انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

چهره ماه ژوئن: نوربرت الیاس، به مناسبت سالرزو تولد وی، ۲۲ ژوئن ۱۸۹۷

وولف لپنیز برگردان مهسا شیخان

نوربرت الیاس: یک بیرونی پر از بینش های غیر متعصبانه

تاریخ علوم مزیت قابل ملاحظه ای نسبت به دیگر انواع تاریخ دارد در این مسئله که اصلاح خطاهای تاریخی در مقایسه با جاهای دیگر آسانتر است، و اینکه پذیرش خطاها و اشتباهات بیشتر تقویت کننده انسجام علمی است تا ضعیف کننده آن. در مباحثه و ارزیابی مجدد کارهای نوربرت الیاس، ما می خواهیم به توده مخاطبان عام تر نشان دهیم که شناخت عمومی و جهانی که در سال های اخیر در کارهای الیاس ارائه شد، برای مدت های متمادی تنها برای گروه خاصی از مردم شناخته شده بودند. ارزیابی کارهای نوربرت الیاس شامل ردیابی تاریخ کارهای وی می باشد. در چنین اقدامی، از تصادف های تاریخی به جستجویی برای دلایل واقعی که تعیین کننده جریان در حال تغییر غیر شناخت اولیه و شناخت نهایی وی است حرکت می کنیم، و تنها اصولی را به کار می گیریم که برای نوربرت الیاس و در کارهای وی تصمیم گیرنده و تعیین کننده بوده اند.

نوربرت الیاس که در ۱۸۹۷ متولد شد، دکترای خود را در ۱۹۲۴ در شهر زادگاه خود برسلاو با پایان نامه ای با عنوان “ایده و فرد: بررسی نقادانه مفهوم تاریخ” دفاع کرد، و به صورتی حداقلی خلاصه ای از کارهای آتی خود را معرفی کرد. اساتید وی هونیگسوالد، ریکرت، هوسرل، جاسپر و آلفرد وبر بودند. در ۱۹۳۰، به عنوان دستیار کارل مانهایم به فرانکفورت آمد؛ در آن زمان دانشگاه به دلیل وجود دانشمندانی چون گشتالت روانشناس، ورتنمایر، پل تیلیچ، اریک فروم، و اعضای موسسه تحقیقات اجتماعی احیاء شده بود. با اینکه مانهایم عضو یک گروه مباحثه بود که اعضایش را به طور خاص از موسسه می گرفت، و با اینکه دفترش در همان ساختمان بود، روابط او با افرادی که بعدتر بنیان گذاران مدرسه فرانکفورت محسوب می شدند بسیار نزدیک نبود. این مسئله حتی با وجود باورهای سیاسی مشترک شان تغییر زیادی نکرد؛ هورخایمر، تیلیش و مانهایم در میان اولین اعضای مدرس بودند که توسط نازی ها در ۱۹۳۳ اخراج شدند. در عوض، خلاء میان آن ها احتمالا به دلیل نگرش های متفاوت مانهایم از یک سو و آدورنو و هورخایمر از سوی دیگر در مورد مسئله ایدئولوژی و خصوصا مارکسیسم بود.

با اینکه الیاس به عنوان دستیار مانهایم به فرانکفورت آمده بود، این نتیجه گیری که ارتباطی استاد-شاگردی میان مانهایم و الیاس وجود داشت نادرست است، زیرا مانهایم تنها چهار سال بزرگتر بود. چنین ارتباطی با دیدگاه های شاگردان الیاس که تنها وی را به عنوان یک مدرس و محقق مستقل می شناختند، و یا با کارهای بعدی وی که در آن به درستی انگیزه های مانهایم را شناخته اما به تاثیرات وی را به سختی پذیرفته است، نیز همخوانی نداشت. علاوه بر آن، الیاس در سال های اولیه جامعه شناسی دانش را به صورتی گسسته و مجزا، اما مستحکم و مقتدر می دید.

لازم است که در جستجوی دلایلی که مانعی برای پذیرش نوربرت الیاس و کارهای وی ایجاد کرد به کارل مانهایم اشاره کنیم. بر خلاف علم تاریخ، برای مثال، جامعه شناسی آلمان به سرعت بعد از ۱۹۳۳ تبدیل به یک علم در تبعید شد، و تا بعد از جنگ در همان حال باقی ماند. تمایز مدارس جامعه شناختی در آلمان بعد از ۱۹۴۵ بدون ارجاع به باور گروه های مختلف نظری در تبعید کاملا غیر قابل درک است. بی شک آمریکا نسبت به کشورهای اروپای غربی شرایط مطلوب تری را برای توسعه جامعه شناسی ارائه داد. در واقع پدیدار شناسی، بعد از مهارجتش به آمریکا، بسیار سریع درک شد و توسعه یافت به صورتی که اکنون می توانست این درک خود را به عنوان یک نظریه آمریکایی به کشورهای اروپایی صادر کند. تحقیقات اجتماعی تجربی، با سنت های بسیار غنی خود، به بیشترین میزان توسعه خود در آمریکا دست پیدا کرده بود. پس از مدرسه فرانکفورت در جامعه شناسایی، و بعد از یک اقامت موقتی در مدرسه عالی نورمال در پاریس، خانه جدیدی را برای خود را دانشگاه کلمبیا در نیویورک دست و پا کرد.

اما مسائل در لندن متفاوت بودند؛ زمانی که کارل مانهایم به مدرسه عالی اقتصاد لندن در سال ۱۹۳۳ رفت، وی تعداد کمی از فارق التحصیلان جامعه شانسی را در آنجا یافت و البته این رشته مطالعاتی در آن جا از پرستیژ آکادمیک بالایی برخوردار نبود. هیچ آینده حرفه ای برای جامعه شناسان وجود نداشت. مانهایم در نهایت توانست خود را در انگلستان نه تنها با تمرکز بیشتر بر پرسش های آموزشی بشناساند، که در نهایت به موسسه عالی اقتصاد در دانشگاه لندن منتقل شد. برای نوربرت الیاس، که از طریق پاریس در سال ۱۹۵۳ به لندن آمده بود، این وضعیت البته دشوارتر بود. بعد از یک دوره کوتاه به عنوان دستیار در مدرسه عالی اقتصاد، وی بیش از ده سال را صرف آموزش بزرگسالان و معالجات گروهی کرد- مشاغلی که نه دقیقا می توانست چشم اندازهای وی را برای یک دوره حرفه ای ارتقاء دهد.

برای درک تاریخ انتشارت کارهای اصلی نوربرت الیاس، یعنی کتاب دو جلدی “فرآیند تمدن” باید موقعیت تبعید وی را در نظر داشته باشیم. اولین موسسه انتشارات آن، هوز زوم فالکن، یک کار دو جلدی تحقیقاتی را پیشنهاد کرده بود؛ به محض اینکه آن را بررسی کرد، و علی رغم این واقعیت که برای توزیع آلمانی یک کار جامعه شناختی که توسط یک فرد یهودی نوشته می شد چشم انداز خوبی وجود نداشت؛ تصمیم به انتشار آن گرفت. این کتاب در آلمان چاپ شد و توسط منتشر کننده به سوییس راه یافت؛ و منتشر کننده با دستان خودش عبارت “چاپ شده در آلمان” را پاک کرد به طوری که خواننده در دنیای آزاد فکر نکند که این تحت حمایت نازی ها به چاپ رسیده است و خرید آن مایه حمایت از آن هاست. گسترش جنگ جهانی دوم و اشغال بخش های بیشتری از اروپا توسط آلمان نازی آخرین امید فروش چشمگیر کتاب را از میان برد. احتمالا، بنا به گفته انتشارت، کپی های بیشتر برای بازبینی و نه برای فروش فروخته شدند.

با اینکه کتاب فرآیند تمدن اولین کتاب نوبرت الیاس بود، فاقد ویژگی های تعیین کننده یک کار اولیه است. زمانی که این کتاب ارائه شد، نویسنده آن تنها ۴۲ سال سن داشت. وی از ابتکار و اصالت دیدگاه های خود و اهمیت موضوعی که انتخاب کرده بود، کاملا آگاه بود. پروژه یک نظریه تمدن نه تنها یک حوزه جدید از بررسی ها را گشوده بود، بلکه از روش های جدید و توصیفات آن ها استفاده کرده بود و به نتایجی رسیده بود که باید دیدگاه های رایج علوم اجتماعی را تغییر می داد. وی مصمم بود که تاریخ کوچک فرد را با تاریخ بزرگ جامعه ترکیب کند تا نشان دهد که چگونه تکوین و پیدایش روان و پیدایی اجتماعی به صورتی حذف ناشدنی در توسعه و تکوین تمدن غربی مرتبط بوده اند.

نقطه آغازین مباحثات الیاس در تحلیل فرآیند تمدن اروپایی ظهور حاکمیت های با ثبات مرکزی، موسساتی دائمی که نیروی فیزیکی را انحصاری کرده بودند، و شکل گیری آن ها مقدمه ای برای انتقال از نظم فئودالی منطقه ای به فرم های مرکزیت یافته حکومت و در نهایت به ایجاد دولت ها بود. تقسیم بزرگتر عملکردها در این جوامع با انحصار قدرت همراه بود، که برای آن دربار شاهزادگان و یا سلطنتی می تواند یک مثال مهم باشد، و به وابستگی بیشتر مردان به یکدیگر منجر می شد. حفاظت در برابر نیروی خارجی که به صورت انحصاری از آن برخوردار بود همچنین یک انضباط شخصی لازم را ارائه داده بود. نتیجه چنین کاری کنترل احساسات، و بزرگنمایی گستره تفکر و جدا کردن آن از تحریکات آنی بود. اقتصاد روح انسان در قالب تنظیم دائمی محرک ها تحول یافته بود. اجبارهای بین فردی به کلی ناپدید نمی شد. اما اجبارهای شخصی به صورتی افزاینده جای آن ها را می گرفتند. ایجاد حاکمیت های مرکزی خود مختار با ثبات فزاینده ابزارهای روانی اجبار خود همراه بود. بنابراین، تئاتر جنگ، داخلی شده بود، و تنش های بیشتری میان سوپر ایگو و ناخودآگاه در خود فرد بود؛ این ها همان تنش های فردی مشروط بودند که در عوض نتایج اجتماعی در بر داشتند. فرآیند های اجتماعی و روانی تغییرات بنابراین در کارهای منظم که مسیر تاریخ را ساختار بندی می کرد شکل می گرفت.

تاکنون، نظریه های فرآیند تاریخی مواد تاریخی را تنها با هدف بازنمایی بسیار زیاد به کار گرفته است. این یکی از ویژگی های انحصاری تفکر الیاس بود که نظریه تمدن وی نه تنها توصیف می کرد و به دنبال توضیح یک توسعه تاریخی بود، بلکه نشان دهنده خود نظریه نیز بود؛ به عنوان یک فرآیند توسعه که در مقابل چشمان خواننده شکل می گرفت. احتمالا تغییرات در نگرش به الزامات طبیعی، که در اولین جلد کتاب فرآیند تاریخی ذکر شده بود، و شامل موارد بسیار دیگری بود، مثل تف کردن، آبریزش بینی، رفتار در اتاق خواب، ارتباط میان همسران، و شکل گیری یک نظریه که مملو از مثال های مرتبط با آن بود.

حتی اکنون، فرآیند تمدن برخی اوقات به عنوان یک مجموعه از کنجکاوی های جالب تاریخ فرهنگی سوء تعبیر می شود. با این حال، باید تاکید کرد، که الیاس جزییات زندگی روزمره را ابراز فرآیند دائمی تحول می دید که در نهایت به توسعه تمدن غربی منجر شد. این فرآیند تمدن خود را در تغییر رفتارهای میز درست به همان شکلی که در سیستم مالیات است، در فرآیند های درونی روانی و نیز شکل گیری دولت های ملی نشان می دهد. و بدین دلیل که بسیار شمولی و نفوذی است، نظریه ای که این فرآیند بلند مدت و غیر برنامه ریزی شده و البته ساختار و هدایتی را توصیف می کند که نمی تواند نظمی سلسله مراتبی را در میان سوژه های ممکن ارائه دهد. و هر سوژه ای برای نظریه تمدن به یک میزان مهم نیستند، اما هیچکدام نیز فاقد اهمیت تلقی نمی شوند.

چهل سال پیش الیاس کار بنیادی را برای یک نظریه فرآیند اجتماعی آغاز کرد. از آن زمان وی به صورت دائمی و به آرامی بر روی توسعه بیشتر این نظریه در اکثر حوزه ها از روانپزشکی گرفته تا جامعه شناسی ورزش مطالعه می کرد. وی به زودی نشان داد که این امکان وجود دارد که بتوان نظریه تمدن را گسترش داد و آن را حداقل در دو جهت دقیق تر کرد- بررسی فرآیند تمدن در حوزه های کوچک و تحلیل ارتباطات درونی فزاینده دولت های ملی در حوزه های کلان. در اینجا الیاس به دیدگاه های بررسی که اکنون تنها در تاریخ و جامعه شناسی شکل می گرفتند، به عنوان تلاشی برای نشان دادن ویژگی تاریخی مفهوم کودکی و ربط دادن تاریخ کودکی به توسعه بر ابزارهایی برای سنجش زمان و تحول آگاهی از زمان اشاره می کرد.

اما سی سال بعد از انتشار کار اصلی وی، الیاس همچنان احساس می کرد که لازم است در مقدمه چاپ دوم بیان کند که “نظریه وی در مورد تمدن هیچ تاثیر ادامه داری بر روی جامعه شناسی و یا علم تاریخ ندارد”. در تخمین های وی، حوزه مسائلی که وی مشخص کرده بود همچنان توسعه نیافته باقی مانده است.

شرایط نامطلوب تبعید باز هم مرتبط هستند، اما با این که باور یک کتاب را می توان به تنهایی با این موضوع توضیح داد، باور یک نظریه را نمی توان به این راحتی توضیح داد. به این دلیل که حتی کتاب الیاس خریداران کمی یافته بود، و قطعا خوانندگانی که آن ها را تحت تاثیر قرار داده بود- خوانندگانی مثل فرانس بورکنو، ریموند آرون، و منتقد آلمانی تاثیرگذار منو تر براک. در تلاش برای نوشتن یک تاریخ پذیرش فرآیند تمدن، همچنان باید بر کشفیات جالب و حیرت انگیز برخورد کرد. بنابراین، تنها برای ذکر یک مثال، در سال ۱۹۴۲ همانطور که مورخ آمریکایی چارلز بیرد را در کار کلاسیک خود بر روی تمدن آمریکایی (روحیه آمریکایی)، در مورد مباحثات فرانسوی و آلمانی در مورد فرهنگ و تمدن، بیان کرده است. بعد از ذکر اوسوالد اسپنگلر، آلبرت شووایتزر، ارنست رابرت کورتیوس و توماس مان، وی نتیجه گرفت که برخورد قطعی با این مسئله در ابتدا توسط نوربرت الیاس در کتاب فرآیند تمدن مطرح شده است. با اینکه این قضاوت وی امروزه به چشم ما درست می آید، با این حال، این صدا به صورتی جالب در میان سکوتی که حول کتاب نوربرت الیاس وجود داشت به گوش رسید.

این اولا نتیجه تطبیق نظری جامعه شناسی در آن زمان بود؛ علاوه بر آن، کشورهای کمی بودند که در آن ها جامعه شناسی هنوز یک رشته دانشگاهی شناخته شده نبود. تشابهات تفاسیر الیاس، که برخی اوقات پیش می آمد، به سرعت خود را در نظارت دقیق تر همانند کلماتی با تلفظ مشابه نشان می دادند که تفاوت های عمیقی در واقعیت داشتند. بنابراین فرآیند تمدن همچنین یک مفهوم اصلی برای آلفرد وبر بود، اما جدایی دو فرآیند اجتماعی و تمدن و نهضت فرهنگی توسط وی با مفاهیم الیاس کاملا متفاوت بود.

احتمالا الیاس قادر بوده که در فرانسه امید درک بهتری را داشته باشد، از آنجا که با پایان قرن جامعه شناسی فرانسه و علوم تاریخ آن به صورتی دائمی علاقه مند به موضوع فرآیندهای تمدن بوده اند. اما در آن زمان قطعا موانعی در درک علوم میان فرانسه و آلمان وجود داشت که تنها در قالب تفاوت های سیاسی و یا زمانی قابل توضیح نبود. و در آمریکا، کشوری که در آن جامعه شناسی به سرعت دستاوردهای آکادمیک و حرفه ای خود را کسب می کرد، کتاب ساختار “کنش اجتماعی” نوشته تالکوت پارسون، دو سال قبل از فرآیند تمدن، مدعی پیروزی نظریه ساختاری-عملگرا بود، و الیاس که آن را جامعه شناسی موقعیتی نامیده بود، همچنان آن را تیزترین دشمن و رقیب خود می دانست.

برخی عوامل بیرونی هستند که الیاس را بنا به گفته خودش، به یک فرد بیرونی در جامعه مباحثه کننده تبدیل کرد. همچنین دلایل درونی نیز که بیشتر مرتبط بودند با ساختار کتابش وجود داشتند. جامعه شناسی الیاس به هیچ امکان شناسایی در قالب ارتباطاتش با یک سنت خاص اجازه نمی دهد. بنابراین در ۱۹۳۹ برای یک نظریه تمدن که بررسی های روانشناختی و تاثیرگذار بر توسعه اجتماعی را ترکیب کرده است برای ورود به مباحثه ای دیرپای میان تحلیل گران روانشناختی و مارکسیسم طبیعی بوده است. الیاس از این امر اجتناب کرد چرا که کار نظری خود وی فراتر از چنین مناقشه ای شکل گرفته است.

همچنین مقایسه نظریه الیاس با مارکسیست هم نادرست است با این واقعیت که برای الیاس فرآیند تمدن به هیچ وجه مرتبط با فرا ساختار و یا حوزه ایدئولوژی نبود. در واقع، جدایی میان پایه و فرا ساختار با فرضیات نظری اولیه وی متناقض است. مقایسه وی با فروید بیشتر مرتبط به نظر می رسد. فروید در واقع مضمون ارتباط درونی میان فرآیند فرهنگی و سرکوب تحریک ها را به خصوص در کارهای بعدی خود پررنگ می کند. نیازی نیست که خود را با این واقعیت که فروید بیشتر از فرهنگ صحبت می کند تا فرآیند تمدن، و متناقض با سنت آلمانی به دردسر بیاندازیم؛ فروید به روشنی با جدایی فرهنگ و تمدن مخالف است. فروید معتقد است که روح انسان به هیچ وجه از زمان های اولیه و آغازین یکسان باقی نمی ماند، اما تحت توسعه است که در آن اجبارهای بیرونی به صورت فزاینده ای درونی می شوند، در توافق با برخی فرضیات اولیه نظریه الیاس. بنابراین، در پیشنهاد خود که در سال ۱۹۳۰ ارائه داد با عنوان تمدن و ناخشنودی، برای پیگیری و ردیابی نقش ابرخود در پدیده های توسعه فرهنگی.

اما الیاس از این پیشنهاد فراتر رفت تا یک روانشناسی تاریخی را به صورت مفصل بیان کرد، زمانی که وی نه تنها توسعه اجتماعی عملکردهای فراخود را ردیابی کرد بلکه خود ساختارهای شکل دهنده آن ها را نیز مطالعه کرد. تفاوت در یک استعاره مرکزی به طور خاص روشن است.

در کتاب “تمدن و ناخرسندی هایش”، فروید گذشته روح را با گذشته یک شهر مقایسه می کند، شهر روم. اما از آنجا که برای وی این مقایسه باید نشان دهنده ترتیب تاریخی فضایی می بود، الیاس در فرایند تمدن دقیقا خلاف آن را انجام داده است زمانی که وی به وابستگی فزاینده افراد را در کنار گسترش شبکه خیابان ها و ترافیک اشاره می کند. وی برای روشن شدن توسعه های تاریخی، فضاها را با یکدیگر مقایسه می کند.

اگر این واقعیت را در ذهن داشته باشیم که جامعه شناسی آلمان بعد از ۱۹۴۵ در ابتدا الزاما یک علم تقلیدی بود که خود را محدود به توضیح نظریه های وارداتی کرده بود، قابل درک است که اصل بودن نظریه الیاس، که نمی شد آن را به هیچ مدرسه ای نسبت داد، مانعی بر سر راه انتشار آن بود. در انگلستان، که از ۱۹۵۴ الیاس در دانشگاه لایسستر درس داده بود، انتشار مقالات به زبان انگلیسی نمی توانست بر این واقعیت غلبه کند که بخش اعظم کار وی به دلیل زبان ناشناخته باقی مانده است. در آن زمان یک دوره ناپیدایی آغاز شد، که در آن نام الیاس مثل یک چیز محرمانه بود. نه به صورت تصادفی، رنه کونیگ و هلموت پلسنر مهاجر بودند که اولین توجهات را در آلمان به کارهای وی نشان دادند، و به دنبال آن ها هانز جوآخیم لیبر، هلمت شلسکی و خصوصا دیتر کالسنز. سال ۱۹۶۹، که در آن چاپ دوم فرآیند تمدن منتشر شد، نقطه عطفی محسوب می شود. امروزه نوربرت الیاس، که در عین حال عضو افتخاری انجمن جامعه شناسی آلمان شد و نیز استاد برتر در بسیاری از دانشگاه های آلمان مثل مدرسه فرانکفورت، در هلند و فرانسه هم همانند جمهوری فدرال کاملا شناخته شده است. احتمالا، کتاب فرآیند تمدن، در آمریکا نیز توجه زیادی را به خود جلب کرد و به کشف الیاس منجر شد. ارجاع جایزه تئودور آدورنو (فرانکفورت ۱۹۷۷) تا به امروز برترین نقطه عطف در کشف و بازکشف این جامعه شناس بزرگ بوده است.

دلایلی که در نهایت شناخت کارهای الیاس را موجب شد بسیار پیچیده بود همانند آن دلایلی که تا مدت ها کارهای وی را ناشناخته باقی گذاشته بود. در سال های اخیر گرایشی به بازگشت به تاریخ وجود داشته است؛ از سوی دیگر، موزه استحاله جامعه شناسی موقعیتی، همانطور که الیاس آن را نامید، جذابیت های خود را از دست داده است. فرهنگ و تمدن باز هم تبدیل شدند، حتی در یک حس متحول شده، به مفاهیم مرکزی و اصلی علوم اجتماعی. علاقه روزافزون به فرآیندهای تغییرات اجتماعی خود را به روشنی در بسیاری از پیشنهادهای یک نظریه تحول اجتماعی نشان داد. در علم تاریخ، از سوی دیگر، تاکید بر مسائل تاریخی تغییر پیدا کرد. در اوایل ۱۹۶۹، در مقدمه خود بر روی کتاب (جامعه شایسته)، وی دوباره به تاریخ مراجعه کرد برای تمرکز انحصاری بر روی تحلیل زنجیره های رویداد بی همتا و یک جایگزین جدی ارائه داد. از آنجا که باز هم اهمیتش به صورت روزافزونی زیاد شد. روانشناسی تاریخی و انسان شانسی تاریخی دیگر تنها شعار نبودند؛ آن ها هم اکنون برنامه هایی از تحقیقات را توصیف می کردند که نتایجی غنی به بار می آوردند. ایجاد روابط نزدیک میان جامعه شناسی و تاریخ، که امروزه به ندرت منجر به تبادل نظریه های میان دو شاخه علمی شده بود: مسئول این واقعیت بود که کار نوربرت الیاس را اکنون هم مورخان و هم جامعه شناسان به یک چشم می نگریستند، و نوربرت الیاس بیرونی تبدیل به چهره ای مرکزی در علوم اجتماعی شده بود.

علاوه بر این دلایل خارجی، یک دلیل داخلی دیگر هم وجود دارد که مرتبط است با ساختار درونی جامعه شناسی الیاس. الیاس نه تنها در تحقیقات خود موفق بود بلکه یک مدرس هم بود. و بالاتر از تمامی جامعه شناسان و مورخانی بود که به الیاس و کارهای وی به شیوه ای غیر تعصبی و تولیدی مرتبط می شدند، این بدون شک بخشی از آن به دلیل شخصیت و مهارت ادبی الیاس بود، که بیش از چهل سال پیش مورد پرستش شاگردانش در فرانکفورت بود. اما حتی مهم تر از آن کیفیات ادبی بود که نوشته های وی را متمایز می کرد: یک تمرکز بدون اصطلاحات و با شفافیت، یک تعلیم دقیق در مشاهده جامعه شناختی و یک ترکیب کامل از مباحث نظری با ارجاعات اغلب جالب به جزییات. الیاس نشان داد که جامعه شناسی نباید برای برخورداری از دقت کسل کننده باشد و نباید برای جالب بودن در تفکر دقیق خود دچار لغزش شود.

اصل بودن کار الیاس و عدم تشابه منتج آن نسبت به تمامی مدارس جامعه شناختی بیان ارتباط کار وی را با تئودور آدورنو در یک فرمول ساده ناممکن می کند- تلاشی که، در هر حال، باید نامتجانس باشد با دیدگاه های آدورنو. تشابهات و تفاوت هایی میان کارهای آدورنو و الیاس هم در سطحی بنیادی و هم در جزییات وجود داد. زمانی که آدورنو جامعه را به عنوان فرآیند توصیف می کند و می گوید که قوانین حرکت آن بیشتر در مورد آن می گوید تا تناقض هایی که از آن انتزاع شده است، و زمانی که وی به طور خاص اجتماعی تسلط ارتباطات را بر افراد انسانی که چیزی نیستند مگر محصولاتی ناتوان توصیف می کند، این همچنین ایده های اصلی جامعه شناسی الیاس را بیان می کند، که موضوع اصلی اش شبکه ارتباطات چند جانبه بوده که در آن افراد انسان به صورت داوطلبانه وارد می شوند. موضع آدورنو در قبال مارکس و فروید بیشتر بیان شده است در قیاس با موضع الیاس؛ اما حتی در اینجا نیز تشابهاتی وجود دارد. ردیابی ارتباط دوجانبه فرد و فرآیند تمدن با تضاد آدورنو در تقسیم کار میان رشته های مطالعاتی جامعه شناسی و روانشناسی همسان است. شباهت های بیشتری را می توان یافت زمانی که آدورنو و الیاس ارتباط میان شکل گیری نظریه ها و تحقیقات تجربی جامعه شناسی را ارائه می دهند. یادداشت ها و خلاص های دیالکت روشنگری شامل یک فصل کوتاه با عنوان “علاقه به کالبد” است. و در برگیرنده این جمله: “در پس تاریخ آشنای اروپا یک تاریخی زیر بنایی دیگر وجود دارد. این تاریخ از باور غرایز انسان و احساسات سرکوب شده و تحریف شده توسط تمدن تشکیل شده است…. قدرتمند سازی فرد اروپایی در ارتباط با تحول اجتماعی گسترده تر که در شیارهای درونی در درون فرد قدرتمند یافته وجود دارد کسب می شود که با آزادتر شدن اجبار فیزیکی خارجی” عمیق تر می شود. فراتر از تمامی تفاوت های زبان و شیوه مباحثه، این موقعیت به خودی خود برای توجیه این باور که تمامی آن هایی که نشانه خود را بر روی جامعه شناسی آلمان در شکل هایی از جنگ قرار داده بودند، کار الیاس بیشترین نزدیکی را با تئودور آدورنو دارد. توصیفی که آدورنو در مورد ماهیت فعالیت علمی خود بیان می کند به عنوان ترکیب بینش های خارجی و غیر متعصبانه می تواند به همین خوبی بیان کننده نوربرت الیاس و تفکرات وی باشد.

منبع: New German Critique, No. 15 (Autumn, 1978), pp. 57-64