انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

کهن الگوی تفکر بدوی و قدرت ویرانگر آن

مقدمه

ما همه عاشق سادگی هستیم، سادگی بسیار عالی و دل انگیز است، در زمانه ای که تلون و ترافیک در اوج خود می باشد. اما یک نوع سادگی وجود دارد و آن هم ندیدن واقعیت های پیچیده ای است که لاجرم بر وضع زمانه چیره است. در واقع، جامعه تحت تأثیر پیشرفت های جهانی به سمت پیچیده شدن و دگرگونی در ابزارها و امکانات پیش می رود و برای استفاده از آن، نیازمند آن هستیم که حداقل تفکر بهره برداری از این امکانات را یاد بگیریم. اما اگر بخواهیم در برابر این مسئله از سادگی نوع تفکر دفاع کنیم، اسیب های بسیاری در عدم استفاده صحیح از این امکانات به ما می رسد.

اما چون این امکانات و شرایط محصول و دستآورد خود ما نبوده، ذهن ما نسبت به آن آمادگی نداشته و در مواردی شاهد هستیم که به شدت از آن پس زده می شود و چه بسا استفاده از این مسائل را به نوع تفکر خود تقلیل می دهیم. نقل است که زمانی پروفسور حسابی پس از فراغت از تحصیل به ایران بازگشت، اما با وجود این که وی در رشته ی فیزیک تحصیل کرده بود، از او خواسته شد تا راه بسازد. دقیقا در مورد بسیاری از ابزارهای مادی و انسانی امروز شاهد چنین نگرشی هستیم. وقتی ابزاری ارتباطی چون رسانه های دیجیتال برای امکان گفت و گوی غیرحضوری فراهم می شود، با آن به سبک قهوه خانه های قدیم، جک ارسال می کنیم یا در راستای اهدافی ضدگفت و گو از آن استفاده می کنیم.

قالب های بدوی تفکر

تفکر ساده، شیوه ای از اندیشه است که در زندگی ابتدایی پدید می آید و نسبت آدمی را با کلیتی از پیرامون شکل می دهد. انسانی که آمادگی زندگی در محیط پیچیده نداشته و سالها در دل کوه و دشت زندگی کرده، نسبتی از خود و طبیعت را به صورت عادت واره ای قدیمی می شناسد. از این رو کار اصلی او اعمال قدرت برای غلبه بر طبیعت می باشد و این کار، بیش از آن که مبتنی بر تفکر چند وجهی باشد، متکی بر تمرکز به بدن بوده و نسبت انسان با محیط، قهری و زوری است. لذا، این نوع از تفکر، شیوه ای از اندیشه ای است که آدمی بر یک دوگانگی ضد هم مواجه است، تفکر صفر دربرابر بی نهایت ناشی از احساس اضطراب آدمی در برابر قهر طبیعت نامتناهی و زور غلبه ی او بر این کل نامحدود در حد کفاف خود است که او را به صورت یک کلیت انسانی بر طبیعت مقهور می گرداند.

حالت بعدی این تفکر، هنگامی است که انسان خود را به مثابه ی «یک» در برابر طبیعت قرار داده و آن را در چنگ وی قرار می دهد. او عادت می کند به این که در محیط تحت قدرتش، هیچ قدرت دیگری دست اندازی نکند. در نتیجه، همسایه و هر غریبه ای که به عرصه ی او وارد شود، مانند یک مهاجم و رقیب در نظر گرفته می شود. به همین خاطر هم هست که از رقیب در اشعار و امثال زیاد استفاده شده است. در نتیجه شیوه ای تفکر صفر و یکی به وجود می آید و انسان تلاش می کند که دیگری را از قدرت دست اندازی به امکانات موجود باز دارد. رواج تفکر صفر و یکی مطابق با وضعیت زندگی در دل طبیعت بوده و به آدمی قدرت می داد با گرگ و خرس مبارزه کرده و پس از موفقیت به بقای خود ادامه بدهد.

در نتیجه ی مواجهه های متعدد با مهاجمان، تفکر صفر و یکی نوعی نگرش اخلاقی را تقویت می کند که آدمی همواره در انتظار شر بوده و هر امری که وجود یا احیای شر را تقویت کند، نهی می شود و هر عملی که راه را بر شر ببندد، خیر تلقی می شود. در نتیجه، در زندگی اولیه ی طبیعی، نوعی اخلاق مبتنی بر حفظ اساسی زندگی و گریز از هر چیزی که بر ضرر آن هست، با وسواس زیادی تولید میشه و سایر آموزه ها مانند ابتنا به زور، حفظ قلمرو و دفع شر، در دوران گذار بلوغ، در فرایند تجربه و با توجه زیادی به نونهالان آموزش داده می شود. در نتیجه، تفکر ساده حامل سه نوع توجه به محیط بیرونی می باشد: احساس صفر و بی نهایت، تفکر صفر و یکی، دفع شر و حفظ قلمرو(نیک).

تاریخ زندگی اقوام کوچ نشین و دوره گرد، پر است از نقل قول های مبتنی بر نگرانی از طبیعت و مخاطرات آن، عدم اعتماد به غریبه هایی که از دور دست می آیند و تکیه بر کسانی که محاط بر یک قلمرو بوده و به طور خویشاوندی با هم متحدند. انتقال نسلی آن دست داستان هایی که بیشتر به قدرت و زور قهرمانان آبایی اشاره کرده و فرزندان و نوادگان را از تجربه هایی که منجر به روابطی با پیشآمدهای مخاطره آمیز است، برحذر داشته و آن ها را به سوی تعصب قومی و بی اعتمادی به دیگران تشویق می کند. لذا هر چه که به پیوندهای انسان ها در راستای قلمروی خویشاوندی و حتی طائفه ای باشد، مثبت تلقی شده و آن چه که در برابر آن باشد، هر چه که باشد، در وهله ی اول قابل اعتماد نیست. در نتیجه، این سه نوع توجه یا قصدیت نسبت به جهان پیرامون و انسان هایش، موجب شکل گیری تفکر مرکزگرا، اقتدار خویشاوندی (مبتنی بر بزرگ خاندان) و دیگری گریز می شود.

رویارویی با طبیعت پیچیده

تفکر اولین، وقتی با دنیای پیچیده عجیب مواجه می شود، نیازمند است که آن را پذیرش کرده و از آن استفاده کند. اما به ندرت می تواند به روش مسالمت آمیزی آن را بپذیرد. نخستین مرحله آن است که بخواهد هر غنیمت و فرصتی که در پیش رو است، بدون توجه به این که از آن شخصی باشد یا نه، به فکر تصرف آن است. در واقاع اشیاء، از هر آن چه که پیش رو است، به مانند طبیعتی است که می توان آن را تصرف کرد و با هر آن چه که رقیب این دست اندازی است نیز به دیده ی اهریمنی و شیطانی مواجه می شود. لذا، به سادگی ممکن است به دیگران و حتی صاحبان اشیاء نظر مخالف و از بیخ و بن بی اعتماد داشته باشد.
تفکر اولین می تواند در سیستم های انسانی و گروه های جدیدی که آدم ها در آن ها راه می یابند، در ذهن افراد بازیابی شده و این سیستم ها را به زودی دچار ارجاع مرکزی کرده و فرضا در بازار اصنافی تولید کند که صرفا بر سود گروه هم نوع اندیشیده و مشتریان و دیگران را به سادگی تبدیل به اشیاء قابل تصرف کند. این نوع تفکر می تواند هر سیستمی را به زودی از روابط اجتماعی غریبه کرده و در جامعه ای که این تفکر رواج دارد، سازه های موزائیکی از سیستم های صنعتی و تجاری تولید کند. این رویه که به شدت بر میل به منافع (اضطراب های صفر و بی نهایت) متکی است، به تدریج میان سیستم های مختلف انباشت اقتدار مرکزی تولید کرده و بستر روابط اجتماعی را پر تنش می کند، به ویژه وقتی که گروه های خویشاوندی که میزان اقتدار مرکزی در آن ها بیشتر است، بر سلسله روابط اجتماعی مسلط باشند، مرکزگرایی و دیگرگریزی بیشتر و بیشتر خواهد بود.
چنین تفکری می تواند در هنگامی که افراد در سیستم ها هستند، به پیوندهای خاص گرا، نسبت های انسانی و حتی خانوادگی کردن شرکت ها انجامیده و سایرین را به عنوان افراد خارج از گود به گوشه براند. در ضمن، تفکر صفر و یکی، یعنی مواجهه با دیگری به مثابه ی فرد فاقد اعتبار و قدرت، قابل تصرف و … می تواند برای کارفرمایانی که کارگرانی بدون حامی و پشتیبان حقوقی دارند، قدرت استعماری بدهد، کما این که پیش از مشروطه ما شاهد حضور نوکرها و غلامان خارج از حمایت های طائفه ها بودیم و کلفت ها و حمال هایی که برای نان و خواب کار می کردند. اما در میان عشایر و روستانشینان، این مسئله به خاطر وجود اقتدار مرکزی فامیلی کمتر وجود داشته، تنها افراد فاقد حامی، به صورت دوره گرد و کولی از محیط جامعه ی مسلط بر قلمرو خارج می شدند.
تفکر ساده، صفر و یکی است و فاقد نگرش فازی و چند وجهی است. تفکر ساده، صفر و یکی و دارای اقتدار پدر یا ارباب است و تنها مهارت اصلی وی زور تسلط و بهره کشی از طبیعت و مواهب آن است و در زمانی هم که در میان عشایر ایران زنان به بافتن زیلو و نخ مشغول بودند، اقتدار پدرسالاری میوه ی این محصولات را در دست مردانی قرار داده بود که براوضاع طائفه و قلمرو مسلط بودند. این نگرش، در جوامع (شبه) صنعتی هم اختیار همه چیز را به دست کارفرما و افرادی قرار میدهد که بتوانند از نیروی انسانی بهره بکشند. در نتیجه، تفکری که متوجه تفکر چند وجهی نبوده و فقط شیوه ی تسلط و حفظ قلمرو بلد باشد، قدرت سازندگی نداشته و در نتیجه ی ساده کردن تمام امور به تصرف طبیعت، همه چیز را به منابع مادی و کار ساده ی انسانی تقلیل می دهد.
نتیجه این می شود که هر قدر تفکر بدوی در سیستم ها غلبه ی بیشتری داشته باشد، کارها ساده تر تلقی شده و سیستم ها به صورت مادی شیء واره می شوند. تفکر بدوی، ریشه ی شکل گیری جنسی از سرمایه داری سلطه گر بوده و در غیاب طبقه ی خلاق، جامعه را به شدت دچار سوداگری و تجارت مأبی می کند. چرا که طبقه ی خلاق، اصلا نادیده گرفته شده و فرصت های بازتولید احتمالی این طبقه نیز از دست می رود. همین شیوه بود که دانشگاه های ما را دچار معامله گری مدرک کرده و به زودی طومار دانش و خلاقیت را هم در هم خواهد پیچید. به تدریج، دانشگاه تبدیل می شود به منبع تولید داده های بی معنایی که هیچ تلاشی در جهت تولید آن صورت نگرفته و صرفا از جملات و اطلاعات ساده و بی محتوا پر شده باشند. این شرایط، در برابر هر موجی که بخواهد با آن مواجه شود، به دیده ی شرّ و مانع برخورد کرده و به زودی از شر آن هم خلاص می شود.

نتیجه: فروپاشی مزمن معنا

تفکر اولین یا بدوی، مانند یک زمزمه ی ساده در ذهن اغلب مردم وجود دارد. سلطه جویی و ساده کردن، چیزی نیست که مختص جواع شبانی اولیه باشد، بلکه مانند کهن الگویی از محاسبه و حفظ قلمرو در ذهن مردم جاری است. در برابر هر پیشامدی از علوم جدید، ما نگاه افیونی به آن داشته و از ان ترسیده ایم. اما با وجود این، دست به انتقال تکنولوژی زده و بدون رعایت کپی رایت و مسائل قانونی زیادی که سازدندگان معنا و تولید کنندگان علم برای حفظ حقوق خود تدارک دیده اند، مورد استفاده قرار داده ایم، مانند شیئی که از طبیعت پیدا کرده باشیم.

تفکر اولین، یک زمزمه ی مزمن در گوش هر کارفرمایی است که به محض غفلت سازمان تأمین اجتماعی از نظارت بر کارگران و حقوق آن ها، به زودی بهره کشی و باج گیری از افراد بی قدرت را در سیستم ها و بازارها به عرف رایج تبدیل می کند تا به تدریج طبقه ای از نوکیسه های بازاری در جامعه شکل گیرند و با حرص و عطشی که نسبت به جمع کردن ناتمامیت اموال مادی جهان دارند، در جان بازارها ریشه بدوانند و اصنافی بسازند که از این حقوق غیر انسانی آن ها حمایت کند. در نتیجه، انسان های خلاقی که فرصتی کوچک برای رهایی از گرسنگی دارند، چاره ای جز فرار از سپهر بازاری که آن ها را به صفر تبدیل میکند ندارند. آن ها هم که می مانند یا باید مطابق عرف های رایج صفر و یکی عمل کنند و بر گرده ی دیگران سوار شوند، یا بر این وضعیت بسوزند و بسازند.
تفکر بدوی، بیماری مزمن تفکر پیچیده ی صنعتی ایران است که غفلت از ساماندهی آن موجب شده است ایران دچار فسادهای اقتصادی و تقلیل اغلب خدمات اجتماعی و صنعتی به پول سازی و تمرکز ثروت و قدرت شود. یقیناً هر صنفی که نتواند وقایع پیش رو را بسنجد یا از آن بترسد و سنجش آن را هم وا گذارد، از تفکر صفر و یکی و نگرش اخلاقی ناشی از آن رنج می برد و تنها چیزی که می تواند انجام دهد، کنارگذاری صورت مسئله و در کنار آن، غلبه بر ناتمامیت و تصرف اموال است.تفکر بدوی، صفرو یکی، سلطه گر بر طبیعت تا در حد تخریب و مقاوم در برابر تغییر است و جویندگان تغییر را به مثابه ی اهریمن و شیطان تلقی می کند.
نتیجه ی این تفکر مزمن بدوی، موجب شده است ایران به صورت یک قمر مصرف کننده ی صنعتی تبدیل شده و تنها افرادی در آن رشد می کنند که بتوانند بر مواهب و مزایای بازار تصرف داشته باشند. چنین گروه هایی را هم سازمان هایی نظارت می کنند که اگر خود اسیر چنین بیماری مزمنی باشند، یقینا در بازی بازاری وارد شده و به رقابت با آن خواهند پرداخت. چیزی که در دخالت بخش دولتی بر بخش خصوصی و ساخته شدن بخش های عمومی به شدت زیاد ناشی از تصرف سیستم های صنفی متمرکز دیده می شود. اما این همه، نتیجه اش به پوچ شدن قدرت صنعتی و خلاقیت منتهی شده و موجب زوال جامعه و شکل گیری تضادهای انسانی بسیار بر سر تصرف منابع خواهد شد.