انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

کدام نوروز، کدام شادی؟

مدتی است که به طور پی در پی با مسائل و پیشامدهای ناگواری روبرو هستیم که جان برخی هموطنان‌مان را می‌گیرد و در موارد دیگر مانند زلزله باعث ویرانی منازل مسکونی‌شان هم می‌شود. تعداد این حوادث مصیبت‌بار به حدی است که هنوز بار منفی و غمناک قبلی کمرنگ نشده و حادثه بعدی اتفاق می‌افتد. به همین دلیل در حال حاضر با جامعه‌ای روبروییم که هر روز منتظریم تا یک خبر تلخ را بشنویم و متأسفانه روز خوب‌مان را روزهایی رقم می‌زنند که بدون حادثه باشند و این در نوع خود یک فاجعه است.

در روزهایی که سردبیر محترم نوروزنامه ۱۳۹۷ انسان‌شناسی و فرهنگ از من خواسته تا نوشته‌ای را برایشان بفرستم، حادثه غرق شدن کشتی سانچی تازه به وقوع پیوسته و هنوز اجساد باقی مانده تحویل خانواده‌ها نشده که حادثه غم‌انگیز برخورد هواپیمای شرکت آسمان با کوه دنا جان عده دیگری از هموطنان‌مان را گرفته و واقعیت این است که در حالی مشغول نوشتن این سطور هستم که نمی‌دانم تا پایان نوشته چه حادثه سخت و جانکاه دیگری در انتظارم و انتظار جامعه‌ام خواهد بود! از سوی دیگر به لیست درگذشتگان امسال که نگاه می‌کنم هم آمار بلندوبالایی می‌بینم که در بین‌شان از دوستان و نزدیکان گرفته تا اهالی قلم و فرهنگ و سیاست و غیره نیز به چشم می‌خورند و آن قدر مرگ نزدیک شده که ممکنست مسافر بعدی خود من باشم. قبول دارم این سطور بسیار تلخ و سیاه هستند، درست به تلخی روزهایی که می‌آیند و حکایت از سوء مدیریت‌ها و برنامه‌ریزی‌های جامعه ما در سطوح مختلف دارند. اما حتی اگر از درگذشتگان به دلیل بیماری‌های صعب‌العلاج مانند سرطان‌های پیش‌رونده بگذریم، امروز آمار کشته شدگان تصادفات جاده‌ای از روز برخورد هواپیما به کوه دنا که در نهایت دو سه روز است، به عدد عجیب و غریب ۱۵۰ نفر می‌رسد! گویی آنچه در حال حاضر ارزش خود را از دست داده، جان انسان است. اینکه این انسان‌ها، ممکنست تک تک‌شان تنها امید افراد دیگر باشند، یا متخصصان رشته‌های مختلف علمی که به هر حال سرمایه‌های این مرزوبوم بوده‌اند ظاهراً برای کسی مهم نیست، زیرا برای مرگ هم فرقی نمی‌کند، وقتی سروکله‌اش پیدا می‌شود، با هر وسیله ممکن عده‌ای را از بین می‌برد بی آنکه لحظه‌ای درنگ کند این فرد چه کسی است! ولی به هر حال باید برای مدیران جامعه ما مهم باشد تا بتوانند جان انسان‌ها را حفظ کنند.

با توصیف این نوشتن برای نوروزنامه با وضعیت فعلی سخت است. زیرا سنت ما ایرانیان نوروز را شاد و خجسته می‌پندارد در حالی که این روزهای ما، به سختی و شدت می‌گذرند. از سوی دیگر در حالی این کلمات تایپ می‌شوند که نوعی رخوت کلی در جامعه قابل مشاهده است. نوعی بی‌انگیزگی اجتماعی در سطوح مختلف که بر گذران روزهای عمر ما بسیار مؤثر است. به طور مثال یکی دو روز پیش یکی از دوستانم در پی راه‌اندازی یک گروه تلگرامی به منظور تحلیل‌های اجتماعی با نگاه علمی بود. توانسته بود هشت نفر را که هر یک در تحلیل‌ها افراد کارآمدی بودند، به گروه دعوت کند که پنج نفر از این افراد از این کار منصرف شده و گفته بودند در شرایط فعلی نمی‌خواهند و نمی‌توانند به تحلیل مسائل بپردازند. از سوی دیگر دوستان دیگری همزمان داشتند از وضعیت رخوت علمی در جامعه گلایه می‌کردند و از نرخ پایین مشارکت افراد در جلسات علمی می‌گفتند و اینکه چرا مانند گذشته خبری از داغ بودن جلسات علمی نیست؟ با این عزیزان بحث بر سر این بود که آیا جامعه ما به یک اشباع رسیده و افراد نیازی به درک بیشتر ندارند یا اینکه مسئله به بی‌انگیزگی بازمی‌گردد؟ شاید هم سخنرانی‌ها و تحلیل‌ها و بحث‌ها همگی تکرار مکررات هستند؟ به هر حال دست روی هر بخشی از این جامعه گذاشته می‌شود نوعی رکود را می‌توان مشاهده کرد؛ مثلاً از وضعیت کارکنان در ادارات و شرکت‌ها که بسیاری از آنان صرفاً به حقوق‌بگیران در حال تنزل هستند تا وضعیت اقتصادی که هر روز یک مسئله ناگوار مانند ورشکستگی یک کارخانه تولیدی، اعتصاب کارکنان کارخانه دیگر به دلیل عقب افتادن حقوق‌ها، افزایش روزافزون و غیرمنطقی ارز خارجی و خیلی مسائل دیگر که همگی می‌تواند و توانسته بر وضعیت روحی و روانی و فردی و اجتماعی ما تأثیرات منفی خود را بگذارد.
قصدم سیاه‌نمایی نیست، قصدم تنها این است که بگویم سهم ما ایرانیان از شادی بسیار کم شده و فاجعه برانگیزتر آن است که این روزها همگی سرمان در گوشی‌های تلفن همراه است که ببینیم در کانال‌‎ها و گروه‌های خانوادگی و سرگرمی چه چیزهایی می‌آید تا لحظه‌ای بخندیم و شاد شویم در حالی که در میان سیل بی‌امان هجوم فیلم‌ها و عکس‌ها و مطالب به ظاهر شادی‌آور اگر از هرکدام ما بپرسند مثلاً ده تا از آن‌ها را بی‌وقفه نام ببریم، چیزی یادمان نخواهد آمد! و باز بدتر آنکه مطالبی دست به دست می‌گردد که مثلاً ما مردمان غمگین را شاد کند در حالی که سطح مطلب به قدری زننده و مبتذل است که از ارسال آن به دیگری باید شرم داشت اما متأسفانه در گروه بعدی و روزهای بعدی بازهم مطلب دست به دست می‌گردد! یکی از این مطالب سخیف، مطلبی موسوم به فرهنگ هوگه است که به مردمان دانمارک نسبت داده و طی آن شادی دانمارکی‌ها را به رعایت چیزهایی مثل پوشیدن جوراب‌های بلند و پشمی، روشن کردن شمع و غیره نسبت می‌دهد و در نهایت از ایرانیان نیز می‌خواهد برای شادبودن و شادشدن این موارد را رعایت کنند!

باید بگویم بسیار متأسفم که فرهنگ کشورم آنقدر تغییر کرده که از داشتن پدیده شگفت‌انگیز و شادی مانند فرهنگ نوروز به چنین روزهایی رسیده‌ایم! نوروزی که روزگاری مرزهای فرهنگی اقوام و ادیان در اطراف ما را به تنهایی جابجا می‌کرد و یک اکوسیستم فرهنگی بسیار پرجاذبه در مرزهای اقلیمی و فرهنگی متنوع به راه انداخته و در کنه خود از شادی و ابراز شادی تا همدلی و همزبانی و همنشینی همه را با هم داشت! سیستمی چند فرهنگی که توانسته آنقدر عناصر مختلف را در خود گرد آورد که یک فرهنگ عمیق و غنی شده و به تنهایی کافی است تا هم عده زیادی را گرد خود آورد و هم بتواند چندین روز متوالی خوراک شادی‌های مردم ما باشد. یک پدیده آیینی برای همگرایی بیشتر ایرانیان و در عین حال مملو از خلاقیت و نوآوری که اگرچه نامش نوروز و عید است، و قاعدتاً باید یک سری رسوم آیینی باشد اما به تنوع اقلیمی و فرهنگی این مرزوبوم متنوع و متفاوت است و خود آیینی از هزاران آیین دیگر است.

با وصف این، هر اتفاقی هم که باعث این همه تغییر شده باشد، مسئله اصلی این است که ما ایرانیان هم تغییر کرده‌ایم و متأسفانه این تغییرات را به ضرر گذران لحظه‌های عمرمان این مهم‌ترین و باارزش‌ترین تحفه هستی با رویی باز در آغوش می‌کشیم! به نظرم باید یک لحظه درنگ کنیم و به نوروز بیشتر و بهتر بیندیشیم و دقیق‌تر شویم. نوروز یک پدیده آیینی است که توانسته در طول هزاران سال دوام بیاورد و مردمان ایرانی را فارغ از مرزهای سیاسی در همه جای دنیا به هم پیوند زند. پس بهتر است این پرسش را از خود داشته باشیم که وقتی نوروز به وجود آمد و در طول این سالیان دراز از فرازونشیب طولانی گذشت، آیا واقعاً در یک فرهنگ شاد و بدون دغدغه بود؟ آیا آن زمان‌ها ایرانیان بدون هیچ مشکلی می‌زیستند؟ آیا هیچ عامل ناراحتی و نگرانی و بی‌انگیزگی نداشتند؟ پاسخ این پرسش‌ها به طور حتمی و مسلم منفی است. کشور ما در طول چند هزار سال اخیر مدام مورد یورش و تاخت و تاز اقوام مهاجر بوده و به شهادت روایت‌های تاریخی آنقدر در بسیاری از دوران، میزان ناامنی بالا می‌رفت که هر لحظه بیم آن بودتا دشمنی از راه برسد و از دیوار خانه بالا بیاید و صاحبخانه و اموالش را با هم ببرد! از سوی دیگر اندیشه پادشاهان ایرانی برای کشورگشایی و حمله و تاراج کشورها و اقوام همسایه نیز بر میزان ناامنی‌ها می‌افزود ولی همین ایرانیان بودند که توانستند به هر سختی و مشقت نوروز را ایجاد و حفظ کنند و گرامی‌اش بدارند. فارغ از این که فردا و فرداها چطور خواهد شد و چه حادثه تلخ دیگری در راه است. واقعیت این است که جامعه به شادی نیاز حیاتی دارد. به دادش برسیم.

این مطلب در ویژه نامه نوروز ۱۳۹۷ و سالگرد انسان شناسی و فرهنگ منتشر شده است.