چند وقتی است جهان شاهد افزایش عضویت زنان در گروه های تروریستی در کشورهای مختلف است. بوکو حرام از زنان برای انجام انفجارهای انتحاری استفاده می کند. جراید بین المللی نشان می دهد که نقش یک زن در جریان حوادث شارلی ابدو پررنگ بوده است. تصویر جنگجویان زن سیاه پوش بدون چهره ی داعش نیز مدتی است عادی شده و هر روز شاهد فرار دختران جوان از تمام نقاط جهان برای پیوستن به تروریست های داعش هستیم که با وجود کنترل های شدید امنیتی در کشورهای فرستنده، هم چنان ادامه دارد. الشباب نیز به تازگی عضوگیری از زنان را آغاز کرده است.
وجود زنان در گروه های تروریستی پدیده ای جدید است. اگرچه نقش زنان به عنوان نیروهای اطلاعاتی و جاسوسی در جهان به رسمیت شناخته شده است (برای نمونه در جنگ جهانی دوم زنان نقش بسیار برجسته ای هم در جنگ و هم در انتقال اطلاعات ایفا کرده اند) و بسیاری از کشورهای جهان از زنان در نیروهای نظامی و امنیتی کمک گرفته می شود، اما تصویر زنان به عنوان عضو گروه های تروریستی افراط گرا، پدیده ی چندان آشنایی نیست.
نوشتههای مرتبط
دو پرسش در این جا مطرح می شود که در این نوشتار به اختصار به آن ها می پردازم. یکم، چرا گروه های تروریستی مانند بوکوحرام و داعش که با ایدئولوژی های به شدت جنسیتی که اساسا بر پایه ی مردسالاری مطلق و تحقیر بی پروای زنان است، اکنون زنان را در میان نیروهای خود پذیرفته اند؟ و دوم، چرا زنان به این گروه ها ملحق می شوند؟
برای پاسخ دهی به پرسش اول ابتدا به پاسخ میا بلوم استاد دانشگاه ماساچوست استناد می کنم که کتابی در مورد رشد حضور زنان در تروریسم جهانی نوشته است. جذب زنان در گروه های تروریستی در راستای چند هدف اصلی است. اولین هدف، که در ارتباط مستقیم با برداشت سنتی اعضای این گروه ها از نقش زنان است، در ارتباط با انتقال نسلی باورهاست. این گروه ها به خوبی به این امر واقف اند که اگر بخواهند قدرت خود را در طولانی مدت حفظ کنند نیازمند نیروهای جوانی هستند که این باورها به آنان منتقل شود. بنابراین اولین کارکرد زنان در این گروه ها بازتولید و ایجاد نسل های جدید است. به همین جهت، نرخ بازتولید عموما در میان این گروه ها بالاست (مانند داعش) و اگر به دلیل نداشتن فضای جغرافیایی ثابت، مجبور به حرکت باشند و نتوانند زنان را همراه خود ببرند نسل جدید خود را با ربودن یا جذب مردان و پسران جوان از مناطق مورد حمله تامین می کنند (مانند بوکوحرام).
به علاوه، داعش در یک پیغام ویدئویی اینترنتی از زنان (یا به قول خودشان خواهران) داوطلب دعوت می کند که به آن ها بپیوندند. این پیغام به خصوص زنانی که توانایی پخت و پز و دوخت و دوز دارند را مورد خطاب قرار می دهد. هر چند اشاره می کند که در فعالیت های نرم افزاری و جنگ فیزیکی نیز به کمک آن ها نیاز دارد. بنابراین یک نیاز ساده ی آشکار به انجام امور پیش پا افتاده مانند پخت و پز (که تقریبا به طور جهانی فعالیتی زنانه محسوب می شود) وجود دارد. ایده این است که در حالی که مردان در جبهه ها به جنگ و فعالیت های مهم تر ادامه می دهند، زنان در پشت صحنه تامین کننده ی لوازم آسایش شان باشند. بنابراین باز با یک تفکر سنتی پیرامون نقش زنان مواجه هستیم.
اما زنان تنها در پشت صحنه حضور ندارند و در فعالیت های تروریستی به شکل مستقیم نیز مداخله می کنند. یک دلیل آشکار استفاده از زنان در این گروه ها، نداشتن نیروی کافی است. این گروه ها زمانی که نتوانند به میزان کافی عضوگیری کنند و از بیرون در معرض تهدید جدی باشند، حتا در شرایطی که زنان را جنس دوم و فاقد توانایی نظامی تصور کنند از آنان به عنوان مهره های ضعیف استفاده می کنند. این نیروهای بی مقدار قابلیت این را دارند که مانند سربازان شطرنج فدا شوند. حضور زنان و دختران جوان در عملیات های انتحاری بوکو حرام در نیجریه نمونه ای از همین رویکرد است. ضمن این که رهبران این گروه ها به این نتیجه رسیده اند که دختران کمتر از مردان در معرض سوء ظن قرار می گیرند و می توانند به راحتی در فضاهای مورد نیاز نفوذ کنند.
از طرفی، یک توضیح دیگر برای به کار گرفتن زنان در این گروه ها، به طور غیرمستقیم به تفکرات قالبی و به برداشت های رایج فرهنگی در اجتماعات زمینه بر می گردد. در یک اجتماع سنتی اگر گروهی تروریستی زنان را به عضویت بپذیرد، به نوعی پیغامی غیرمستقیم به مردانی می فرستد که در آن عضو نمی شوند. پیغام این است: شما از زن ها هم ترسوتر و ناتوان ترید. در واقع یک سازوکار شرمگین سازی در میان وجود دارد که نوعی تاکتیک روان شناختی اجتماعی برای تحریک مردانی است که در عضو شدن در گروه تردید دارند یا می ترسند. هدف این است که این دسته از مردان با مشاهده ی زنان به خود بگویند «اگر زنان می توانند، ما هم حتما می توانیم».
بعد دیگر مساله، پیوستن داوطلبانه ی زنان به گروه های تروریستی است. این اتفاق در حالی می افتد که شواهد بسیاری از کشتار، تجاوز، سوء استفاده، ازدواج های اجباری، ختنه، فروش به عنوان برده و … پیرامون زندگی زنان تحت حاکمیت داعش وجود دارد. محدودیت های اجتماعی، پوششی و فضایی تنها بخش کوچکی از این خشونت هاست. سازمان ملل متحد تخمین زده است که داعش تاکنون دست کم ۱۵۰۰ دختر و پسر جوان را به عنوان برده به فروش رسانده است.
با وجود همه ی این خشونت ها تخمین زده شده است که دست کم ۱۰ درصد از کل افرادی که تاکنون به نیروهای داعش در سوریه و عراق ملحق شده اند زنان هستند. کشورهای اتحادیه اروپا که زنان مهاجر عموما از آن ها خارج شده و به سوریه می روند گزارش کرده اند که دست کم حدود ۶۰ زن فرانسوی، ۵۰ زن بریتانیایی و ۴۰ آلمانی به نیروهای داعش پیوسته اند و این تنها سر کوه یخ است زیرا آمار درستی از این مهاجرت ها وجود ندارد.
در مورد چرایی وجود و رشد این روند مهاجرتی، گمانه زنی های بسیاری وجود دارد. یک مساله ی خیلی مهم که باید در نظر گرفته شود این است که میانگین سنی این زنان بسیار پایین است. اگرچه رقم دقیقی در این زمینه وجود ندارد ولی اخبار جراید جهانی نشان می دهد که بیشتر آن ها در رده سنی ۱۳ تا ۲۰ قرار دارند و تعداد معدودی در دهه ی سوم زندگی خود هستند. بنابراین آن چه با آن مواجه هستیم، همیشه یک روند عقلانی تصمیم گیری که با هزینه-فایده کردن همراه باشد نیست. بلکه گاهی نوعی واکنش احساسی ناگهانی است.
نحوه ی عضوگیری داعش از میان زنان اروپایی در این زمینه قابل توجه است. عضوگیری زنان که به شدت بر ابزارهای اینترنتی متکی است توسط زنان دیگر از درون مرزهای اشغال شده توسط داعش صورت می گیرد. این یک تاکتیک کارامد است چون زنان به یکدیگر راحت تر اعتماد می کنند. این زنان، با استفاده از پیغام های ویدئویی وعده هایی مانند ازدواج با مردان جوان جنگجو، زندگی در سایه ی یک خلیفه، «اجر الهی» در صورت مرگ همسر و تولید فرزندان برای ادامه ی راه پدران، دختران جوان را راضی به مهاجرت می کنند. زنانی که عضوگیری می کنند دختران جوان را خواهر خطاب کرده و به آن ها وعده ی زندگی بهتر در کنار خواهران دیگر را می دهند. احساساتی کردن و ایجاد حس کاذب احساس مسئولیت از مکانیسم هایی است که استفاده می شود و به نظر اثربخش می اید چون روند این مهاجرت ها به قدری سریع بوده است که برخی از شاهدان گزارش می کنند که بسیاری از تروریست ها اکنون می توانند بیش از یک همسر اتخاذ کنند.
واقعیت این است که برای نوجوانان دختر مسلمان در کشورهای اروپایی، که احتمالا به دلیل نژاد، قومیت و به خصوص مذهب در فضاهای عمومی و در اجتماع خود احساس تعلق ندارند، زندگی در یک جامعه ی مسلمان (به ادعای گردانندگان آن) وسوسه انگیز است. به علاوه این دختران، به دلیل سن کم و بی تجربگی عموما اطلاعات کمی از سیاست و روابط بین الملل دارند و فقط جذب ایده هایی می شوند که به شکل ماهرانه ای به آنان منتقل می شود. این دختران سپس عکس هایی از جنگجویان جوانی دریافت می کنند که داوطلب ازدواج با آنان هستند. تصاویری که احتمالا تفاوت چندانی با تصویر قهرمان گونه ی رمبوها و راکی های سینمای هالیوود ندارد زیرا در برگیرنده ی همان نوع خشونت مردانه ای است که مدت هاست در فرهنگ غربی ایده آل دانسته شده و تقدیر و تحسین شده است.
بی خبری خانواده های دختران جوانی که به تروریسم جهانی می پیوندند از گرایش های رادیکال فرزندانشان موید این مساله است که باید دلایل گرایش زنان به تروریسم را هم در مبدا تولید تروریسم و هم در زمینه ی مهاجرفرست جست و جو کرد.
آن چه به اعتقاد من بدیهی است این است که رشد روزافزون زنان تروریست به هیچ عنوان به وجود گرایش های برابری گرایانه ی جنسیتی در این گروه ها و یا در اجتماع جهانی (آن طور که شاید فمینیست های جریان لیبرال توضیح دهند) بر نمی گردد. زنان این بار نیز، چنان چه با اشاره به کارکردهای تعریف شده برای آن ها در گروه های تروریستی نشان دادم، همانند روندهای دیگر موجود در تاریخ، البته با سازوکارهای متفاوتی، قربانی جنگ ها و ایدئولوژی های قدرت طلبانه می شوند.
ایمیل نویسنده:
rahbari.umz@gmail.com