«تاریخ فرهنگی» رویکردی بین رشته ای است که حاصل نوعی تعامل مبان تاریخ و فرهنگ به عنوان دو حوزه ی اصلی و مهم علوم انسانی است. بنابراین محور حرکت آن رشته هایی است که با تاریخ و فرهنگ از جمله تاریخ، علوم اجتماعی از جمله جامعه شناسی و انسان شناسی، مطالعات فرهنگی و … سروکار دارند.
این رشته درمعنایی جدید و مستقل محصول تغییرات دهه ی ۱۹۷۰ است و براساس نوعی نگرش با عنوان «چرخش فرهنگی»(Cultural turn )پدید آمده که مجموعه ی علوم انسانی و اجتماعی به انسان داشته اند. چنان چه تا قبل از این دهه انسان از منظر آنان موجودی معقول بود و بنابراین رفتارهای وی بیشتر از طریق نظریه هایی که در پارادایم انتخاب عقلانی مقوله بندی می شوند، تحلیل می شد، مقوله ای که فرض اساسی آن معقول بودن موجود انسانی است و موجب می شود هر آن چه رفتار نامعقول تلقی می شود از گردونه ی تحلیل و شناخت کنار گذاشته شود. یکی از این رفتارهای ارزشی فرهنگ است که در گستره ای وسیع از علوم سیاسی، جغرافیا، جامعه شناسی، اقتصاد و … در این دهه اهمیت یافت.
نوشتههای مرتبط
با پیدایش این رویکرد جدید مبنی بر توضیح و تحلیل تاثیر ارزش های حاکم بر گروه های اجتماعی، مجموعه ی علوم تاریخی مانند تاریخ نگاری از توجه انحصاری به گروه های قدرت در جامعه به سوی گروه های کوچک اما تاثیر گذار دیگری از جمله زنان، کودکان، مهاجران، اقلیت ها و غیره متمایل شد و الگوهای رفتاری عامه ی مردم، دانش های قومی و بومی، گروه های حاشیه ای، مردم عامه و غیره در کانون توجه قرار گرفت و تاریخ فرهنگ در کنار تاریخ نظامی، سیاسی و غیره جا افتاد. کتاب« تاریخ فرهنگی چیست؟ / پیتر برک» یکی از اولین و مهم ترین کتاب هایی است که در این حوزه در ۲۰۰۴ نوشته شده است و نوشته ی پیش رو معرفی آن است.
فصل اول – سنت کبیر
کتاب از ۶ فصل تشکیل شده است. در فصل اول با عنوان سنت کبیر (Great tradition) شرح مختصری از دوره های تاریخی تاریخ فرهنگ آورده شده است. این دوره ها شامل مراحل کلاسیک، تاریخ اجتماعی هنر، کشف تاریخ عامه و تاریخ فرهنگی جدید است.
مقطع زمانی کلاسیک بین ۱۸۰۰ تا ۱۹۵۰ را در بر می گیرد و در آن مورخین فرهنگی بر موارد ی مانند تاریخ کلاسیک، آثار اصیل، شاهکارهای هنری، ادبیات، فلسفه، علم و غیره متمرکز شده اند. به این ترتیب «تمدن در عصر رنسانس ایتالیا/ بوکهارت – چاپ شده در ۱۸۶۰» و «پاییز قرون وسطی / هویزینگا-۱۹۱۹» معروف شدند و هردو به تصویری از یک عصر پرداختند و تبدیل به منابعی برای توده ی مردم شدند، اگرچه هر دو مولف افرادی دانشگاهی بودند. یاکوب بوکهارت در این کتاب به تاریخ رویدادها تاکید نسبتن اندکی کرد و در عوض به تجسم فرهنگ گذشته با تکیه بر مولفه های «تکرار شونده، ثابت و عمومی» تاریخ همت گماشت. هویزینگا نیز رسالت اصلی مورخ فرهنگی را کشف الگوهای فرهنگ به واسطه ی مطالعه و غور در «مضامین»، «نمادها»، « تمایلات» و « قالب ها» ی به کارگرفته شده در آثار ادبی و هنری هر عصری می دانست.
ماکس وبر در «اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری»(۱۹۰۴)، نوربرت الیاس در «فرایند متمدن شدن»(۱۹۳۹)، فروید در «تمدن و ناخرسندی های آن» (۱۹۳۰) کمک شایانی به تاریخ فرهنگی کردند. زیرا هرسه با این آثار به دنبال بررسی و شناخت رابطه ی میان فرهنگ و نوعی از رفتار بشر بودند. در کنار این افراد، ابی واربرگ آلمانی با تاسی از بوکهارت و غنی تر و قوی تر از او در شکستن مرزهای میان رشته های علمی گام برداشت و ادیبانی نیز مانند ارنست رابرت کورتیس اهمیت همیشگی مضامین پیش پا افتاده ی بلاغی در ادبیات مانند چشم اندازهای طبیعی ایده آل را دارای اهمیت دانست. ارنست گمبریج نیز تا جایی پیش رفت که پیدایش ناتورالیسم در هنر یونان را نتیجه ی انباشت تدریجی اصلاح ها به خاطر مشاهده واقعیت دانست. در این میان شکل گیری موسسه ی ابی واربرگ به عنوان نهادی پژوهشی در این زمینه مهم است، اگرچه در دوره های بعدی و پس از مرگ موسس آن، به ویژه به حکومت رسیدن هیتلر در آلمان و ایجاد دیاسپوراهای یهودی در جهان، مهاجرت بسیاری از این پژوهشگران به ایالات متحده و … شکل گرفت که پایه های تاریخ فرهنگی در جهان را نیز تقویت کرد.
در ۱۹۶۰ گروهی از مورخین دانشگاهی به مطالعه ی فرهنگ عامه پرداختند اگرچه مردم شناسان و متخصصین فولکلر مدت ها قبل به این امر پرداخته بودند. یکی از این کتاب ها «صحنه ی جاز» اریک هابز باوم بود که در ۱۹۵۹ منتشر شد و به جاز نه به مثابه یک موسیقی یا منبع درآمد بلکه به مثابه شکلی از اعتراض اجتماعی و سیاسی پرداخت و نتیجه گرفت جاز به عنوان موسیقی عامه نه تنها مغلوب نمی شود، بلکه خودش را در محیط شهری و مدرن وتمدن صنعتی حفظ می کند.در این دوره تامپسون نیز در کتاب شکل گیری طبقه ی کارگر جایگاه فرهنگ عامه را در فرایند شکل گیری طبقه مورد بررسی قرار داد.
فصل دوم – مسائل تاریخ فرهنگی
در فصل دوم کتاب بازبینی کلاسیک ها، مباحث مارکسیستی، پارادوکس های سنت های فرهنگی، فرهنگ عامه در بوته ی نقد و فرهنگ چیست؟ به عنوان مسائل تاریخ فرهنگی شرح داده شده اند.
بازبینی کلاسیک ها به معنای بررسی انتقادی آثاری مانند بوکهارت و هویزینگاست و نویسنده در این باره هشدار داده است که مورخین فرهنگی نباید هرگز تسلیم این وسوسه شوند که متون و تصویرهای یک برهه ی خاص به عنوان آئینه ها و انعکاس های تمام نمای زمان های خودشان هستند. علاوه بر آن باید این موضوع را هم در نظر بگیرند که سند یا مدرک مورد بررسی اعم از آثار هنری، نقاشی و … چیزهایی به ما می گوید که در گذشته آن طور شناخته نشده است و باید درنظر داشت که این اسناد همواره بی طرفانه، عاری از جانبداری یا تعصب نبوده اند. از آن جا که روش امپرسیونیستی کلاسیک های مذکور مورد انتقاد است، روش های جایگزین مانند تاریخ زمانی(Serial History)، «تحلیل محتوا»، «تحلیل گفتمان» و توجه به گفتار روزمره، چارچوب های شفاهی، ژانرهای ادبی و قالب های روایتی است.
نقد اصلی مارکسیست ها به رویکردهای تاریخ فرهنگی ذهنی بودن بیشتر از حد آن است. علاوه بر آن، تاکید بیش از حد به یکپارچگی فرهنگی و بی توجهی به تضادهای فرهنگی و توجه به پدیده ای به نام «مقوله زمانی» (Time Zone) (به تعبیر بلوماخ معاصربودن نامعاصران ) نیز از نقدهای دیگر است. اگرچه تاریخ فرهنگی مارکسیستی نیز در ذات خود دچار تناقض است، اما مارکسیست های جوان بریتانیایی در مقابل انتشار کتاب معروف تامپسون با عنوان «شکل گیری طبقه کارگر انگلیسی / ۱۹۶۳» بیکار ننشستند و در مقابل اقتصادگرایی خود وی را به توجه بیش از حد به واقعیت های اجتماعی و فرهنگی متهم ساختند. به طوری که تنش میان فرهنگ گرایی و اقتصادگرایی هم چنان وجود دارد.
فصل سوم – موعد انسان شناسی تاریخی
در فصل سوم با نام موعد انسان شناسی تاریخی به بررسی چرخش تاریخ فرهنگی در دهه های ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۰ به سوی انسان شناسی تاریخی می پردازد. اگرچه این تغییر مختص مورخان فرهنگی نیست. مثلن مورخان اقتصادی هم به سوی فرهنگ گرایش یافته اند. این چرخش تا جایی پیش می رود که در حال حاضر استفاده از وجود واژگانی مانند «فرهنگ نشر»، «فرهنگ اظهار عشق»، «فرهنگ استبداد» و غیره به جای «تاریخ نشر»، «تاریخ استبداد» یا «استبداد»نشان دهنده ی مسیری در تاریخ است که در حال حاضر مفاهیمی مانند غذا، رویا، احساسات، حافظه، مسافرت، ژست، شوخی و … را در متون تاریخ فرهنگی توجیه پذیر کرده است.گسترش قلمرو فرهنگ در تاریخ به حدی رسیده که تمایل فزاینده ای در ارایه ی تبیین های فرهنگی برای پدیده های اقتصادی در حال شکل گیری است و بسیاری از عناصر و مفاهیم اقتصادی از زاویه ی فرهنگ تحلیل و نقد شده اند.در این میان مارسل موس در باب هدیه، ایوانز پریچارد در زمینه ی جادو، مری داگلاس در مورد پاکی و خطر، کلیفورد گیرتز در مورد جزایر بالی و نهایتن رویکرد ساختاری لوی استروس بیشترین تاثیر انسان شناسی تاریخی در تاریخ فرهنگی را داشته اند.
این استقبال به دلیل رابطه و علاقمندی انسان شناسان پیش از سایرین در رد نگرش تحقیرآمیز نسبت به عامه ی مردم و رد پیش فرض هایی مبنی بر عدم شناخت فرهنگ مردم در نزد مردم و ارج نهادن به دانش بومی یا محلی آنان بود. علاوه بر آن تلقی وسیع و گسترده ی انسان شناسان از فرهنگ یکی دیگر از دلایل جذب انسان شناسی به وسیله ی مورخین است.
در ۱۹۷۰ ژانر تاریخی دیگری با عنوان «تاریخ خرد» (Micro – History) علیه سبک خاصی از تاریخ اجتماعی (که از مدل تاریخ اقتصادی تبعیت می کرد) ظهور کرد. تضارب و برخورد آرای انسان شناسی و تاریخ هم در این زمینه موثر بود و در نهایت زیرسئوال رفتن و مورد تردید واقع شدن ایده های «روایت های بزرگ پیشرفت» مانند ظهور تمدن غربی از دل یونان باستان و رم، مسیحیت، رنسانس، اطلاح گری، انقلاب علمی و… سومین دلیل پیدایش تاریخ خرد بوده است. در این میان باید از آثاری مانند «مونتالیو /۱۹۷۵»اثر ایمانوئل لی روی لدر، «پنیرها و کرم ها / ۱۹۷۶» از کارلو کینزبرگ نام برد که تصویرهایی تاریخی از موضوع خود را ارائه دادند و بازنمایی موضوعاتی را مانند کودکی سکسوالیته در مورد اولی و تاریخ جدید خواندن در باره ی دومی خلق کردند. البته در این میان باید از سایر مطالعات تاریخی هم نام برد که از جغرافیا و فولکلر تاثیر پذیرفتند و به جای مطالعه ی روستا یا خانواده به مطالعه ی واحدهای محلی بزرگ تر منطقه ای پرداخته اند.
تاریخ فرهنگی به «مطالعات پسااستعماری» هم پرداخته است. این دست پژوهش ها پس از زیرسئوال بردن روایت های بزرگ تمدن غربی و تکاپوی جهان سوم برای کسب استقلال و مشاجرات پیرامون استعمار اقتصادی آن ها به واسطه ی کشورهای استعمارگر پدید آمد و «شرق شناسی / ۱۹۷۸» ادوارد سعید از مهم ترین آثار این دوره است که نشان گر اهمیت تقابل دوگانه ی شرق و غرب در تفکر غربی که زاییده ی انئیشه و کارهای شرق شناسان و پژوهشگران دانشگاهی است و در واقعیت چنین چیزی وجود ندارد و آن چه وجود دارد همسو با استعمارگران است.
«فمینیسم» یکی دیگر از وجوهی است که تاریخ فرهنگی بدان پرداخته است. به طوری که رفته رفته ورود زنان به حوزه ی مطالعه ی رنسانس به دگرگونی عظیمی منجر شد و به «بازتعریف» مفاهیم انجامید. برای مثال برجسته شدن «نوشتار زنان» به جای « ادبیات زنان» برای بازنمایی هرچه بیشتر و بهتر نقش زنان در رنسانس یکی از این موارد است.
فصل چهارم – پارادایمی جدید؟
تاریخ فرهنگی جدید ( New Cultural History ) یا به اختصار NCH، فصل چهارم کتاب است و پیتر برک مدعی است که پیدایی این پارادایم چیزی بیش از تاثیرپذیری از انسان شناسی و ابتکار فردی چند پژوهشگر است. در توضیح این عبارت باید گفت واژه ی جدید New)) به منظور تفکیک از اشکال متعارف تر تاریخ و واژه ی فرهنگی (Cultural) به منظور متمایز ساختن آن از تاریخ روشنفکری است و نشانگر تاکید بر ذهنیت ها، مفروضات یا احساسات است تا عقاید یا نظام های فکری. تاریخ فکری و اندیشه بسیار جدی و دقیق است در حالی که تاریخ فرهنگی جدید مبهم تر و در عین حال تخیلی تر به شمار می رود. عبارت فرهنگی برای تمایز از تاریخ اجتمای هم به کار گرفته می شود. پرداختن به نظریه یکی دیگر از ویژگی های متمایز NCH است. نظریه ی هابرماس در باب «حوزه ی عمومی» بورژواسی در فرانسه و انگلستان قرن هجدهم و یا ایده ی ژاک دریدا درباره ی «تکمیل» به منظور توصیف زندان زنان هردو توانستند راهگشای بسیاری از مطالعات در این حوزه باشند، اما در مجموع چهار نظریه پرداز میخائیل باختین، نوربرت الیاس، میشل دوسرتو و پیر بوردیو برای مورخان فرهنگی منشا ایده ها و پژوهش ها و روش های متنوع و تاثیرگذاری هستند و توانسته اند آنان را به دو مقوله ی بازنمایی ها و عملکردها تشویق و ترغیب کنند و بنا به نظر راجر کارتیر دو مشخصه ی اصلی NCH توجه به همین دو مقوله است.
دقت به «عملکردها» یکی از شعارهای NCH است. از این رهگذر توجه به تاریخ اعمال دینی به جای الهیات، تاریخ گفتار به جای زبان شناسی، تاریخ آزمایش به جای نظریه ی علمی و … نشسته است. البته بررسی عملکردها به طور بسیار متناقضی یکی از عرصه های نوشته های تاریخی است که از نظریه ی فرهنگی و اجتماعی بیشترین تاثیر را پذیرفته است.تاریخ زبان یا به طور واضح گفتار، عملکرد مذهبی، تاریخ مسافرت، تاریخ خواندن، تاریخ عملکرد روزمره و غیره از عمومی ترین وجوه تاریخ عملکردهاست که تاکنون بدان ها پرداخته شده است. جمع کردن آثار نیزشکلی دیگر از تاریخ عملکردهاست که برای مورخان هنر، مورخان علم و متخصصان گالری و موزه ها جذابیت دارد.
«بازنمایی ها» نیز تحت تاثیر یکی از نقدهای فوکو به مورخین اهمیت یافت که طی آن ارایه ی « ایده ی ضعیف از واقعیت» هیچ فضایی برای آن چه که قابل تصور است باقی نمی گذارد. بعد از این نقد گزنده تعداد آثار زیادی در فرانسه منتشر شد. در انگلستان نیز آن چه به عنوان «تاریخ بازنمایی ها» شناخته می شود، همان «تاریخ تخیل اجتماعی» فرانسه است و به واسطه ی شکل گیری دغدغه های جدید نسبت به نقش فعال تخیل تشویق و ترغیب می شد و به ترکیب و به کارگیری خلاقانه از نقاشی ها، داستان ها و مناسک تاکید دارد. تاریخ بازنمایی های طبیعت، بازنمایی های زنان، بازنمایی دیگری در آثار ادوارد سعید، شرق شناسی در موسیقی، تاریخ حافظه، فرهنگ مادی، تاریخ بدن نیز حاصل همین نگاه است. بازنمایی یعنی دلالت تصویرها و متون بر واقعیت به گونه ای که به سادگی منعکس کننده و بیانگر آن باشند.
فصل پنجم- از بازنمایی به برساخت
نوعی ساده انگاری در بازنمایی وجود دارد که باعث شد بسیاری از اندیشمندان تاریخ فرهنگی با دلالت های آن دچار مشکل شوند. از این رو بعدها این امر فراگیر شد که از «تولید» تا«برساخت» واقعیت دانش،قلمروها، طبقات اجتماعی، بیماری ها، زمان، هویت و غیره به واسطه ی ابزارهای بازنمایی گفته یا نوشته شود. از آن جا که افراد متفاوت می توانند رویداد «واحدی» را ازمنظره ها یا ساختارهای متفاوتی ببینند، بنابراین محققان خودشان نسبت به برساخت موضوع تلاش می کنند و سپس همان موضوع مساله یا ابژه ی اصلی مبدل می گردد. این همان چیزی است که فیلسوفان و جامعه شناسان «برساخت اجتماعی واقعیت» می نامند.
فرایند برساخت اساسا به واسطه ضرورت انطباق ایده های قدیمی در شرایط جدید، و به واسطه تنش های بین قالب های قدیمی و پیام های جدیدو به واسطه ی آن چه که «تضاد درونی سنت» نامیده می شود و از تضاد بین یافت راه حل های جهانی برای مسایل انسانی و ضرورت ها یا منطق موقعیت، حاصل می شود. در حوزه جنبش های دینی یا سیاسی، اختلاف اجتناب ناپذیر و همیشگی بین بنیانگذاران و پیروان به دوگانگی ها یا تضادهای اجتماعی می انجامد. پیام بنیانگذار اغلب دو پهلو و مبهم است. در واقع برخی ممکن است مدعی شوند موفقیت بنیانگذاران به دلیل این است که آنان برای همه مردم پیام هایی انتقال می دهند. هنگامی که پیروان درصدد تفسیر پیام بنیانگذار برمی آیند، تناقض های پنهان آشکار می شود. واکاوی وبررسی فرایند تفسیر پیام به صورت عمیق تر وظیفه ای برای آینده است.
فصل ششم – فراسوی چرخش فرهنگی
تاریخ فرهنگی جدید تامرز سی سالگی نیز رسیده است، زیرا توفیق واقعی این نحله ی تاریخی دراوایل دهه ی ۱۹۷۰ شروع شد. باز فهرست آثار این دوران نشان می دهد که نشر آثار و کارهای جدید دردهه ۱۹۸۰ از لحاظ کمی و کیفی در اوج خودش بوده اما در دهه ۱۹۹۰ این روند رو به تحلیل رفت. اوایل قرن بیست ویکم به نظر موعد بازشناسی، ارزیابی وتثبیت وتحکیم باشد که به واسطه آن هر مطالعه ای ونحله ای جایگاه خاص خودش را می یابد. باوجود این باید خاطر نشان ساخت که این نوع ارزیابی ها معمولا بعداز خلاق ترین مرحله جنبش فرهنگی شکل می گیرد. اما احتمالاتی روبروی وضعیت تاریخ فرهنگی جدید وجود دارد:
بازگشت به بوکهارت مثابه نمادی مختصر از احیای تاریخ فرهنگی سنتی در رویکردی که ریشه ها و پیشروان یک رشته هرگز فراموش نمی شوند، اولین احتمالی است که نتیجه ی آن می تواند چیزهای جدیدی به وجود آید و منجر به بازتعریف مفاهیم شوند. دومین سناریوی احتمالی، پیش بینی ورود و بسط تاریخ فرهنگی جدید به عرصه ها و موضوعاتی است که مورخان قبلن نادیده گرفته اند. موضوعاتی مانند سیاست، خشونت، احساسات و ادراک که خود نشانگر تغییر در علاقه ها و رویکردهاست. سومین احتمال نیز ایده ی « تغییر از تاریخ اجتماعی فرهنگ به سوی تاریخ فرهنگی جامعه» یا همان « تلافی تاریخ اجتماعی» اسن که واکنشی علیه تقلیل برساخنی جامعه به فرهنگ تلقی می شود.
به هرحال برخی از واکنش ها در آینده ی تاریخ فرهنگی جدید ناشی از ضعف های این پروژه است که در طول زمان آشکار شده اند می توان به سه تا از مهم ترین ها یعنی تعریف فرهنگ، روش های تاریخ فرهنگی NCH و مشکل پراکندگی را نام برد.
در مجموع پیتر برک ادعا نمی کند که بهترین شکل تاریخ، تاریخ فرهنگی است ولی آن را بخش ضروری نوآوری تاریخی می داند که سهم بسزایی در کل تاریخ دارد.
این نوشته براساس ترجمه ی نعمت اله فاضلی و مرتضی قلیچ از کتاب تاریخ فرهنگی چیست ؟ نوشته ی پیتر برک نگاشته شده است.