برگردان سیمیندخت گودرزی
ژان کوکتو، نویسنده و هنرمند فرانسوی (۱۸۸۹-۱۹۶۲) نوستالژی های دورهی کودکی و جوانیاش را همچون شکست، ترس از تنهایی و مرگ بیرون میکشد .
نوشتههای مرتبط
ژان کوکتو در حومهی پاریس به دنیا آمد؛ در خانه و خانوادهای متمول که محل رفت و آمد هنرمندان بزرگ آن روزگار بود. ژان در مدرسهی «کندروسه» تحصیل میکرد و ظاهراً هیچ تفاوتی با دیگر شاگردان نداشت اما آنچه معلمانش را به تعجب و تحسین وا میداشت، ذوق و استعداد سرشار ژان کوکتو بود. او در ۱۸ سالگی رسماً کار و هنرش را آغاز کرد و این زمانی بود که «ادوارد الکساندر مکس»، هنرمند مشهور در عرصهی نمایش، در یکی از سخنرانیهایش به تفصیل دربارهی اشعار کوکتو صحبت کرد و در اصل از این طریق او را که یک نوجوان خوش ذوق بود به جامعهی هنری فرانسه شناساند.
دیری نگذشت که کوکتو مشاهیر و هنرمندانی چون ادمون روستان (شاعر)، آنا دونوآی (شاعر و رمان نویس) و بالاخره مارسل پروست را ملاقات کرد. این رخدادهای بزرگ و تاریخی در سنینی برای کوکتو پیش آمد که هر موضوع و یا آدم جدیدی برایش جذابیت داشت.
وقتی «بالهی روسی» در پاریس اجرا شد، ژان در آنجا بود و پس از تماشای این نمایش در فاصلهی زمانی اندکی با کارگردان آن یعنی «سر گئی دیاژیلوف» ارتباط برقرار کرد و طرح بالهای را که نوشته بود به او ارائه داد. این باله که پس از تنظیم و کارگردانی «خدای آبی» نام گرفت، تا سال ۱۹۱۲ آمادهی نمایش نشد و آن طور که انتظار میرفت کار موفقی از آب در نیامد.
کوکتو بی آنکه ناامید شده باشد نوشتن بالهی «دیوید» را با این ذهنیت که «ایگور استراوینسکی» موسیقی آن را خواهد ساخت، آغاز کرد. اگرچه این باله نیز به سرانجام نرسید اما از دل آن، اثری عجیب و شگرف (به نثر) به نام «پوتومک» بیرون آمد که به استراوینسکی تقدیم شد و در کنار آن بالهی معروف Parade با همکاری «اریک ساتی» و «پابلو پیکاسو» به ثمر رسید؛ اثری که به اعتقاد «گیوم آپولینر»، شاعر شهیر فرانسوی، دارای موسیقی سورئالیست بود.
بعد از جنگ جهانی اول، هنگامی که دادائیسم و سورئالیسم جایگزین کوبیسم و نیو اسپریت (new spirit) شدند، کوکتو از فنون هریک از این سبکهای جدید بهره فراوان برد اما طرفدار و پیرو سرسخت هیچ یک از آن ها نبود. کوکتو در آثارش حال و هوای روزگار خود را مینمایاند و برای این کار از همهی تکنیک های جدید سود میبرد؛ بیان این حال و هوا در آثاری چون «تازه عروس و دامادهای برج ایفل» و «گاو بر بام» درست به خوبی اشعاری چون «دماغهی امید نیک» دیده میشود. بنابراین کوکتو در سرودن شعر، به اشعار موزون و متداول باز میگردد و در قصه پردازی به یک سبک سادهی روایتگرانه. در واقع همین روند، بیانگر نوستالژی های اوست. در اغلب آثار کوکتو زندگینامهی نویسنده به شیوه ای هنرمندانه گنجانده شده است.
«آنتیگونه» آغازگر سلسله نمایش های نئوکلاسیک کوکتو است که در اواخر دههی ۱۹۲۰ حتی با داشتن نثری پیچیده و فلسفی موفقیت چشمگیری به دست آورد. آثاری چون «اسبهای غیبگو»، «آیینه ها و ماسک های سمبلیک»، «فرشته ها» و «مانکن ها» نیز از این ویژگی برخوردار بودند. این آثار همچنین بیان گر تجملات و تشریفاتی بودند که میشد رد آنها در نمایشنامه های رمانتیک و لایۀ بیرونی فیلم های کوکتو دنبال کرد.
در فضاهای ذهنی آثار او مرز میان واقعیت و تخیل از میان میرود و مفاهیم متضادی چون مرگ و زندگی یا خوب و بد، به شکل ثابت و متداول خود باقی نمیمانند و این ها همگی حاصل تضادهایی است که نویسنده در زندگی شخصیاش تجربه کرده است.
برخی از نقل قول های این نویسنده و جملاتی که شخصیت های آثار او در گفت وگوهای شان رد و بدل می کنند، فضاهای ذهنی، سبک اندیشه و از همه مهمتر پارادوکسی را که در آثار او به وفور می توان دید، بیشتر نشان می دهد:
من دروغی هستم که همیشه واقعیت را می گوید.
روز تولدم، مرگم قدم زدن را آغاز کرد؛ این گام برداشتن به سمت من است بی هیچ شتابی.
رئالیسم یعنی آشکار کردن حقایق غافلگیرکننده ای که همیشه طبق عادت از دید ما پنهان مانده اند.
ما باید به خوش شانسی اعتقاد داشته باشیم وگرنه چه گونه می توانیم موقعیت کسانی را که دوستشان نداریم توجیه کنیم.
تاریخ حقیقتی است که در نهایت دروغ میشود و افسانه ها دروغ هایی هستند که در نهایت تاریخ میشوند.
یک شاعر هرگز در پی تحسین نیست؛ او می خواهد که باورش کنند.
هنر چیزهای زشتی را به وجود می آورد که اغلب در بستر زمان زیبا به نظر میآیند و آن چه در یک مقطع زمانی زیباست باز با گذر زمان زشت به نظر میآید.
هرگز میندیش که خداوند جوانان را میکشد؛ بلکه او فرشتگان را به روح جوانان ملبس میگند.
یک خبر خوب و بد برایتان دارم: من مرده ام!
منابع
۱biography.yourdictionary.com/jean-cocteau
en.wikiquote.org/wiki/Jean_Cocteau
این مطلب در چارچوب همکاری رسمی و مشترک میان انسان شناسی و فرهنگ و آزما بازنشر می شود.