انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

کم سوادی ابزاری برای صنعتی‌تر شدن و توسعه بیشتر!

آموزش رایگان و همگانی هدفی در جهت ایجاد فرصت برابرِ تحصیل برای همه‌ی فرزندان جامعه بود که البته به دلایلی که مهم‌ترین آن وجود نابرابری در جامعه است هیچ‌گاه به هدفش دست نیافت. در یک جامعه‌ی طبقاتی حتی در شرایطی که آموزش رایگان برای همه فراهم است بسیاری از کودکان از تحصیل بازمی‌مانند چرا که برقراری آموزش برابر، رایگان و غیر طبقاتی در یک جامعه‌ی طبقاتی و نابرابر با موانعی عینی و ساختاری مواجه است. علاوه بر وضعیت معیشتی خانواده‌ها و ناگزیری بسیاری از کودکان برای رهسپار شدن به بازار کار عوامل دیگری نظیر سرمایه‌ی فرهنگی پایین این خانواده‌ها باعث باقی‌ماندن این کودکان در مراحل پایین تحصیل می‌گردد. در چنین جوامعی امکان ایجاد فرصت برابر برای زندگی، تحصیل و اشتغال وجود ندارد و بیشتر افراد در طبقات پایین جامعه در شرایط طبقاتی پدرانشان باقی می‌مانند و امکان تحرک طبقاتی رویایی است که افراد اندکی آن را تجربه می‌کنند.

علاوه بر آن در یک جامعه‌ی نابرابر و طبقاتی دولت‌ها که مدافع این وضعیت هستند سیستم آموزشی موجود را در جهت تقویت نابرابری و درونی کردن آن برای کودکان تنظیم می‌کنند. همیشه مدارس و آموزش ابزاری در دست حاکمان برای درونی کردن هنجارهای غالب و سرکوب ذهنی افراد بوده است. سیستم‌های آموزشی موجود با اجتماعی کردن کودکان با هنجارهای غالب و پذیرش جایگاه فروتر در جامعه و پذیرش نقشِ بی استعداد، تنبل و کم تلاش برای وضعیتِ بدِ افراد در طبقات پایین جامعه به بقای جوامع موجود و پذیرش آن کمک نمودند. این مدارس سعی دارند به کودکان بیاموزند که شرایط یکسان برای همه مهیاست و اگر کسی پیشرفت می‌کند ناشی از تلاش و همت خود اوست و آنکه باز می‌ماند مقصر خودش است. او می‌آموزد که پدرِ کارگرش قربانی یک ساختار نابرابر نیست بلکه یک مقصر است که زندگی سختی را برای خودش و فرزاندنش به ارمغان آورده است.

اما در همین ساختار نابرابر و طبقاتی همانگونه که تلاش برای دستمزد بالاتر همواره یکی از خواسته‌های مزدبگیران بوده است آموزش رایگان و برابر نیز همواره به عنوان یک خواسته مطرح بوده است. همان‌گونه که نمی‌توان انکار کرد که تلاش کارگران برای مزد در زندگی و مزدشان موثر بوده است نمی‌توان انکار کرد که آموزش رایگان نیز در زندگی کودکان این جامعه موثر بوده است. در یک جامعه‌ی طبقاتی آموزش رایگان نمی‌تواند مشکل بی‌سوادی و کم سوادی طبقات پایین جامعه را حل کند و در همین سیستم نیز بسیاری از کودکان از تحصیل باز می‌مانند و اکثر فرزندان در این طبقات نمی‌توانند به تحصیل در مدارج بالاتر بپردازند. اما حذف این آموزش رایگان فجایعی جبران‌ناپدیر برای طبقاتی‌تر شدن جامعه و حذف هرگونه رویای تحرک طبقاتی را به همراه خواهد داشت. در ادامه به این مهم پرداخته خواهد شد که در شرایط کنونی در جامعه‌ی ایران از نظر فرادستان دیگر نیازی به تحصیل همگانی و باسواد شدن همه‌ی جامعه نیست و قرار است تحصیل و آموزش خصوصاً در سطح دانشگاهی به انحصار طبقات بالا درآید و تخم آموزش رایگان نه تنها برای همیشه برچیده شود بلکه باسواد شدن طبقات پایین جامعه نیز به امری محال تبدیل گردد.

در شرایط فعلی برای همه واضح است که خصوصی سازی مدارس و تجاری شدن آموزش در ابعاد مختلف به سرعت در حال انجام شدن است. پروژه ای که ابتدا در دانشگاه‌ها به اجرا درآمد اکنون به همان شکل در مدارس در حال وقوع است. اما آنچه در اینجا به آن پرداخته خواهد شد نه ابعاد این امر بلکه دلیل انجام این امر در مدارس است. سوالی که به آن پرداخته خواهد شد این است که چرا نباید کودکان از آموزش رایگان بهره ببرند؟ پاسخی که تا کنون به این امر داده شده طمع بخش سرمایه دار برای سود بیشتر است که سعی دارد در بخش آموزش نیز شانس خود را برای کسب سود بیشتر بیازماید و از سوی دیگر دولت با این کار سعی دارد هزینه‌های خود را در این بخش کاهش دهد و از دادن خدمات به جامعه شانی خالی کند. این پاسخ درستی است و از سال‌ها قبل با پذیرش سیاست‌های نئولیبرالی از سوی دولت‌ها کلید خورده است اما آنچه امروزه شاهدیم چیزی فراتر از خصوصی سازی و تجاری کردن آموزش است و پروژه‌ای است که به نظر می‌رسد بعد از مشاهده‌ی جمعیت عظیم بیکارِ تحصیل‌کرده در حال اجرا شدن است.

نگاهی به آمار فارغ‌التحصیلان در سطوح مختلف دانشگاهی و بیکاری خیل عظیم تحصیل‌کردگان در جامعه حقایق بیشتری را در این زمینه برایمان آشکار می‌کند. جمعیت عظیم بیکارِ تحصیل کرده نشان می‌دهد که این جمعیت بیکار فراتر از نیاز جامعه است و برای دولتمردان نیز سخت نبوده است که پی ببرند نیازی به این همه تحصیل‌کرده -که نمی‌توانند برای آنها شغلی ایجاد کنند- نیست. تنها کارکردی که وجود جمعیت بیکار برای صاحبان سرمایه و دولت‌ها دارد پایین نگه داشتن دستمزدهاست. اما با توجه به نیاز بیشتر جامعه برای نیروی کار در سطح کارگری، لزومی وجود ندارد که جمعیت بیکار را از سطح کارگری به سطوح بالاتر بکشانند. جمعیتی که به دلیل صرف کردن بخشی از زندگی اش برای تحصیل توقعات بالاتری را در بازار کار دنبال می‌کند. از سوی دیگر ماندن جمعیت بیکار در صف مشاغل پایین به مراتب منافع بیشتری را برای سرمایه‌داران به ارمغان می‌آورد. در جامعه‌ای که قرار است در آن رشد صنعتی با جذب سرمایه‌گذاران خارجی با تکیه بر نیروی کار ارزان به وقوع بپیوندد نیاز محدودی به جمعیت بیکار از نوع تحصیل کرده وجود دارد و نیاز اصلی جمعیت عظیم بیکارِ کارگری است که می تواند چرخ این صنایع را بچرخاند. به دلیل بیشتر بودن نیاز به نیروی کار در سطوح پایین‌تر نیازی به ارتش ذخیره در سطوح بالاتر نیست و به نفع سرمایه‌گذار و دولت‌هاست که ارتش ذخیره‌ی بیکار را در سطح کارگری نگه دارند و به این شیوه نیروی کار ارزان در این بخش را تأمین کنند.

همچنین تاکید دولت بر تقویت بخش فنی و حرفه‌ای و کاردانش و چشم‌انداز برنامه پنجم توسعه برای سوق دادن ۴۶درصد از دانش‌آموزان به هنرستان‌ها بیان‌گر نیاز بیشتر به نیروی کارِ کارگریِ ماهر و نیمه ماهر است. هدایت تحصیلی انجام شده در پایه نهم و سوق دادن اجباری دانش آموزان به سمت هنرستان‌ها و حذف هدایت تحصیلی از مدارس غیر انتفاعی نیز مهر تایید دیگری بر احساس ضرورت این امر برای دولتمردان بود.

بنابراین در شرایطی که نیاز است درصد خاصی از افراد به تحصیل در مدارج بالا بپردازند بهتر است دیگران فقط در سطح دیپلم باز بمانند؛ آن هم به این دلیل که کودکان هنجارهای غالب را درونی کنند و در سطح متوسطه نیز اندکی آموزش‌های مهارتی را برای برعهده گرفتنِ مشاغل رده پایین فراگیرند و به همین دلیل نیاز است که جمعیت زیادی از دانش‌آموزان به سمت رشته‌های مهارتی سوق داده شوند.

اما این پایان ماجرا نیست و حقیقت امر آنجایی آشکار می‌شود که مشخص گردد این پروسه برای راه افتادن چرخ صنعت و رشد و پیشرفتِ بیشترِ سرمایه، بیسوادی و کم سوادی را برای کدام بخش از جامعه به ارمغان خواهد آورد. حقیقت این است که دیگر نیازی نیست تا فرزندان فقیر و طبقات پایین جامعه با سواد شوند و بهتر است کسانی بخش تحصیل‌کرده‌ی بازار کار را تآمین کنند که خودشان می‌توانند هزینه‌ی تحصیلشان را بپردازند و همچنین سودی را نصیب سرمایه‌گذاران در بخش آموزش کنند. از سوی دیگر با فراهم بودن امکانات بهتر آموزشی در مراکز آموزشی خصوص با هزینه‌های بالا برای کودکان خانواده‌های ثروتمند این بخش از جامعه است که علاوه بر توان پرداخت هزینه‌های تحصیل در دانشگاه می‌تواند صلاحیت علمی برای ورود به دانشگاه را کسب کند.

آنچه در این روند اتفاق می‌افتد این است که بخشی از فرزندان طبقات پایین به دلیل نیازهای معیشتی قبل از وارد شدن به پروسه‌ی تحصیل به سمت بازار کار بی‌مهارت پرتاب می‌شود و سرنوشت‌شان چیزی جز کودک کار تا نیروی کارِبی‌مهارتِ غیرمولد و ارزان نخواهد بود. اما بخش دیگری که بیشتر شامل فرزندان مزدبگیر بالاخص کارگری می باشند تا سطح دیپلم و به احتمال زیاد در هنرستان‌ها به تحصیل خواهند پرداخت. بنابراین پروسه‌ای که در حال اجرا شدن است کودکان طبقات پایین را بیش از پیش از تحصیل محروم می‌کند و فقط کودکان طبقات بالا شانس تحصیل و راه یافتن به سطوح بالاتر تحصیل را دارند و همین میزان تحصیل‌کرده‌ی ‌دانشگاهی نیاز جامعه برای نیروی کار تحصیل‌کرده را تامین می‌کند. نیروی کار باسواد را طبقات بالاتر و نیروی کار بی سواد و کارگری را فرزندان طبقات پایین تأمین خواهند کرد.