انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

چگونه شهرهایمان را زیست پذیر و ماناتر کنیم

درسهای دولتخانه/چهارباغ صفوی در کاشان*

عصر مدرن و تکنولوژی زده کنونی علاوه بر چالش های گسترش بی رویه وبی برنامه شهری و جمعیتی، ازدحام و ترافیک انسان و خودرو، بی قوارگی وبی معنا شدن معماری و مکان و…، با خود عارضه مهمترِ بی قراری،ازخود بیگانگی و ناشادی رادر اکثر مناطق نیز به همراه دارد. تولید  وحفظ معنا عموما با ایجاد خاطره و حافظه نسبت مستقیم دارد. هرچقدر اماکن شهری قابلیت تولید خاطره و به حافظه ماندن رویاها و رویدادها را در شهروندان بیشتر کنند و ره بسوی حافظه جمعی و نسلی آنها باز کنند، سرمایه نمادین و اجتماعی و فرهنگی (میراث فرهنگی) بیشتری را نیز بازتولید می کنند. شهرهایی که بر خوان و ارثیه غنی و کهن گذشتگان خود نشسته و از موهبت تاریخ و میراث نیاکان خویش، پابرهستی نهاده اند از شانس و فرصت وقدرت بیشتری برای هویت آفرینی، خاطره سازی و معنازایی برخوردارند. در مقابل انهایی که باید از صفر، وبی مایه و بی ریشه و بته، اغاز کنند کاری دشوارتر در پیش دارند.

دریک شهر، مولفه های مثبتِ کلیدی، نسلی و به فرهنگ بدل شده، می توانند به محورهای تولید،خاطره، حافظه و معنا ودر نتیجه افزایش و تداوم شادی وبهزیستی بیشتر شهروندان آن تبدیل شوند. معمولا این مولفه ها در گذر زمان تجسم عینی و مادی خود را بیشتر در معماری ها و آیین هایی  باز می یابند که در چند نسل یا در زمانه مختلف به تناوب  برای شهروندان نماد یادآوری، بازآوری، تذکر و خودیابی و خودشناسی می شوند. بازارها، مساجد، عمارت ها،قصرها، میادین و باغها و… نمونه معمارانه؛ و رسوم وسرور و گلگشت ها، جشن ها و ماتم و مویه ها و انجمن ها و گردهمایی های سالانه، ماهانه یا هفتگانه(مانند گاهنبار ها) … نمونه آیینی  تبلور و تجسم  عینی و  ملموس  عناصر معنا افرین در هر جامعه خاصه در شهرهای برخوردار از تاریخ و فرهنگ کهن هستند(بدلیل کارکرد گردهم آورانه، اجتماع ساز ،جمعگرایانه و مقوم ارتباطات آنها). این عناصر با ایجاد تمایز نسبت به سایر نقاط، برای شهروندان ان شهر هویت غرور افرین نیز می سازند.

در عصر کنونی که مدرنیسم و نوخواهی وتجدد گاه در تعارض و تخالف با گذشتهِ برافتاده  و مغفول مانده، تلقی می شود و صورت واقع بخود می گیرد، این مولفه های مهمِ تثبیت و سنت شده و بر جا مانده برای  ما بعنوان میراث، بکلی نادیده گرفته می شوند. نمونه بارز ان هم برنامه ریزی ها و طرح های  گاه سطحی و پوچ، بی هویت، بدون کارایی و نامتناسب و نچسب در حیات و زیست جهان شهری است. پارکهای نازیبا، اماکن وسردرها  و ساختمانهای دولتی بی هویت و بی معنا که عمرشان به نیم قرن هم نخواهد رسید ، یا حتی تخریب و خاک شدن اماکن و بناهای کهن و ارزشمند فرهنگی در شهرهانمونه کوچکی از آنست. باتوجه به کمبود وتنزل دانش و بینش فرهنگی و تاریخی در شماری از مدیران، برنامه ریزان و حتی معماران و سازندگان فضاهای کالبدی جدید شهری، ما روزبروز و بیشتر  از گذشته و مولفه های معنادار و معناساز و شادی افرین  گذشته و سنت مند، فاصله میگیریم و خسران بیشتری،شهر و شهروندان را دربر می گیرد.

آگاهی و مدیریت مدبرانه، دوراندیشانه، و درتعامل با تاریخ و فر هنگ  در هرشهر شاید بتواند، با مدیریت کالبدی و فضایی درست هر کوی و برزن و ناحیه ، نقش مهمی در زدودن این آسیب مهم مدرن یعنی کمبود  وتنزل معنا ،  و دلزدگی و افسردگی ناشی از خلا  مکان وزمان ایفا کند.

یک نمونه مشهور از این طرحِ بهره گیری از ظرفیتهای تاریخی را در اصفهان صفوی و ساخت میدان نقش جهان و چهارباغ دیده ایم که در واقع بر امده از جهانبینی و نگرش  وذهن حاکمان و کارگزاران عصر و نگاهشان به قدرت،جامعه و تاریخ خود بوده است. انسجام و یکپارچه کردن دین، دولت واقتصاد  را در همین سازه ها به خوبی می توان  شاهد بود. گسترش کاروانسراها و راه های شاهی نمونه دیگر گسترش این جهانبینی تولید و صادر شده از پایتخت صفوی است(که گاه آنرهمبسته خوی امپراطوری می نامیم که منجر به ایجاد دولت مقتدر ایرانی بزرگ وبا نگاه امپراطوری بعد اسلام شد). رد پای این نگرش را از اصفهان تا کاشان و قزوین  و بهشهر/اشرف(پایتخت ها وشهرهای سوگلی صفوی)می توان رهگیری کرد.

نمونه کمتر شناخته شده اما درس آموز در کاشان عصر صفوی  پدید آمده اما مورد توجه و پاسداشت و نوآفرینی نسلهای بعد قرار نگرفته است.معماری و نگرش شاه عباسی و نگره باغ-شهری که متجلی در سازه های چهارباغی یا  ساخت سازه ها و عمارت های شاه عباسی است،به نظر می رسد در شهر کاشان وبپاداشتن چهارباغ و عمارت دولتخانه صفوی آن(که اینک از بین رفته و تا ۱۳۵۷ باقی مانده بود)نیز بازتولید شده است. این امر سوای ازبودن کاشان بر سرراه اصفهان تا قزوین یعنی شاهراه صفوی ، بواسطه اهمیت مذهبی و تشیع قدیم الایام کاشان هم بوده است .چیزی که برای سیاست و ایدیولوژی شیعی صفوی  ودر نهایت  شهر و مدفن احتمالی شاه عباس خیلی مهم بوده است(کاشان و قم از جمله نخستین شهرهای شیعه در میان اکثریت سنی ایران تا قبل صفویه بوده اند).

در واقع علاوه بر بخش ایلخانی کاشان، امروزه عمده میراث هویتی کاشان از عصر صفوی به بعدبه یادگار مانده است شهر کاشانِ عصر صفویه تا قارجاریه عموما بر دو دال مرکزی بازار و کاروانسرا  معنا شده و توسعه یافته است.ظاهرا  معماری باغ شهری صفوی در دو عمارت مهم سلطانی یا شاهی کاشان یعنی  میدان و خیابان چهارباغ  و باغ فین، بازتولید شده که  امروزه از انها فقط  عمارت باغ فین  بازمانده است. در واقع دو باغ -بنای میهمانسرای عباسی وشاهی  یا تجلی نگاه باغ شهری صفویه در کاشان، در خط سیری مستقیم  به موازات بازار کهن، و از فین تا میدان کنونی ۱۵خرداد(کاروانسرای ورودی شهر موسوم به شاه عباس  که احتمالا نقش  گمرک  هم داشته و رشته قنات های نصرآباد انرا به کاروانسرای بعدی انجا متصل می کرده اند) شکل گرفته است. ابتدا و انتهای خیابان  مذکور از یک سو به باغ فین و چشمه و چنارهای سرسبز ان و از شمال و سوی دیگر به مجموعه ای وصل شده  است که با معماری و سردری قرینه باغ فین،ایجاد شده بود و مستظهر به چند مجموعه قنات بنام قنات شاه عباسی، چند باغ(ظاهرا چهار باغ قرینه و شبکه ای بعنوان تفرجگاه یا معادل بوستان وپارک امروزی) و مهمانسرا و کاروانسرای بزرگ دو طبقه در ورودی شمال کاشان  بوده است(عکس و تصاویر این کاروانسراها را به یمن سیاحان غربی امروزه داریم) و شاهان صفوی در آن حین اقامت در کاشان یا جشن و بازدید و بارعام  استفاده می کرده اند(**). اخرین تصاویر خاطره برانگیز این مجموعه را در سفرنامه های شاردن و دالمانی داریم(روند تغییرات در عکس های ذیل می اید). بعلاوه تامل در خود واژه دولتخانه موید نوع نگاه عصر صفوی در تمشیت و توجه دولت و حاکمیت به توسعه شهری و سازندگی های ذیربط آن است.

این مجموعه با  عمارت ها و از جمله کاروانسرای دو طبقه  شاهی با ۱۲۰ اتاق با لوازم آسایش،ظاهرا و به  مرور و  با بی توجهی و تغییرات سیاسی/حکومتی وکم رونقی وخشک شدن قناتها  و باغهای اطرافش که موسوم به قنات شاه عباسی بوده اند،صرفا ودر عهد قاجار به کاروانسرا  و عمارت و مهمانسرای شاهی تقلیل میابد  و با ایجاد خط تلگراف انگلیسی که از تهران تا بوشهر کشیده شده، به ایستگاه تلگرافخانه کاشان تبدیل می شود(به یمن و نظر کارگزار قاجاری امتیاز تلگراف که اهل کاشان بود وشاهکار  تیمچه امین الدوله را به یادگار گذاشت).درنهایت چند اتاق  به سنت شاه عباس که برای سفرای خارجی اختصاص می یافت، جهت ماموران،سیاحان و سفرای خارجی تعیین می شود وخاطره ساز کسانی چون دیولافوا، براون و دالمانی و… می شود . بعبارتی چهارباغ عباسی صفویه با تنزل و افول رونق خود، در عهد قاجار درنهایت به بهانه و واسطه خط تلگراف انگلیسی،باقی می ماند و به عمارت تلگرافخانه کاشان بدل و تقلیل می یابد. هرچند درنهایت  با ثبت ملی ان در دهه۵۰ صرفا سر دری و نمایی از ان در میدان مجسمه عصر پهلوی می ماند اما در کمال  تاسف شدید، در روزهای انقلاب تخریب و به زاویه و نقطه ای بی معنا و گمنام در شهر تبدیل می شود. درست  قرینه یا نقطه دوم این عمارت باغ فین است که در گذر روزگار و باتوجه و اهتمام بیشتر پس از برهه های غفلت، جان سالم به در می برد و علی رغم  خرابی(تصویر آخر) به آبادی می رسد ودر حیات شهری جایی قابل تامل( ولو نیازمند توسعه و بهبود) و توجه وتاثیر پیدا می کند.(امروزه کاشان را عمدتا به این باغ می شناسند و یک محل تفرج مهم اهالی این عمارت است).

روند تصویری تغییرات:

 

 

 کاروانسرای بزرگ دو طبقه شاه عباسی کاشان در ۱۹۰۷  (شاردن، ۱۳۷۴: ج۲،۵۳۶)

 

 نمای اولیۀ مهمانسرای شاهی و محل تلگرافخانه بعدی(دالمانی، ۱۳۷۸: ج۲،۴۸۲) 

  عمارت تلگرافخانه از دید میدان مجسمه/پهلوی سابق تا دهه۱۳۴۰ (نراقی۱۳۴۳)

 

از رونق افتادن ومرمت مختصر تا اواخر عصر پهلوی

 

 

آخرین تصاویر عمارت تلگرافخانه(پس از ثبت ملی وتغییرات دراواخرپهلوی) تا۱۳۵۷

   

 تخریب عمارت تلگرافخانه در  اسفند ۱۳۵۷

 

 

 

تصویرسردر باغ فین درسال ۱۹۳۴که قرینه عمارت تلگافخانه است وبعدها دوباره احیامی شود(رضایی پور وایرانی۱۳۹۵)

 

میتوان اندیشید که سر پویایی وسرزندگی شهرهای کویری و دچار کم ابی و کمبود منابع چون یزد و کاشان  و.. چه بوده است که تاب زلزله ها و طوفانها و بلایا و سختی طبیعی را اورده اما دربرابر سختی و بی مهری انسانی و فکری و مدیریتی سرخم کرده اند، واین شهرها امروزه در آماس و تورم بیکاری و بیماری و بی معنایی و نا شادی افتاده اند. سیاحان فکور غربی ای چون دالمانی، دیولافوا، و براون و.. در یاداشت های خود،داده هایی را به ثبت رسانده اند که نشان می دهد سر ورمز حیات دوره های رونق کاشان، بازار و کاروانسراها (و البته حکمرانان لایق ومهمتر مردم کوشا و صنعتگر در معنای هنرمند و نوآورش)بوده اند (مهدیزاده۱۳۹۹). شهر، مرزهای توسعه خود را با بازار و ارتباطات  انسانی(در میدان، مسجد و حمام و بازار و..)و مراودات اقتصادی (بازار،تیمچه، کاروانسرا و…) تنظیم می کرده  ودر  ورودی و خروجی  ومرکز شهر کاروانسراهای ویژه به مثابه قطب های صادرات و واردات وانبار و بنادر کنونی، حیات  بخش ان بوده اند. در اوج شیوع  بیماری و تباهی ایران، کاشان با این دو عنصر پویا زنده مانده و از گزند زلزله ها هم بازاوری شده است. حتی  میتوانیم بطور خلاصه  وتقریبی گسترش شهر کاشان ایلخانی را با بازار قدیم و تا پای مسجد جامع میانچال و کلیت کاشان صفوی را با بازار وتاسیات جدید(تا میدان جدید سنگ و مجموعه عمادی و اثار رضا عباسی درباغ فین) همراستا و همگسترش ببینیم.

طرح و اجرای خیابان وسیعی بنام چهارباغ و میدان بزرگ دولتخانه  در بخش شمالی و خارج شهر (دروازه قم و نصراباد)  با تاسی به الگو وبناهای پایتخت، با عرصه وفضای گسترده و وسیع جهت مسابقه، اسب دوانی، چوگان، بجنگ انداختن حیواناتی چون گاو و قوچ و خروش (مراسم گاوبازی برخی کشورها را بیاد اوریم)  وساخت عمارت های باشکوه با باغهای دلگشا،مکان شاهی و ساختمانهای مفصل دو اشکوبه برای اقامت سفرای خارجی  و میهمانسرای عالی و مشرف به باغ و بستان  با حمام، قنات و… که بعدها  صرفا با نام عمارت افسانه ای  تلگرافخانه  دوام اورد(نراقی ۱۳۴۳) نمونه بی نظیر اهتمام شاهان صفوی به این شهر شیعی است.در این نوع مجموعه سازی، قدرت سیاسی علی رغم تثبیت و تحکیم و تبرج خود، به میان آمال و آرزوها و زیست و زندگی عادی و روزمره مردم و شهروندان نیز رفته و جشن و تجمع و بارعام و وسیاست و طبیعت را باهم به درون خود آورده و در نوع و سهم خویش، به شهر پویایی بخشیده است.بعبارتی الگوی  معماری و شهرسازی چهارباغی صفوی که خود احتمالا برگرفته از باغ شهر و مکتب هرات(نقاشی های خیال انگیز و جادویی انها را بیاد آوریم) و برسازنده مکتب اصفهان است چند عنصر کلیدی  داردکه زندگی وزیست را  پایدار و درعیش   وتنعم می سازد. در باغ شهر یاچهارباغ،مفهوم باغ برامده از ایده بهشت آرمانی و به فعلیت بخشیدن بهشت و «جنات تجری من تحت الانهار»در زمین است .هرچند سابقه جهان مینوی و عناصر اربعه و تقارن ها(چهار باغ متقارن و موزاییکی/شبکه ای) به دوره مزدایی و دنیای مثالی افلاطون هم بر می گردد اما در این اواخر رویکرد شیعی وایرانی صفوی به باغ، این مکتب رابه فعلیت رساند و عناصر بنیادی آب(با جوی و حوض و رود) ،گیاه ودرخت،خیابان وسیع و دلگشا و گردشگاهی و مصفا بودن  در کنار بناها و نهادها و تاسیات شهری (حمام ،خانقاه، کاروانسرا و…) تکمیل کننده و اجزای کلیدی این نگرش آرمانی اما زمینی شده هستند.

همین رویکردِ« هویت و انرژی و پویایی گرفتن از سنت، صنعت و سازه های فرهنگی شهر» را می توان بعنوان یک نمونه در شهرهای  دیگر و در طراحی و برنامه ریزی و ساخت و ساز و توسعه شهری خاصه عصر جدید نیز به ازمون نهاد. با کمک ماکسیم سیرو که به خوبی به فرهنگ و تاریخ و معماری این خطه  تا اصفهان  اگاهی یافته بود(درتیم کاوشگر گیرشمن تا تالیف کتب راهها و کاروانسراها ی ایران مساهمت داشت)این نگرش، درساخت میهانسرا یا هتل عباسی باشکوه و حیرت انگیز اصفهان نیز به روز رسانی و مدرن گردید و به فعل درآمد. اما  گاه برخی متولیان شهری ما از شدت کم دانشی، برسازنده سازه های بی معنا و پوچ و گاه کودکانه ای می شوند که هیچ نسبتی با گذشته و حال شهروندان ندارد. بجای مال ها  و پاساژهای فراوانِ سوداگرانه و نابرابری ساز و تحمیق وفریب ما برای پرسه زنی های فضایی و اقتصادی  ابتر وبی حاصل استثمارگران مختلف، آیا در همین کاشان و در همین تلگرافخانه خاک شده و ناپدید ونیست شده(اما زنده در تاریخ) که دورش را هنور خرابه های کارخانه ریسندگی و بافندگی و دبیرستان  مهم عصر پهلوی کاشان گرفته، نمیشود گذشته را با انرژی و کالبدی امروزین احیا کرد و شهر را از رخوت بیماری و بیکاری وبی حالی به در اورد. بجای اجرای طرح های شهری  بی بنیاد و بی هویت، بسیارند میراث ها و موات  های  دست نخورده گذشتگان  ما که منتظر احیا و ابادسازی مجددند تا نسل نو، خوانش و تفسیر و معماری جدیدی از انها بدست ارد. شاید بتوان حتی صدای بازار مسگران کاشان که شهرت وافسانه اش تا آزار گوش بوعلی در اصفهان  شهره افاق بوده، و دیولافوا ایران را  به غرب با آن شناسانده،(طرح روی جلد  یک چاپ سفرنامه او تیمچه امین الدوله بازار کاشان است) و خاموش شده، باز با نگاهی که مسلح به جامی جهان بین باشد،را باز افرید، شاید میشد خیابان و مجموعه چهارباغ کاشان وعمارت تلگرافخانه  وخاطره ساز و.. را در مجموعه ای فرهنگی و تاریخی و علمی و تاریخی باز افرید و قرینه ای دوم برای عمارت باغ فین را برای نسلهای بعد به یادگار نهاد. براستی ما میراث خواران ناسپاسِ  نیاکانِ قانع خویش، برای  آیندگان، با این همه ادعای مدرنیسم و تجدد چه باقی خواهیم گذاشت؟ آیا بهشت آرمانی خویش را بر زمین فعلیت خواهیم بخشید  یا گوهرهای  گذشتگان خود را خاک خواهیم کرد؟

 

 

 

* با ادای احترام و یادکرد حسن نراقی(۱۲۷۳-۱۳۶۸ مدفون در مسجد آقابزرگ کاشان) محقق، پزوهشگر و نویسنده  چیره دست و توانا در عصر خود(پدر احسان نراقی رییس سابق مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران  و مولف کتاب گرانقدر تاریخ اجتماعی کاشان)

 

** نراقی(۱۳۴۳) گزارش  توماس هربرت سیاح انگلیسی  از این مجموعه را در زمان شاه عباس چنین روایت می کند :«مهمانسرائی که شاه عباس در آن شهرساخته بسیار عالی و باشکوه است و به هیچ وجه با کاروانسراهای دیگر ایران قابل مقایسه نیست. زیرا که این بنا آن چنان بزرگ ملوکانه ساخته شده که به خوبی گنجایش پذیرائی موکب بزرگترین شاهان آسیا را دارد. کف کاروان سرا با پایه و ستون ها از سنگ مرمر شفاف حجاری شده و دیوار و سقف ها با کاشی های الوان منقش پوشیده شده و در جوار مهمانسرا هم باغ بزرگ و باصفائی است که چشم انداز آن می باشد.»

 

مراجع:

دالمانی، هانری رنه (۱۳۷۸)، از خراسان تا بختیاری، ترجمۀ غلامرضا سمیعی، انتشارات طاووس.

رضایی پور،مریم؛ ایرانی بهبهانی،هما(۱۳۹۵) باغ کهنه فین و محدودۀ میان آن تا باغ فین،فصلنامه معماری ایرانی،شماره ۹ بهار و تابستان ۱۳۹۵.

شاردن، ژان (۱۳۷۴)،سفرنامه،ترجمۀاقبال یغمایی، انتشاراتتوس.

مهدیزاده،محمدرضا(۱۳۹۹)،کاشان دوعصر از نگاهِ دو بانوی غرب، فصلنامه کاشان شناسی،ش ۱۵.

نراقی، حسن (۱۳۴۳)،«بنای تاریخی تلگرافخانۀ کاشان: یگانه ساختمانی که از ابنیۀ دولتخانه و چهارباغ صفوی در شهر به جامانده است»، هنر و مردم، شمارۀ ۲۹، ۲۱ـ۲۵.

نراقی، حسن(۱۳۴۵)،تاریخ اجتماعی کاشان، مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات دانشگاه تهران