قریب سه ماه از اعلام خبرکشف گونۀ جدید کووید ۱۹ از طرف سازمان جهانی بهداشت میگذرد. این سازمان در اوایل آذر سال ۱۴۰۰ هشدار داده بود که گونۀ جدیدی به نام امیکرون احتمال خطر ابتلای بالا در حد یک پاندمی جهانی را دارد. به طوری که گزارش داد این گونۀ تازه جهش یافته از افریقای جنوبی و بوتسوانا سر برآورده است و احتمالاً قدرت سرایت، سرعت انتشار و شدت عفونتزایی به مراتب بیشتر و خطرناکتری نسبت به گونههای مهلک قبلی مانند گونههای آلفا، بتا، گاما و دلتا را دارد. در آن زمان با این که وقوع همهگیری امیکرون و شدت کشندگی آن در هالهای از ابهام باقی مانده بود، اما احتمال پاندمی شدن آن تا حد زیادی از سوی سازمان جهانی بهداشت و سایر نهادهای بهداشتی کشورهای اروپایی و امریکای شمالی پیشبینی شده بود.
در همان زمان خبرها حاکی از آن بود که التهاب و نگرانی به کشورهای جهان به دلیل احتمال شیوع این ویروس جهش یافته، بازگشته است. کشورهای اروپایی، امریکا و استرالیا علیرغم این که توانسته بودند اغلب شهروندانشان را واکسینه کنند و تا حدودی در برابر گونههای قبلی کرونا مصونیت ایجاد نمایند، اما با پدیدار شدن گونۀ جدید مجدداً پروتکلهای بهداشتی را در دستور کار خویش قرار دادند و سفر به کشورهای منطقه جنوبی قاره افریقا را منع و یا ورود اتباع خارجی را ممنوع کردند. مشاهده روز افزون امیکرون در برخی از نقاط جهان و گسترش آن همه کشورها را به وضعیت اضطرای و قرنطینه بازگرداند. اینک بعد از قریب سه ماه پیشبینی سازمان جهانی بهداشت در باب جهانگیری کرونا امیکرون به وقوع پیوسته و بسیاری از نقاط جهان را درگیر ساخته است و کشورها یکی پس از دیگری به وضعیت اعمال محدودیتهای شدید ناشی از پاندمی بازگشتهاند.
در این میان سئوال اساسی این است که چرا کووید۱۹ قادر است در بسیاری از کشورها همچنان ساختار و رفتارش را تغییر دهد و با جهشهای پی در پی قدرت آسیبزایی خود را حفظ کرده و توانایی مخاطرهآمیز بودنش را ارتقاء بخشد و به صورت پاندمیِ با سرعت انتشار و واگیری بالا به اقصی نقاط جهان راه یابد؟
به بیان دیگر با وجود آن که جهان بیش از یکسال است که موفق به کشف، تولید و عرضه واکسنهای مختلف جهت متوقف ساختن این ویروس شده و برخی از کشورها توانستهاند به شهروندان خود تا سطح ۷۰ الی ۸۰ در صد واکسن تزریق کنند، حتی از دوزهای دوم و سوم گذر کرده و به دوز چهارم نیز رسیدهاند و توانستهاند آن ها را در مقابل گونههای قبلی کرونا مصون نمایند، پس چرا همچنان گونههای جهش یافتهای مانند امیکرون ظاهر میشوند و در برابر واکسن مقاومت کرده و به مرحله پاندمی خطرناک و مرگبار برسند؟
پاسخ به این سئوال نیازمند یافتههای دانشمندان و تخصصهای بین رشتهای است. به وجهی که فهم و درک این وضعیت و اقدام عملی و مؤثر در برابر کرونا نه تنها دستاوردهای علمی متخصصان میکروبشناسی، همهگیرشناسی و ایمنیشناسی و امثالهم را میطلبد، بلکه همگام با آن ها لازم است رویکرد علوم فرهنگی و جامعهشناختی را نیز فرا راه قرار داد. به عبارت دیگر در صورتی دستاوردهای علمی و فنیِ رشتههای تخصصی مانند ویروسشناسی و ژنتیک در عرصه مقابله با کرونا و گونههای جدید آن مؤثر و کارساز خواهد بود که در پیوند با رویکردها و پژوهشهای علوم اجتماعی و فرهنگی و به ویژه دستاوردهای حوزۀ جامعهشناسی قرار گیرد.
نوشتههای مرتبط
مواجهه ما انسانها در برابر اپیدمیها و پاندمیها فقط تماس فیزیکی و جسمانی نیست، بلکه هم وزن با آن آکنده از مواجههای فکری، بینالذهنی، احساسی و رفتاری با بدنهایی اجتماعی بوده و منافع دینفعان کلان و خُرد اجتماعی و تجربه زیسته آنها را بر میگیرد. بدین لحاظ نوع و کم و کیف روحیات و ارزیابیهای ذهنی و کنشهای آدمیان با بدنهایی اجتماعی شده در افول یا عروج پاندمیها نقشی اساسی ایفاء میکند.
دادههای آماری نشان میدهد به طور میانگین بیش از ۷۰ درصد شهروندان کشورهای ثروتمند جهان یا به طور کامل در برابر ویروس کرونا واکسیناسیون را انجام دادهاند یا دست کم یک دوز واکسن را دریافت کردهاند. این در حالی است که فقط چهارم و نیم درصد ساکنان کشورهای فقیر یک دوز واکسن کرونا را دریافت نمودهاند ( سایت دویچهوله ۲۲ نوامبر ۲۰۲۱ اول آذر ۱۴۰۰).
طبق گزارش سازمان جهانی بهداشت تا ۶ آبان ۱۴۰۰ تنها ۶ درصد جمعیت قاره افریقا دو دوز واکسن کووید ۱۹ را دریافت کردهاند. طبق این گزارش تعداد دوزهای یادآور که روزانه در جهان تزریق میشود، شش برابر تزریقات دوزهای اول افرادی است که در کشورهای فقیر زندگی میکنند (گزارش سازمان جهانی بهداشت ۲۴ آبان). همچنین تنها دو درصد از واکسنهای تزریق شده به قاره افریقا رسیده است (خبرگزاری بینالمللی تصویری ایران پرس ۲۴ شهریور ۱۴۰۰).
یک گزارش دیگر حکایت از آن دارد که درکشورهای ثروتمند بیش از ۷۲ درصد شهروندان حداقل یک دوز واکسن دریافت کردهاند، در حالی که کشورهای با درآمد پایین، حداکثر ۴ در صد از مردم دوز اول را دریافت کردهاند (سایت اقتصاد ۲۴ مورخ ۲۴ آبان ۱۴۰۰). با این که کشورهای ثروتمند به سمت دریافت دوز سوم و حتی چهارم واکسن پیش میروند کشورهای فقیر همچنان در انتظار دوز اول به سر میبرند (ایرنا به نقل از سازمان جهانی بهداشت، ۲۳ شهریور ۱۴۰۰). گزارش دیگری نشان میدهد که تا نیمه بهمن ماه ۱۴۰۰ تنها ۱۱ درصد مردم کشورهای فقیر موفق شدهاند یک دوز واکسن بزنند.
اطلاعات فوق بیانگر توزیع ناعادلانه واکسیناسیون کرونا در سطح جهانی ظرف بیش از یک سال اخیر است. کشورهای به اصطلاح پیشرفته و ثروتمند با پیش خرید واکسن کرونا و با در انحصار گرفتن بالاترین خرید و مصرف آن در کشورهای خود مسبب اصلی این توزیع نامتوازن هستند و هر دم به این وضعیت دامن می زنند.
این کشورها با رویکرد و سیاست «اول کشور من» و با توانایی مالی خود در پی آن بودند که زنجیره بیماریزایی را در مردمان متبوع خود متوقف کنند و مصونیت ایجاد نمایند. کشورهای صنعتی با در پیشگرفتن بیمسئولیتی در قبال کشورهای فقیر و بی توجه به پاندمیک بودن کرونا با وجود آن که با زدن دوزهای واکسن به اتباع خود به طور موقت توانستند از پس این بیماری برآیند و از تلفات مرگبار آن در سرزمینهای خود بکاهند، اما قادر نبودند، زنجیره جهشهای مخرب کرونا را در سطح جهانی بشکنند. نتیجه این که واکسن در کشورهای فقیر در سطح نازلی دریافت شد و زمینه را برای جهش های خطرناک مانند ویروس امیکرون مهیا کرد که با انتشارش در سطح جهانی به یک پیک خطرزای دیگر نه تنها در کشورهای فقیر بلکه در کشورهای ثروتمند تبدیل گردید.
به بیان دیگر دولتمردان اغلب کشورهای پیشرفته در باب مقابله با کرونا به دلیل سیاست «اول کشور خودم» در دام دو راهی (از یک سو منافع کشور خودم و از سوی دیگر منافع جهانی و بین المللی) گرفتار آمدند و در این دو راهی، منافع «اول کشور خودم» را برگزیدند. آن ها منافع آنی و ملی خود را بر منافع آتی و جهانی ترجیح دادند و در این غفلت و منفعتطلبیِ کور، موجبات جهش امیکرون را فراهم آوردند که دودش به چشم خودشان نیز رفت. ترجیح منافع ملی بر منافع جهانی و اولویت منافع آنی بر منافع آتی و آیندهنگر در تزریق واکسن چیزی جز تأخر ادراکی و تأخر رفتاری (تأخیر کُنشی) در میان سیاستمداران و دولتمردان اغلب کشورهای ثروتمند و به اصطلاح پیشرفته نیست. آنان بدن اجتماعی شده اتباع خود را بر بدنهای اجتماعی شده کشورهای فقیر ترجیح دادند و با ناچیز شمردن بدنهای فقیر دچار اثر بازگشتی (بومرنگی) شدند. آنان به عاقبت کار خویش، تعمق دوراندیشانه نکردند.
مخاطرات و ریسک های امروزین مبتلابه بشر مانند اپیدمی کرونا مرز نمیشناسند، از مرزهای ملی و منطقهای عبور میکنند و تبدیل به مسائل، بحرانها و فجایع جهانی میشوند، لذا مواجهه با آنها راه حلهای جهانی- محلی را میطلبد.
بدین لحاظ رویارویی و حل و فصل آنها نیازمند بازاندیشی جهانی، مسئولیتپذیری و مشارکت همگانی است. از این منظر ضروری است کشورها به ویژه کشورهای ثروتمند در مقابل جهشهایی از قبیل امیکرون بهجای سیاست «اول کشور خودم» به سوی «فرهنگ و سیاست خیر همگانی» مبتنی بر توزیع متوازن و هماهنگ واکسنهای کرونا در سطح جهانی تغییر نگرش و رفتار دهند.
تا زمانی که کشورها در سطح بینالمللی و جهانی در حوزه مخاطرات محیطی مانند پاندمی کرونا و مقابله با آن دست به بازنگری عقلانی و بازاندیشی عملی نزنند و تشریک مساعی و عقل ارتباطی و تفاهمی را نهادینه نکنند و آن را به فرهنگ پایدار و به سوژه جهاننگر بدل ننمایند، ویروس کووید ۱۹ می تواند با جهشهای پی در پی همچون امیکرون از فهم و ادراک ما پیشی گرفته و به تاخت و تاز و تخریب خود ادامه دهد.
شاید زمان آن فرا رسیده باشد که کشورهای ثروتمند غرب با بازاندیشی از برج عاج خویش پایین آمده و بجای رهیافتهای سیاسی و اقتصادی منفعتطلبانه به راهبردهای مشترک فرهنگی و اجتماعی که مورد توافق سوژهها و مشارکت آحاد بشریت باشد، برای مقابله با کرونا و دیگر مخاطرات قرن ۲۱ گردن نهند.
ظهور ویروسهای جهش یافتۀ کرونا نظیر امیکرون محدود و منحصر به عملکرد توزیع نامتوازن واکسن در سطح جهانی نیست، بلکه پیدایش و انتشار این دست از پاندمیهای جهش یافته، بی گمان ریشه در علل فرهنگی و اجتماعی و سیاستی در سطح ملی نیز دارد. با این که در کشور ایران اغلب شهروندان واکسن دریافت کردهاند و بسیاری پروتکلها را رعایت میکنند، اما در این میان برخی ویروس کرونا را کتمان و انکار میکنند، برخی دیگر نسبت به آن بی تفاوتی و انفعال اختیار میکنند و پروتکلهای بهداشتی را نادیده میگیرند، افرادی هم هستند که تسلیم پیشه کردهاند، بعضی دیگر خود را به گمراهی و غفلت میزنند. افرادی هم پیدا میشوند که اثربخشی واکسنها را زیر سئوال میبرند یا دریافت آن ها را مضر یا بی فایده تلقی میکنند و از تزریق آن سرباز میزنند. برخی نیز به طور کلی از تزریق آمپول هراس دارند. بعضی دیگر دوز اول را میزنند و زدن دوزهای بعدی را جدی نمیگیرند. برخی هم بر این باورند، حالا که اوضاع مساعد نیست، بگذار با کرونا، وضع از این هم بدتر شود. اینان از هر نوع مسئولیتپذیری گریزان هستند. برخی دیگر بر این تصورند که خطر کرونا به لحاظ مکانی و زمانی از آن ها دور است و دچار بیماری نمیشوند، برخی هم در اثر طولانی شدن تداوم کرونا مستهلک و فرسوده شدهاند و از زدن واکسن و یا دوزهای یادآور پرهیز میکنند. شهروندانی هم پیدا میشوند که در اثر استمرار پاندمی دچار عادیانگاری و حساسیتزدایی شده اند و افرادی هم هستند که به روشهای علمی چندان وقعی نمینهند و بر روشهای خاص خود مانند ترفندهای فراطبیعی و جادویی و توجیهات و اقدامات غیر علمی تأکید میورزند (دادههای کیفی رساله دکترای حمیدرزاقی درباب ادراک ریسکهای محیطی، ۱۳۹۹). در این جا نیز با مسئله فاصلهشناختی و تأخر ادراکی و تأخیر و تعلل در اقدام پیشگیرانه در مواجهه با مخاطره کرونا روبرو هستیم. ما به مرحله سوژهگی و فهم اجتماعی از ریسکها و مخاطرات محیطی و کنشهای عقلانی معطوف به آنها نرسیدهایم. به بیان دیگر دانش ریسک در ما شکل نگرفته و قوام نیافته است و به یک گفتمان و یک فرهنگ مبدل نشده است.
دادههای کمّی و پیمایشی مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا) نشان می دهد که بیش از ۱۴ درصد شهروندان بالای ۱۸ سال کشور اصلاً تمایلی به زدن واکسن ندارند (ایسنا ۶ مهر ۱۴۰۰). نظرسنجی دیگری از همین مرکز در آبان ماه نشان میدهد که قریب ۶ درصد مردم ایران تمایلی ندارند که در آینده واکسن بزنند (ایسنا ۲۰ آبان ۱۴۰۰). علیرضا اولیایی منش معاون بهداشت دانشگاه علوم پزشکی تهران اعلام کرد که سختی کار ما ۲۵ درصد مردمی است که در مقابل تزریق کرونا مقاومت میکنند (خبرگزاری مهر ۱۲ آبان ۱۴۰۰)
با این که درصدهای فوق، اکثریت فراد جامعه را شامل نمیشود، اما همین درصدها هم قابل ملاجظه و تأمل است. ارقام ۲۵ درصد، ۱۴ درصد و یا حتی ۶ درصد برای جمعیت ۸۵ میلیونی کشور کم نیست. چرا که افراد گریزان از واکسن میتوانند منشاء جهشهای جدید در ویروس کرونا شوند که اگر چنین شود امکان ایجاد گونههای کشنده و مرگبار را فراهم کرده به طوری که احتمال دارد، اثر واکسنها را در میان اکثریت جامعه خنثی نمایند و موجبات پیدایی پاندمی دیگری شوند.
از دادههای کیفی و کمّی فوق در مییابیم که بحران کرونا و تداوم آن یک مسئله صرفاً پزشکی یا زیست شناختی نیست، بلکه به الگوهای فرهنگی و جامعهشناختی راه می برد، لذا حل و فصل آن نیز نیازمند توجه بر وجوه ادراکی، بینالذهنی و رفتاری انسانهاست.
نارسایی سوژهگی، ضعف خردورزی و مهارتی سوژه ها در برابر ریسکها و خطرات محیطی و فقر دانش زندگی معطوف به مخاطرات محیطی (مانند چگونگی مواجهه با کرونا) تنها مختص به حوزه شهروندی نیست. در حوزه سیاستهای بهداشتی و درمانی نیز گفتمان ریسک درنگرفته است و به یک فرهنگ، خرد و کنش فعال در نیامده است. رویکردها در حوزه سیاستی جهت مقابله با کرونا نیز مبتلابه فاصلهشناختی از ریسک و تأخر اقدامات پیشگیرانه بوده است. همچنین این حوزه از تأخر ساختاری و نهادی رنج می برد. ما چندین پیک کرونایی را پشت سر گذاشتهایم. اما هر بار کرونا از حوزه سیاستی و تصمیمگیری جلوتر زده است و صدمات و خسارات جانی و مالی فراوانی را پیکر جامعه وارد کرده است. به طور مثال سیاست بهداشتی در دو راهی اول اقتصاد یا اول محدودیتهای بهداشتی قرار گرفته است و در این دو راهی، کفه اقتصاد ارجح بوده است. به این اضافه کنیم که هنوز قریب ۷۵ درصد از مردم دوز سوم واکسن را دریافت نکردهاند و امیکرون به پیک ششم تبدیل شده و جولان میدهد. سیاست در مواجهه با مخاطرات محیطی از جمله در برابر پاندمی کرونا هنوز نتوانسته است شرایط و فرصتهایی را برای جامعه فراهم کند که در آن دانش زندگی، دانش و گفتمان سیاسی شود.
در این صورتبندی از مسئله میتوان استنباط کرد که برای مقابله پایدار و جدیتر با این ویروس خطرناک در سطح ملی، بیش از پیش نیازمند راهبرد فرهنگ و سیاست بازاندیشانه در سطوح فردی، همگانی، نهادی و سیاستی و روابط متقابل فعال و سوژه مند میان آن ها هستیم.
فرهنگ و سیاست بازاندیشانه به گسترش و تعمیق حساسیت و عقلانیت معطوف به توافق جمعی در میان آحاد مردم و گروههای اجتماعی تأکید دارد، روشهای اقناعی و مجابسازی را جهت تغییر نگرش نسبت به مخاطرات را مد نظر قرار میدهد، یادگیری و آموزش اجتماعی را مبنای کار قرار میگیرد. به مشارکت سازمانهای مردم نهاد عمومی و تخصصی ارج میگذارد و میدان فعالیت را برای آن ها باز میکند. مدلهای تشویقی و ترغیبی را طراحی کرده و به اجراء در میآورد. افزایش اعتماد به نهادهای تخصصی و علمی را تحکیم میبخشد. نرخ سرمایههای اجتماعی و فرهنگی را میافزاید. از اندوختهها و تجربه زیسته مردمان و مشارکت فعال و همدلانه آنها بهره می جوید.
همچنین در راهبرد فرهنگ و سیاست بازاندیشانه، مطالعات اجتماعی و فرهنگی ریسک با مطالعات پزشکی و زیستشناختی حول پدیده کرونا پیوند میخورد. اقدام پژوهی میکند. رویکرد کارگزاران و کارشناسان نهادها و سازمانهای متولی بحرانها را از نگاه صرف سختافزاری به سوی نگاه نرمافزاری سوق میدهد و تعادلی منطقی بین آن دو برقرار میکند. رسانهها را در خدمت گفتگو و راه حلهای مشارکتی به کار میگیرد. ادبیات و هنر را به مقابله با کرونا به کار میاندازد. تولید محتوا را با فرم میآمیزد. اخلاق زیستمحیطی و بهداشتی را پرورش و گسترش میدهد. زیست جهان فرهنگی و اجتماعی را بالنده میسازد. بر خرده سیاستها میدان میدهد و در نهایت گفتمان مخاطره را در این قرن بلاخیز زنده و پویا نگه میدارد و در خدمت بهزیستی و سعادت جامعه قرار میدهد.
جان کلام این که در دنیای امروز برای مقابله و مهار کرونا در سطوح جهانی و ملی نیازمند عقل بازاندیش هستیم. در سطح جهانی ضروری است بر «فرهنگ و سیاست خیر همگانی» مبتنی بر توزیع متوازن واکسن و اشتراک مساعی بین کشورها و مشارکت همگون و برابر ملت ها تأکید شود و در سطح ملی لازم است راهبرد «فرهنگ و سیاست بازاندیشانه» فرا راه شهروندان، سوژه ها، سازمانها، نهادها و حوزههای سیاستی قرار گیرد.