نگارنده در یادداشت پیشرو رو تلاش میکند که در جهت شناسایی دقیق تر چرخش و گسست اتفاق افتاده در نگاه فوکو به قدرت، سه مدل نظری را توسعه بدهد وخطوط مرزی بین این سه مدل از فهم قدرت و نقد فوکو بر این سه مدل را را برجسته تر نماید.
اما جانشین کردن فهم جدیدی از قدرت از منظر فوکو نیازمند تجزیه و تحلیلِ تلقیهایی است که فوکو از قدرت ارئه می دهد. فوکو در تحلیلی که از قدرت ارائه میکند امتیازاتی را برای قدرت بر میشمارد و تلقی هایی را پیشنهاد میکند که هم در مخالفت با نظریه پردازی های لیبرالی دربارهی قدرت محسوب میشود و هم در مخالف با نظریه پردازی های مارکسیستی. بنابر این برای شفافتر شدن پیشنهادهای فوکو دربارهی قدرت و تببین خروج فوکو از چارچوب های پیشین، بهتر است نقد فوکو در برار سه الگوی « حاکمیت»، « کالا» و « سرکوب» را بشناسیم.
قدرت تنها در انحصار دولت نیست؛ بلکه در سراسر بدنه ی اجتماع اعمال میشود ( نقد مدل حاکمیت)
از منظر فوکو دولت منبع اصلی قدرت نیست. در تببین قدرت می توان به این گزاره قائل بود که: نقطهی کانونی در قدرت وجود ندارد و از همین روست که فوکو خبر از شبکه ای بودن روابط قدرت میدهد. از منظر فوکو قدرت دیگر در دستان یک پادشاه، طبقه، یا گروه نیست، بل که قدرت در سراسر بدنه ی اجتماع اعمال می شود. شبکه ایی بودن قدرت، نشان از عدم نگاه سلسله مراتبی به قدرت و قائل شدن به « هرجایی» بودن قدرت دارد.
نوشتههای مرتبط
” بنابر این دولت ( یا طبقه یا گروه ) قادر نیست که کل شاخههای واقعی روابط قدرت را که از طریق بدنهی اجتماع تکثیر یافته است پوشش بدهد”( لیبر،۲۰۰۲: ۱۱۷)
” تحلیل بر حسب قدرت نباید حاکمیت دولت، شکل قانون یا وحدتِ فراگیر استیلا را به منزلهی داده هایی اولیه، اصل قرار بدهد؛ بل که این ها فقط شکلهای نهایی قدرتاند. به نظر من باید قدرت را پیش از هر چیز به منزله ی کثرت مناسبات نیرو درک کرد، مناسباتی که ذاتی عرصه ایی دارند که در آن اعمال میشوند و سازمان شان را شکل میدهند”.(فوکو،اراده به دانستن، ۱۳۸۸: ۱۰۸)
و در راستای همین تحلیل تگثر گرایانه از قدرت یا قائل بودن به پراکندگی قدرت است که فوکو میگوید:
“بی شک باید نامگرا بود: قدرت نهاد نیست، ساختار نیست،نوعی قدرت فردی نیست که برخی ازآن برخوردار باشند؛ قدرت نامی است که به یک موقعیت استراتژیک پیچیده در جامعهایی معین اطلاق میشود.”(همان،ص۱۰۹)
بنابراین آنچه دیگران پیش از این در ذیل مدل حاکمیت محوری، از قدرت فهم می کردند و بر پایه ی قدرت از بالا بنا شده بود، یکی از تصورهایست که نقد فوکو آنرا نشانه می رود و با پیشنهاد شبکه ایی بودن قدرتً فهم بالا دست بودن ، استعلایی بودن و ساختاری بودن قدرت کنار گذاشته می شود.
” [نزد فوکو] در واقع اصطلاح بالا – پاییین کارآیی ندارد، چرا که هیچ بالا و پایین مطلقی وجود ندارد. بلکه آن چه هست یک بافت و شبکه است. یک الگوی زبان شناسانه بیشتر میتواند به برداشت فوکو نزدیک باشد تا یک الگوی ماترلیاستی علی. (کوزنز هوی، همان، ۲۱۴)
اما این فهم شبکه ایی فوکو از قدرت با بحث های پیرامون کیفر چه پیوندی می یابد؟ در واقع فوکو این تحلیل شبکه ایی بودن قدرت، در سرزمین کیفر و پیدایش تکنولوژی های انضباطی چگونه پیاده می کند؟ این که قدرتً یک شخص، گروه یا طبقه نیست، در سرزمین کیفر و پیدایش تکنولوژی های انضباطی به چه کار می آید؟
” یکی از ایدههای اساسی [در کتاب] مراقبت و تنبیه، این است که جوامع مدرن را می توان جوامع «انضباطی» تعریف کرد؛ اما انضباط را نمی توان با یک نهاد یا دستگاه یکی گرفت، دقیقا از آنرو که انضباط نوعی قدرت و تکنولوژی است که تمام انواع دستگاه ها و نهاد ها را در بر میگیرد تا آنها را به هم وصل کند، امتداد دهد، همسو کند، و وادارد که به شیوه ایی جدید عمل کند، حتی قطعه ها یا چرخ دنده های خاصی که به اندازه ای پلیس و زندان، تعلق آشکار به دولت دارند.”(دلوز،۱۳۸۹: ۵۰)
بنابراین فکو تکنولوژی های انضباطی قدرت را در دل نهاد ها و مکان ها می بیند و یکی ازاین نهادها زندان است که در کنار مکانهای دیگری هم چون سرباز خانهها، درمانگاهها، مدارس و… عرصهایی از اعمال تکنولوزیهای انضباطی میشوند که در نهایت به پیدایش جامعهی انضباطی منجر میشود. و همانطور که میلز اشاره میکند: “در نظر فوکو، متناظر با این تغییر شکل مجازات، تغییری هم در اشکال جریان قدرت در درون جامعه رخ داده است، مثلا تغییر شکل از نظامی که در آن پادشاه یا ملکه را به چشم تجسم ملت می نگریستند و قدرت از بالا به پایین توزیع میشد، به نظامی که درآن قدرت در درون پیکره ی جامعه اعمال می شود.” (همان، صص ۷۴-۷۵)
از همین رو فوکو تاکید میکند که بر خلاف اشکال پیشین قدرت که تنها منتسب به یک شخص یا گروه یا طبقه میشد، اشکال جدید و پیچیدهی قدرت در همهی سطوح جامعه تکثیر یافته است و این تغییر با تغییر سبکی که در سرزمین کیفر اشاره کردهایم همزمان بوده است.
قدرت شیء یا کالا نیست؛ بلکه یک رابطه است( نقد مدل کالا)
درمدل دوم، دیگران قدرت را یک مطاع یا یک « چیز » میدانند که عدهایی آن را صاحب اند و عدهایی آن را ندارند. پاشنهی نظریههای مدل دوم، بر به دست آوردن قدرت یا از دست دادن آن میچرخد. و پرسشها پیرامون این است که قدرت باید در دست چه کسی باشد؟، قدرت حق چه کسی است؟، انتقال قدرت چگونه محقق میشود؟ و چه کسانی صاحبِ مشروع قدرتاند و چه کسانی قدرت را غصب کردهاند؟
اما در نزد فوکو پرسشها جنس دیگری مییابند. فوکو به جای پرسش از « صاحب قدرت » به پرسش « چگونگی اعمال » آن میپردازد. و این قرارگرفتن در پشت این پرسش به قائل بودن به « قدرت شبکه ایی» بر میگردد. در مدل شبکه اییِ قدرت، همه حضور دارند و از منظر فوکو در این شبکه، افراد مجرای قدرت هستند و نه صاحب آن.
” قدرت چیزی نیست که تصاحب شود، به دست آید یا تقسیم شود، چیزی که نگه داشته شود یا از دست بگریزد؛ قدرت از نقاط بی شمار و در بازی روابطی نابرابر و متغیر اعمال میشود.” ( فوکو ،اراده به دانستن،همان، ۱۰۹)
بنابراین قدرت چیزی نیست که به ارث برسد یا کسی آنرا قبظه کند یا از دیگری گرفته شود. قدرت در نزد فوکو تنها نوع خاصی از روابط است که بین افراد پیاده میشود. بنابراین فوکو مخالفت خود را با بن انگارهی مایملک دربارهی قدرت اعلام میکند: ” بن انگارهی مایملک که بنابر آن قدرت «مایملک»ِ طبقهایی است که آن را به دست میآورد- فوکو نشان میدهد که قدرت این چنین عمل نمی کند و برآمده از آن نیست؛ قدرت بیشتر یک استراتژی است تا مایملک، و اثرهای آن را نه به یک تصاحب، بلکه می توان به آرایشها، مانورها، تاکتیکها، و عملکردها نسبت داد؛ قدرت بیشتر اعمال می شود تا تصاحب.”(میلز،همان، ۴۹).
اما سوال این است که؛ انتقاد فوکو به « کالا» یی دیدن قدرت و ارائه پیشنهاد « شبکهایی» بودن قدرت از سوی او، چه پیوندی با تبارشناسی در سرزمین کیفر و پیدایش تکنولوژیهای انضباطی برقرار میکند؟
” فوکو بر خلاف لوکز و اعضای مکتب فرانکفورت، قدرت رابه عنوان چیزی در تملک اعمال کنندگان اش در نظر نمیگیرد. فوکو در انضباط و مجازات اعلام میکند که می خواهد به توصیف « چگونگی اعمال قدرت نه تملک آن» بپردازد. این امر حاکی از آن است که قدرت یک دارایی، ثروت، یا …. نیست. قدرت صرفا آن چیزی نیست که طبقهی مسلط دارای آن و افراد تحت ستم فاقد آن باشند.”(کورنز هوی،همان، ۲۰۰)
بنابراین به نظر میرسد فوکو با پیشنهاد شبکهایی بودن قدرت به پاسخ همان پرسش کلیدی« چگونه» می خواهد برسد. با کنار گذاشتن پرسش « چه کسی » و روی آوردن به پرسش « چگونه »، پا به سرزمین کیفر می گذارد. این که چگونه قدرت در سبکهای مختلف نظام کیفری اعمال میشود؟ اینکه در اصلاحات انسان دوستانه قدرت چگونه برای خود مشروعیت کسب میکند؟ اینکه چگونه قدرت با استفاده از تکنولوژیهای انضباطی به دنبال درمان میرود؟ و اینکه چگونه اعمال شکلی از قدرت از افراد سوژه میسازد؟
علاقه به این پرسش که « چگونه قدرت اعمال میشود؟ »، فوکو را به دنبال این میکشاند که افراد چگونه در اصلاحات انساندوستانه دستهبندی میشوند، چگونه به این واسطه نشانً دار می شوند، چگونه برای فرد پرونده ی شخصیت تشکیل می شود، چگونه افراد به بهنجار و نابهنجار تقسیم میشوند و این که چگونه این شکل از اعمال قدرت، منجر به پیدایش جامعه ی انضباطی میشود.
قدرت سرکوبگر نیست؛ بلکه مولد است ( نقد مدل سرکوب)
در مدل سوم، دیگران همواره قدرت را با مشخصه های منفی معرفی می کنند و در بین آنان همواره صحبت از قدرت سرکوبگر، قدرت محدود کننده و قدرت الزامآور است. فوکو اما از چارچوب چنینن مفروضاتی بیرون می آید و تلاش میکند که با مخاطبهایش ویژگی « مولد بودن» قدرت را در میان بگذارد. و همین « مولد بودن قدرت» در نزد فوکو موجب فاصلهگیری هر چه بیشتر او از نمایندههای الگوی سوم میشود.
“من خود را از پیروان مارکسیستهایی چون مارکوزه نیز، که به فرض «سرکوب» نقشی مبالغهآمیز میبخشند متمایز میدانم- چون قدرت اگر که تنها کارش سرکوب بود، اگر که تنها از طریق سانسور، تحریم، ممانعت و سرکوب به کردار ابرمنی عظیم عمل میکرد که تنها به شیوهی منفی اعمال می شد، چیزی بسیار سست و بیدوام میبود. قدرت نه تنها در کار جلوگیری از دانش بل که در کار ایجاد آن است… این واقعیت که قدرت ریشههایی بس عمیق دارد، و دشواری گریختن از چنگ آن، هردو اثر همهی این پیوندها هستند. به همین دلیل است که فرض سرکوبی که سازوکارهای قدرت را معمولا به آن فرو میکاهند به نظر من بسیار نابسنده و شاید خطرناک است.”(فوکو، به نقل ازکوزنز هوی، ۱۹۳)
بنابراین فوکو با برشمردن ویژگی مولد برای قدرت و تحلیل آن در مناسبات با دانش فاصلهی خود را با پیشینیان و دیگران که قدرت را تنها با مشخصهی سرکوب میشناسند حفظ میکند و به قول کورنز هوی: “[فوکو با ارائهی] اینکه قدرت نه صرفا سرکوبگر، بل که مثبت و مولد نیز هست گام اولیه را در جهت بازنگری در مفهوم قدرت بر میدارد؛ او [فوکو] متذکر میشود که قدرت همواره موجب حرمان نیست، بل که گاه موجب بهره مندی نیز هست”( همان، ۱۹۹)
حال این سوال پیش می آید که؛ نگاه سرکوبگر به قدرت چه زوایایی از تحلیل را در سرزمین کیفر نادیده می گیرد؟فوکو با قائل شدن به ویژگی « مولد » برای قدرت، در سرزمین کیفر چه می خواهد بگوید؟ اینکه قدرت صرفا سرکوبگر نیست، چه وجهی به تحلیل فوکو در سرزمین کیفر و چگونگی پیدایش تکنولوژیهای انضباطی می دهد؟ به عبارت دیگر؛ مولد بودن قدرت در تحلیل پیرامون چرخش اتفاق افتاده در سرزمین کیفر به چه کار میآید؟
” گاهی به نظر میرسد که کار فوکو چیزی بیش از جناس سازی ماهرانه ایی بر مبنای «دیسیپلین» نیست. این واژه از یک سو به معنای شاخهایی از دانش، و از سوی دیگر به معنای یک نظام نظارت است. بحث فوکو این است که: حیات اجتماعی دیسیپلین به توان دو است. دیسیپلین دیسیپلین را ممکن میسازد (دراین گزاره می توان هر دو معنای این واژه را به جای یکدیگر به کار برد). دانش از نظارت اجتماعی نشات گرفته و زمینه را برای آن مهیا میکند: هر شکل خاصی از نظارت اجتماعی متکی بر شکل خاصی از دانش است وآن را ممکن می سازد. به این دلیل، قدرت نه صرفا سرکوبگر بل که خلاق نیز هست (حتی اگر همه ی آنچه خلق میکند، علم کیفرشناسی باشد.”(والزر،همان، ۲۷۱)
بنابراین به نظر میرسد این که قدرت در نزد فوکو مولد است، ویژگی اساسیای میشود که با دانش در مناسبات قرار بگیرد و از طریق تکنولوژیهای انضباطی موجبات پیدایش و ایجاد سوژه را فراهم آورد. از همین روست که دعوت به تحلیل چگونگی اعمال قدرت در سرزمین کیفر و چگونگی پیاده شدن استراتژیها و تکنولوژیهایی که از طریق قدرت در سرزمین کیفر اعمال میشوند تنها با قائل بودن به ویژگی «تولیدی”ِ قدرت است که امکانپذیر خواهد شد.
و همانطور که کورنز اشاره می کند: “در نزد فوکو تشریحات مبتنی بر برداشتهای صرفا منفی از قدرت به عنوان سرکوب،از درک این امر عاجز خواهند بود که آنچه را به علاوه باید تشریح کرد این است که، انواع دانش ضروری برای نظارت بر تن آدمی و قدرت کار چگونه ظهور کردهاند، تاریخی که فوکو روایت میکند معطوف به نشان دادن این امر است که تن آدمی تنها در صورتی می توانسته است شکل قدرت کار را به خود بگیرد که فن آوری یا «دانش» بدنی یی موجود باشد که سازماندهی و به انقیاد کشیدن تن ها در قالب نقشهای مفید و مطیعانه را ممکن سازد.”( همان، ۱۹۵)
پرونده ی «میشل فوکو» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/10102
منابع:
۱. liber, homo ( 2002), Sociologija. Mintis ir veiksmas, Arvydas Virgilijus Matulionis ,
translate by antra laida, Vytauto Didþiojo universitetas
فوکو ، میشل (۱۳۸۸)، اراده به دانستن ، ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده ، نشر نی ،چاپ پنجم
کورنز هوی، دیوید (۱۳۸۰)؛ ” فوکو در بوته ی نقد”، مقاله ی قدرت، سرکوب، پیشرفت: فوکو، لوکوز و مکتب فرانکفورت، ترجمه ی پیام یزدانجو، نشر مرکز.
میلز، سارا (۱۳۸۹)؛ فوکو، ترجمه ی داریوش نوری، نشر مرکز، چاپ اول
والزر، مایکل(۱۳۸۰)؛ ” فوکو در بوته ی نقد”، مقاله ی سیاست میشل فوکو، ترجمه ی پیام یزدانجو، نشر مرکز