انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

پیش درآمدی بر انسان‌شناسی فلسفی لاکان: لاکان در میدان فلسفه

برای درک تلقی لاکان از هستی انسان باید به این مسئله پرداخت که هستی‌شناسی لاکان چگونه انسان را تعریف می‌کند و چه ویژگی‌های عمده‌ای برای آن قائل است؟ لذا قبل از ورود به بحث، لازم به ذکر است که لاکان تحت تأثیر کسانی چون فروید، هگل، پدیدارشناسانی چون هوسرل و حتی هایدگر و ساختارگرایی فرانسوی به‌ویژه آرای سوسور و اشتراوس قرار دارد که برخوانش او به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم تأثیر گذاشته‌اند.

دو ویژگی عمده‌ای‌که دستگاه نظری لاکان را از روانکاوی کلاسیک متمایز می‌کنند؛ مرکز زدایی از سوژه (Decenterering) و ابژه‌باوری‌ست (احمدزاده:۱۳۸۶). به این معنا که در هستی‌شناسی لاکان، هستی‌سوژه (اگر با تسامح نگوییم انسان) در خارج او قرار دارد و نه در درون. بیان گزاره‌ی مهم لاکان اینجا کارساز است که بیان دارد «میل، میل دیگری‌ست». «از این منظر کار لاکان را می‌توان هم‌سطح کار فوکو و اشتراوس انگاشت که تأکیدشان بر مرکز زدایی از سوژه است. مطابق با این دیدگاه ما مسلط بر قوه‌ی ادراک هویتی خود نیستیم و در مورد زندگی و آرزوهایمان حق انتخاب گسترده‌ای نداریم و تحت تأثیر گفتمان ساخته می‌شویم و نیروهای فرهنگی و گفتمانی عامل اصلی در شکل‌گیری درک ما از هویت خود هستند»(اسمیت، ۲۰۰۳: ۱۰۹). به تشریح کریس بارکر ما با ورود به ساحت نمادین است که روایت یکپارچه‌ای از خود به دست می‌آوریم (بارکر، ۲۰۰۳: ۱۰۹) ساحت نمادینی که عنصر اساسی آن را زبان تشکیل می‌دهد و زبان در خارج از سوژه قرار دارد. برای لاکان «زبان» هم در توضیح ناخودآگاه و –در امتداد آن – هم فرایند شکل‌گیری سوژه اهمیت بسزایی دارد؛ چراکه تعیین‌کنندگی سوژه توسط زبان به مرکز زدایی از سوژه می‌انجامد، چراکه همان‌گونه در بخش‌های بعدی خواهیم دید لاکان زبان را به‌عنوان دیگری بزرگ‌تر در نظر می‌گیرد؛ و زبان به‌مثابه زنجیره‌ی دلالت باعث شکل‌گیری و حرکت هستنده‌وار سوژه در زندگی می‌گردد؛ اما باید توجه داشت که تمرکز لاکان علاوه بر مرحله‌ی زبانی به‌مثابه مرحله‌ای از رشد روانی کودک، به مرحله‌ی پیشا‌زبانی نیز توجه نشان می‌دهد. این توجه شامل گذار از مرحله‌ی پیشازبانی به زبانی نیز می‌گردد.

مرحله‌ی پیشازبانی در ادبیات لاکانی به امر خیالی معروف است، (البته امر واقع به‌عنوان یکی از ساحت‌های سه‌گانه‌ی لاکانی نیز امری پیشازبانی‌است.) مرحله‌ای آینه‌ای اصلی‌ترین عنصر را در امر یا حیث خیالی تشکیل می‌دهد. مرحله‌ای که در آن سوژه – در مرحله‌ی رشد انسان کودک- خود را به‌مثابه دیگری خارجی بازمی‌شناسد. (مرحله‌ی آینه‌ای در بخش بعد به فصول توضیح داده می‌شود). درواقع مرحله‌ی آینه‌ای نشانگر ویژگی دوم که به‌عنوان ویژگی آرای لاکان صحبت کردیم است، یعنی ابژه باوری. در مرحله‌ی آینه‌ای همان‌گونه که در بخش بعدی خواهیم دید، کودک در نخستین برخورد –دراماتیک- با تصویر خود، خود را به‌مثابه ابژه‌ای خارجی درک می‌کند و سعی در این‌همانی با آن را دارد.

بنیادی‌ترین عناصر نظریه لاکان ساحت‌های سه‌گانه‌ی خیالی، نمادین و واقعی هستند و فونداسیون و چهارچوب نظریه‌ی لاکان را تشکیل می‌دهند. این سه ساحت نه به‌مثابه مراحل جداگانه و منفصل بلکه به‌عنوان حلقه‌هایی که در هم گره‌خورده‌اند باهم مرتبط‌اند، به شکلی که پاره شدن یک حلقه به معنی فروپاشی تمام این ساحت‌های سه‌گانه است ( در یادداشت‌های قبلی‌ام که در سایت انسان‌شناسی و فرهنگ منتشر شده‌است جداگانه به این سه ساحت پرداخته‌ام).

فرایند فکری لاکان به همان اندازه که از روانکاوی برخوردار است، شامل تزها فلسفی، هستی‌شناسانه و معرفت‌شناسانه‌ی خاصی نیز می‌باشد. لاکان هیچ‌گاه با فلسفه غریبه نبوده. و قبل از مطالعه‌ی آثار روانکاوی فروید به‌شدت تحت تأثیر فیلسوفانی چون اسپینوزا و هگل قرار داشت. وجود رگه‌های فلسفی در افکار لاکان تا حدی‌ست که آلتوسر –به شکلی انتقادی-به آن اشاره می‌کند. آلتوسر معتقد است آرای لاکان بیش از آنکه علمی باشد فلسفی‌ست و لاکان بیش از اندازه با فیلسوفانی چون هگل و هایدگر و ویدگنشتاین لاس می‌زند و نماد گرایش فرانسوی به ور رفتن با فلسفه است (رابراته ۱۳۸۲). علاوه بر لاس زدن به تعبیر آلتوسر لاکان در محتوای اندیشه‌اش هم فلسفی‌ست. حتی از طریق اندیشه‌ی لاکان می‌توان تلقی‌هایی از کنش انسانی به‌دست داد که مشابه آن در آرای ویلفردو پاره‌توی ایتالیای یافت لاکان با تأکید بر مفهوم ناخودآگاه-همانند فروید- به آن دسته از کنش‌های انسانی می‌پردازد که آگاهانه و عقلانی نیستند.

تأثیر لاکان بر حوزه‌هایی که از آرای وی متأثرند به حد است که در آن‌ها تغییرات بنیادی و عمده‌ای پدید می‌آورد. تأثیرات آرای لاکان را می‌توان جزو فرایندی دانست که باعث شکل‌گیری پارادایم معرفت‌شناسی فرا رشته‌ای و میان‌رشته‌ای دانست. چراکه تلقی‌های خاص او از روانکاوی در مرزهای رشته‌ای عبور کرد و حوزه‌ای گسترده‌ای از علوم‌اجتماعی و انسان‌شناسی تا ادبیات و مطالعات سینما را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد و درواقع آرای لاکان روانکاوی را از پارادایم فکری رشته‌ای بیرون می‌آورد و به نحوی مرزهای رشته‌ای را به کم‌رنگ می‌نماید. مسیر نقد ادبی و حتی نقد ادبی روانکاوانه با آرای لاکان به‌کلی عوض شد به شکلی که اکنون هدف نقد ادبی روانکاوانه جست‌وجوی نمادهای فالوسی نیست بلکه اکنون این حوزه به مخاطب و تأثیراتی که از متن و فیلم متن می‌گیرد متوجه است. این تأکید بر مخاطب در اندیشه‌ی بارت به ایده‌ی «مرگ مؤلف» منتهی می‌شود.

لاکان از نقدهایی که روانکاوی را نوعی تحلیل خرد و فردگرا می‌دانند مبراست، چراکه تأکید لاکان با بحث از ساحت نمادین، دیسکورس و ارائه‌ی خوانشی ساختاری از آن‌ها زمینه را حتی برای پرداخت به قدرت، فرهنگ و ایدئولوژی باز می‌گذارد. همچنین لاکان روانشناسی را که تأکیدش بر اگو به‌مثابه عنصری جدا افتاده بود را تبدیل به اندیشه‌ای کرد که خوانشی تاریخی و حتی فرا فردی نسبت به سوژه دارد.

لاکان به‌نوعی کلید گذار از ساختارگرایی به پساساختارگرایی نیز هست. باوجود تأثیرپذیری از سوسور و اشتراوس وی در مقام ساختارگرا قرار نمی‌گیرد. او برخلاف خوانش سوسوری از نشانه، اصالت را به دال می‌دهد. مهم‌تر آنکه لاکان منتقد دادن اصالت بی‌چون‌وچرا به زبان و همچنین کامل دانستن آن‌است و این تلقی از زبان را با علامت سؤال بزرگی مواجه می‌سازد. در تلقی لاکان زبان به‌مثابه دیگری بزرگ‌تر خط‌خورده است و در آن شکاف وجود دارد؛ همچنین به علت وجود مقاومت‌های امر واقعی هیچ‌گاه نمی‌تواند به معنی واقعی کلمه کامل باشد. به‌علاوه لاکان به‌عنوان پساساختارگرا اگرچه سوژه را در انقیاد زبان و ساختار می‌داند اما برخلاف ساختارگرایی برای سوژه در زمان‌هایی هرچند معدود و کوتاه امکان بروز قائل است؛ مثلاً در دیسکورس هیستری، سوژه با سؤال‌های مداوم خود ساختار به‌عنوان دیگری بزرگ‌تر را برمی‌اندازد. همچنین برای لاکان سوژه به‌تمامی پوچ نیست، بلکه سوژه‌ی لاکانی خط‌خورده و دچار فقدان است؛ به بیانی دیگری سوژه‌برای لاکان وجود دارد اما به‌صورت خط‌خورده و ناکامل.

یان کرایب به ساختارگرایی آلتوسر خرده می‌گیرد که اگر قائل به ساختار باشیم چگونه تغییر ممکن می‌گردد. نظریه‌‌ی لاکان به‌عنوان اندیشه‌ای پساساختارگرا به این نقد کرایب پاسخ می‌دهد. جواب این نقد در سوژه‌ی هیستریک لاکانی نهفته‌است که همان‌گونه که بیان شد با سؤال‌های ممتدش ساختار حاکم را برمی‌اندازد و ساختار دیگری‌را جایگزین آن می‌کند. باوجود این ویژگی‌ها در تفکر لاکان برخی با تأکید بر پرداخت لاکان به زبان او را ساختارگرا می‌دانند درحالی‌که اندیشه‌ی لاکان مملو از خوانش‌های پساساختارگرایانه است.

لاکان نه صرفاً یک روانکاو بلکه یک فیلسوف نیز هست که چشم‌اندازی نوین از فلسفه‌ی سوژه ارائه می‌دهد که از طریق آن می‌توان تحلیل نوین از هستی ارائه داد. چشم‌اندازی که هنوز بعد مدت‌ها معتبر است و در مقابل شدیدترین انتقادها-که شدیدترین آن توسط ژیل دلوز و گاتارای وارد گشت-ایستادگی می‌کند و هرچه زمان بیشتری می‌گذرد بر حوزه‌ها، رشته‌ها و پارادایم‌های جدیدتری تأثیر می‌گذارد. درس بزرگی که لاکان به ما می‌دهد عبور از توهم بهترین بودن و قبول تناهی وجودمان است. انسان را که با گذر از دوران پیشا مدرن سرمست از نشئگی بهترین بودن است را از تناهی خودش آگاه می‌سازد. در دوران پیشا مدرن انسان وجودی سراپا تقصیر و محدود داشت و برای فرار از این تناهی باید به خدا متوسل می‌گشت. مدرنیته، جایگاه انسان را خود بنیاد کرد و با دادن خودمختاری به او این وهم را برایش ایجاد کرد که موجودی خود بنیاد و فاعلی نفسانی‌است. ظهور لاکان هستی‌شناسی انسان مدرن را به چالش کشید و همانند نیچه پیامبروار بار دیگر انسان را از محدودیت‌هایش آگاه ساخت؛ اما لاکان برخلاف فلسفه‌ی پیشامدرن راه فراری برای این محدودیت نمی‌بیند. شاید برای لاکان نیز همان‌گونه که نیچه می‌گوید انسان پل است نه غایت. پلی به‌سوی ابرانسان.

در نهایت می‌شود چکیده‌ای از تفکر لاکان را در جمله‌ی زیر از نیچه به وضوح مشاهده کرد

«انسان بندی‌ست بسته میان حیوان و ابَرانسان؛ بندی بر فرازِ مغاکی. فرا رفتنی‌ست پرخطر، در راه بودنی پرخطر، واپس نگریستنی پرخطر، لرزیدنی و درنگیدنی پرخطر» (نیچه,چنین گفت زرتشت: ۲۴)