انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

چگونه میتوان از طبیعت مفاهیم اجتماعی استخراج نمود؟

مقدمه : طبیعت در مفهوم گسترده ان که شامل تمام موجودات جاندار و غیر جاندار قابل درک برای انسان می باشد موضوع این نوشته است . الهام از طبیعت و استفاده از عناصر موجود در ان ، ادراک انسانی و ارتباط ان با علوم اجتماعی نکته اصلی این سطور است. طبیعت منبع الهام و درک و شناخت انسان است و انسان در ان محاط است اما نحوه درک ان بسته به نوع ذهن انسانی متفاوت می باشد . برخی اذهان جزئ نگرند و به اجرای طبیعت می پردازند و قصد کشف جز به جز انرا دارند . اما برخی اذهان نگاهی کلان و سیستماتیک و کل نگر دارند و با قدرت تئوری پرداز ذاتی خود ویژگی های کلانی از طبیعت استخراج و عرضه میکنند .در این مقاله به تغییرات فصول به عنوان ساده ترین و شناخته شده ترین تغییر طبیعی به عنوان ماده ازمایشی نگریسته شده و سعی شده ادراک یک ذهن انتزاعی از این تغییرات مورد بحث قرار گیرد و نشان داده شود که چگونه یک ذهن تئوریک می تواند از تحولاتی به ظاهر ساده و تکراری مفاهیمی کلان و تئوریک استخراج کند . مفاهیمی که در علوم انسانی و اجتماعی بسیار پر کاربرد و دارای اهمیت می باشند . این نوشته به تغییرات طبیعی در قالب فصول به عنوان یک فرایند با ویژگی های خاص نظر دارد. در این نوشته از سال و از فصل و ۴ گانگی آن سخن رفته است . ترکیبی از چهار مقطع زمانی ، ۴ دمای متفاوت، ۴ چهره متفاوت و ۴ سیستم زیستی و طبیعی متفاوت و گاه متناقص.

۱) تنوع ( ِDiversity) : مبنای شناخت ، تشخیص و درک و معرفت بشری تنوع می باشد . بدون وجود اختلاف و تنوع امکان شناخت هرگز فراهم نمی بود . ذهن انسان ابزار تشخیص ، درک ، مقایسه ، ارزیابی ، طبقه بندی و مفهوم سازی برای تنوع موجود در سرتاسر طبیعت است . همچنین عامل درک زمان و حرکت جهان وجود تنوع در تمامی اجزای تشکیل دهنده جهان انسانی و غیر انسانی است که البته این مبحث مشخصا در فلسفه و در معرفت شناسی قابل طرح می باشد . ما با انواع بیشمار تنوع از نظر نوع، سطح ، عمق و کیفیت مواجه هستیم .طبیعت ما را وادار به طبقه بندی تنوع می کند . تنوع دمایی، نوری، کمی، و در نهایت کیفی ما را احاطه کرده است . این تنوع در ایینه ذهن بشری انعکاس یافته و تصویری انسانی از جهان و انچه در ان است فراهم میکند . جهانی که مختص انسان است . از سوی دیگر تصویر این جهان متنوع در ذهن بشری با پدیده دیگری نیز تلاقی پیدا میکند و ان ذهن متنوع بشری است . به عبارت بهتر ما به اندازه تعداد انسان ها ساختار ذهنی و ایینه ذهنی و تصویر شخصی از جهان داریم و لذا در این نگاه می توان پدیده عجیب زندگی اجتماعی بشر را به حیرت نشست که چگونه این انسانها با این تنوع گسترده از خود و جهان و دیگران قادر به زندگی نسبتا مسالمت امیزی با هم هستند که نام اجتماع بر ان می نهند . این تنوع از ماده ، اتم و الکترون اغاز میشود . اختلاف در تعداد پروتون ها سر اغاز تفاوت و تمایز ماده و عناصر (Element) طبیعی تلقی می شوند . اتم به مولکول ، مولکول ها به مواد پیچیده تر تبدیل می شوند و با همین روند پیچیدگی به سطوح بالاتر تبدیل می شود . در مقیاس بالاتر غیر جانداران به جانداران و از تک سلولی ها به ویروس و قارچ و باکتری وبه تدریج در نظمی خاص به چند سلولی ها و موجودات پیچیده تر منتهی می شوند . با گذر از سطح ماده و سخت افزار های طبیعی ما با تنوع در درک انسانی و معرفت بشری روبرو می شویم که منشا ان همان اذهان متنوع و متمایز بشری است . در کنار این تنوع ذهنی انسان با مفهوم پیچیده تری به نام تنوع در نوع ، سطح ، عمق و میزان برای نیازهای بشری روبرو هستیم . نیاز های بی پایان و مختلف . از نیاز های اولیه به غذا و انرژی برای بقا تا نیاز به امنیت ، سکونت ، نیاز جنسی تا نیاز به احترام ، منزلت ، قدرت و گسترش فردیت (جهانی شدن )و در یک کلام منافع و هویت . این مجموعه متفاوت در کنار محدودیت منابع در کلیه موارد ذکر شده می تواند بیانگر گستردگی مفهوم تنوع در جامعه انسانی باشد و این مفهوم به عنوان مهمترین عنصر حیات انسانی امری است که بایستی مورد توجه قرار گیرد. موضوعی که ریشه در طبیعت دارد و درک ،طبقه بندی ، تفسیر و یافتن علل و عوامل ان و درک رفتار انسان در مقابل این تنوع موضوع علوم اجتماعی و انسانی است . به جرات می توان اظهار داشت که ماده خام علوم اجتماعی تلاش برای درک و مطالعه تنوع موجود در رفتار و واکنش های گسترده انسانی در زمانها و مکانهای مختلف و ارتباط پیچیده انها با هم دیگر و تلاش برای مدل سازی و یافتن الگوها و چهارچوب هایی برای ان است .

۲) تغییر ((changing: نکته ای دیگری که از تغییر فصول می­توان استخراج کرد درک مفهوم تغییر است . مفهومی که موضوع مهم در طبیعت و به تبع آن علوم طبیعی می­باشد. در یک جمله کوتاه می­توان علم به مفهوم مدرن آن را که همان science تعریف میشود را به تلاش در جهت درک ماهیت و روند این تغییرات در طبیعت تقلیل داد و تعریف کرد. و از سوی دیگر می­توان علم تجربی و به تبع آن محصول مدرن پدید آمده به صورت ابزار با ماهیت پوپولیستی از ان را که همان تکنولوژی است را نیز تلاش در جهت کنترل و ایجاد حفاظی مطمئن در قبال تغییرات طبیعت تعریف کرد.((Applied Science. در علوم اجتماعی (social science) نیز مفهوم تغییر بسیار اساسی است . روند ، جهت ، علت ، دلیل تغییرات رفتار انسان اجتماعی و جامعه موضوع علوم اجتماعی است . این روند مطالعاتی در سطوح مختلف موضوع علوم مختلفی قرار گرفته است . همین تنوع و گوناگونی خود دانشمندان را وادار کرده است که دست به طبقه بندی بزنند . روانشناسی موضوع خود را مطالعه تغییرات و تنوع رفتار انسان به عنوان یک واحد تصمیم ساز کرده است . جامعه شناسی و علوم اجتماعی در مفهوم عام ان دنبال درک تغییرات رفتاری و واکنش های متنوع انسان به عنوان یک واحد کنشگر در کنار سایر انسانها( جامعه ) میباشد. و علوم سیاسی و رشته های مرتبط نیز در همین راستا در پی درک تنوع رفتاری و تغییرات رخ داده در رفتار و منافع مجموعه های انسانی در سطحی کلان تر بعنوان واحد سیاسی ( شهروند ،ملت ، کشور ) در قبال رقابت در سطحی بالاتر برای منافع بیشتر برای کسب منابع محدود جهان . در مجموع تلاش برای درک تغییرات و تنوع موجود در رفتار انسانی موضوع اصلی است. ایا تغییرات در سطح فردی و اجتماعی قابل مهار است؟ . ایا می توان جلوی تغییرات را گرفت؟مفهوم ثبات چیست ؟ ایا می توان الگوهای ثابت رفتاری برای انسان تعریف کرد؟ محدوده این تغییرات کجاست ؟ عوامل کنترل کننده این تغییرات چیست؟ ایا سیستمهای اجتماعی قابل دوام است ؟ رابطه قدرت ، توسعه ، ازادی و عدالت کجاست؟ و بسیاری سوالات دیگر که در کنه خود در پی درک مفهوم تغییر است.

۳) تدریج ( Graduality) : از جمله سایر مفاهیمی که در این تحولات طبیعت وجود دارد که در یک ذهن تئوری پرداز میتواند نتایجی متفاوت را پدید آورد مفهوم تدریجی بودن تغییرات اما پیوسته بودن ان است .انسان موجودی است طبیعی و محاط در طبیعت و قوانین آن ، لذا تغییر به عنوان مهمترین ویژگی طبیعت ، از عمده ترین شاخصه های زندگی انسانی نیز می باشد .فصول و کل اجزای طبیعت تغییر می­کنند و زندگی انسان نیز تشابهات عجیبی با این تغییر دارد.. تغییر فصول ویژگی دیگر نیز دارد که برای عالمان علوم اجتماعی و انسانی بسیار مفید می­تواند باشد و آن درک قانون تدریج است. این تحولات عظیم در طبیعت ،در دما، در موجودات، محیط زیست، در آب و فصول که اختلاف عددی عظیمی با هم دارند در طبیعت به تدریج رخ میدهد و این نکته بایستی در مطالعات انسانی نیز مورد توجه قرار گیرد. قانون تدریج به ما می­آموزد که انسان نیز از این امر مستثنی نیست. انسان نیز دچار تحول می­گردد و از کودکی تا مرگ پیش می­رود. تغییر تدریجی به صورتی است که فرد اصولاً در درک این تحولات بسیار ضعیف می­باشد و به این وسیله انسان خود را در زمان ثابت فرض می­کند و از تغییرات درونی غافل است. در مطالعات انسانی و اجتماعی نیز توجه به این اصل بسیار مفید است و عدم توجه به این ویژگی منجر به ارائه تئوریهای نادرست و غیر ممکن و ایده آلیستی در مورد انسان و جامعه خواهد شد. انسان و به تبع آن ذهن وی نیز به تدریج می­تواند تغییر یابد و یا مورد تغییر و دستکاری قرار گیرد. هرگونه تغییر تدریجی منجر به نهادینه شدن و پایداری می­گردد. در سطح اجتماع نیز چنین امری می­تواند صادق باشد. تحولات اجتماعی نیز تابعی از این قانون هستند روند تکامل بشر تدریجی بوده و خواهد بود هر مرحله ای نیازمند مرحله ای قبلی است و بدون وجود زمینه و شرایط لازم تغییرات پایدار نخواهد بود. در درک و مطالعه تاریخ اندیشه بشر حتی سیستمهای سیاسی و اجتماعی و مکاتب فکری و فلسفی نیز این روند تدریجی قابل درک مقایسه و مطالعه و تبیین است و هرگونه تغییر ناگهانی بدون فرآهم آمدن مقدمات و شرایط طبیعی تغییر منجر به پدیده هایی می­گردد که در سطح سلولی به آن جهش Mutation ) ) و در سطح طبیعت به ان فاجعه و حادثه طبیعی می گویند ( سیل ، زلزله، طوفان ،خشک سالی ، یخبندان ، سونامی ) که نتایج انها غیر قابل پیش بینی و فاجعه بار می باشد. ویژگی مهم چنین تغییراتی عدم امکان درک و پیش بینی جهت و نتایج این تغییرات است .به مانند آنچه در تغییر ناگهانی تابستان به زمستان می تواند رخ می­دهد. در سطح اجتماع ، فرهنگ ، اقتصاد و سیاست نیز تغییرات شدید و ناگهانی که معمولا با اعمال فشار ، زور یا صرف انرژی یا هزینه های گزاف ممکن میگردد از چنین منطقی پیروی میکنند. و معمولا منجر به فجایع عظیم بشری ، جنگ ، یا نابودی گسترده منابع طبیعی یا انسانی و یا سرمایه های فرهنگی و معنوی بشر و گسست های بزرگ معرفتی و تمدنی می گردد.

۵) مرگ (Death): مطالعه طبیعت و فصول به سهولت نمایان می­کند که هر پدیده ای تولد و اوج و مرگ دارد. این قانون طبیعت را می­توان به زبان علوم اجتماعی نیز ترجمه کرده و بر روی آن بحث کرد . قدرت به عنوان موضوع علم سیاست دارای اوج و سقوط است .سیستم های سیاسی و اجتماعی نیز چنین می­باشد. برترین قدرت ها و برترین قدرتمندان نیز هیچگاه نمی­توانند در تابستان خود بمانند و پاییز و زمستان آنها را نیز به زیر خواهد کشید. تمدن ها به عنوان مجموعه های کلان انسانی که دارای نماد های فرهنگی ، سیاسی، اقتصادی و جغرافیایی نیز هستند دارای دوران اوج و حضیض هستند و هیچ تمدنی تاکنون نتوانسته است خود را از سقوط زمستان حفظ کند. این ویژگی طبیعی نیز می تواند در تحلیل سیستمای انسانی به عنوانی فاکتوری ثابت مورد توجه قرار گیرد .

۶- تکرار پذیری ( Repeatability) : (فرصت آزمون و خطا)

نکته دیگری که در مشاهده روند تغییرات فصول و طبیعت می توان به آن پی برد این است که علی رغم تغییرات طبیعت در طی چهار فصل، این تغییرات از الگوی خاص و تکرار پذیری پیروی می کند. و این ویژگی امکان درک و شناخت و تحلیل روند تغییرات و الگوی کلانی را به ذهن اجتماعی می دهد. بعبارت بهتر در پس پرده تغییرات دائمی رخ داده ،الگویی مشخص و قابل درک برای ذهن انسان وجود دارد. و به همین دلیل است که انسان توانسته است این تغییرات محیطی را به چهار فصل با ویژگی هایی خاصی تقسیم و تفسیر کند .این خصوصیت از ویژگی های مهم عنصر علم و نگاه علمی به جهان می باشد که در اصل مبنای شناخت بشر بوده و امکان درک رابطه بین پدیده ها را به انسان داده است که از ان در دنیای مدرن به نام علم نامبرده می شود . انسان با بررسی وقوع تکرار امیز پدیده ها امکان مطالعه انرا پیدا میکند . بدون وجود تکرار در پدیده ها و رابطه ها امکان کشف رابطه وجود ندارد . نکته بعدی در این خصوص این است که تکرار پذیری امکان مشاهده را برای کلیه انسان ها بدون تبعیض فراهم میکند و از این نظر فرصت برابر برای همگان برای مشاهده و تفکر قایل می شود و نسبت به فرد( فارغ از جنس ،نژاد، مذهب ، طبقه ، ) و زمان خنثی عمل میکند . و این ویژگی مهم علم به مفهوم Applied ان است . این خصوصیت در علوم اجتماعی با کمی تفاوت و تمایز وجود دارد چون امکان تکرار پدیده ها مانند علوم طبیعی عملا وجود ندارد و به نوعی پدیده های اجتماعی بی نظیر و منحصر به فرد هستند (Unique) گرچه ذهن های تئوریک قابلیت شبیه سازی و درک مدل های کلان را نیز در پس پرده تفاوت ظاهری دارند و این خود نشانگر پیچیده بودن امر اجتماعی و علوم اجتماعی است . و به همین دلیل ساده است که عالمان علوم اجتماعی نیازمند ضریب هوشی بالاتر و در عین حال قدرت ادراک فضایی و چند بعدی و مدل ساز هستند که بخودی خود نیازمند استعدادی ژنتیکی و شخصی در این زمینه است . لذا می توان دریافت که چرا صرفا با اموزش کلاسیک نمی توان تئوری پرداز یا عالمان علوم اجتماعی برجسته تولید نمود .

۷-قانون مندی : از سوی دیگر تکرار پذیری تحولات طبیعی ریشه مفهوم قانون مندی طبیعی را خلق می کند. به عبارت دیگر ویژگی قانون علمی یا طبیعی محصول تکرار پذیری نوعی از رابطه در قالب یک الگوی مشخص هر چند پیچیده می باشد. که در فلسفه علم نیز به تفصیل مورد بحث قرار می گیرد. در ضمن همین خاصیت تکرار پذیری است که امکان آزمون و خطا و از نو شروع کردن را به ذهن انسان می دهد تا با تصحیح مجدد و پی در پی تئوری ها و تصورات خود درباب تحولات جهان، مدل های نزدیک تر به واقعی را ترسیم کند. بدیهی است که اگر طبیعت و تحولات فاقد خاصیت تکرارپذیری بود هرگز مفهومی به نام علم SCIENCE به مفهوم کشف رابطه علت و معلولی در بین پدیده ها پدید نمی آمد.

۸- تاثیر محیط بر انسان

از تحولات رخ داده در طی تغییرات طبیعی که از ان به فصول چهارگانه نیز یاد می شود یک پژوهشگر علوم اجتماعی می تواند به تاثیر شدید و غیر قابل اغماض محیط بر زیست، دانش، معرفت، روابط فردی و اجتماعی انسان اشاره کند . تاثیر محیط امروزه جزو بدیهیات موجود در مطالعات اجتماعی و حتی فردی است. دما، رطوبت، بیابان، جنگل، فراوانی ویا کمبود منابع همگی به شدت بر نوع واکنش انسان و گزینش شیوه های رفتاری فردی و اجتماعی، حتی ساخت اجتماعی و قدرت نیز تاثیر دارد و اینکه نحوه ادراک زمان، زندگی، و مرگ رابطه مستقیمی با نحوه تغییرات محیط (سرعت و شدت و نوع آن) دارد. بعبارت ساده تر تمدن امروز، محصول زمان چهار فصلی در ذهن انسان است. و اگر تغییرات سالانه در طبیعت به عنوان مثال ۸ فصلی و یا ۲ فصلی بود طبیعتاً تمدن از نوع دیگری شکل می گرفت. به طور خلاصه رابطه انسان و محیط تحت عنوان اثر متقابل( Interaction)از معیارهای مهم مطالعاتی هم در علوم طبیعی Natural Science و هم علوم اجتماعی Social Science می باشد با این تفاوت که مطالعه ، کشف و میزان اثر گذاری محیط بر انسان به شدت پیچیده و چند وجهی است چرا که پدیده ای به نام فردیت منجر به واکنش های منحصر بفردی به شرایط محیطی یکسان می شود . البته نحوه درک چنین تحولاتی خارج از موضوع بحث این نوشته است، اما قانون تغییرو تدریج موضوعی است که بانگاهی به گذشته تاریخ انسان می توان از ان به جرات سخن گفت. البته این به مفهوم اعتقاد به فلسفه تاریخ یا تاریخی گری نیست. اما چون ما در طبیعت محاط هستیم و خود نیز بخش از طبیعت لذا محصولات انسانی نیز بعنوان محصولات طبیعی تابعی از قانون طبیعت خواهند بود.

۹- سازش پذیری(Adaptability)

انسان برای بقا نیازمند قدرت تطبیق پذیری و سازش پذیری بوده است . شرایط محیطی تا همین اواخر که انسان توانسته راه رام کردن طبیعت را پیدا کند، همواره سرشار از خشونت طبیعت بوده و انسان در پی یافتن راهی برای کنار آمدن با شرایط سخت و رنج آور و نامساعد بوده است برای چنین معضلی دو راه حل وجو داشته است که بتدریج پدید آمده است:

انتخاب طبیعی که نسخه خشن تر سازش پذیری بوده است و منجر به حذف گونه ها و نمونه های ناتوان و ناسازگار با شرایط نا مساعد شده است .
سازش پذیری که نسخه نرم تر ولی زمان بر تر و موثرتری در این زمینه بوده است و ایجاد قابلیت های تغییر پذیری با محدوده ای وسیع تر و ذخیره این تغییرات در کتابخانه و حافظه زیستی انسان (ژنوم)

خاصیت سازش پذیری خود تابع و محصول ویژگی دیگری به نام عادی سازی (Normalization) تغییرات می باشد . به عبارت دیگر سلول های عصبی به تحریک حساسند . تحریک در اصل عبارت است از تغییر در نوع ، شدت و زمان عامل خارجی . زمانی که این تغییرات از حد خاصی عبور کنند و یا اینکه به طور مداوم و با شدت یکسان حضور داشته باشند ، سیستم عصبی و مرکز اصلی تحلیل داده ها (مغز) قدرت تشخیص خود را از دست می دهد. عامل خارجی عادی و به نوعی طبیعی تلقی شده و اثرات آن به شدت کاهش پیدا می کند. همین مکانسیم ریشه اصلی فرآیند سازش پذیری است . با لطف وجود این ویژگی است که انسان توانسته تاکنون در مقابل فجایع عظیم روی زمین از جمله سیل ها، زلزله ها ، قحطی ها ، قتل عام ها ، اپیدمی ها، بیماریها و ویروسها و باکتریها، تغییرات شدید اب هوایی دوام آورده و به حضور خود ادامه دهد و در غیر اینصورت بشر به سادگی تاکنون منقرض شده بود . شاید بتوان ریشه بسیاری از رفتارها و ویژگی های فردی و اجتماعی بشر را در همین خصوصیت سازش پذیری و عادی سازی جستجو کرد. تنوع طلبی ، یکی از این ویژگی هاست . نیازهای بی پایان از حیث نوع و شدت از جمله کاهش رنج و افزایش لذت از جمله این موارد است . جالب اینکه انسان در مقابل انواع لذت ها نیز سازش پیدا میکند و دنبال مدل های جدیدی از لذت میگردد چرا که فرایند عادی سازی و سازش پذیری اثرات وضعیت کنونی را خنثی می کند . در سیستم های اجتماعی و تحلیل های اجتماعی توجه به این پدیدیه بسیار راهگشاست . سیستم های انسانی و اجتماعی که توان مدیریت این نیاز یه تغییر را نداشته باشند با بحران مواجه خواهند شد . این واکنش به عادی شدن را در سسیستم های سیاسی و اقتصادی نیز می توان مشاهده کرد . یکی از ویژگی های سیستم های دموکراتیک حل نسبی مسئله عادی شدن شرایط برای افراد جانعه است . که با تغییر افراد، سیاست ها ، گروه بندی ها ، منافع ، زمین بازی ، هویت ها و هیجان ها ، سوال ها ، نیاز ها و پاسخ ها و یکنواختی موقعیت ها حس تنوع طلبی و احساس نو بودن و تغییر را ایجاد می کنند و با خلق انتظار انسان را وادار به ادامه بازی در حوزه عمومی و فردی می کنند. توجه به حس عادی شدن همه امور در علوم اجتماعی کارکرد های بسیاری می تواند داشته باشد . از مسائل رفتاری و خانوادگی تا طلاق و رفتار های اجتماعی و اموزشی تا بازی احزاب و قوانین و حتی اقتصاد .

۱۰- موضوع علوم اجتماعی در نهایت درک تغییرات رخ داده در سطح اجتماع انسانی و یافتن عوامل تاثیر گذار و موثر در این تغییر ات است و درعین حال، مطالعه دلایل شدت وضعف این تغییرات و جهت آن و از این منظر دقیقاً هم راستا با علوم طبیعی است که در پی درک روند، دلایل و قوانین تغییرات در سطح طبیعت است تا از آن در جهت تمایلات انسانی و کاهش در رنج و به حداکثر رسانی شادی و کامیابی بشر( در مفهوم عام ان) استفاده کند. به دیگر سخن شاید بتوان گفت هدف نهایی علم مدرن طولانی تر کردن هر چه بیشتر فصل تابستان بشری است و کوتاه کردن و به تعویق انداختن فصل زمستان. اما در نهایت زمستان هر چه کوتاه تر هم شود ، باز وجود خواهد داشت. و به نظر می رسد چه نیکو که زمستان و مرگ وجود دارد که اگر مرگ وجود نداشت زندگی به جهنمی غیرقابل تحمل تبدیل می گشت و به قول یکی از فیلسوفان انسان موجود خوشبختی است چرا که مرگ وجود دارد .