مشاهدات روزانه یک مردمنگار در پاریس از اپیدمی کرونا و واکنشهای اجتماعی
سهشنبه بیست اسفند ۱۳۹۸ده مارس۲۰۲۰
نوشتههای مرتبط
شال و کلاه میکنم. یخچال تقریبا خالی است. باید خرید بروم. غمگینم. هنوز در رسانهها خبر خاصی نیست. دولت تصمیمی که با توجه به این مقیاس به نظر جدی بیاید نگرفته. پس حالا اتخاذ تصمیمی فردی مهمترین چیز است. دیگر دلیلی برای خارج شدن از خانه وجود ندارد. جان افراد آسیبپذیر در خطر است و من قادر به ثبت و مشاهدهی مرگ احتمالی دیگران نیستم.
تا همینجا هم که نوشتم انسانیت خودم را زیر سوال بردم. بنابراین دیگر نمیتوانم مشاهدهای مردمنگارانه بنویسم. تا آنجا که من دیدم و صحبت کردم، افراد چیزی جز شستن دستهایشان نمیدانند. خبر ندارند که این ویروس چطور عمل میکند. خیلی راحت همه طوطیوار تکرار میکنند که آمار مرگ و میر آنفولانزا بیشتر است. حال و روز خوشی ندارم. وارد فروشگاه میشوم. چند قلم کالا برمیدارم.
به زنان و مردانی نگاه میکنم که حتی نمیدانند باید فاصلهی یک متری از هم بگیرند. هنوز هم وقتی آشنایی میبینند گرم صحبت میشوند و روبوسی میکنند. اینجا چه خبر است؟ مگر چنین چیزی ممکن است؟ پس این همه رسانه مشغول چه فعالیتهای مهمتری هستند؟در یکی از قفسههای فروشگاه،حدود هفت هشت بسته دستکش لاتکس باقی مانده. مردی یک بسته را برمیدارد. قیمتش زیاد است انگار، پانزده یورو، آن را سرجایش میگذارد. میرود. دوباره برمیگردد. بسته را برمیدارد، کمی این پا و آن پا میکند.
بسته را دوباره سر جایش میگذارد.از خودم خجالت میکشم که یک بسته دستکش برداشتهام. غم دیگر هیچوقت من را رها نخواهد کرد. به خانه میروم. جلد دستکش را ضدعفونی میکنم و جلوی در ورودی برای استفادهی همه میگذارم. دوستم عصبانی میشود و میگوید که دست از این دیوانهبازیها بردارم. از دست من و حرفهایم کلافه و خسته شده. شروع میکنم به ضدعفونی خریدهایم.
میدانم که چندان فرقی هم ندارد، چون بسیاری از وسایل در خانه مشترک است. اما من نمیخواهم خطری از جانب من متوجه کسی باشد.دوست فرانسوی من، هنوز هم تمام صحبتهایش دربارهی کرونا در ایران و بیکفایتی ما ایرانیها است. رسانهها آدمها را کور کردهاند. به او میگویم عزیز دلم، دنیای کثیفی شده، رسانهها منافع خودشان را دنبال میکنند. رها کن این حرفها را. خطر اینجاست. کنار گوشمان.
باید مواظب خودت و اطرافیانت باشی. اما فایدهای ندارد. چیزی جز تمسخر و تحقیر نصیبم نمیشود.به اتاقم میروم. به تمام آنها که دوستشان دارم میاندیشم. به تمام کسانی که نمیدانم دوباره روزی هم را خواهیم دید یا نه.به تمام آنهایی فکر میکنم که برای نجات همنوع تلاش میکنند. به تمام آنهایی که متواضعانه در حال کارند و تمام سرکوفتها، طعنهها و بیتابیها را به جان میخرند و آرزو میکنم کاش من هم یکی از آنها بودم.