پروژه توسعه دانشگاه تهران که بیش از ۲۰ سال است در دستور کار دولتهای مختلف قرار گرفته، در ماههای اخیر بسیار مورد توجه فعالان و مدیران شهری قرار دارد. اگر بپذیریم که این پروژه مانند هر پروژه دیگری منافع گروه ثروت و قدرت را دنبال میکند و بنابراین گروههایی را از فرآیند تولید فضای شهری طرد میکند، آنگاه سؤال اینجاست که فعالان شهری میبایست منافع چه گروهی را دنبال کنند و صدای چه گروهی را در حوزه عمومی بلند کنند؟ این مسأله یک سؤال پیشینی دارد که: اساساً مسأله پروژه توسعه دانشگاه تهران را چگونه میبایست صورتبندی کرد؟ اینها پرسشهایی است که دغدغه این یادداشت است.
کنشگری در مسأله پروژه توسعه دانشگاه تهران، مانند کنشگری در هر مسأله دیگری، نیازمند تحلیلی سیاستورزانه از فرآیندها، نیروها و روابط تولید فضای شهری در آن است. در غیر اینصورت عمل صِرف و حضور در محله بدون داشتن ساختار فکری منسجم نتیجهای نخواهد داشت جز به دام افتادن در نیروها و روابطی که در کمین هستند تا از این آب گِلآلود سود ببرند. در مسأله طرح توسعه دانشگاه تهران، بخشی از مالکان، بنگاههای مسکن و بسازبفروشهای منطقه این دام را پهن کردهاند و «احترام به مالکیت خصوصی» را مطالبه اصلی حرکت جمعی مطرح میکنند که قانون نیز تمام قد از آن دفاع میکند. این گروه از مردم از آنجا که در قالب نظم موجود مطالبهای را مطرح میکنند به راحتی میتوانند نظر نیروهای در قدرت را نیز با خود همراه نمایند و خودشان تبدیل به یک گروه قدرتمند شوند و تنها صدای بلند از جانب «مردم» باشند، درحالیکه گروههای متنوعتری از افرادی که مستقیم و غیرمستقیم زیست روزمرهشان از این طرح آسیب دیده است وجود دارند و دوباره صدای آنها شنیده نخواهد شد.
این موضوع یکی از آسیبهای مهم کنشگران شهری و تسهیلگران اجتماعی است که تنها با یک هدف شروع به فعالیت در محله میکنند و اینکه صدای «مردم» را که تاکنون شنیده نشده است را بلند کنند. این دیدگاه ناشی از نوعی رویکرد بیطرفانه است که کنشگر شهری یا تسهیلگر اجتماعی را بیرون از «مردم» فرض میکند که قدرتی دارد تا بتواند بدون هیچ قضاوتی صدای «مردم» را بلند کند. اما در عمل این تریبون به دست گروههایی میافتد که بهدنبال منافع ناشی از سوداگری هستند. درحالیکه عرصه کنشگری عرصه منازعه است و کنشگر یا تسهیلگر چنانچه بخواهد در این عرصه بیطرف باشد بدون شک میدان را به نیروی مقابل واگذار خواهد کرد چرا که «مردم» بسیار متنوع هستند و منافع متنوعی را دنبال میکنند و قطعاً بخشی از این «مردم» نه بهدنبال ارزش مصرفی بلکه به دنبال ارزش مبادلهای فضای شهری هستند. به عبارت دیگر، مرز میان قدرت و مردم طردشده آنجایی است که زیست روزمره گروهی به نفع سرکوب سیاسی و سوداگری اقتصادی مورد تجاوز واقع میشود و نیروی متخاصم فراتر از نهادهای رسمی قدرت، تا بخشی از «مردم» نیز ادامه دارد چرا که نیروی متخاصم نه صرفاً از مجرای قوانین و نهادهای رسمی بلکه از مجراهایی که ارزشهای انسانی را درون «مردم» تغییر میدهد نیز به نفوذ خود ادامه میدهد و بخشی از «مردم» را ناخودآگاه یا خودآگاه با خود همراه میکند.
نوشتههای مرتبط
بنابراین عرصه کنشگری عرصه بیطرفی نیست بلکه عرصه منازعه برای بازپسگیری فضای شهری به نفع زیست شهری یا همان ارزش مصرف است که نیازمند تدقیق مرزبندی درون خود «مردم» است. این مرزبندی نیازمند بیطرف نبودن کنشگران شهری است که خودِ آنها را نیز تبدیل به بخشی از «مردم» میکند نه بیرون از «مردم»؛ اما بخشی از «مردمی» که مطالبه آنها ارزش مصرفی فضای شهری (زیست شهری) است نه ارزش مبادلهای آن (احترام به مالکیت خصوصی). عرصه تسهیلگری نیز عرصه بیطرفی نیست اما دستگاه فکری نئولیبرال از آنجا که در دو دهه اخیر تمامی مفاهیم را به نفع خود مصادره کرده است، تکنیکهای تسهیلگری را نیز به نفع خود به نحوی مصادره کرده است که در نهایت هدف تسهیلگری در جوامع تنها بهبود معیشت «مردم» در نظم موجود است و تسهیلگر بهجای سوژه سیاستورز به یک متخصص تقلیل یافته است که چرایی و چگونگی آن در این مجال نمیگنجد.
با این مقدمه پاسخ آنی به پرسش پیشینی که مسأله پروژه توسعه دانشگاه تهران را چگونه میبایست صورتبندی کرد، این خواهد بود که میبایست بهگونهای صورتبندی کرد که نیروهای متخاصم بالقوه و بالفعل به زیست شهری در محدوده این طرح بازشناسی شوند و مسیر اصلی کنشگری از آنها جدا شود. همچنین پاسخ آنی به پرسش اصلی که فعالان شهری میبایست منافع چه گروهی را دنبال کنند این است که منافع گروهی را که زیست شهری آنها ناشی از این نیروهای بالقوه و بالفعل متخاصم مختل شده و خواهد شد.ادامه یادداشت به شرح و بسط این دو پاسخ پرداخته است.
طبق مشاهدات و بررسیها دو نیروی متخاصم در این نزاع قابل شناسایی است. نیروی متخاصم بالقوه (در مقیاس ملی) که در طرح توسعه دانشگاه تهران دخیل هستند که از متعلق به آن نحله فکری هستند که به نئولیبرالیسم در ایران شناخته میشوند و معتقدند که دانشگاه باید درآمدزا باشد و اقتصاد دانشبنیان یگانه راه توسعه در ایران است و به مدت بیست سال نهتنها به مالکیت خصوصی ساکنان تجاوز کرده بلکه از طریق تخریب و رهاسازی زمینهای داخل بافت زیست شهری را از ساکنان گرفته و محیطی تولید کرده است تا ساکنان فرار را بر قرار ترجیح دهند. اما اینجا مرز میان متخاصم و طردشده نیست بلکه یک نیروی بالفعلی (در مقیاس ملی) در پشت درها به کمین نشسته است که خطر آن به مراتب از نیروی بالقوه بیشتر است چرا که در یک دهه اخیر توانسته خود را بسیار فربه کند و آن بورژوازی مستغلات است و اصولاً یکی از مهمترین نیروهایی که تاکنون در کل شهرمانع بالفعل شدن نیروی متخاصم اول شده همین بورژوازی مستغلات است که انباشت و چرخه سرمایه (هدف نیروی متخاصم اول) را به انباشت و چرخه خطرناکتری به نام رانت شهریشده تبدیل کرده است. به زبان ساده، اگر نیروی نئولیبرال خطرناک است نیروی رانتجو خطرناکتر است. نکته مهمتر اینکه اگر نیروی اول کل ساکنان را از فرآیند توسعه خود حذف کرده است نیروی دوم بخش اعظمی از مالکان را با خود همراه کرده است که از قضا تنها صدای این گروه از ساکنان بلند شده است. بنابراین میدان نزاع سه جبهه درهمتنیده دارد: جبههای که به دنبال تولید نئولیبرال فضای شهری است، جبههای که به دنبال تولید رانتی فضای شهری است و جبههای که در این فضا زیست میکند. تحلیل نیروها و روابط این درهمتنیدگی پیشنیاز کنشگری است به نحوی است که بتواند حق بر شهر را تحقق بخشد یعنی خلق فضای زیست توسط کسانی که از آن استفاده میکنند؛ گروهی که طردشدگان هر دو جبهه اول هستند یعنی مستأجران، مالکانی که قصد فروش یا هرگونه معامله ندارند و میخواهند در خانه خود زندگی کنند، خردهفروشیهای محلی و آنهایی که به دانشگاهیان خدمات ارایه میدهند، دانشجویانی که در این محله زندگی میکنند، کتابفروشیها و بسیاری دیگر از گروهها که شناسایی آنها نیازمند تحقیق گسترده در محل است.
با توجه به این رویکرد، ملغی کردن پروژه توسعه دانشگاه تهران میبایست به سمتی باشد که طرح ویژهای برای این محدوده با در نظر گرفتن تقویت زیست شهری از طریق مشارکت ساکنان تهیه شود که کنشگران شهری در این مرحله نقشی بسیار حیاتی بازی میکنند تا تریبون آن بخش از ساکنانی باشند که زیست آنها توسط دو نیروی متخاصم مورد تعرض واقع شده است. به عبارت دیگر این پروژه از آنجا که برخلاف میلیونها پروژه شهری دیگر که در خفا تهیه میشوند، علنی شده است فرصتی است برای کنشگران شهری و نیروهای برنامهریز کشور تا مدلی بدیل از برنامهریزی در حوزه عمومی را تمرین کنند، بنابراین در درجه اول از تمام توان باید استفاده کرد تا نقدهای وارد بر این پروژه به نفع منافع رانتجویان مصادره نشود. لذا اینکه از چه سویهای پروژه نقد میشود و صدای چه گروهی از ساکنین بلند میشود بسیار استراتژیک و سیاستورزانه است و نمیتوان بیطرفانه عمل کرد. از آنجا که متولی این طرح دانشگاه تهران است و دانشگاه داعیهدار «عقل ممیز» جامعه برای نیل به زیست بهتر است لذا مهمترین موضع در جهت ملغی کردن طرح پیش کشیدن تناقضات طرح با مبانی و اصولی است که دانش روز برنامهریزی دنبال میکند و از طریق آن زیر سؤال بردن مشروعیت دانشگاه تهران به سبب تهیه و اجرای این طرح. موازی با آن میبایست گروههایی که مسأله زیست شهری دارند و ساکن محدوده هستند شناسایی و اقدامات لازم برای شبکهسازی و تبدیل زمزمههای آنان به صداها را انجام دهد. در این مسیر با نهادهای قدرت رایزنیهای لازم در جهت ملغی کردن طرح صورت پذیرد و پیشنهاد جامعه مدنی با توجه به حساسیت پروژه مذکور برای تهیه یک طرح ویژه با مشارکت گروههای مختلف تدوین گردد. همچنین فضاهای رهاشده از طریق برگزاری رویدادهایی با مشارکت ساکنان به فضاهای فعال تبدیل شوند و مثلاً نقاط ارزشمند از لحاظ زیست اجتماعی در محله مشخص شوند. اینها نمونه فعالیتهایی است که کنشگران برای تبدیل شدن به نیروی سوم در منازعه بر سر فضای شهری در طرح توسعه دانشگاه تهران میتوانند انجام دهند. صرف رایزنی با نهادهای رسمی و متحد کردن مالکان نتیجهای جز مصادره فضای شهری توسط بورژوازی مستغلات نخواهد داشت. بدون شک این مجموعه فعالیتها توسط یک گروه امکانپذیر نیست و از آنجا که پروژه توسعه دانشگاه تهران موضوع خوبی برای تمرین کنشگری سیاستورز در حوزه عمومی است پیشنهاد میشود گروههای متنوعی از فعالان شهری در این موضوع همکاری نمایند تا بتواند شبکهای از فعالیتهای جمعی را بسیج کرد و آن را به سرانجامی رسانید که بتواند روند برنامهریزی شهری در کشور را تحت تأثیر قرار دهد.