انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

چگونه یک جامعه دچار تزلزل اخلاقی می شود؟: گفتگو با ناصر فکوهی

شفقنا زندگی- «هر فردی که پیرو یک دین است و باید او را مومن نامید، یا واقعا ایمان دارد و یا به این امر تظاهر می کند. مشکل در شرایطی پیش می آید که «مومن» بودن با مزایای مادی همراه باشد و «نامومن» بودن با سختگیری های مبالغه آمیز مجازات شود، در آنجا است که دیگر نمی توان نه به ایمان کسی چندان مطمئن بود و نه به بی ایمانی اش. زیرا ایمانش ممکن است ناشی از تمایلش به سودجویی باشد و بی ایمانی اش صرفا یک واکنش در برابر کسانی که می خواهد خود را از آنها متمایز کند. بنابراین مهم ترین کاری که می توان و باید برای گسترش اخلاق چه مدنی و چه دینی در یک جامعه برداشت آن است که استفاده از ابزارهای آمرانه را به حداقل رساند و مسئولیت پذیری داوطلبانه افراد را به حداکثر»

ناصر فکوهی، جامعه شناس و استاد دانشگاه در یادداشتی اختصاصی برای شفقنا زندگی در خصوص دلایل گسترش برخی ناهنجاری ها و آسیب های اخلاقی و اجتماعی خصوصا دروغ در جامعه ای مانند ایران آورده است: اگر از یک آسیب مثل «دروغ» صحبت می کنیم، آیا تنها با گسترش آن روبرو هستیم و یا با رشد مجموعه ای از آسیب ها، زیرا این امر پاسخ ما را متفاوت خواهد کرد. مثال می زنم، وقتی بیماری به پزشکی مراجعه می کند و از دردی گلایه، پزشک او را معاینه می کند و پرسش هایی از او می کند تا ببیند آیا این درد با دردهای دیگری هم همراه است یا نه. بیمار ممکن است آنقدر از یک درد رنج ببرد که دردهای دیگر را از یاد ببرد، اما این برعهده پزشک است که معاینه دردهای دیگر را کشف کند. در این حال بنا بر دردها و آسیب هایی که پزشک پیدا می کند، تشخیص او متفاوت خواهد بود و ممکن است به بیماری های بسیار متفاوتی مشکوک شود و مسیر آسیب شناسی خود را در این یا آن جهت سوق دهد. حال این سال مطرح می شود که آیا جامعه ما صرفا از دروغ به مثابه آسیب رنج می برد؟ یا آسیب های زیاد و متفاوت دیگری نیز دارد؟ در این صورت آیا دروغ مهم ترین و اصلی ترین آسیب است و یا باید ریشه های آن را در آسیب های دیگری جستجو کرد.

اینکه جامعه ما، جامعه ای پایبند اخلاق و دین است که انشالله این طور باشد، بی شک باید می توانست و بتواند تا حدی از گسترش آسیبی مثل دروغ گفتن جلوگیری ولو به صورت نسبی بکند، و اینکه نکرده یا نمی کند، پس بنابراین باید بیشتر تامل کرد. مسئله به نظر من در «دروغ» نیست. از لحاظ اجتماعی، «راست گویی» و «دروغ گویی» مفاهیمی در بسیاری موارد کمابیش نسبی هستند که می توانند البته به موقعیت های مطلق برسند. باز هم مثال بزنم، می توان گونه ای از روایت واقعیت را، عین واقعیت ندانست، اما ما در عرف خود آن را دروغ نمی دانیم و یا همواره شنیده ایم که چیزی به نام «دروغ مصلحت آمیز» وجود داشته است. این ها حوزه هایی هستند که من از آنها به مثابه گستره های شناختی تعریف و تبیین دروغ و واقعیت صحبت می کنم. بگذریم که اصولا افراد مختلف واقعیت ها و عدم واقعیت ها را به یک صورت نمی بینند و بنابراین کاملا بدیهی است که فردی ممکن است چیزی را که خود واقعیت می پندارد ولی دیگری باوری به آن ندارد بیان کند، یعنی دروغ بگوید، اما خود متوجه این کار نباشد.

سقوط اخلاقی در یک جامعه مصرف گرای سودجو و سوداگر طبیعی است

مشکل زمانی است که ما از موقعیت های مطلق صحبت کنیم، یعنی زمانی که یک کنشگر، با عزم و کاملا آگاهانه کنشگر دیگری را به قصد سودجویی فریب بدهد و دروغ بگوید. این وضعیت بی شک یک موقعیت آسیب زا است و تجربه و مشاهدات و تحثیقات انجام شده همگی گویای آن هستند که این امر در جامعه ما رو به گسترش است. اما به نظر من ریشه این امر را باید در مجموعه ای از آسیب ها دانست که مهم ترینشان ، فروپاشی اخلاقی ناشی از تغییر موقعیت معیشتی جامعه ما یعنی تغییر ریشه ای جامعه ما از یک جامعه کشاورز و زحمت کش مبتنی بر اخلاق کارسخت زراعی و سپس صنعتی، به یک جامعه مصرف کننده و ثروتمند که صرفا بر درآمدهای زیر زمینی خود (نفت) و یا درآمدهای سوداگرانه خود (معاملات پولی و یانکی و سود جویی های تجاری) تکیه زده، دانست. یک جامعه کشاورز یا صنعتی که معیشت خود را از سازکارهای سالم تامین می کند، نمی تواند تا بدین حد دچار سقوط اخلاقی شود؛ در حالی که این امر در یک جامعه مصرف گرای سودجو و سوداگر طبیعی ترین چیزی است که می تواند اتفاق بیافتاد.

دین و عرف می توانند یک جامعه را از فروپاشی اخلاقی نجات دهند

البته همان طور که گفتم در اینجا دین و عرف می توانستند و هنوز هم می توانند به کمک ما بیایند تا از این فروپاشی بیرون بیائیم یا دستکم سرعت آن را کاهش دهیم. همان طور که به نظر من عقلانی شدن اقتصاد و اخلاق مدنی، قانونیت و شهروندی و آزادی و دموکراسی و باز شدن فضا و کنار گذاشتن افراد بی مسئولیت و بی فرهنگ و سپردن کارها به افراد دارای مهارت و دلسوز و توانا، می توانند چنین کمکی را به ما بکنند. در اینجا یک اراده قدرتمند مورد نیاز است تا ما را از درغلطیدن بیشتر در این سراشیبی نجات دهد. سرابی در پیش روی ما است و آن اینکه درآمدهای هر چه بیشتری را با انجام کار هر چه کمتری به دست بیاوریم، چیزی شبیه کشورهای جنوب خلیج فارس که بیشتر به سوپر مارکت های بزرگ شباهت دارند تا به کشور در معنای مدرن آن، ما باید در برابر این وسوسه مقاومت کنیم و تلاش کنیم از منابع عظیمی که در نظام دینی، عرفی، ملی، سیاسی و پیشینه تمدنی بزرگمان داریم، استفاده کنیم که این گرایش ها را از خود دور کرده و اخلاق را احیا کنیم. تنها بدین صورت است که می توانیم امیدوار باشیم که با بازیافتن اخلاق آسیب های ناشی از نابودی آن همچون دروغ نیز کاهش یابند.

استفاده حداقل از ابزارهای آمرانه و به حداکثر رساندن مسئولیت پذیری داوطلبانه افراد؛ مهم ترین راه درونی کردن اخلاق هر فردی که پیرو یک دین است و باید او را مومن نامید، یا واقعا ایمان دارد و یا به این امر تظاهر می کند. مشکل در شرایطی پیش می آید که «مومن» بودن با مزایای مادی همراه باشد و «نامومن» بودن با سختگیری های مبالغه آمیز مجازات شود، در آنجا است که دیگر نمی توان نه به ایمان کسی چندان مطمئن بود و نه به بی ایمانی اش. زیرا ایمانش ممکن است ناشی از تمایلش به سودجویی باشد و بی ایمانی اش صرفا یک واکنش در برابر کسانی که می خواهد خود را از آنها متمایز کند. بنابراین فکر می کنم، مهم ترین کاری که می توان و باید برای گسترش اخلاق چه مدنی و چه دینی در یک جامعه برداشت آن است که استفاده از ابزارهای آمرانه را به حداقل رساند و مسئولیت پذیری داوطلبانه افراد را به حداکثر. در این حال، افرادی که مومن هستند و یا نیستند، دستکم خودشان به درستی متوجه این موضوع هستند و دیگران نیز همین طور. برای مثال نگاه کنید به برخی از نظام های سنتی ما، مثلا بازار؛ در بازار اصل بر اعتماد بود زیرا کمتر ممکن بود بازرگانی نام و اعتبار خود را با دروغ گفتن به خطر بیاندازد و اکثر آنها شدیدا اعتقاد داشتند که با این کار هم ایمان خود را زیر پا لگدمال کرده اند و هم اعتبار کاری شان را به عبارت دیگر هم دنیای خودشان را باخته اند و هم آخرتشان را.

زمانی که زور و آمریت، معیار می شود خودنمایی و تزویر جای واقعیت ایمان را می گیرد در اینجا آمریتی در کار نبود. اما زمانی که مسئله زور و آمریت معیار می شود، بلافاصله تظاهر و خودنمایی و تزویر جای واقعیت ایمان را می گیرند و اینجاست که خواسته و ناخواسته ما با زیر پاگذاشتن کمابیش روشن اصول و پایه های اعتقادی و عرفی روبرو می شویم. در چنین حالتی، تنها قانون است که شاید بتواند کاری بکند، اما در هیچ پهنه ای از عالم نمی توان شاهد آن بود که قانون بدون اخلاق مدنی یا دینی بتواند به تنهایی بار سالم بودن جامعه را بر دوش بکشد. از این رو باید شرایطی را فراهم کرد که افراد به صورتی واقعی اخلاق را در خود درونی کنند و نه از طریق ابزارهای ریا و تظاهر. در جامعه ما متاسفانه ریاکاری و تظاهر به داشتن ایمان، به امری بسیار رایج بدل شده است و این بیش و پیش از هر چیز به نظام های دینی و عرفی ضربه می زند.

دروغ گویی بیشتر معلول است تا علت

در حالی که ما نیاز بسیار بالایی به این نظام ها داریم و هرگز نمی توانیم جامعه را صرفا بر اساس قوانین و مجازات ها مدیریت کنیم و به خصوص که بسیاری از این ناهنجاری ها را نمی توان جرم به حساب آورد و مجازات کرد، اما زمینه را برای جرائم آماده می کنند. بنابراین باز هم تکرار می کنم، دروغ گویی را باید بیشتر معلول دانست تا علت. علت اصلی سست شدن پایه های اعتقادی است که دلیل آن نیز تجربه واقعی زندگی و سازوکارهای آن است. در جامعه ای که قبح دزدی، غارت، اختلاس، حیف و میل اموال مردم، بی عدالتی، توهین و ظلم به دیگری، تظاهر و دروغ گویی علنی و رو در رو، بی آبرویی و بی عفتی در زبان و در رفتار، آن هم از سوی کسانی که باید الگوی جامعه باشند، از بین برود، نباید از آنکه مردم عادی تحت تاثیر چنین جوی از دروغ، به مثابه راهی ساده برای رسیدن به اهداف خود استفاده کنند، تعجب کرد، زیرا همواره می توانند توجیهی برای کارهای خود پیدا کنند.

اما اینکه با چه مسائلی برخورد می شود و چه کسانی و با چه مشروعیتی این کار را می کنند، چیزی نیست که ما به عنوان جامعه شناس بتوانیم درباره آن نظر بدهیم. در هر کشوری امروزه، گروهی از رفتارها را قانون تعیین می کند و بر آنها نظارت دارد و گروه دیگری را بر عهده خود جامعه و مردم می گذارد. برای مثال، خانواده که باید خود تربیت فرزندان خویش را بر عهده بگیرد و یا شهروندان که خود باید به نوعی نظاره گر و تنظیم کننده رفتار سایر شهروندان باشند.

هر جامعه ای برای اخلاقی بودن نیازمند آن است که افراد خود را مسئولیت پذیر کند

من به طور کلی با جامعه ای که سراسر بخواهد با قانون گرایی همه رفتارها را کنترل و مجازات کند، مخالفم زیرا چنین جامعه ای به تدریج ارزش و معنای عملی اخلاق دینی و عملی و مدنی را از میان می برد و مسئولیت های افراد و گروه های اجتماعی را به حداقل می رساند و جای آن را به ماموران می دهد، مامورانی که همواره در معرض آن هستند که خود به راه خطا بروند و در نتیجه آنجا که باید اخلاق دخالت کند، از این کار باز می ماند و بدل به چیزی می شود که چندان مصرفی ندارد و همین زمینه ساز سقوط آن خواهد شد. هر جامعه ای برای سالم ماندن و اخلاقی بودن نیازمند آن است که افراد خود را مسئولیت پذیر کند و نه آنکه دائما با آنها برخورد کند. البته می شود با رفتارهایی مثل مصرف مشروب های الکلی به روشنی مقابله کرد به خصوص در رفتارهای اجتماعی که جان دیگران را به خطر می اندازد ، کما اینکه در کشورهای اروپایی و امریکا نیز شدیدترین مجازات ها برای رانندگی با مصرف الکل در نظر گرفته شده است. اما هیچ کدام از این برخوردها جای درونی شدن اخلاق را نمی گیرد. افزون بر این روشن است که گروه بزرگی از رفتارهای خلاف اخلاق اصولا بروز آشکار و بلافصل بیرونی ندارند که بتوان با آنها برخورد کرد مثل همین دروغ که یا اصولا فوری قابل تشخیص نیست و یا اگر باشد هم لزوما جرم انگیز نیست که بتوان با آن برخورد کرد.

بنابراین باز هم تکرار می کنم، تفکری که از قرن هفدهم به آن قانون گرایی می گویند به خصوص در شکل افراطی و گسترده آن نه تنها کمکی به بهبود سلامت اخلاقی جوامع نمی کند، بلکه با از میان بردن مسئولیت های فردی و گروهی آنها را باخطر اضمحلال اخلاقی روبرو می کند. در چنین شرایطی دیگر قانون گرا ترین نظام ها نیز نخواهند توانست با سخت ترین مجازات ها از وقوع جرم جلوگیری کنند زیرا به فرض آنکه هم موفق شوند همه مجرمان را توقیف و به زندان بیاندازند، کسانی که از زندان ها بیرون خواهند آمد، مجرمانی به شدت خطرناک تر خواهند بود.

دروغ سبب از میان رفتن انسجام اجتماعی می شود

سرانجام راست گویی و صداقت اغلب ضربه خوردن از هر سو است. در واقع می توان گفت؛ دروغ سبب از میان رفتن انسجام اجتماعی می شود زیرا به صورت مستقیم بر اعتماد میان کنشگران اجتماعی تاثیر می گذارد. زمانی که کسی نتواند به حرف و سخن دیگری باور داشته باشد، بدون شک، او نیز رو به دروغ می آورد و یا از ابزارهایی استفاده می کند که اخلاق در آنها چندان مطرح نیستند، این امر در چرخه های باطل سبب آن می شود که اخلاق تضعیف شده و همه آن را به نوعی به مسخره بگیرند. در جامعه ما هم اکنون چنین وضعیتی را شاهدیم، برای مثال کسانی که صداقت زیادی دارند از سوی بسیاری از دیگران آدم های «ساده لوح» تلقی می شوند در حالی که کسانی که بیشترین نیرنگ را در سخن و رفتار خود دارند، آدم هایی «زرنگ» و «موفق». این با واقعیت هم چندان در تضاد نیست، زیرا همه شاهدیم که سرانجام راست گویی و صداقت اغلب ضربه خوردن از هر سو است و سرانجام تظاهر و دروغ گویی و تزویر و ریا کاری، سود بردن از همه جا. از این رو، در نهایت اینکه بگوئیم دروغ ارکان یک جامعه ای را که چنین در پایه های باوری خود بر راستگویی و درستکاری تاکید دارد مخدوش کرده و راه را برای همه اشکال و انواع انحرافات اجتماعی هموار می کند، گزاف نخواهد بود.

راه های ترویج صداقت و راستگویی در جامعه از طریق اشاعه و ترویج راستگویی و صداقت در نظام های کنش است و نه در نظام های گفتاری و گفتمانی. در جامعه کنونی ما دائما از تمام رسانه ها «نصیحت» می شنویم؛ نصیحت هایی درباره اینکه چرا باید راست گفت و صادق بود، اما نتیجه چه بوده است؟ به باور همگان نتیجه ای منفی و حتی معکوس. دلیل چیست؟ روشن است زیرا این نظام های نصیحت گویانه صرفا در سطح زبانی عمل می کنند و در سطح کنش انطباقی با واقعیت ندارند. زمانی که واقعیت در نظام کنش ها چنین در تضاد با نظام های گفتمانی نصیحت گونه باشد، نتیجه به راستی ویرانگر است. برای همین بهترین راه اصلاح نظام های کنش است. هر گاه در جامعه ای مردم ببینند واقعا در عمل راست گویی و صداقت با مجموعه ای از پاداش های اجتماعی روبرو می شوند و نه با مجازات و طرد، در آن زمان دیگر نیاز به نصیحت های رسانه ای نیست.

نصیحت گرایی های کودانه را کنار بگذاریم

اصولا این نصیحت ها در شرایط کنونی جوامع انسانی بیشتر نوعی عقب ماندن از زمان را نشان می دهد. مخاطبان امروز رسانه ها گروهی از افراد کودک صفت و یا کسانی به دور از قافله که هیچ تجربه ای از زندگی و تماس با جوامع بزرگ نداشته باشند، نیستند. این قبیل نصایح بیشتر در زمانی مصرف داشت که مردم اغلب بی سواد و بدون تجربه بودند، در حالی که امروز کشور ما یکی از بزرگترین جمعیت های دانشجویی را به نسبت کل جمعیت خود در جهان داراست. بنابراین با چنین کسانی نباید و نمی توان مثل افرادی بی خبر و بی سواد سخن گفت. این امر سبب رنجش آنها و روی برگرداندشان از رسانه ها و کشانده شدنشان به سوی رسانه های بیگانه می شود. اتفاقی که ظاهرا به گفته مسئولان افتاده است. بنابراین به نظر من نصیحت گرایی های کودانه را کنار بگذاریم و به جای آن تلاش کنیم که نظام های کنش را از طریق مدیریت درست که طبعا باید به وسیله افراد توانا و درستکار انجام شود، اصلاح کنیم.

فراد علیه عقاید خود عمل نمی کنند

به نظر من افراد علیه عقاید خود عمل نمی کنند. بلکه فکر می کنیم کسانی که عقیده ای را به خود منسوب می کنند، بیشتر افرادی ظاهر کار هستند. این امر زمانی ممکن می شود که مبنای اعتقاد تظاهر و صوری باشد و نه ایمان واقعی و عملی. اگر ما خود را در شرایطی قرار دهیم که اعتقاد و ایمان را شرط رسیدن به موقعیت های مادی و ثروت و قدرت بکنیم شک نداشته باشیم که تعداد مدعیان اعتقاد و ایمان افزایش می یابد. حال فاجعه در آن خواهد بود که معیار ایمان داشتن یا نداشتن افراد را هم صوری بکنیم و آن را به گروهی از مناسک محدود کنیم. در چنین شرایطی هر کس به سادگی می توان خود را مومن ومعتقد نشان دهد و با راه یافتن در حلقه افراد مورد اعتماد دست به اعمالی ناشایست بزند که بیشتر از آنکه او را به خطر بیاندازد ایمان و اعتقادی را که به آن تظاهر می کند، به خطر می اندازد. چنین گروه از افرادی بی شک دائما افزایش می یابند و به خصوص بر صوری بودن معیارهای ارزش سنجی تاکید خواهند کرد، زیرا بدین ترتیب افرادی همچون خود را در اطراف خویش جذب خواهند کرد و این به آنها امکان می دهد در محیطی «امن» به تجربه تخریب خود علیه ایمان و اعتقاد ادامه دهند.

دین و اصول اخلاقی جامعه نباید با مادیات آلوده شوند

دین در حفظ چارچوب های اخلاقی نقش بسیار بزرگی دارد اما باید دید که متولیان دین تا چه حد بتوانند و آزاد گذاشته شده باشند و شرایط برایشان آماده باشد که بتوانند برنامه های خود را در جامعه به اجرا در آورند. آنچه بی شک مهم است اینکه دین و اصول اخلاقی جامعه با مادیات آلوده نشوند و سودجویی ها درون آنها به محور های اصلی بدل نشود، زیرا در این صورت نمی توان انتظار چندانی از آنها داشت. اینکه بتوان یک چارچوب دینی را از این ناپاکی های احتمالی حفظ کرد، بزرگترین چالش همه ادیان از دودوران باستان تا امروز بوده است و از آنجا که همه ادیان در محیط های انسانی و به وسیله کنشگران انسانی نمایندگی می شده اند و بنابراین همواره این خطر وجود داشته و دارد که به راه های سودجویی و منافع مادی بروند. و این معنایش، از دست رفتن اخلاق دینی، مدنی، و عملی است که فرو غلطیدن در آنها ساده، اما بیرون آمدن از آنها کاری بس دشوار و دراز مدت است.

یادداشت در سایت شفقنا

[LINK=http://life.shafaqna.com/]life.shafaqna.com[/LINK]