تابوی زنانگی
نوشته منصوره موسوی
انتشارات مروارید
چاپ اول دیماه ۱۳۹۷
فهرست
سخن آغازین
جامعه و امر جنسی
مادرانگی
کودک مادری
سخن پایانی(بدن زنانه و ازخود بیگانگی)
کتابنامه
نوشتههای مرتبط
سخن آغازین
وقتی نوشتن کتاب را شروع کردم و در ابتدای مصاحبههایم با زنان بودم، اهمیت و گستردگی آن را تا حدی که بعدا با آن روبرو شدم، تصور نمی کردم. وقتی صدای زنان را ضبط میکردم، انگار صدایی به صداهای جهان اضافه شده بود. غلو نمیکنم، اینها صدای زنانی بود، که هرکدام نمونه خاص خودشان بودند، ضمن این که از درد مشترکی سخن میگفتند؛ زن بودن. وقتی ضبط را روشن میکردم تا دوباره به صداها گوش کنم و گفتگوها(مصاحبه ها) را به روی کاغذ بیاورم، این صدای زنان بود که به گوش میرسید. صداهایی که گاه دلم را میلرزاند و اشک به چشمانم میآورد و صداهایی که گاه به من قوت قلب میداد. آنها ضعیف بودند، شکننده بودند، شکست خورده بودند، قوی بودند، ایستاده بودند، ساخته بودند، فرار کرده بودند، عشق ورزیده بودند، و… نمیخواستم این صداها خاموش شوند. میخواستم شنیده شوند. میخواستم جامعه را از چشم اندازی زنانه تفسیر کنم. این که زنان معنای زندگانی خود را چگونه درمییابند و موقعیت خود را به عنوان یک انسان چگونه تجربه میکنند و میزیند؟
براین باورم که یکی از وظایف مهم جامعهشناسی درک و دریافت تجربه افراد از بدنشان در جامعه است. بدن و بویژه بدن زن آن قدر در تاروپود ذهنیات و عینیات اجتماعی، باورها و آداب و رسوم، هنجارها و وقواعد و قوانین و … پیچیده شده است که به سختی میتوان از زن یا مرد مطلق سخن گفت.
از سوی دیگر، جامعه ایران با ویژگیهای اجتماعی، فرهنگی خاص خودش که گاه بر مدرنیته تکیه می زند و گاه بر سنتها، زنان و مردان را به بندبازانی مانند کرده است که باید بتوانند به سلامت از خط مابین سنت و مدرنیته بگذرند. اخلاق جنسی، روابط جنسی، و تمام حواشی آن درایران امروزی دستخوش تغییرات و حتی بحرانهای خاصی است که نیاز به مطالعه ای جامع و موشکافانه دارد. و جامعه شناسی بدن به عنوان روشی جدید در مطالعه آن چه که به رابطه بدن انسان و جامعه مربوط می شود می تواند یکی از بهترین حوزه ها در این زمینه باشد.
در فرایندی که بدن زنان از بلوغ تا پیری و مرگ طی می کند، حضور فرهنگ و جامعه اعم از اخلاق و عرف و سنتها و هنجارها و ارزشهای اجتماعی و ساختارهای قدرت و تاریخ
بدن – به تعبیر فوکو- همه در امر جنسی زنانه نمود دارند. حتی به جرات می توان گفت؛ شناخت امر جنسی زنانه در هر جامعه مهمترین شاخص شناخت آن جامعه و میزان رشد وتوسعه فرهنگی آن است.
بنابراین در این کتاب گاه عینک فوکو را به چشم میزنم و مانند او بدن را محصولی اجتماعی و تاریخی قلمداد میکنم. این که فایدهمندی و مطیع بودن بدن ازاهداف نیروهای اجتماعی(ساختارهای اجتماعی)است و ساختارهای انضباطی موجود در جامعه، در پی به کنترل درآوردن بدنها و بوجود آوردن بدنهای مطیع هستند. و این که یکی از ساز و کارهای اصلی قدرت، اعمال نظارت بر بدن و ایجاد بدنهای مطیع است. و اینکه قدرت ریشه در جنسیت دارد و جامعه با تعریف زنانگی و مردانگی میکوشد جنسیتی را در جامعه پستتر و جنسیتی را فراتر قلمداد کند.
گاهی نیز عینک داگلاس را بر چشم میگذارم که بدن را به شکل یک روایت اجتماعی میبیند که از کودکی شکل میگیرد و جامعه بر آن تاثیر میگذارد. بدن، واقعیت اجتماعی روزمرهای است که انسان از طریق آن به تعامل و ارتباط متقابل با دیگران برمیخیزد و جامعه نیز علاوه بر تاثیر کلی بر بدن، اعضای آن را نیز ارزشگذاری می کند. به طوری که اقدام برای زیباسازی یکی از شایعترین نمودهای آن در جوامع مدرن و رو به مدرن امروزی است. هرچند در این مبحث وارد عرصه زیباشناختی بدن زن نشده ام.
بوردیو اما از چشم انداز دیگری به بدن مینگرد… او با استفاده از مفهوم ریختار به بدن میپردازد. از نظر بوردیو ریختار چهار عنصر ثابت دارد که عبارتند از : ۱- خلق و خوی فردی ؛ خلق و خوهایی که در فرد جسمیت یافته اند و لزوما جلوهی بدنی دارند. مثل تمایل به انضباط شدید، نوع راه رفتن، شیوه لباس پوشیدن،.. بدن آدمی حالتی گویا و بیانگر دارد و میتواند خیلی چیزها را نشان بدهد. ۲- سلوک و حالات جسمانی خیلی مشخص. با استفاده از مفهوم «ریختار» از نگاه بوردیو به بدن نگاه میکنم که مجموعهای از سلوکها و حرکات جسمانی، شیوههای احساس کردن و اندیشیدن، خلق و خوی فردی را دربرمیگیرد و به بدن تعین و نظم میبخشد. بدن در این نگاه «محصولی اجتماعی است که یگانه جلوه، محسوس و «شخصی بودن» آن است.»(بوردیو، ۱۳۹۱: ۲۶۶) زبان بوردیو اگرچه دارای ابهامات فراوان است و درک یکدست افکار او به آسانی مقدور نیست اما نگاه کردن از عینک او باعث میشود خیلی از خطوط نامرئی روابط اجتماعی نمایان شود و مهمتر از آن گرایش او به شکستن تابوها؛ تابوهایی که روابط بین صاحبان قدرت و فاقدان آن را رازآلود کرده و امکان بازگشایی واقعیت را از بین میبرد. بوردیو با بکارگیری مفهوم خشونت نمادین نیز در مطالعهی تابوهای اقتدار و شکستن آن گام موثری برداشته است.
بدن زن ازمباحث مهم فمینیستها نیز هست. آنها با تاکید بر پیوند متقابل میان بدن و جامعه، فرومایگی و فرودستی طبیعی زنان را در نگاه پدرسالارانه جامعه به چالش میکشند و بدن زن را ارج مینهند. «رویکرد چند بعدی این دسته از فمینیستها به بدن اعم از تمایلات جنسی ، خشونت جنسی، بازتولید (مادرانه)بدن، بدن جنس مونث به مثابه سرچشمه خلاقیت و معنویت و معنای یک خود تجسم یافته(سوژه بودن و هویت زنانه) و در نهایت تاکید بر پیوند متقابل میان بدنها و جامعه است.(تاج احمدی، ۱۳۹۲)
همچنین به نظر فمینیستها، تثبیت نابرابریهای جنسیتی و طبیعی قلمداد کردن آن و تلقی جنس دوم از زن، یکی از مهمترین ساختارهای ستم بر زنان است و خصوصی قلمداد کردن حوزه خانواده یکی از دلایلی است که مردسالاری دائما بازتولید میشود و از حیطه قوانین مرتبط، حوزه عمومی مستثنا میگردد.
بنابراین نگرش به بدن، به ویژه بدن زن، نگاهی از زوایای متعدد میطلبد که در لابلای مباحث مربوط به هر فصل به آنها بازخواهم گشت. از آنجا که در کتاب زنانگی و بدن، تئوری های مربوط به جامعه شناسی بدن را نیز آورده ام، در این کتاب، بر مطالعه کیفی و گسترده تجربه زیسته زنان از بدنشان متمرکز شده ام. آنچه را که زنان پس از بلوغ با بدن زنانه شان «تجربه می کنند»، یا «تجربه نمی کنند» اهمیت دارد. تجربه هایی مثل رابطه جنسی، بارداری، فرزندآوری، سقط جنین و … بنابراین، یائسگی را نمی توان خطی در امتداد بلوغ و زنانگی در نظر گرفت. این خط قرار نیست در جایی به پایان برسد. اصلا خطی وجود ندارد. اینها همگی تجربه های روزمره و زیسته زنانی است که هر روزه با آن زندگی می کنند. پس به سراغ زنانی رفتم که به لحاظ روان شناسی رشد که مبنای تعریف سازمان ملل قرار گرفته، کودک قلمداد نمی شوند و مبنای مصاحبه هایم را سنین هجده تا پنجاه سالگی گذاشتم. هجده سالگی به نوعی پایان سنین کودکی و پنجاه سالگی هم پایان سالهای جوانی است (هرچند مفاهیم جوانی و پیری علاوه بر این که مفاهیمی بیولوژیک هستند، مفاهیمی اجتماعی نیز هستند و در بستر فرهنگ و جامعه رنگ می گیرند). بنابراین سن فقط معیاری برای انتخاب افراد برای مصاحبه بوده است و نه متغیری که مبنای پژوهش قرار گیرد. زیرا سن به تنهایی نمی تواند نقش ساختارهای اجتماعی پیچیده و متفاوت را نشان دهد.
ازآن گذشته به این دلیل رده سنی هجده تا پنجاه سالگی را انتخاب نموده ام که گمان می برم جای دادن کودکان زیر هجده سال در پژوهش، ولو آن که ازدواج کرده باشند یا تجربه جنسی داشته باشند، بحث را وارد حوزه آسیبهای اجتماعی می کند. در حالیکه هدف از این پژوهش، تمرکز بر سازوکارهایی است که در شکل عام و معمول خود، بدن زن را دربرگرفته است و ورود به بحث آسیبهای اجتماعی، از اهمیت و عمومیت آن می کاهد. اگرچه در مصاحبه هایم که بصورت اکتشافی بوده است با زنانی نیز به گفتگو نشسته ام که ازدواج های زودرس داشته اند ولی در هنگام مصاحبه سنشان بیشتر از هجده سال بوده است. همچنین با کسانی که زن دوم بودهاند یا هوو داشته اند یا زن صیغه ای بودهاند مصاحبه نشده است. مصاحبه فقط با زنانی بوده است که بصورت تک همسر با همسرشان زندگی میکنند، مطلقه یا بیوه هستند.
روش مطالعه ام را روش کیفی انتخاب کرده ام چرا که به قول خانم دوروتی اسمیت، مسئولیت ها و تجربه زیسته متفاوت زنان در زندگی روزمره و رابطه مداوم آنان با بدن خود، امکانی برای شکل گیری علوم اجتماعی جدید است؛ که می تواند دربردارنده رویکرد انتقادی بر نقاط کور و تاریک جامعه شناسی حاکم باشد…» (نادری، ۱۳۹۲: ۶۵) یکی از انتقادات خانم اسمیت بر جامعه شناسی حاکم، پوزیتویسیتی بودن آنست. این عمده ترین دلیلی است که در این پژوهش بنا را بر استفاده از روش کیفی گذاشته ام. چرا که روشهای پوزیتویستی و عینینت گرا در تبیین بسیاری از مسائل اجتماعی کارآیی چندانی ندارد. تکثرگرایی فرهنگی، وجود خرده فرهنگهای مختلف اجتماعی و ساختارهای گوناگون اجتماعی امکان تعمیم و جهان شمولی پژوهش های اجتماعی را دشوار و حتا ناممکن می سازد و ادعاهای برخی پژوهشها با این رویکرد نیزمورد تردید است. پرسشنامه ها و نحوه گردآوری اطلاعات از طریق پاسخهای قالبی(معمولا پاسخهای از پیش تعیین شده در پرسشنامه های بسته و کمی) و انتخاب اجباری یا به عبارتی تستهای استاندارد، دیدگاه پژوهشگر را به پاسخگو تحمیل می کند و پاسخهای او را درجهت اثبات یا انکار فرضیه هایش هدایت می کند.
در حالی که روش های کیفی که جامعه شناسان فمینیست نیز بر آن تاکید می کنند، بر تجربه های زنان مبتنی است، لازمه اش گوش سپردن به دیدگاه ها و تجربیات زنان از زبان خودشان است، مسائل اجتماعی از دید تجارب زنان مطرح می شود و فرضیه ها از دل این تجربه ها ساخته و پرداخته می شود. چرا که این تجربه ها، «واقعیتی» است که زنان در آن زیسته اند و جامعه شناسان می خواهند مطالعه اش کنند. این روش به ویژه برای مطالعه حوزه های خاصی مانند احساسات جنسی اهمیت خاصی دارد و پژوهشگر از طریق نزدیکی عاطفی و روابط همدلانه با زنانی که تجربیات خود را بیان میکنند می تواند روابط مبتنی بر نابرابری های جنسیتی را بیشتر بشناسد. زیرا زبان پژوهش های کیفی زبان آمار و ارقام نیست بلکه زبان روایت هاست و پژوهشگر در حین انجام تحقیق و بنا به پاسخهای کسی که با او گفتگو می کند، پرسشهایش را طرح می کند و روند پژوهش را همراه با اکتشاف پیش می برد و رویدادهایی را تحلیل می کند که توسط افرادی که آنرا تجربه کرده اند و یا هنوز با آن درگیرند، روایت می شود. در روش کیفی توصیف پدیده ها بدون هرگونه پیشداوری و نظر قبلی است. با این رویکرد قصد دارم به بررسی توصیفی امر جنسی زنان از نگاه جامعه شناسی بدن و با تکیه بر آن چه که در مصاحبه ها و نوشتارهای مدون در این زمینه گرد آورده ام بپردازم.
در این پژوهش که سه سال با کار فشرده به طول انجامید، در پی درک معنای تجربیات زیسته زنان هجده تا پنجاه ساله ای بوده ام که تجربیاتشان را از طریق مصاحبه های عمیق و طولانی و با سوالات اکتشافی و باز روایت کرده اند. هرگاه زنی برای مصاحبه اعلام آمادگی می کرد، زمان مصاحبه را به اتفاق هماهنگ می کردیم تا هنگام گفتگو، بتواند با آسایش خاطر و بدون هر عامل مزاحمی به سوالات پاسخ دهد. او می توانست با گفتن این که «دوست ندارم به این سوال جواب دهم»، از پاسخ دادن به سوال یا سوالاتی خودداری کند. اجبار و اصراری وجود نداشت که به هر صورتی شده پاسخگو را وادارم که جواب همه سوالات را بدهد. مصاحبه ها با نام و گاهی بدون نام و گاهی با مشخصات کاملشان بود و چون موضوع با مسائل خصوصی زندگی زنان سروکار داشت خودم با همه زنان یک به یک گفتگو کردم، ضبط کردم و بصورت نوشتار درآوردم و برای پنهان ماندن مشخصات زنانی که با اعتماد کامل با من به گفتگو نشستند، حتی از نام مستعار استفاده نکردم و آنها را شماره گذاری نمودم.
یکی از گفتگوها بصورت گروهی انجام شده است و این به خواسته زنانی بود که مایل بودند مصاحبه گروهی باشد.
نمونه گیری به دوروش هدفمند و گلوله برفی صورت گرفت. بدین معنی که زنان بین سنین هجده تا پنجاه ساله به روش هدفمند انتخاب شدند، و رفته رفته وارد شبکه ای از زنان در این سنین شدم که افراد نمونه به صورت زنجیره وار از طریق معرفی سایر زنان انتخاب شدند و بدین ترتیب از یکنواخت بودن افراد نمونه جلوگیری شد. ضمن این که سعی نمودم از طریق مصاحبه با زنانی از سراسر کشور، به روایت ها و تحلیل ها جنبه وسیعتر و عامتری دهم و در نهایت با صد و سی مصاحبه انفرادی از روستاها و شهرهای استانهاهای آذربایجان شرقی، اصفهان، ایلام، بوشهر، تهران، خراسان رضوی، خراسان جنوبی، خراسان شمالی، خوزستان، سیستان و بلوچستان، فارس، لرستان، کردستان، کرمان،کرمانشاه، گلستان، گیلان، مازندران، مرکزی، هرمزگان، همدان، یزد و یک مصاحبه گروهی ده نفره در مشهد به نظر رسید که روند کار به حد اشباع و حتا پاسخهای تکراری رسیده است. این پژوهش بی تردید دارای کاستی ها ی زیادی است چرا که اولین کار مدون در این زمینه به حساب میآید و چشم براه نقد و نظر همه کسانی است که کتاب را می خوانند.
در پایان لازم می دانم قدردان همه زنانی باشم که با روی گشاده و اعتماد با من به گفتگو نشستند و مرا در این پژوهش دلگرم نمودند و بر ضرورت انجام آن پافشاری و تاکید کردند. هنوز صدای زنی که یک روز صبح از سیستان و بلوچستان زنگ زد در گوشم میپیچد: «شنیدهام قرار است کتابی دربارهی زنان بنویسید، میخواهم با شما حرف بزنم، نمیخواهم به من کمک خاصی بکنید. فقط صدای مرا به گوش همه برسانید.»