: قشر فقیر را توسط گران تر کردن شهر به خارج از شهر میرانند کاری که در دوره آقای کرباسچی هم در تهران اتفاق افتاد وقتی هزینه در یک شهر افزایش پیدا کند گروهی از افراد که نمیتوانند این هزینه را تامین کنند ناچار میشوند که از شهر خارج شوند. گاهی رانده شدن همراه با زور و به صورت اخراج از شهر هم دیده میشود. مثلا شهرداری مناطق را تخریب کرده و ناچار به خروج از شهر هستند. شکل دیگر آن تطمیع هست. گاهی قیمت زمین شهری گران شده که در مقایسه با قیمت زمین در پنجاه کیلومتری همان شهر بسیار زیاد است. این امر باعث میشود که فرد زمین را فروخته و به آن محل نقل مکان کند. بدین ترتیب با گران کردن قیمت میتوانید فقرا را اخراج کنید که هم مصرف سیاسی به لحاظ رای دادن گروه ثروت مند به دولت است و هم مصرف اقتصادی که باعث جذب ثروتمندان به شهر میشود.
پرسش: سوالی در مورد همبستگی های افقی و عمودی برایم ایجاد شد چه بنیان های اجتماعی و اقتصادی باعث ایجاد آن همبستگی میشود؟
پارسا پژوه: بنیان های ایدئولوژیکی وجود دارند که بسیار قوی بوده و در جامعه ما غایب هستند . افراد به دلیل ایده هایشان که معتقدند که باید به فقرا کمک کرده و نوعی برابری ایجاد کنند و این امر بیشتر راضیشان میکند تا اینکه ثروتمند باشند، دست به این فعالیت ها میزنند. برابری و برادری جزو آرمان های جمهوری فرانسه بوده و همچنان باقی مانده و گروهی از فرانسوی ها به این ارزش ها متعصب بوده و یکدیگر را ترویج، تبلیغ و تشویق میکنند تا آنها را انجام دهند.
پرسش: تحقیق شما در مورد محله اسلام آباد و محله پاریس هرکدام برای چه بازه ی زمانی است؟
پارسا پژوه: مورد محله اسلام آباد از اواخر دهه ۶۰ تا امروز و فرانسه حدود ۵- ۶ سال بوده است. و این کار انسان شناسی در تناوب و رفت و آمد میان دو جامعه بوده است.
پرسش: آیا دولت در شکستن چرخه فقر نقش دارد و تاثیر آن به چه میزان است؟
فکوهی: نقش دولت نقشی اساسی است. نقش دولت در واقع نقش ستادی است که باید ساختارها ر ا حفظ کند. ما مدلی جز در جهان سوم نداریم که دولت نقش خود را کاهش داده باشد و اثراتش در فقر کشور دیده نشده باشد. به نظر ما دولت نباید در بسیاری از بخش ها حضور داشته باشد مانند مطبوعات، رسانه ها و .. که دولت جایگاهی در آن ندارد و باید از آن خارج شود بلکه در جاهایی دیگر و نه به منظور درآمد باید حضور داشته باشد.
پرسش: آیا مشکل ما با خود افراد فقیر است و اگر ثروتمند شوند میتوانند در محل باقی بمانند؟
پارسا پژوه: به نظر من ما آنچنان دلمان به حال افراد فقیر نمیسوزد. دلمان برای شهر و شهروندان که قدرتمند هستند و جمعیت غالب را تشکیل میدهند میسوزد. کم پیدا میشود که راه حل هایی دلسوزانه برا ی این مردم پیدا کنند مگر اینکه در مقابل این افراد احساس خطر کنیم و بخواهیم زمین هایشان را خریداری کنیم. در این شرایط راه حل هایی پیدا کرده تا آنها را راضی کنیم و زمین هایشان را از آنها خریداری کنیم. راه کاری سازشکارانه برای رسیدن به هدفی که در آن شهر و چهره و نظم در شهر در اولویت قرار دارد.
پرسش: در بررسی گروه هایی که در محله پاریس زندگی میکنند، گروه هایی وجود دارند که به این دلیل آن محل را برگزیده اند که کسی کاری به آنها نداشته باشد و زیر نظر دولت نبوده و در خلوت خود زندگی کنند حال با وجود اعتراضات و تنش ها در این محل چرا افراد این مکان را برای زندگی برگزیدند؟
پارسا پژوه: درست است آنجا هم نمیتوانند از زیر نظارت و کنترل دولت فرار کنند اما چون آنجا محله ای است دائما در حال بازسازی و نوسازی، مقداری فضاهایی رها شده وجود دارد. مثلا در پاریس خصوصی کردن فضای عمومی غیر ممکن است و به هیچ وجه نمیتوان در خیابان بن بستی را بر روی مردم بست و آن را محلی برای زندگی افراد ساکن در کوچه دانست و از آن استفاده کرد اما در این منطقه به این دلیل که کوچه هایی در بافت قدیمی قرار گرفته بودند، فضاهایی تعریف نشده باقی مانده که نه خصوصی هستند و نه عمومی در این فاصله افراد از این مکان ها استفاده کرده و خلوت گاهی برای خود تشکیل داده اندو
در حاشیه مراسم:
جلسه در ساعت ۷ بعداز ظهر به پایان رسید و حاضران در حین پذیرایی، فرصتی برای آشنایی بیشتر و گپوگفت پیدا کردند. در این نشست از علاقمندان به عضویت در این کانون و نیز کسانی که خواستار دریافت دعوتنامه برنامهها بودند نامنویسی صورت گرفت.