در ادامه سلسله نشست های پخش فیلم گروه انسان شناسی انجمن جامعه شناسی ایران ، روز دوشنبه ۱۱ آذر ۱۳۸۷، فیلم “من به کجا تعلق دارم؟” اثر خانم مهوش شیخ الاسلامی با حضور ایشان و دکتر فکوهی به نمایش درآمد. پس از پخش این فیلم که به بررسی وضعیت زنان ایرانی ازدواج کرده با مردان افغان می پرداخت، جلسه پرسش و پاسخی برگزار شد که در ادامه گزارشی از آن را می خوانید.
فکوهی: با تشکر از خانم شیخ الاسلامی خواهش می کنم صحبتی به عنوان مقدمه داشته باشند و جلسه را شروع بفرمایند. بعد دوستان سوالاتشان را مطرح کنند.
شیخ الاسلامی: متشکرم از شما. سلام. خیلی خوشحالم که این جا هستم. همیشه دانشگاه برایم خوشایند بوده . خودم هم دانشجو بوده ام و به همین خاطر دوست دارم بتوانم به شما کمک کنم، البته یک کمی. فکر می کنم اگر با سوالات شما شروع کنیم بهتر است و می توانیم بحث را باز کنیم.
نوشتههای مرتبط
فکوهی: این فیلم جوایز متعددی گرفته و در جاهای بسیاری نمایش داده شده است. یکی از معدود فیلم هایی است که بخش اعظمی از فیلم در افغانستان می گذرد. من تعداد زیادی فیلم دیده ام که در مورد افغانها در ایران است و صرفا در ایران می گذرد و این رابطه را نتوانسته بین این دو کشور نشان دهد. رفتن به افغانستان که کشوری جنگ زده و خطرناک است یکی از مزایای این فیلم است. من این فیلم را خیلی عینی دیدم یعنی نه مبالغه ای نه سیاه نمایی و نه پوشاندن مسائل و برای این باید یک دیدگاه مشخصی پشت فیلم باشد. مساله ای که در این فیلم نشان داده می شود و مساله ای اساسی است مساله پناه جویان افغان است. مساله مهاجرت الان در دنیا یک مساله اساسی است. الان در دنیا چیزی حدود ۲۰۰ ملیون مهاجر داریم که اینها کسانی هستند که در کشوری زندگی می کنند که در آن به دنیا نیامده اند.مهاجران نسل دوم و سوم معمولا به حساب نمی آیند چون تابعیت آن کشوری را گرفته اند که درآن زندگی می کنند ولی هنوز مشکلاتشان حل نشده باقی مانده است.ما به عنوان کسانی که در حوزه علوم اجتماعی هستیم باید بدانیم که یکی از کسانی که می توانند در حل این مساله کمک کنند خود ما هستیم. دولتها مساله مهاجرت را مساله ای سیاسی می دانند یعنی بحث تابعیت و خارجی بودن به میان می آید در حالی که برای ما مساله مساله ای انسانی است. مساله افغانی ها در ایران صرفا یک تیپ مهاجرت مثل مساله افغان ها در امریکا نیست.ما باید مساله را خیلی جدی تر بگیریم. افغانستان روابطش با ایران کاملا متفاوت است. روابط تاریخی اش، روابط زمانی اش، روابط فرهنگی اش. این مقدمه ای بود که من در مورد فیلم می خواستم بگویم. شما سوالات را مطرح کنید.
یکی از حضار: ضمن تشکر، سوال من درباره عنوان فیلم بود. این تعلقی که مطرح می شود ازچه نوعی است؟ تعلق زبانی است؟ مکانی است؟ملیتی است؟ فرهنگیست؟ چیست؟
شیخ الاسلامی: متشکرم از شما. ببینید، این برای خود من هم خیلی مساله بود.این هویت و تعلقی که شما می گویید در همه چیز هست. من نمی توانم یک شاخه اش را بگویم. من مسائل عدیده ای داشتم . فکر کردم بهتر است تلنگری به هر کدام از اینها بزنم.تمام مسائل هویتی که شما گفتید مطرح می شود. چون برای یک آدم پناهنده همه اینها مهم است. ولی در هر بخشی از تهران این فرق می کرد. شاید بستگی به هر نطقه ای داشت که ما می رفتیم. الان که شما می گویید من توجه می کنم که آنجاها هویت فرق داشته است. بستگی به این داشته که ایرانی ها با اینها چه برخوردی می کردند. مثلا بحث هویت در شهر ری خیلی فرق داشت با بحث هویت در ورامین. هرکدام یک چیزی برایشان مهم بود و من فکر می کنم این دلیل بر این است که کجا با اینها چه رفتاری شده است. اینها همیشه سرشان پایین بود. من همیشه با اینها که حرف می زدم می گفتم سرت را بالا بگیر و در چشم من نگاه کن. حتی آوردن اسم افغانی برایشان فحش بود. من همیشه می گفتم شما شما، برادرهای ما، خواهرهای ما. چون سریع عکس العمل نشان می دادند.
فکوهی: یک نکته را اضافه کنم که این فیلم در عین حال یکی از چیزهایی که نشان می دهد و شاید موضوع فرعی اش باشد مساله هویت زنان است که در واقع بحث می شود از ازدواج هایی که ازدواج اجباری است، مبادله ای است. مثل آنجایی که آن افغانی می گوید من دخترم را دادم تا این خانه را بگیرم که کاملا نشان می دهد مبادله انجام شده است.فقط یک نکته را تذکر بدهم، یعنی دقت شما را به عنوان انسان شناس به این نکته جلب کنم که که این تیپ از ازدواج را نباید ازدواج سنتی تلقی کرد. این در واقع سنت باز تفسیر شده در موقعیت مدرنیته است. این شکل دراماتیکش حاصل سنت است که ممکن است ما غلط تلقی کنیم ولی در هر حال سنتی بوده که جامعه را چند صد سال اداره می کرده و یک سیستم مدرنی که همه چیز را تبدیل کرده است به مبادلات تجاری.
یکی از حضار: در چه مناطقی از افغانستان غیر از هرات فیلم برداری داشتید؟
شیخ الاسلامی: در هرات بودیم ولی محلات را خیلی خوب نمی شناسم. نکته جالب این است که آنجا نه کوچه ها اسم دارد نه خیابانها. هیچ جا اسم نیست. اگر از این لحاظ می گویید که که شکل شهریت نیست وقدیمی است، البته قدیم و جدید ندارد. مقدار کمی آسفالت است. این صحنه ها درست مال پارسال است. من شنیدم بدتر هم شده است.
فکوهی: توجه داشته باشیم که اینجا بهترین جای افغانستان است که می بینید. برای این که دور شدن از هرات یعنی به خطر انداختن جانتان. مساله ای که هست این است که ایران باید برای جلوگیری از مهاجرت افغان ها به ایران به توسعه افغانستان کمک کند. مساله دیگر این است که چندین و چند سال بعد از اشغال افغانستان به دست امریکا وضع بدتر شده است. امریکا تنها کاری که کرده است این است که مقرهای نظامی خودش راحفاظت کند و بقیه را به کلی رها کرده است.
شیخ الاسلامی: هرات نسبت به کابل که پایتخت است خیلی بهتر است. من کابل را ندیده ام ، دوستانم به من گفتند. ایران خیلی کمک کرده؛ جاده های آسفالتی را کشیده است، برق داده است، آب داده است. به دلیل هم مرز بودن با ایران این قدر شکوفا شده است. در کابل از این خبرها نیست.
یکی از حضار: بعد از ورود امریکا به افغانستان خود افغان های افغانستان امید برای بهبود دارند؟
شیخ الاسلامی: نه، اکثریت نمی دانند قضیه چیست، فقط چیزی بخورند و زندگی کنند. بعضی ها در جریان اند و معتقدند تا امریکا منفعتش در جایی نباشد، کاری نمی کند.
یکی از حضار: اگر ایران بخواهد به اینها مهاجرت بدهد، موج جدید از مهاجرت از افغانستان شروع نمی شود؟
شیخ الاسلامی: درست می گویید. ایران هم دارد همین را می گوید. ولی نباید فراموش کنیم که کارگران افغان چه قدر برای آبادی کشور ما زحمت کشیدند. من می گویم خیلی مسائل است ولی انسانی که فکر کنیم می بینیم باید کمک کرد. اینها همسایه مایند، هم زبانند، هم مذهب اند. ایران خودش دارد پاسپورت می دهد، اینها سه ماه می آیند اینجا کار کنند، دیگر نمی روند. ایران می تواند این را مدیریت کند.
یکی از حضار: ترجیح زنها چیست؟ اینکه در افغانستان بمانند یا ایران باشند و توهین ها و تحقیرها را تحمل کنند؟
سوال دیگر: خود شما وقتی وارد افغانستان شدید به عنوان یک زن برایتان مشکلی پیش نیامد؟
شیخ الاسلامی: نه، اصلا. فقط یکبار پلیس من را گرفت. اصلا سختی حس نکردم. خیلی راحت بودم. در مورد سوال اول باید بگویم زن های ایرانی ترجیح می دهند برگردند ایران. با زن افغان هم روبرو نشدم چون حوزه کارم نبود. برگشت به افغانستان برایشان فاجعه بود. چون می دانستند هیچ چیز نیست. میدان آزادی برایشان شانزه لیزه بود!
فکوهی: از خانم شیخ الاسلامی خیلی ممنونیم.