انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

چگونه به زبان جامعه‌شناسی بنویسیم؟

نویسنده: مارک ادواردز ترجمه: مهدی فرهمندنژاد نشر: ثالت سال چاپ: دوم، ۱۳۹۹

به دنبال جستجوی اینترنتی متوجه شدم «مارک ادواردز» نویسنده این کتاب دارای مدرک دکترا از دانشگاه واشنگتن  و از سال ۱۹۹۷ در بخش جامعه‌شناسی در دانشگاه ایالتی اورگان، مشغول تدریس دروسی مانند طبقه‌بندی، روش تحقیق و آمار اجتماعی است. تحقیقات اخیر ادواردز در مورد ناامنی غذایی توسط گروه‌های غیرانتفاعی، سازمان‌های ایالتی و رسانه‌هایی که در مورد گرسنگی کار می‌کنند، مورد توجه قرار گرفته و علاوه بر این بسیاری از مقالات پژوهشی‌اش در مجلات علوم اجتماعی به چاپ رسیده‌اند. اما فارغ از این موارد مهم‌ترین علاقه کاری او کمک به دانش‌آموزان در نوشتن درباره علوم اجتماعی است.

این کتاب یکی از بهترین کتابها با قیمت ۴۲۰۰۰ تومان که بسیار ارزشمندتر از قیمت آن است و کمک چندجانبه به دانشجویان، محققان و صاحبنظران و نویسندگان در حوزه انجام تحقیقات جامعه شناسی می‌کند اما متآسفانه اصلاً شناخته شده نیست. هرچند تأکید این کتاب بر نوشتن است که خود یکی از مهارت های ارزشمند در انجام کارهای علمی است که اتفاقاً در آموزش و پرورش ایران نیز به این مهارت توجه چندانی نشده است، کمک بسیار خوبی به دانشجویان مبتدی برای نوشتن مقاله، رساله یا تحقیقات اجتماعی می‌کند. سؤالات زیادی که در بین دانشجویان وجود دارد و شاید بتوان گفت در کمتر کتاب روش تحقیق به آنها توجه شده است در این کتاب به روشنی پاسخ داده شده است و شاید بتوان گفت یک خودآموز واقعی برای هر علاقمندی است که با مطالعه این کتاب به راحتی می‌تواند پاسخ سؤالات خود را بیابد.

نویسنده در مقدمه کتاب به این شکل هدف خود را بیان کرده است: «در این کتاب کوتاه پیگیرانه تلاش کردم به نگرانی‌هایی بپردازم که هنگام نوشتن متون جامعه‌شناسی با آن روبرو می‌شویم. با بازبینی صدها پژوهش کلاسی دانشجویان، صحبت خصوصی و نشست‌های همگانی که در کلاس‌ها و در باره فرایند نوشتن برگزار شده است، کوشیده‌ام از این فرایند افسون‌زدایی کنم و همانگونه که برای دانشجویم روی داد، به پیشرفت دیگر دانشجویان نیز یاری رسانم. درست است که نمی‌توان دستورالعمل یا نسخه‌ای کافی و فراگیر ارائه کرد تا دانشجویان با بهره‌گیری از آن بتوانند مقاله پژوهشی بی‌نقصی بنویسند یا دست‌کم خشنودی استاد یا کمیته بررسی پایان نامه‌ها را به دست آورند، اما می‌توانیم یاد بگیریم چگونه از اشتباهات ناشیانه دوری جوییم و از تجربیات کسانی بیاموزیم که پیش از ما این راه را رفته‌اند.

کتاب حاضر با پیشنهادهایی در این باره که چگونه پرسش‌هایی در خور پژوهش مطرح کنیم، آغاز می‌شود و سپس چشم‌اندازی درباره یک مقاله شاخص پژوهشی و دانشگاهی ارائه می‌کند. پس از آن دو موضوع مشکل‌آفرین را که گریبانگیر دانشجویان این رشته است، بیان می‌کنیم، این که چگونه با شایستگی موضوعات را از ادبیات موضوع موجود بیرون بکشیم و نیز با استفاده از آن، ادبیات را به گونه‌ای مستند در کار خود وارد کنیم. بخش‌های میانی کتاب به دو بخش تقسیم شده‌اند. در حالی که بیشتر پژوهش‌های خوش‌پرداخت از هر دو روش کمّی و کیفی بهره‌برداری شایسته کرده‌اند، اما بیشتر مقالات پژوهشی که در مجلات و کتاب‌ها می‌خوانیم، در دامن یکی از این دو روش پژوهش افتاده‌اند. از این رو نخست این کتاب بر نوشتن مقالات پژوهشی کمّی تمرکز می‌کند. همچنین می‌دانیم که بسیاری از آنچه در این بخش می‌گوییم، درباره مقالات کیفی نیز کاربرد دارد. اما فصل‌های بعدی به پژوهش کیفی می‌پردازند که شامل جزئیات بیشتری درباره نوشتن با استفاده از داده‌های کیفی است و درضمن به بهره‌گیری از این فنون در مطالعات موردی و گزارش‌های کارآموزی می‌پردازند. سرانجام کتاب حاضر شامل دیگر نوشته‌های جامعه‌شناختی از جمله، نقد کتاب و نوشته‌های نظری موضوعی است که از دانشجویان خواسته می‌شود آن‌ها را کامل کنند. این کتاب رمان نیست که لازم باشد آن را از آغاز تا پایان بخوانیم بلکه می‌توان از آن به‌عنوان کتابی مرجع استفاده کرد و بخش‌ها را به‌طور گزینشی خواند اما هنگامی‌که شروع به خواندن آن می‌کنید توصیه‌های ارائه‌شده را سرشار از پیوستگی و امید و فروتنی می‌یابید.

درست است که چنین کتابی می‌تواند پند دهد و توصیه کند، اما هیچگاه نمی‌تواند جای خواندن متون جامعه‌شناسی را به عنوان روشی برای یادگیری نوشتن بگیرد. بیشتر کتاب‌های درسی نیز چنین بینشی را در شما برنمی‍انگیزند، زیرا این دسته از کتابها برای دانشجویانی نوشته شده‌اند که به تازگی وارد این جرگه شده‌اند. اما آنچه به شما یاری می‌رساند تا گوش و چشمتان به روی نوشته‌های جامعه‌شناختی خوب باز شود، نخست خواندن مجلات تخصصی و نوشته‌هایی در باره موضوعاتی ویژه است که به قلم جامعه‌شناسان نوشته شده باشد و دوم توجه به روش و چگونگی نوشتن این آثار است. از این رو من بر این موضوع پافشاری می‌کنم که چند مقاله جامعه‌شناختی را با صدای بلند بخوانید (شاید بهتر باشد این کار را در حضور دوستان و خانواده‌تان انجام ندهید تا متهم به دیوانه‌بودن نشوید!) تا با گوش خودتان بشنوید نویسندگان چگونه آرا و نظراتشان را صورت‌بندی می‌کنند و ببینید آیا توصیه‌های ارائه شده در این کتاب با روش ساختاربندی مقالات و کتاب‌های جامعه‌شناسان مطابقت دارد یا نه» (ادواردز، ۱۳۹۹: ۱۴-۱۳).

این کتاب به طور کلی شامل چهار بخش اصلی است که در بخش نخست به چگونگی اندیشیدن به نوشتن متون جامعه‌شناختی پرداخته است. پس از سرآغاز در این بخش، مؤلف به این سؤال پاسخ داده است که چگونه ایده‌ها را به پرسش‌هایی قابل‌پژوهش تبدیل کنیم؟ سؤالی که سالهای سال ذهن دانشجویان را مشغول کرده است و کتابی در این زمینه راهنمایی روشنی برای آنها ندارد و در مرحله نوشتن پایان نامه بمبی از سؤالات عجیب و غریب به ذهن شان می‌رسد که در دروس تئوری خود به آنها پاسخ داده نشده است. زیرا بخش عمده ای از این دانشجویان تازه در مرحله نوشتن رساله با انجام یک کار عملی واقعی و جدّی روبرو می‌شوند و تصور نوشتن رساله آنقدر برایشان سخت است که خیلی زود آنها را ناامید می‌کند.

هدف این امر این است که کمک کند تا طرح‌های ذهنی و ایده‌هایی که در ذهن می‌گذرند تبدیل به پرسش‌هایی قابل پژوهش شوند تا بتوان آن‌ها را با دیگران در میان گذاشت یا برای تصمیم‌گیری های مهم از آن ها بهره برد.«چگونه ایده‌ها را به پرسش‌هایی قابل پژوهش تبدیل کنیم؟»، «چشم‌اندازی برای نگارش مقاله‌ای پژوهشی» و «بهره‌گیری مناسب از ادبیات موضوع» از جمله سرفصل‌هایی است که در بخش نخست نویسنده به آن‌ها پرداخته است.

از این رو می توان گفت این کتاب یکی از کتابهای خوبی است که خواننده را همراه با آموزش نظری با کار عملی نیز مواجه ساخته و ذهنیت و کلیت یک کار پژوهشی را به تصویر می‌کشد. همانطور که در مقدمه مترجم نیز به آن اشاره شده، این کتاب به بسیاری از مفاهیم تئوری یا مراحل تحقیق مانند روشهای نمونه گیری یا تحلیل آماری یا پردازش داده ها به خواننده آموزش نداده است اما فقط هم روش نوشتن را آموزش نداده است. خوانندگان با خواندن این کتاب می توانند پیوند بین مراحل تحقیق با یکدیگر را درک کرده و چه درس روش تحقیق را گذرانده چه نگذرانده باشد مطالعه این اثر ارزشمند کمک بی‌همتایی به آنان می‌کند.

مارک ادواردز با ترجمه روان مهدی فرهمندنژاد؛ سعی می‌کند درباره نگرانی‌هایی صحبت کند که در زمان نوشتن متون جامعه‌شناسی با آن روبرو می‌شویم. نویسنده می‌داند که نمی‌تواند نسخه‌ای بی‌نقص یا دستورالعملی عمومی ارائه بدهد، اما هدفش این است که یاد بگیریم چگونه از اشتباهات ناشیانه فاصله بگیریم و از تجربیات کسانی استفاده کنیم که پیش از ما، این راه را رفته‌اند. کتاب با پیشنهادهایی درباره این که چگونه پرسش‌هایی درخور پژوهش مطرح کنیم آغاز می‌شود و بعد چشم‌اندازی درباره یک مقاله شاخص پژوهشی و دانشگاهی ارائه می‌کند. «هدف این نوشته این است که کمکتان کند تا طرح‌های ذهنی و ایده‌هایی را که در ذهنتان می‌گذرد، برگرفته و آن‌ها را تبدیل به پرسش‌هایی قابل پژوهش کنید تا بتوان آن‌ها را با دیگران در میان گذاشت یا برای تصمیم‌گیری‌های مهم از آن‌ها بهره برد.»

او در فصل اول در زیرتیتر «ایده‌ها را لک‌لک‌ها نمی‌آورند» چنین توضیح داده است: «ایده‌های پژوهش از کجا می‌آیند؟ برخی از دانشگاهیان در پی القای این باورند که بیش‌تر ایده‌ها از مطالعه دقیق ادبیات موضوع به دست آمده‌اند. این حقیقت ندارد. هیچ یک از همکلاسی‌های دوران تحصیلم، همکارانم و کسانی که برای نوشتن پایان‌نامه یا پژوهش‌های حین تحصیل، استاد راهنمایشان بودم، فقط به دنبال پرکردن شکاف‌های موجود در این ادبیات نبودند که ایده‌ها به ذهنشان خطور می‌کرد. بی‌گمان گاهی دانشجویان یا پژوهشگرانی یافت می‌شوند که مقاله‌ای را خوانده و با خود اندیشیده‌اند: «این نمی‌تواند درست باشد و دوباره آن را ارزیابی کرده‌اند. حتی گاهی به دو نویسنده و پژوهشگر برمی‌خوریم که به نتایج متعارضی می‌رسند و بنابراین ناگزیرند پرسش‌های قابل‌پذیرش تازه‌ای طرح کنند. اما این رویدادها کم‌شمارتر از آنند که فکر می‌کنید.

در عوض ایده‌ها به ذهنمان خطور می‌کنند، ناگاه در آغوشمان می‌افتند یا به ذهنمان رسوخ می‌کنند. البته ممکن است به نظر برسد این ایده‌ها از ناکجاآباد آمده‌اند، اما معمولاً شرایط، تجربیات و مردمان اطرافمانند که به گونه‌ای موقعیت را برای ایجاد چنین الهاماتی مهیا می‌سازند. ایده‌ها ممکن است هنگام گشت‌وگذار، وقتی برای رفتن به مدرسه یا محل کار حاضر می‌شویم، به اخبار رویدادهای روزمره گوش می‌دهیم، با دوست یا همکلاسی‌هایمان گفتگو می‌کنیم یا در جلسه‌ی سخنرانی نشسته‌ایم، به ذهنمان برسند. ممکن است ایده‌ها همچون آذرخشی ناگهانی جلویمان ظاهر شوند، اما گرچه اندکی مبهم، چونان خوش‌خیالی آنی ارزش پیگیری دارند. لحظه‌ای که با خودتان می‌گویید «این ایده ارزش مطالعه دارد» یا شرط می‌بندم قابل‌بررسی است» لحظه‌ای نشاط‌آور است.

الهام‌ها اغلب هنگامی می‌آیند که با مشکلی مواجه می‌شویم؛ شاید در خانه، مدرسه، خانواده یا وقتی با سازمانی سرو کار داریم. فرض کنید از شما خواسته شده بودجه تان را سروسامان دهید و آن را محدود کنید و شما مجبورید بپرسید. «کم‌اثر ترین برنامه کدام است؟» یا «چگونه می‌توان با کمترین آسیب کار را پیش برد؟» دانشجویی که شما استاد راهنمایش هستید، می‌پرسد: «چرا مردم از این سرویس ویژه که در دسترسشان قرار دارد، استفاده نمی‌کنند؟» یا «عاقلانه است از او بخواهیم همه وقتش را صرف این کار کند؟» مادرتان زنگ می‌زند و از ناکافی بودن خدمات سرویس‌دهنده‌های اینترنتی گلایه می‌کند، یا پدربزرگتان ایمیل‌هایی را که برایش می‌فرستید، باز نمی‌کند، یا این که با دانشجویی در این باره که چرا افراد خاصی از فلان قانون جدید بهداشت عمومی پشتیبانی نمی‌کنند، بحث می‌کنید. ممکن است بی‌درنگ به این فکر نیفتیم که اینها موقعیت‌های خاصی را القا می‌کنند، اما اگر باز ایستیم و بیندیشیم که امر مشکل‌ساز چیست و چرا این مشکل ایجاد شده است، ممکن است درست جلوی چشممان به پرسش‌هایی برسیم که پاسخ های آماده‌ای برایشان نداشته باشیم و مجبور شویم به دنبال پاسخ بگردیم.

 اگر معجزه‌ای شود و این کار را درست انجام دهیم، آن وقت چیزهایی را درمی‌یابیم که می‌توانیم آن‌ها را به‌ عنوان نتایج بررسی‌هایمان با دیگران در میان بگذاریم. احتمالاً آن‌وقت دیگر کسی به ما نخواهد خندید. هدف این نوشته این است که کمکتان کند تا، طرح‌های ذهنی و ایده‌هایی را که از ذهنتان می‌گذرد برگرفته و آن‌ها را تبدیل به پرسش‌های قابل‌پژوهش و پرسش‌هایی که بینش‌های واقعی را به دست می‌دهند تا بتوان آن‌ها را با دیگران در میان گذاشت یا برای تصمیم‌گیری‌های مهم از آن‌ها بهره برد» (ادواردز، ۱۳۹۹: ۱۸-۱۶).

فصل دوم از بخش اول به نگارش مقاله پژوهشی و قسمتهای مختلف یک مقاله مانند مقدمه، ادبیات تحقیق، داده ها و روش گردآوری آنها، یافته ها و نتایج اختصاص یافته است.  فصل سوم به روشنی توضیح داده است که چگونه می توان از ادبیات تحقیق به بهترین شکل استفاده کرد. در فصل پنجم به طور بسیار مفصل و با ذکر مثال و نمونه های آموزنده به چگونگی نوشتن منابع درون متنی و پایان متنی پرداخته شده است که دانشجو را از هر نوع سؤالی در این زمینه بی نیاز می کند.

بخش دوم کتاب با عنوان «نوشتن مقالات کمّی» تمرکز خود را بر روش‌های کمی و ساختار آن می‌گذارد و به توضیح جداگانه هر بخش از این نوع مقالات مانند «نوشتن مقدمه»، «بررسی ادبیات موجود»، «بخش داده‌ها و روش‌ها»، «ارائه نتایج» و «تشریح مطلب و نتیجه‌گیری» در قالب یک فصل (از فصل ۶ تا ۱۰) می‌پردازد.

بخش سوم کتاب نویسنده «نگارش مقالات کیفی» را به شکلی بسیار خلاصه تر از مقالات کمّی با یک نمونه از داده ها به مخاطبان آموزش داده است. در ادامه نویسنده تمرکز خود را در فصول ۱۲ تا ۱۵ به توضیح مرسوم‌ترین روش‌های تحقیق کیفی می‌گذارد و «مصاحبه و داستان‌گویی مردم‌نگارانه»، «نگارش مطالعه موردی» و «گزارش کارآموزی» را برای خوانندگان شرح می‌دهد.

عنوان بخش چهارم، «دیگر نگارش‌های جامعه‌شناختی» به توضیح سایر روش‌های نگارش در علوم اجتماعی پرداخته و سعی کرده با توضیح اجمالی این پژوهش‌ها در کنار روش‌های کمی و کیفی شمایی کامل و همه جانبه از مطالعات علوم اجتماعی در ذهن مخاطبان خود جای بیاندازد. «بازگشتی دوباره به بررسی ادبیات موضوع پروژه‌های پژوهشی کاربردی در جامعه‌شناسی»، «بازبینی همتایان»، «نگارش نقد کتاب» و «نکاتی درباره نگارش مقالات نظری و موضوعی» از مهم‌ترین عناوینی است که در این بخش به آن‌ها پرداخته شده است. علاوه بر این نویسنده در بخش ضمائم نوشتار کوتاهی را به تحلیل جامعه‌شناختی عکس و این که چگونه یک تصویر را به روشی جامعه‌شناختی بخوانیم اختصاص داده است.