انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

عشق یخ زده

مخاطبین Frozen چه کسانی هستند؟ بسیار ساده انگارانه است اگر انیمیشن Frozen را تنها ویژه نوجوانان بدانیم. درونمایه عشق که در این انیمیشن به شکلی مبسوط و از زوایای متعدد مورد بررسی قرار می گیرد دایره مخاطبان این انیمیشن را از بزرگسال تا شعاع کودکان بالای پنج سال گسترش داده است. از سوی دیگر تأکید ویژه این انیمیشن بر نقش کلیدی پدر و مادر در درک درست مفهوم عشق نزد کودک، سبب می شود تماشای این انیمیشن به شدت به بزرگسالان پیشنهاد شود.

ارزش این انیمیشن در شناخت و درک متقابل کودک و والد از هم، در کجاست؟

برای بزرگسالان امروز کلمه و مفهوم عشق همچون بسیاری مفاهیم انتزاعی انسانی به کلمه ای کلیشه ای و دیرهضم تبدیل شده است. «بزرگسال امروز» آنقدر خیانتها و بیوفائی ها و رنگ و پوست عوض کردنها را در عشق دیده؛ آنقدر نابودی عمیق ترین و صادقانه ترین عشقها را توسط و تحت تأثیر واقعیات روزمره و پیش پاافتاده به چشم خودش دیده که دیگر کمترین اعتمادی به این واژه ظاهر فریب ندارد. برای بیشتر بزرگسالان، عشق منحصر و متعلق به رؤیاهای خوش دوران نوجوانی ست. تأثیر منفیی که «نگاه عاشقانه» در زندگی بی رحم ماشینی و پول محور بیشتر بزرگسالان امروز داشته به قدری بیشتر از منافعش بوده که بیشتر آنها ترجیح می دهند تا آنجا که ممکن است کودکان و نوجوانانشان را از این مفهوم فرانسانی دور نگاه دارند. به عقیده برخی، عشق خطرناک ترین و گمراه کننده ترین ابزاری ست که می توان در اختیار کودک و نوجوان گذاشت تا او بتواند با آن در زندگی وحشی اما به شدت واقعی امروز با کمترین هزینه و تاوانی زندگی کند. انیمیشن Frozen به طور صریح و روشن به مقابله با چنین نگاهی می رود. عشق در همه اعصار و تاریخ بشر امری حیاتی بوده و هست و حتی امروز این الزام بیشتر هم شده است. و انیمیشنFrozen برای اثبات این ادعای بزرگ، راه سختی در پیش دارد و خوشبختانه در بیشتر جاها در تحقق این مهم موفق است.

دو خواهر با یک تفاوت بزرگ؛ یکی شان به شدت معمولی و دیگری به شدت خاص و عجیب! این تفاوت آشکار، سبب جدایی و فاصله روزافزون دو خواهر می شود. «السا» خواهر بزرگتر واجد قدرتی جادوئی و مادرزادی در دستانش است. دستان او با هر چیز تماس بگیرند یا به هر چیز اشاره کنند آن را به یخ تبدیل خواهند کرد. این «یخ زدگی» غیرقابل مهار و خطرناک، این استعداد ناخواسته و بدون استفاده، سبب می شود تا پدر و مادر مرتکب اشتباهی شده؛ السا را از دنیای پیرامون از جمله خواهر کوچکترش «آنا» جدا کنند. سکانس «حادثه در بازی دو خواهر کم سن و سال» اشاره به بحران اصلی انیمیشن است. هنگامی که السای کوچک با قدرت جادوئی اش برای خوشحالی خواهر کوچکترش آنا، مدام برف و یخ می سازد؛ ناگهان پایش بر روی یخ لیز سر می خورد. نتیجه این لغزش ناخواسته، اصابت پرتو جادوئی دستان السا به سر آناست. طره ای از موهای آنا در اثر این حادثه سفید می شود. و او بدین شکل، به صورتی نمادین و واقعی صاحب جزئی از یخ زدگی حال و آینده خواهرش السا می شود.(طره مو آنا نقره ای رنگ می شود.)

ظرافتی کهFrozen واجد آن است از همینجا آغاز می شود؛ بر سر «عشق والدین به فرزند» چه آمده؟ آنها چرا باید دختر بزرگشان را به خاطر قدرتی خارق العاده محکوم به تنهایی کنند؟ آیا همین تصمیم نابه جا زمینه ساز گسترش یخ زدگی به قلب و جان و روح السا نمی شود؟ تمرکز ظاهری انیمیشن Frozen بر دختر کوچکتر-و البته معمولی- داستان است. قهرمان ظاهری این داستان اوست. این اوست که باید مشکل گره اصلی زندگی خواهرش را حل کند. به موازات رشد سنی دو خواهر و با فاصله گرفتن بیشتر و بیشتر آن دو، دومین عشقی که در این داستان حضورش را کمرنگ و محو شده می بینیم «عشق خواهری»ست. در روزهای پر التهاب نوجوانی آنا این نیاز بزرگ را مهار زده؛ او که با تمام وجود خواهان ارتباط با خواهر بزرگش است از اینکه همیشه پشت در بسته اتاق آلسا عز و التماس کند خسته شده است. السا برای او تنها یک خاطره شیرین کودکی بیش نیست. خاطره ای که بازهم با دخالت بزرگسالان نصف و نیمه مانده است. خاطره ای نیمه واقعی از باهم بودن دو خواهر و حذف واقعیت جادوئی بودن دستان السا، یعنی حذف دانستن علتی که پدر و مادر به دلیل آن دو خواهر را از داشتن همدیگر محروم کرده اند.
در ادامه انیمیشن، پدر و مادر؛ پادشاه و ملکه سرزمین «آردن» بار دیگر-این بار ناخواسته و غیر عمدی- آخرین تأثیر خود را بر دو خواهر می گذارند. پادشاه و ملکه در یک سفر دریائی غرق شده و می میرند! نکته جالب، بررسی تأثیر مرگ پدر و مادر بر حالات و سرنوشت دو خواهر است. این مرگ نه تنها تأثیر منفی و عمیقی بر السا و آنا ندارد بلکه سبب می شود تا دو خواهر بخت تغییر سرنوشت محتوم خود را پیدا کنند. بخت ورود به دنیایی که تا پیش از این، از پا گذاشتن به آن منع می شدند. پادشاه و ملکه آنقدر درگیر خود و اموراتشان بودند که تنها «نبودنشان؛ نبودن دائمی شان(مرگ)» می توانست فرصتی برای رویارویی با زندگی واقعی را به دختران بدهد. Frozen در اینجا زنگ خطر به جایی را بیخ گوش پدر و مادرها به صدا در می آورد.
اما «عشق به جنس مخالف» همان عشق سومی ست که در این انیمیشن به عنوان جایگزین دو عشق پنهان ابتدائی یعنی عشق والدین به فرزندان و عشق خواهرانه معرفی می شود. فقدان دو عشق بزرگ در زندگی آنا سبب می شود تا او آرزوی عشق سومی را داشته باشد. آنا غرق در تنهائی آرزوی رسیدن مرد رؤیاهایش را دارد. مردی که بتوان در اولین نگاه عاشق او شد. مرگ پادشاه و ملکه، ناگزیر به سلطنت رسیدن دختر بزرگتر (السا) را به همراه دارد و به تبع آن باز شدن دروازه های قصر به روی مردم شهر! آنا در همان گام نخست مرتکب خطایی -که براحتی قابل پیش بینی هم هست- می شود. او یک روزه عاشق شاهزاده ای خوش سیما و خوش رفتار از کشوری بیگانه؛ به نام «هانس» که برخلاف نامش اصلاً هم صادق نیست؛ شده و با او قرار ازدواج می گذارد. این اشتباه آنا و اصرار او به انجام آن سبب به دردسر افتادن ملکه جدید(السا) می شود. السا که می خواهد آنا را هشیار کرده و او را از تصمیم عجولانه اش منصرف کند؛ ناخواسته در موقعیتی قرار می گیرد تا پیش چشم همه مردم شهر از قدرت جادوئیش استفاده کرده و همه چیز را تبدیل به یخ کند. راز دستان خارق العاده السا در بد موقعیت و بد جائی، پیش همگان فاش می شود.
این انیمیشن تأمین کننده کدامین نیازهای کودک یا والدین است؟

تعلیق و معما. مخاطب همان اوائل انیمیشن می داند که «کریستف» پسرک یخ فروش و یاریگر آنا در مسیر جستجوی السا(پس از برملا شدن راز دستان یخی) عشق واقعی آناست. اما وقتی کریستف به خاطر زنده ماندن آنا؛ او را به قصر بازمی گرداند تا شاهزاده هانس او را در آغوش گرفته و با بوسه خود طلسم یخ زدگی را بشکند. مخاطب در تعلیق «عشق به تأخیر افتاده کریستف و آنا» حیران می ماند. تعلیق دوم جائی ست که پس از خیانت هانس به آنا؛ مخاطب شاهد تلاش کریستف برای رسیدن دوباره به آنا و بوسیدن اوست. آنا نیز همه تلاشش را می کند تا خود را به کریستف برساند. همه این تلاشها در میان توفان برف انجام می گیرد. رسیدن دو عاشق و معشوق علی رغم دشوار بودن شرایط، بسیار محتمل است. این پیش بینی مخاطب هم نزدیک به تبدیل شدن به واقعیت است که در چرخشی درخشان، آنا در موقیت انتخابی بزرگ قرار می گیرد. این بار بین انتخاب دو عشق واقعی و نه دروغین! عشق به پسری که حاضر شده از جانش هم برای او بگذرد و عشق به خواهری که از کوچکی دوست دارش بوده است. در لحظه ای که هانس بیرحمانه خبر دروغین مرگ آنا را با السا می دهد؛ توفان – که از درون السا نیرو گرفته- به یکباره فرو می نیشند. آنا در آخرین لحظات زندگیش دو عشقش را در دو مسافت مساوی از خودش می بیند. به سمت کدامیک برود؟ آنقدر که موقیت انتخاب آنا غافلگیرانه هست؛ انتخاب او دور از ذهن نیست. آنا السا را انتخاب می کند و با قرار دادن جسم یخ زده خود میان او هانس، مانع فرو آمدن شمشیر هانس بر سر السا می شود.
پویائی و هیجانهای مثبت! حادثه های پی در پی؛ چه به قصد شوخی چه در اثر «به خطر افتادن شخصیت های محبو» اتفاق بیفتند؛ برای مخاطب جذابند. حادثه واجد حرکت؛ ظرفیت شوخی و البته عنصر غافلگیری ست. Frozen مملو از چنین حادثه هایی ست. سکانس برخورد اول آنا و شاهزاده هانس در قایق و سقوط هانس در آب، حرکت شبانه آنا و کریستف در میان جنگل برفی و حمله گرگها به آنها، صحنه حمله غول برفی به کریستف آنا و «اولاف آدم برفی» و دیگر صحنه های فراوان مشابه.
شخصیتهای جذاب این انیمیشن-به خصوص برای مخاطب کودک- به احتمال زیاد اولاف آدم برفی، گوزن و «ایرن» ها خواهند بود. اولاف که همان آدم برفی دست ساز دو خواهر در زمان خردسالی شان است؛ به خاطر خروجش از دنیای ذهنی دو خواهر و زنده شدنش توسط السا، عشق عجیبش به تابستان و همچنین جدا شدن اجزاء بدنش که قابلیتهای دیداری و شنیداری زیادی را ایجاد کرده می تواند برای هر مخاطبی جذاب باشد. ایرن ها نیز همینگونه اند؛ آنها که در واقع سنگ هستند بامزه و پرشگفتی اند. سنگهای پر خزه ایی که دوست آدمهای تنها و درمند هستند.
پاسخ به نگرانی هایی که والدین احتمالاً پس از تماشای Frozen به آنها دچار می شوند؟

قدرت جادوئی «السا» و این تصور که جادو دور از واقعیت است و حتمی سبب بال و پر گرفتن باور به خرافات در نزد کودک و نوجوان خواهد شد! این نگاه نخ نما را نه تنها والدین، که بیشتر بزرگسالان، نسبت به افسانه ها و اسطوره ها که به زعم آنها فقط به درد سرگرم کردن کودکان می خورد؛ دارند. غافل از اینکه اساطیر و قصه های عامیانه چکیده تاریخ بشر هستند؛ چکیده کشفیات و باورهای بارها محک شده و در شرایط مختلف مورد تجربه قرار گرفته شده.* ساده انگاری ست اگر قدرت دستان السا را در همان سطح آرزوهای کودکانه باور کنیم و بگوئیم قدرت السا تجسم آرزوهای اغراق شده در داشتن قدرتی خارق العاده است. اگر قدرت جادوئی السا در انیمیشن Frozen که در دستهای او خود را نشان داده قدرت خیالین نیست پس آن را می توان به چه چیز تعبیر کرد؟ به جای حدس و گمانهای بی پایه و اساس بهتر است در خود انیمیشن پاسخ را جستجو کنیم. برای اینکار گام به گام به السا و قدرتش نزدیک می شویم: السا این قدرت را از کجا آورده؟ پاسخ انیمیشن ساده و سر راست است: این قدرت خدادادی و مادرزادی ست! جنس خاص و شاید تا حدودی ترسناک این توان و استعداد السا نباید ما را گمراه کند؛ چرا که استعداد نقاشی کردن، ساختن و ترکیب وسایل و اختراعات جدید، نواختن پیانو و ویلون همه این استعدادهای خدادادی و مادرزادی اولین نمودشان در دستان کودکان موهوب است. شاید چون ما و مردم شهر آردن از جمله پدر و مادر السا فایده و لطف وجود این استعداد خدادادی را درک نمی کنیم در نتیجه آن را باور نمی کنیم. پس عیب از استعداد یخ ساز دستان السا نیست ایراد از تجربه و باور محدود و اندک ماست. اما این همه ماجرا نیست؛ انرژی های نهفته در زندگی واقعی پیرامون ما کم نیستند. پس عجیب نیست اگر السا واجد یکی از این انرژیها باشند. Frozen در انتهای قصه اش، استفاده موجهی از انرژی به ظاهر هولناک السا را نشان می دهد. جائی که او در میانه تابستان برای مردم کشورش استیج سرسره بازی می سازد. یا برای اولاف آدم برفی که بزرگترین آرزویش زندگی در تابستان و زیبائیهای آن است؛ ابری اختصاصی و همیشگی خلق می کند تا او آب نشود. پس برخلاف تصور کلیشه ای و سطحی آغازین، انرژی السا نه تنها عجیب نیست که بسیار محتمل و کارا و مفید هم هست.
هول انگیز بودن مواجهه دو دختر با مرگ ناگهانی و همزمان پدر و مادر! مقوله مرگ از سری مسائلی ست که همواره والدین از اینکه کودکانشان را با آن مواجه کنند هراس دارند. در این انیمیشن مرگ به ناگاه بر سر والدین دو دختر فرود می آید و آنها را می رباید. چهره مرگ در این انیمیشن زشت نیست. بلکه به شدت معمولی و پیش پا افتاده است. واکنش دو دختر نیز معقول به اندازه است. پذیرش مرگ عزیزان وقتی براساس واقعیت باشد خیلی راحتتر خواهد بود. دروغ گفتن و حتی نگفتن واقعیت؛ این دو، خطر و بحران بزرگتری از خود مرگ هستند. بهترین و درست ترین رفتار در مواجهه با پرسشها و هنگام برهم خوردن تعادل کودکان و نوجوانان در مواجهه با پدیده هایی چون مرگ؛ دادن پاسخ متناسب با سطح درک و میزان اصرار او به پیگیری موضوعات مرتبط با پرسشش-در اینجا مرگ- است.**
بیش از حد معمول بی باکی و جسور بودن خواهر کوچکتر «آنا» در مواجهه با خطرات! این نگرانی در نزد والدین بدیهی ست. اما آیا آنا براستی به اندازه ای که نشان می دهد بی باک است؟! جا به جای انیمیشن خلاف این اثبات می شود. اتفاقا برای اینکه تصویر بهتری از آنا داشته باشیم می بینیم که آنا جسور هست اما بیشعور نه. بی تجربه هست اما باهوش هم هست و از اشتباهاتش عبرت می گیرد. آیا آنا اعتماد بیجا می کند؟ بله پاسخ این پرسش مثبت است و این اعتماد ضربه مهلکی به او می زند. حتی جائی که آنا به کریستف اعتماد کرده و از او می خواهد شبانه او را به قله کوه ببرد باز اعتماد بیجا می کند اما هدف اخلاقی انیمیشن درست همین است: «نمایش قهرمانی که به جای کودک شما مرتکب اشتباه می شود.» کودک شما با تماشای اشتباهات قهرمان داستان وارد آزمایشگاه امنی می شود که خودش آزمایشگر آن نیست؛ بلکه قهرمان انمیشن به جای او جسارتها و تهورات را مرتکب می شود.*** در انتهای مطمئن باشید وقتی کودکتان با نتیجه سنگین این جسارتها مواجه می شود در رفتار و تصورات خود تجدید نظری اساسی و مثبت خواهد کرد.
زنده شدن اولاف آدم برفی؛ تجسم خاطرات خوش کودکی دو خواهر؛ سبب بازگرداندن مخاطب نوجوان به دوران بچگیش می شود! وجود اولاف آدم برفی صرفاً به دلیل این نیست که کفه کمیک انیمیشن با کفه دلهره و تراژدی آن برابری کند. اولاف یادگار اثبات کننده رابطه صحیح و اصلی دو خواهر است. اولاف تجسم روح پیوند دهنده دو خواهر است. به اطمینان می توان گفت اگر پدربزرگ ایرن ها خاطرات خوش – از جمله خاطره اولاف- را از ذهن آنای کوچک پاک می کرد؛ باز کردن گره سرنوشت دو خواهر به تقریب محال می شد. از سوی دیگر اولاف آدم برفی تلنگری به همه آدمها چه بزرگسال و چه کودک است. عشق اولاف به تابستان -در اوج نادانی دوست داشتنی کودکانه اش- رمز بقای عشق در این دنیا است. اولاف تجسم مجموع آرزوها، عهد و پیمانها و ثمره تلاشها و رازهای دو انسان -در اینجا دو خواهر- است. پس نه تنها زنده شدن اولاف آدم برفی، کودک ما را به بچگی اش باز نمی گرداند که باعث افزایش تجربه او و انسانی تر شدن رفتارش می شود.
ارتباط کودک شما با انیمیشن Frozen چگونه خواهد بود؟

درک کودک خردسال بسیار عمیقتر از این است که تنها صدا و تصویر را بفهمد. پرسشهای فلسفی او از این انیمیشن چه بسا- نادانسته- از نوجوانان نیز عمیق تر باشد. پرسشهائی چون: چرا آنا السا را نمی بیند؟ چرا السا در را باز نمی کند؟ السا چرا ملکه شد؟ چرا همه شهر زیر برف رفت؟ پدر و مادر آنا و السا کجا رفتند؟ السا چرا برای خودش قصر یخی ساخته؟ آنا چرا مدام یخ می زند( منظور این است که چرا یخ زدن آنا تدریجی اتفاق می افتد؟) هر کودکی بنا به تجربه و شرایط محیطی خود از Frozen آن را به تمامی و زبان خود درک خواهد کرد.
کودکان بالای پنج سال به بالا در درک و فهم بیشتر لحظات این انیمیشن با مشکل مواجه نخواهند شد. مگر بخشهائی که انیمیشن خود پاسخ و توجیه صریح و روشنی برای آن نداده باشد. چرا آنا هیچ تلاشی برای پی بردن به دلیل ممنوعیت ملاقاتش با السا نمی کند؛ ممنوعیتی که پدر و مادرشان وضع کرده اند؟ اولین گیجی و گنگی که به احتمال زیاد کودک مخاطب Frozen با آن مواجه خواهد شد دلیل انفعال آناست. مگر نه اینکه آنا عاشق خواهرش الساست. مگر نه اینکه السا همیشه زمینه شادی و خوشحالی آنا را فراهم می آورده؛ پس قطع یکباره ارتباط نباید برای آنا مهم باشد! چرا ما نمی بینیم آنا بخواهد دلیل منع ملاقات با السا را بفهمد؟ چرا نمی بینیم از پدر و مادرش دلیل این منع را جویا شود؟ همین نگاه نسبت به السا اما به شدتی به مراتب کمتر هست؛ چون پرهیز دلسوزانه السا از ملاقات با آنا آن هم به خاطر آسیب ندیدن آنا قابل توجیه است. اما عشق خواهری این میان چه می شود! ما تا جوانی دو دختر، هیچ تلاش و کوششی برای شکست یا دور زدن این منع نمی بینیم. و عجیب نیست اگر کودک رابطه خواهری را گنگ و مبهم می بیند. این نکته به خصوص وقتی حائز اهمیت می شود که انیمیشن در انتها می خواهد بر این رابطه تأکید بزرگی کرده، آن را به عنوان نکته اصلی به مخاطب معرفی کند. صرف بسنده کردن به نماد «در» همیشه بسته برای کودک کافی ست تا بفهمد که این ارتباط محال و غیرممکن است؟! اگر بدانیم برای کودک محال و غیرممکن وجود و معنا ندارد؛ در این حالت، پاسخ این پرسش چیست!
در رابطه با مخاطبین نوجوان، سومین ابهام مربوط به خود الساست. چرا السا تا رسیدن به سن مناسب احراز مقام پادشاهی هیچ اقدامی برای مقابله با مشکل اساسیش- دستهایی با قدرت جادوئی- که او را از همه علایق زندگیش محروم کرده نمی کند! کودک علاقه مند است شخصیت مورد علاقه اش و خصوصیاتی که او را متمایز می کند بیشتر بشناسد. پس از حادثه آسیب دیدن آنا بر اثر غفلت السا، مخاطب دوست دارد ببیند السا با استعداد عجیب و غریب دستانش چه می کند؟ در تمام سالهایی که السا پشت در بسته محبوس بوده با آن دو دستش چه می کرده؟ از آنها نفرت داشته؟ با آنها چیزی ساخته؟ آیا سعی کرده از شر آنها خلاص شود؟ این قدرت خارق العاده چه تغییری در شخصیت و رفتار او ایجاد کرده؟ و همه اینها چرا؟ انیمیشن تنها بخش کوچکی از این پرسشها را در پرش زمانی بزرگی که انجام می دهد و طی دو سه سکانس کوتاه که از کودکی به جوانی السا می رسد؛ پاسخ می گوید. انیمیشن در این گذر زمان طولانی به ما می گوید شخصیت السا عوض نشده، رفتارش کمی خوددارانه تر شده؛ از عشقش به آنا ذره ای کاسته نشده و عجیب تر از همه اینکه هنوز تکلیفش به قدرت جادوئی دستانش مشخص نشده است!!
منابع:

* و *** کودکان به قصه نیاز دارند(کاربردهای افسانه و افسون)،برونو بتلهایم، کمال بهروزی کیا، نشر افکار، ۱۳۸۴

** رواشناسی رشد(سفر پرماجرای کودک)، پاول اس.کاپلان، مهرداد فیروزبخت، نشر رسا، ۱۳۸۱