انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

کشمکش‌های توسعه پیرامونِ حوض سلطان

آثاری که دیدِ قم وتهران محو می‌شوند.

تاریخ و گذشته و انهم از نوعِ حافظهِ دریغ یادی ، شاید ابداع و اختراع امروزیان وشروعش بسی بعد از پیدایش کتابت و نگارش باشد. نوشتن و خواندن، قدرت و فرصت  تامل و اندیشیدن را به بشر و گذشته و گذشتگان و بازماند هایش داد. در دنیای فن الوده  مدرن، مآثر و نمودهای کهن به سرعت  محو میشوند یا به زیر ِ تلِ برگ و دفتر  خاطرات و اوراق تاریخ می روند. برای نیک نظر کردن در دیروز و تاریخ و البته در خویش، باید سفر کرد و از متن شهریِ بیگانه شونده از ما و خویش،  به حاشیه و برون هم نگاه و گذر کرد. شاید هر مرده ریگ و اشارت و واحه و نقطه ای ، افقی شود به سرای نور و روشنی وخورشید.

خروج از تهرانِ ابرشهر، مسیرها را به کمربند جنوبی تنگ و باریکی می کشاند که  رباط کریم و کهریزک را به ورامین متصل می کند. به موازات  جاده کمربندی ، ریلهای آهن، سوت و کور و بر زمین گرم و کم رستنی جنوب تهران، پهن و یله شده اند. آن سوتر و دورتر از پالایشگاه و زمین های سرسبز خیرآباد و خاکهای پر خاطره شهرری، جز بیغوله های تفکیک زباله و کوه پلاستیک به چشم نمیخورد. هزاران تن پسماند پلاستیکی جمع اوری شده این کلان شهر مصرف زده الاینده، در این گتوها، دپو و انبار و تفکیک میشوند وچرخاننده حیات و روزی فقرایِ پراکنده  این شهر میشوند. این اخرین مرز جنوب تهران است که به پلاستیک و نایلون و پلیمر هایی ختم میشود که تجزیه ناپذیرانه، سراسر خاک را بجای گیاهان خودرو، دربر گرفته اند.

آب و سبزی، عطیه روستاها و ابادی های دسترنج کشاورزان  این مسیر جنوب ری تا ورامین است. از تپه میل و چال بهرام  و طرخان و طالب اباد تا قرچک و ورامین و پیشوا.  طی طریق با تماشای سرسبزی و اب و نیزارها  همراه میشود. آدینه ای  فروردینگانی از سال۱۴۰۰، و شروع قرن نو . گندمزارها و کشتزاران سبز ، و در اختیار باد و رقصان از نسیم خنک بهاری و عطراگین و فرحبخشِ هوا و فضایند. گویا روح خیام، بر سرهایمان به اهتزاز درامده که :  این سبزه که امروز تماشاگه ماست/تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست؟  رستنی های روح بخشِ روبسوی ما گوییا، لبالب از ارواح رفتگان و خاک شدگان دیروزند و اعمال و عواطف و نیاتشان  رقص کنان با جامه ای تناسخ فام، در خوشه و ساقه و کلاله و گرده این گلها و سنبله ها در نوسان و جنبش و چینش هستند.

خط راه اهن به موازات ما حاشیه قرچک و ورامین را دربر گرفته و در معاشرت کانالهای آبی که اینک به فاضلاب و پساب سیاه و عفن، نزدیک میشوند، فضا و زندگیِ حاشیه ای را هم مانند همه شهرها  وشبه مدرنیسم جهان سومی، به همراه و ارمغان  تیره روزان آورده اند. راهمان را از کشتزارهای  جنوبی و منتهی به  چرمشهر و شاهراه  گرمسار- قم بر می گزینیم. شاید در خیال و عمل، مست عطر و جان و روح در اهتزاز  طبیعتِ روستایی این مسیر شویم که با گذر از ریلها و قاسم ابادو احمد اباد وسط ودیگر  خالصه های بازمانده اربابی  و خرابه های  خشتی اغاز می شود که تبدیل به  کشتزارهای شاید محافظ شده اند. خاطره بهاری این مسیر سرسبز در سالهای قبل از ذهن ودل رخت بر نبسته، اما گویا اینک قصد تکرار واحیا ندارد. علی رغم هفته و روزهای آغازین  سال ، نشاط و خرمی اش  را ان نیست که انتظار داشتیم. درختان و گندمزارها سبزند و به زندگی قیام کرده اند وسلام داده اند، اما آن خرمی و رعونت وشادی دلچسب در انها نیست.در نوای بنان «آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود/چشم خواب آلوده اش را مستی رویا نبود.»

توگویی  طبیعت هم از شادی و سرخوشی بشر اثر می پذیرد و از حرمان و فسردگی و درماندگی او  ترکش و لت می پذیرد و در خود فرو می رود و ازهدیه و نثار و بیرون دادن محصول و پرباری و پر جانی، سرباز می زند.  آبها روانند،اما نه جوشان و خیزابی؛ حشرات پران و غران و پرکارند اما نه در حیرانی و زیبایی؛ و درختان سرسبز و بر پایند اما نه در دلربایی وشادابی…؛چشمانِ دل و روح ما، پذیرا و همدلِ بهار و طبیعت شاداب نیست. خرامان و خودرو نشینانه، با آخرین گونه ها و دار و درختچه های سرسبز دشت ورامین، وداع می کنیم تا تن و حرکت درسیاره  را به اتوبان و سرعت و برهوت بسپاریم. اینک در  دوردست هایِ لم یزرع، مارِ سیاه جادهِ قیراندود که هرلحظه در چمبره سراب می افتد، خودروهایی را دربر گرفته که مسیر قم تا گرمسار و سمنان را صفیرکشان به ساعتی میپیمایند. ان سوی این شاهراهِ آسفالته که چندسالی است بر  روی راه باستانی قم به ری و ورامین، سر براورده، کهنترین کاروانسرای ایران، بازمانده است. دیرگچین، یا کراشیر(گرد/کرده اردشیر)، با پلانی مربعی و جان بدر برده از عهد ساسانی، تنها و در بسته و بی مراجعه کننده، عروس معماری کویر وتنها بنای  مجاور بیابان و  دریاچه نمک و حوض سلطان شده است(بقول قدما میان سیاه کوه و کرکس کوه. و ساخته شده به دست یهودیان عمالقه یا اسرای رومی انوشیروان( قمی ، ۱۳۸۵).

اما چه کسی باور می کند این کویر و برهوتِ مجاور به  دشت کویر، میزبان تالاب و رود و پرنده و خزنده و دوزیستان و حیات وحشی کم نظیر باشد. در فاصله دیرگچین تا روستای تاریخی کاج ،و در این خط سیر شاهراه و اتوبان امروزی، تالاب کوه مره( واقع در دریاچه حوض سلطان) با آبهای سرچشمه گرفته از رود شور تهران(فشافویه) و بارانهای فصلی با اتوبان  به دو نیم شده و بهشت جانوران و پرندگان آبزی و کنار آبزی شده است.کمی جلوتر  قمرود با عبور ازقم  از حاشیه حوض سلطان  واز شمال شرقی قم می گذرد ودر رودی خشک شده در امروز  به دریاچه نمک در شمال شرقی کاشان و آران می ریزد. این رود باستانیِ انار باری، در اینجا به حدود مقصد و مصب می رسد و اخرین برکات و نعمات کوه های گلپایگان یا صیمره  کهن را تقدیم این زمین های خشک و تشنه  می کند و حیات می افریند. کسی چه می داند قم با این دریاچه شور حوض سلطان و کوه مره آن ، سلطان تالاب هاست( ۶ تالاب سرسبز حوض مره، تالاب نمکی و شور حوض سلطان، تالاب دایمی از چشمه های فصلی و باران بهشت معصومه  درحاشیه منطقه نفتی و آرامستان و۳کیلومتری  قم، تالاب غدیر در دشت مسیله و منطقه نفتی سراجه،تالاب گنبد نمک مجاور کوه نمک و تالاب دریاچه نمک  مجاور کاشان که قبلا از رودهای قمرود، قره چای (برامده از ساوه) ،کرج، جاجرود و شور (از تهران) پر می شده  و دربرگیرنده گسل های مرنجاب، راوند و سیاه کوه است. سایت  حفاظت محیط زیست قم ) . اما نمودهای خشکسالی به چشم می خورند. چرا که در سالیان قبل با هر باران، حاشیه جاده غلغله زاغ و زغن و مرغان  آبزی و حواصیل و قورباغه ها بود که لابلای نیزارها و باتلاق ها و پشته ها و چشمه ها، نغمه بیداد سر می دادند. اینک این مسیر بسیار کوچک و کوتاه واندک شده است و با پشت سر نهادن  رود قمرود، باز کویر  است و خاک و برهوت.جایگاه  عوارض اتوبانی که حکم باجگذاری و طمغاجی های گذشته را در شکل و شمایل گاه الکترونیک دارند، به مسافر خبر از پایان ازادراه و نزدیکی به کهن شهر قم می دهند. اما در این مسیر گویا خاک، یکباره منقلب شده و از بیابان به کشتزار بدل میشود. نخست روستاهای کویری و کم جمعیت و گاه متروک و سپس روستاهای با قلاع اربابی و حتی اسامی سلطانی برپهنه خاک، ابادیِ خاک  شده اند(قمرود،قلعه باجی سلطان، ملک اباد، قشلاق ملک قلعه و….).

بر کنارِ این عوارضی و گمرکِ ترددها وترابری ها، کاروانسرای سنگی(سلجوقی) و مجاورش قلعه ای  خشتی(اشکانی) جای گرفته اند و تقریبا  بر روی خویش  اوار شده اند و  اثر تاثیر بار و فر و شکوه دیروز  و معماری کهنشان باقی نمانده، وبا اسکلت خرابه و ویرانه  خودنمایی می کنند( وچقدر در اثار پیرامون حوض سلطات تشابه برقرار است:قلعه و کاروانسرا کنار هم،خشتی و سنگی بودن بنا مانند کاروانسرا سنگی سلجوقی و علی اباد خشتی در انسوی حوض یا دو عمارت پل دلاک و…). دو مکان محمد اباد و کاج (که علی رغم نامبرداری در اکثر متون کهن در عصر اسطخری قرن۴ بی سکنه  معرفی شده) درنقشه  معرف  نامجای این قلاع عظیمند.  اما عظمت و شکوه قلعه وکاروانسرای  محمد اباد را باید با حضور و خشوع بازدید دریافت.کاروانسرای سنگی مستطیلی، با ایوانهاو اتاقها و طاقهای ضربی انهم با سنگ و گل و ساروج، زیبایی تقارن، طاقها وستون و پی های سنگی و هندسی با ۸ برج دیده بانی و چندین حصار تو در تو شکوه و تلاش و اندیشه سازندگان فراموش شده اش را وامی نمایاند که  ان را بر روی تپه این بلندی ها ودر محاصره صحرای خشک امروز و بدور از آب بنا کرده  و برپا داشته بودند و اینک آیندگانِ در تمدن و تکنولوژی ، از فکر و همت و غیرت  وعزم شایسته برای نگهداری این میراث گران بار از تاریخ و تلاش و در پیچیده از مردمان ارمیده  و زیسته در انها چندان برخوردار نیستند. ستونها و سقف های باشکوه در گذر زمان و علیرغم مرمت هایی چند در ایام گذشته،سقوط کرده و  سر بر صحن قلعه یا کاروانسرا ساییده اند. مارمولک ها جستان و خیزان بر روی دیوارها در حرکتند و جنبش و تحرک ما مسافرین غریبه و خاصه خانواده های اتراق کرده در صحن و مشغول طبخ جوجه کباب  وپیک نیک را رصد می کنند و انسانها در چشمان خیره و وق زده انها  در ظلِ گرما، چونان غاصبان  ناسپاس«قلعه خزندگان» به بیگانه و راز و نابخردان هستی بدل شده اند. اخر کدام انسان فکور و قدردان و تاریخ ساز، میراث گرانبهای خویش را به ثمن بخس، رهایِ باد و باران و طبیعت و جانوران می کند تا در زیر بار زمان سرخم کند و آوار و آواره نیستی و نابودی شود. دو سازه عظیم از دو دوره  ساسانی و سلجوقی  که روستای کاج کنارشان را جاودانه تاریخ و سیاحان کرده، اینک به زانو درآمده اند و غریبانه و حتی بی نام و نشان و عاری از تابلو حفاظت و مرمت سر بسوی خاک و نابودی دارند. گویا در عصر ما سازه های مهندسی و جاده ایِ آگنده از آهن و لاستیک ، ارزشی بیش از هزاران سال میراثِ خاکی میلونها انسان دارند. این دو مکان باستانی باتوجه به نزدیکی به عوارضی با سیاستگذاری درست و حتی در غیاب بودجه های بعضا اندک میراث، بعنوان یک پیوستِ مسولیت اجتماعی شرکتِ سازنده و بهره بردار اتوبان(که عموما مالکیتش دراز مدت است) قابل حفظ می گردید. می شد با ایجاد یک بوستان و استراحتگاه ، این سایت به محل بازدید و جلب توجه و مدنیت بخشی به انها بدل شود و این میراث در فراموشی را با حضور گردشگران از مرگ و نیستی ر هاند. درست همانند روستای بی کاج کنارش که در گذر تاریخ بارها متروکه شده،اما اینک حتی با اب شور هم به یمن فرصت جاده  وترابری این اتوبان رونق ساخت و ساز روستایی گرفته است.

 

کاروانسرای سنگی و قلعه خشتی محمداباد/کاج بهار۱۴۰۰

فاجعه چنگ اندازی و استثمارِ طبیعت و تاریخ توسط بشر تکنیک زده، پایانی ندارد و در هرگوشه و مسیر رد پایش بازهم هویداست. کوه سفید و روستای همنام مجاورش که یکی از بالهای هویت طبیعی منطقه قمرود است،تقریبا  دیگر نشانی از کوه ندارد. اگر کوه نمک و کوه سفید را در دو سوی قم، پایه های( ژئوتوریسمی)  سپید و روسپیدی  این  شهر که کهن ترین تاریخ مکتوب را در ایران دارد بدانیم ، اینک و با ویروس استخراجِ سنگ که بر جان این کوه افتاده، سالیانی دیگر جاده کوه سفید هم معنای هویتی خود را  ازدست داده وزیر خروارها واژه تاریخی محو خواهد شد. آن سوتر خط سیر روستاهایی که در خاک حاصلخیز قمرود ودر پیش و پسش، امتداد یافته اند، پذیرای کشتزارهای بزرگ جو و گندم و یونجه اند. قمرود که از بامسماترین  روستاهای این بخش شرقی قم به شمار می آید، همچون قنوات در سویی دیگر، مرکزیت روستاهایی را دارد که زمانی تیول و ابادی و قلعه خوانین و شاهزاده هایی بوده اند که نامی ترین آن ها قاجاری است. چه قمرود با کاروانسرا و بادگیرهای کهن و زیبا اما در معرض ویرانی،خود معجونی  است از حوادث و ردپای مختص کاشانی وزیر سنجر تا نظام الدین غفاری کاشی ، اولین مهندس المالک ایران بر این منطقه  و کوچاندن و اسکان دادن اقوام  مختلف ترک و کاشی و عرب و بازسازی و خلق معماری های نو.ساختار توسعه اکثر  روستاهای این ناحیه با ایجاد قلعه اربابی و بسط کشاوری و مسکن قابل تحلیل است.قمرود توسعه یافته  تیول مهندس المالک (سازنده اولین هتل یا مهمانخانه مهندسیه قم در ۴ راه غفاری) است که با کوچاندن همولایتی های برزآبادی خود از کاشان و ساخت چند قلعه برای فرزندانش (قلعه مظفری و سام آباد برای پسران و ملک آباد برای دختر) ثمره کار یک مهندس تحصیل کرده غرب  و قاجاری با معماری سنتی و خشتی می شود. اما دیو جاده و اسفالت به هویت کهن روستایی اینجا هم رحم نکرده و خیابان ها بی اندیشه و سرراست از میان خرابه های مساکن و منازل سربه در برده اند و اژدها وار  تاریخ را سوزانده و خاکستر کرده،. طاقچه ها، بقایای طاق ضربی، گچ بری ها و مطبخ های کهن به پیاده رو خیابان های تازه سازی بدل شده اند که اینک در دام سونامی خیابان و پیاده رو سازی و جدول بندی  در ابادی های افتاده اند و می خواهند شمایلی تقلیدی و شبه-شهری بیابند، غافل از آنکه امروز همان بادگیر،حمام، کوچه باغِ خاکی وگذر ِگلی و راههای تنگ و باریک و مالرو و گوشه های دنج  آبادی های دنیا ،هویت ساز و مشخصه کمیاب روستایی اند. جیرجیرک های نالان؛ شانه به سرهای پران و چالاک؛ و گنجشککان  در غوغا، همراه و رِنگ و زنگ موسیقایی و زییایی برای مسافران  عبوری از این دشتها و قریه ها هستند. روستاهایی که گاه یا به همت ساکنان باسواد  از نعمت نامگذاری های ادبی و تاریخی و ملی بر خوردار شده اند(قلعه سلطان باجی) یا اگر بقایای تاریخی و قلاع خود را از دست داده اند با دشت و اب و کشاورزی در زمینه ای مسطح و یکپارچه  و باغهای پسته و فندق هویت می گیرند. درختان نوپایی که تازه از نوبرگها، باروری و سبزی گرفته بودند.

مقصد ما از میان این دشت ها و جویبارهای سبز قمرود، سفر و حضر بر آستان زمان و جاده  های گذشته است: جنوب حوض سلطان و حوض و کوه مره(دو گودال یا «حوض سلطان« و« مره» که سازنده این دریاچه اند).   منطقه  و آبخیزی که  که ظاهرا  آماج کشمکش کارگزاران قجری در کسب تیول ونفوذ و خرج و صرف بودجه راه شوسه قم( مدفن اجدادی قجری)، به تهران( دارالخلافه ناصری) شده بود، به منسوخ شدن و فراموشی راه کوتاه و  سرراست و کهنی انجامید که از قم به پل دلاک و کاروانسرایش، دیر گچین و ورامین(شاخه اول) ،صدر آباد، و عبور از وسط حوض سلطان تا اقامتگاه وکاروانسرای  حوض سلطان،  و گاه علی اباد(برگرفته  و از املاک علی اضغرخان امین السلطان صاحب املاک حاشیه راه ری تهران واولین پیمانکار ساخت آن:ر ک به  رساله ذهبیه یا علی آباد نامه )، کهریزک و ری(مسیر دوم)  می رسید. بعبارتی  تغییرات جاده ای  و توسعه ای حول این دریاچه حاصل نگاه امین السلطان(صدر اعظم و سیاستمدار متنفذ ناصری) برای رونق املاک خویش و در نتیجه ساخت راه جدیدی بوده است که از کهریزک،حسن اباد ( و گذر از رود کرج یا پل شور)،قلعه و کاروانسرای محمد علی خان ،علی اباد(ملک پدری و پررونق و نامگذاری شده بنام وی)،کوشک نصرت، منظریه و عبور از رود ساوه/قره چای  و با گذر از  ایستگاه ومهمانخانه  مهندسیه (ساخته مهندس الممالک غفاری کاشی) به قم می رسید. ظاهرا رودساوه که از شمال تا شرق قم را در بر می گرفت  در شرق قم به قمرود می رسید،بزرگتر می شد و با گذر بسوی مسیله به دریاچه نمک می ریخت .در محل اتصال این دو رود پلی بنام دلاک با دو بنای کریمخانی ایجاد کرده بودند که به نحوی محل ورود به قم از هر دو مسیر کهن و قاجاری حساب می شد.ظاهرا امین السطان باشکستن سد ساوه و افزایش حجم اب قره چای  ولاجرم دریاچه حوض سلطان  باعث نابودی راه قدیم و اجبار به استفاده از راه تازه ساز وی یعنی همین جاده قدیم تهران قم شده است(ر.ک به  مقاله ذیل حوض سلطان در دایره المعارف بزرگ اسلامی،مرادخانی ۱۳۹۸) و او راعامل  به زیر اب بردن مسیر باستانی و از رونق انداختنش می دانند(وزین افضل و قنبری،۱۳۹۰. وزین افضل و اسماعیلی :۱۲۴۱۳۹۰). ماکسیم سیرو در پژوهشهای میدانی  پر ارزش از راهها، کاروانسراها و اثار باستانی دهه۱۳۳۰ ایران و خاصه اصفهان، بر ما منت بزرگی برای  شناخت و حفظ مکتوب انها نهاده است. دریغ که ما نگهداری عینی این اثار را پاس نداشتیم.

 

نقشه ماکسیم سیرو از راههای کهن قم به تهران ،سیرو ۱۹۴۹

پل دلاک با ۱۸ دهنه و۱۵۰ متر بر روی آبِ حاصل از رود قره چای(روان از ساوه) وقمرود(روان از صیمره و گذرکرده از قم )  بسته شده بودو و  به سوی  مسیله و قمرود و دریاچه نمک امتداد می یافت. این دو رود اینک خشک و فصلی شده اند و جز ابرفت و کف رود خشک و بی ابهت چیزی از انها باقی نبود (بعلت ساخت و ابگیری دو سد الغدیر ساوه برروی قره چای و ۱۵ خرداد دلیجان بر روی قمرود/اناربار ). اگر روزی قره چای به حدی از عظمت برخوردار بود که افراد را به عبور از پل دلاک برای رفتن به تهران وا می داشت امروز جز شن و ماسه وخاطرات رو به امحا از او چیز نمانده است.دو عمارت تاریخی مجاور پل  که در عکس های چند سال قبل ثبت ملی شده اند، اینک روی به خاک و ویرانی کامل دارند و دریغ از حتی یک تابلو ثبات و میراث دار فرهنگی. ابتدای جاده کوه سفید به جاده اسفالته روستای قشلاق البرز منتهی می شود  که انتهایش کارخانه شن و ماسه است و رسیدن به این پل کریمخانی و تعمیر شده قجری را با پیمایش حدود چندکیلومتر خاکی  وبدون تابلو نشانگر، باید از ادامه داد. اما برخلاف تصور و عکس و تبلیغات، بقایای مانده این میراث  مهم و گره گاهی قم چیزی نبود جز سه دهنه پل درحال تخریب و عمارات ویران. پلی از سنگ و اجر و دو کاروانسرای معظم و هنرمندانه خشتی در حال ویرانی و مامن  جانوران. در میان این جلکه و بستر خشک رودخانه های قمرود و قره چای  و در حسرت و غم بارگی از مرگ و فراموشی فصلی از تاریخ این شهر و کشور، خودرو  سواری و غیر بیابانی ما  هم بواسطه فقدان جاده مناسب و نبود علایم به گل یا بعبارتی بر خاک و شن  بستر رودخانه می نشیند. چونان استری که از صاحبش اعراض می کند و زانو بر زمین می نهد و از رفتن باز می ماند:  مران یک دم ساربان اشتر ناقه زینب مانده اندر گل/بده ظا لم مهلتی آخر زان که دارم من عقده ها بر دل //… //  در این صحرا ای شتربانا ماندنم آسان رفتنم مشکل

پل دلاک که فقط ویرانه سه  دهنه  آن بازمانده-بهار۱۴۰۰

بقایای دو کاروانسرای مجاور  پل دلاک-بهار۱۴۰۰

چرخها می چرخند و سمند تیزرو ما  بیشتر در خاک فرو می رود و کمتر بر جاده به پیش. گرمای عصرگاهی در این فروردین بسی آزاردهنده شده و کوشش برای سنگ گذاشتن، و خارج کردن چرخها از خاکها عبث است و تشنگی هم بیشتر. ترسی پنهان وجود را فرا می گیرد و صحنه سیلاب و  مرگ و تقلای گذشتگان و (بروایتی)دلاک سازنده پل و کاروانیان سکنا گزیده این خاک پیش چشم رژه می رود(** رک گزارش تاصرالدین شاه از این رودجای).  و چه سیل هایی که این شهر را فرا نگرفته است(گزارش سیلهای بزرگ صفوی،قاجاری و چند سال قبل قم در متون مختلف  امده است). گذشتگان بنیان و ساختار  معابر و راهها را با چشم انداز  و توجه به رودها و تپه  ها  تنظیم می کردند(نگاه تاریخی،جغرافیایی،طبیعی و انسانی به توسعه)،دریغ که امروز رودهایی که ما خشکشان کرده ایم از زیست ما ناپدید شده اند. و آن سوتر بستر رودهای شور و انار بار اینک به  پارکینگ وجاده و خیابان و منوریل و… بدل شده است. ترس ماندن در شب و کویر و گرما را به فرزند نوجوان که خود پیشنهاد زنگ زدن به امداد را می دهد ودر تقلای اوردن سنگهای مسطح کف رود است، منتقل نمی کنم. یاد عکس اولین خودرو گیرکرده در گل اینجا یعنی گریشمن باستانشناس می افتم. اینک ما نیز چون این پل و دو  عمارت همسایه  اش، خراب و زمینگیر زمان و انزوا و پرت افتادگی و بی یاوری شده ایم. هر لحظه انتظار زایر و ناظر و انسانی را می کشیم تا ما را دریابد و امید وکمکی  بخشد و از تل خاک تاریخ و ناامیدی و فراموشی و خستگی به در آرود. ناگهان معجزه ای رخ می دهد و روستا نشینی با موتور از دور سر می رسد و کمک و هلی می دهد و از خاک و گودال شنی بدر می اییم و ازشدت تشنگی، ابهای گرم شده را هم می بلعیم و شاکر او و خداوند کویر میشویم و اوضاع مسافرت و دشت و (جهانگردان) کویرگردانِ کهن را به عینه لمس و تجربه می کنیم. حضور این ناجی روستایی در این بیابان  خلوت نشان می دهد که حفظ میراث فرهنگی دورافتاده و خارج شهر با مشارکت افراد محلی و تبدیل انها به جزیی از هویت ساکنان مجاور آنها میسر است. اگر راههای روستایی و آسفالته این روستاها را از کنار اثار عبور دهیم تا ترابری و ارتباط انها با جهان و علاقمندان راحت تر شود و روستاییان را به نمایندگان وحافظان  ادارات میراث( با کمی اموزش و ارتباط) بدل کنیم ماندگاری انها را علاوه بر ایجاد اشتغال و توسعه روستایی با توریسم و فرهنگ ، تضمین کرده ایم. درحالیکه این مسیر خاکی پرت و دورافتاده را تا جاده اسفالته می پیماییم، هنوز در حرمان و غم آثاری هستیم که چونان سرمایه تاجری در بیابان و ستیغ افتاب و هجوم باران و سیلاب چوب حراج و نابودی خورده اند و هیچ اثری از صاحب میراث را نمی بینیم(روستاهایی چون صفر اباد و ملک آباد مجاور این مکان تاریخی و به آن بسیار نزدیکند اما فاقد جاده آسفاته یا اتصال به این مکانند).  درحالیکه قم صاحب یکی از کهن ترین تاریخ های محلی مکتوب و رجال و دانشمندان بزرگ است و پیوندقم و ری در عهد قاجار ناگسستنی و سرنوشت ایرانِ بعد انقلاب بدون ان بی معناست، این چنین رها و بی صاحب و متولی بودن آثار باستانی وتاریخی آن  ضایعه عظیم است. این اثار هم تا سالی دیگر جز نام نخواهند بود ومعلوم نیست شهری که اخیرا مرکز استان شده.سرمایه معنوی و تاریخی خود رابا افزایش خرابه های فرهنگی، باید از کجا فرا چنگ اورد. ادامه مسیر بسوی اتوبان تهران ودر جاده کمربندی  تاحدی پاسخ این غفلت را در خود داشت. جاده آسفالته مسیر که زمانی بصورت کمربندی در شرق قم به قمرود و قنوات منتهی می شد(و اینک فقط تابلو رادیو معارف آن تازه می نمود) و جز سرمایه های زیر ساختی شهر به شمار می رود در غیاب توجه و نگهداشت و برنامه ریزی جامع شهری و پایش و نوسازی تاسیسات زیر بنایی، فرسوده و نابود شده و اینک با سیلابهای فصلی و گودالهای و چاله های عمیق  در مرحله ویرانی  است. اتوبانهای قم، رونق جاده های فرعی را قربانی بی توجهی به حاشیه ساخته و انگار نه انگار  که این راهها، مسیر عتبات قاجاری بودند وعلیرغم فساد و ناکارامدی، نخستین پروژه های راهسازی و ابنیه بین راهی ایران در اقدامات امین السلطان وبه روایاتی رقابتش با  مهندس المالک غفاری کاشانی شروع شده بود و منجر به تولید اولین تجربه مهندسی و توسعه منطقه ای (بر اساس مستندات رساله ذهاب  یا علی اباد نامه بعنوان. اولین سند مهندسی راه ساختمان) شده بود. اینک در دو سوی قم، مسیله و قمرود ازیک سو، و کناره های حوض سلطان و منظریه تا کهریزک، روح دو شخصیت بعنوان تیولداران  و کارگزاران قجری توسعه قم ، بر این نقطه مهم در جولانند.گویا تقاطع  دلاک  و ورودی کهن قم از تهران، نقطه اوج داستانی بوده است که راه و کاروانسراهای یک عصر را به سو عصر دیگر جابجا کرد و تاسیساتی ساخت  که از قلعه های مظفری قهرود تا اولین  مهمانخانه مهندسیه قم (۴راه غفاری) تا امتداد راه تهران قم و قلعه علی خانی ادامه یافت. اما بناهای این دو کارگزار که یکی نخست وزیری سیاس و مقتول و مدفون در قم و دیگری نخستین مهندس برزابادی کاشان بود، درحال نیستی اند. و ما کمتر از خود و زندگی و کرده های  انها اطلاع داریم و اگر سوار بر توسن واژگان و نوشتار و خاطرات  بودند، زحمت پژوهش و ایندگان را هم کم می کردند. بناهای آباد گرددخراب/زباران و از تابش آفتاب//پی افکندم از نظم کاخی بلند /که از باد و باران نیابد گزند.

 دریای ساوه، حوض سلطان، کاروانسرای سنگی و علی اباد و کنار گرد و دره ملک الموت  و هر انچه از این قلعه و کاروانسراها وراه های سنگ و خاک شده که دیدیم، ظاهرا در پس کاهلی و نابخردی و ناتوانی ما  رو بسوی نیستی دارند و صرفا در کلمات و جملات و میان کتاب ها تجسم  و زیستی خلاق خواهند یافت و به زندگی خود ادامه خواهند داد. واین است معجزه کلام و واژه و نوشتن و کتاب و خواندن. انگاه که یاس و استیصال و ناتوانی از کنش، جهان را فراگیرد، رستاخیز کلمات و نوشتار معجزه می کند و تا ابد جهان های فانی را به دنیای باقی پیوند خواهند زد ولو هزینه آه ودرد و حرمان جانسوز، سوختن معشوق پروانه  در برابر چشمان نویسنده و شمعِ آب شونده وجودش باشد.شاید کلام، زورق نجات ما در این خرابه ها و حوض های مشحون از سلاطین و رعایای نابخرد باشد: ن والقلم و مایسطرون.

ارجاعات

امین السلطان،اصغرخان(۱۳۳۵)،قم، علی آباد نامه یا سفرنامه ذهابیه  در اصل به قلم محمد کاظم خان کاشانی ، به کوشش مدرسـی طباطبایی قم، :حکمت.

** روایت ناصرالدین شاه از اقامت در پل دلاک:

باید رفت به پُلِ‌دَلّاک. صبح از خواب برخاسته رفتیم حمام. رخت پوشیده سوار شدم، رفتم کاروان‌سرای میرزاآقاخانی را تماشا کردیم. چاپارخانه  و آب‌انبار بود. سربازی کفتارِ زنده بزرگی گرفته بود؛ وِلش کردم. قدری از سواره اینانلو آمده بودند، دیده شد. بعد سوار کالسکه شده راندیم. راه کویر است، مثل کف دست. حاجی محمدحسن‌بیک از شهر آمده بود دیشب. پسر حاجی میرزارحیم آمده بود. راندیم راندیم؛ دو سه آهو از سمت چپ آمد رفت به راست، نگرفتند. سه فرسنگی که راه رفتیم، دستِ چپ، توی کویر به ناهار افتادیم. زمین خیلی صاف و خوب بود، قدری اسباب‌بازی با نیزه کردم. یحیی‌خان [و] محقق هم‌ بازی کردند؛ خوب اسب‌بازی کردم. بعد عرفانچی را گفتم نیزه‌بازی کرد، خندیدیم. طولوزون و غیره همه بودند.

بعد از ناهار سوار شده راندیم. دو فرسخی که رفتم به کاروان‌سرای صدرآباد رسیدیم؛ آب‌انبار و غیره داشت، خراب است باید تعمیر شود. از صدرآباد که می‌گذرند، کویر تمام می‌شود. زمین سنگلاخ است و سفت. یک فرسنگی هم رفتم، از ماهورهای کوچک گذشته، جلگه قم و اردو پیدا شد. اردو کنار رودخانه پل‌دلاک افتاده است. من رفتم لبِ رودخانه، دمِ چادر محمدرحیم‌خان، آب زیادی داشت رودخانه، گل‌آلود بود. هوا امروز ابر و قدری سرد بود. وارد سراپرده شدم. باد شدیدی آمد، تجیرها را انداخت. بعد باران آمد، بعد هوا صاف و خوب و ملایم شد. احمدخان از شهر آمده بود، با شاهزاده پیش‌خدمت، پسرِ پرویزمیرزا، جقه و جواهر آورده بودند. نورمحمدخان پیش‌خدمت هم از شهر آمده بود – در صحرا دیدم – کتابچه عرایض دیوان‌خانه را آورده است. از وزیر خارجه، سردار، امین‌الدوله و غیره کاغذ زیاد رسیده بود. جواب‌های وزیر خارجه را عصری نوشته دادم بردند. شب بعد از شام قُرُق مردانه شد، باز جواب کاغذهای امین‌الدوله و غیره را نوشتیم. آقا سلیمان چند روز بود ناخوش بود، امروز عصری دیدم، آقا چمان چمان [خرامان خرامان] آمده بود به سراپرده، می‌گفت: «فُشتَم درد می‌کرد.»شب بعد از شام مردانه شد، قدری صحبت شد. مهتابِ خوبی بود و هوا گرم و آرام بود. … شیرازی کوچکه.”

روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه قاجار از رجب ۱۲۸۴ تا صفر ۱۲۸۷ ق. به انضمام سفرنامه‌های قم، لار، کجور و گیلان، به کوشش مجید عبدامین، تهران: دکتر محمود افشار، چاپ اول، بهار ۱۳۹۷، صص ۳۸ و ۳۹

راههای قدیم قم به تهران بر مبنای کتاب کاروانسراهای ایران  و ساختمانهای کوچک میان راه ماکسیم سیرو  حدود ۱۹۴۹