آیا دربارهی یادگیری دو زبان در پیری اندیشیدهاید؟
این کار را برای پیشرفتهای نویدبخش عصبشناسی و نوههایتان انجام دهید.
نوشتههای مرتبط
به وسیلهی الن بیالیستوک و مارگو سالیوان در دانشگاه آمستردام هلند به چاپ رسید: انتشارات جان بنجامین، ۲۰۱۷. .۳۰۴pp
دلایل بسیاری برای حفظ و حتی ارتقای دوزبانگی مادامالعمر وجود دارد. انسان برای انجام موفقیتآمیز امور روزمرهاش، برای مسلط شدن بر کاری که به مهارتهای دوزبانه نیاز دارد، برای برقراری ارتباط با عزیزان یا برای امرار معاش در جامعهای چند زبانه، در شهرهایی مثل بروکسل، مونترآل، مومبای، نایروبی و حتی لس آنجلس به دو یا چند زبان نیاز دارد.
یقیناً، تداوم عملکرد شناختی در پیری دلیل دیگری برای حفظ دو زبانگی در چرخهی حیات فرد قلمداد میشود. یافتن نوشدارویی برای پیری همواره ذهن بشر را درگیر کرده است که با کشفیات نوین، نظریات موهوم و استدلالات ضد و نقیض همراه بوده است. تحقیقی که به بررسی اثرات دو زبانگی در هر دو پایانهی چرخهی حیات میپردازد پر از امید و چالش است. از طیف وسیع مطالعات پژوهشی انجام شده در طی سالیان متمادی چنین برمیآید کودکانی که به فراگیری دو زبان میپردازند در مقایسه با کودکان یک زبانه تکامل شناختی بیشتری دارند. برای مثال، دو زبانگی بهویژه در دانش آموزان دبستانی باحافظهی فعال بهتر، کنترل توجه ( برای مثال، مهار توجه بر محرکهای بیربط)، آگاهی فرازبانی ( برای مثال، درک ارتباط دلخواه بین گونههای زبان و معنا)و توانایی در تفکر انتزاعی و نمایش نمادین (آدسکوپ، لاوین، تامپسون و انگرلیدر ۲۰۱۰، بایلی، گریفین، ریورا- تورس و میستری۲۰۱۵، بیالیستوک و مارتین۲۰۰۴) مرتبط است. این مزایای شناختی دو زبانگی بر یک زبانگی بنظر در بین گروه کودکانی که زبانهای مختلفی را همزمان فرا میگیرند، یکسان است (برای مثال، چینی- انگلیسی، فرانسه- انگلیسی و دو زبانهی اسپانیایی- انگلیسی؛ باراک و بیالیستوک ۲۰۱۲).
گرچه، این تحقیق با انتقاداتی همراه است. یک حوزهی پژوهشی متفاوت که نتایج متناقضی ارائه کرده اعتبار این یافتههای مثبت را در کودکان زیر سؤال میبرد ( برای مثال، گدرکول و همکارانش ۲۰۱۴)یابه نقد روشهای مطالعاتی که مزایای شناختی دو زبانگی رااثبات کردند، میپردازد( برای مثال، مورتون۲۰۱۴). آنتونیو (۲۰۱۹)اذعان داشت یک حوزهی کلیتر در وضعیت ” بن بست” است (صفحه ۳۹۷). روشهای موافقان و مخالفان در منجلاب انتقادات روایی داخلی و خارجی گرفتار شده، گرچه وسوسهی دوزبانگی به عنوان نویدی از دستاوردهای شناختی در طفولیت یا به عنوان عاملی حمایتی در پیری شناختی ( برای مثال، شروع الزایمر و دیگر گونههای دمانس را به تأخیر میاندازد) هم محققان و هم افکار عمومی را مجذوب کرده است.
فصول ویرایش شدهی کتاب پیش به سوی پیری با دو زبان: اثرات دو زبانگی بر پیری شناختی اثر الن بیالیستوک و مارگو سالیوان که به بررسی ارتباط بین دو زبانگی و شناخت در افراد بزرگسال میپرداخت نور تازهای بر این جذبه تاباند. پیچیدگیها و اختلافات جزئی در یافتهها و نظریات این فصول راه را برای بررسی چالشهای فرا روی تحقیق در این حوزه و گذر از آن هموار کرد. کل فصول به بررسی برخی از جنبههای فرضیهی مزیت دو زبانه به عنوان ” ذخیرهی عصبی” میپردازد که عملکرد مغز یا متغیر “ذخیرهی شناختی” را کنترل میکند که جلوی تضعیف رفتارهای خاص یا عملکردهای شناختی را میگیرد. دو زبانگی ( علاوه بر شطرنج یا نواختن موسیقی) سدی برای این موانع است. تناقض در یافتهها بیانگر تمایز بین شرکت کنندگان است ( برای مثال، سن یادگیری زبان دوم، مدت اقامت، سطح آموزشی، وضعیت مهاجرت و برهم کنش پیچیدهی این عوامل)و تفاوت در تعریف دقیق دو زبانگی در نمونههای تجربی ارائه شده در اینجا و جاهای دیگر ( برای مثال، آنتونیو ۲۰۱۹؛ ساندرز، هال، کاتز و لیپتون۲۰۱۲) حاکی از آن است که شواهد روشنی برای مزیت دو زبانگی که اثرات زیانبخش پیری را به تعویق بیندازد هنوز ارائه نشده بلکه یک حوزهی مطالعاتی پویا و روشنگرانه را منعکس میکند.
فصل سیزدهم این کتاب حوزهوسیع شناختی و عصب شناسی را پوشش میدهد. آنها به بررسی اثرات پیری بر مهارت در دو زبان و نیز اثرات ظاهری دو زبانگی بر پیری میپردازند. این کتاب به ما کمک میکند تا فهرستوار لزوم ( یا عدم لزوم) صحبت به دو زبان یا بیشتر را بیان کنیم هنگامی که به جایی میرسیم که نه تنها باید یک استعداد زبانی را در طول زمان حفظ کنیم ( برای مثال، روزی و دیاز، فصل ۳)بلکه خواه آن استعدادهای روشن مسئول ساخت و عملکرد مغز هستند که میتواند مصونیتی در مقابل انتقام پیری به وجود آورد ( برای مثال، کریک، فصل ۲؛ گلد، فصل ۹ و چاوین، دانکن و فیلیپس، فصل ۱۱). احتمال آن میرود که لزوم مستمر کنترل استفادهی همزمان از دو یا چند زبان نوعی تمرین ذهنی برای مهار توجهی خود میباشد هنگامی که با انبوهی از مسائل دیگر به جز صحبت کردن و گوش دادن در زندگی مواجه میشود.
اخیراً، در بیش از ده درصد مردم نسبت جمعیت شصت ساله یا بالاتر به سرعت رو به افزایش است و پیش بینی میشود تا ۲۰۵۰ دو برابر شود ( گلد، فصل ۹). به علاوه، بایستی خاطرنشان کنیم که ارزیابیهای سازمان بهداشت جهانی نشان داده که ۵۰ میلیون نفر از مردم اخیراً دچار دمانس شدهاند[۱]. به همین نحو، ارزیابی جهانی نشان داده جمعیت جهانی افراد دو زبانه حدود ۵۰ % است و شواهد حاکی از آن است که این تعداد به سبب افزایش جابجایی و گرایش به جهانی شدن افزایش مییابد ( برای مثال، آنسالدو، مرکات، شرر و رابویو۲۰۰۸). با این دو جمعیت شناسی که تقریباً با هم در تضادند، وقت آن رسیده محققان دست در دست هم دهند و به هر طریقی شده ارتباط بین دو زبانگی و پیری را بفهمند.
این کتاب شامل مجموعهای از فصول مرور و فصولی است که تحقیق تجربی روی دو زبانههای بزرگسال در مقایسه با دو زبانههای جوانتر یا همتایان یک زبانهی بزرگسال و جوان ارائه میدهد. این تحقیق در بخشهای مختلف جهان با زبانهای مختلف صورت گرفته که متشکل از تجربیات شرکت کنندگان دو زبانه در مطالعه است. برای مثال، بخش مرور به نقل مطالعات گسترده روی دو زبانهها در حیدر آباد هند و یادگیرندگان زبان دوم در لوتیان اسکاتلند میپردازد ( گلد، فصل۹؛ و باک، فصل ۱۲). محققان مطالعات تجربی تحقیقشان را با دو زبانههای هلند و انگلیس در ملبورن استرالیا (کیزر و اشمیت، فصل ۵)، دو زبانههای اسپانیایی – انگلیسی و انگلیسی – اسپانیایی در سن دیگو کالیفرنیا ( ایوانوا، موریلو، مونتویا و گالون، فصل ۶؛ و بلومفیلد، شرودر، باب، فریمن و ماریان، فصل ۷) و زبان سوئدی و عمدتاً انگلیسی برای انگلیسی زبانهای اومئو سوئد ( لیونبرگ، هانسون، ادولفسون و نیلسون، فصل۱۰)، و نیز مطالعهی افراد انگلیسی زبان که به چندین زبان دیگر تسلط دارند ( سالیوان، پرسکات، گلدبرگ و بیالیستوک، فصل ۸)ادامه دادند.
این فصول تغییرات مبتکرانه تا وظایف ثابت شناخت و ارزیابی فرضیات مهم رقیب تا تحقیق میراث بیالیستوک و همکارانش را ارائه میدهد ( برای مثال، بیالیستوک، کریک، کلین و ویسواناتان، ۲۰۰۴؛ ییم و بیالیستوک ۲۰۱۲). فصول مرور در این کتاب به پیچیدگیها و ضعفهای احتمالی روشهای متمرکز بر شواهد تفاوتهای رفتاری افراد دو زبانه در مقابل افراد یک زبانه و جوانان در مقابل بزرگسالان میپردازد ( سرعت واکنش به کارهای سازگار و ناسازگار). فصول متمرکز بر مطالعات تصویربرداری عصبی شیوهای جایگزین ارائه میدهند، بر نمود تفاوتهای رفتاری در این کارها توجهی ندارند بلکه سیستم عصبی دوزبانهها و یک زبانهها را بمنظور درک تفاوتهای زیستی در ساختار و عملکرد مغز بررسی میکنند.
این کتاب، کتابی نسبتاً تخصصی است با اهداف روشنفکرانهی مهم در دو گروه دو زبانهی بزرگسال که در این مرور بدان پرداخته شده است. شخص باید مسیر تکنیکهای ارزیابی متفاوت و معادل آنها در مطالعات مختلف فرضیهی مزیت دو زبانه دنبال کند. اغلب این اندازهها شامل حوزههای تخصصی متفاوت از جمله عملکرد اجرایی نوین، وظایف حافظهی فعال، تکنولوژی ردیابی چشمی، تکنیکهای تصویر برداری عصبی و ارزیابیهای مختلف مهارت زبانی است. نتایج طراحی مطالعه برای درک روشن و معتبر تأثیر دو زبانگی بر پیری تلویحاً و گاه صراحتاً به وسیلهی نویسندگان این بخش مطرح شده است ( برای مثال، چاوین و همکارانش، فصل ۱۱؛ باک، فصل ۱۲؛ تیتون، گالیفر، سابرامانیاپیلای، راج و بائوم، فصل ۱۳). ضمناً، تخصص دو زبانههای موجود در این مطالعه و تجربیاتشان در طول زندگی که ممکن است آنها را از دو زبانههای جوان یا یک زبانههای پیر متمایز کند در این فصل فرق دارد و احتمالاً به تفضیل بررسی نشده است. گرچه، چنین اطلاعاتی در مقایسهی گروهها بسیار حائز اهمیت خواهند بود اگر به درک بهتر تناقض در یافتهها هم در فصول این کتاب و هم در حوزهی پژوهشی فعلی منجر شوند همانطور که هیگبی و اوبلر ( فصل ۴)، چاوین و همکارانش، باک و تیتون و همکارانش نیز خاطرنشان کردند.
تفاوت فاحشی که در بسیاری از فصول کتاب مشاهده میشود تأثیرات مختص زبانی پیری در دو زبانهها در مقایسه با عدم تأثیر دو زبانگی بر جنبههای غیر زبانی شناخت است. بدین معنا که آیا دو زبانگی به نفع حفظ و تداوم زبانهاست یااینکه اثرات حفاظتیشان به دیگر قابلیتهای شناختی تعمیم مییابد؟ یا به بیان دیگر، چرا تکرار و حشو ناگزیر در نظامهای زبانی دو زبانهها منجر به کارآیی ( در کودکان و بزرگسالان جوانتر) یا حفظ ( در بزرگسالان سالخورده)فرآیند شناختی در حوزههایی به جز زبان میشود؟ برای مثال، زنجیرهی تحقیقاتی ایوانوا و همکارانش ( فصل ۶) حاکی از آن است که عدم ارتباط بین حوزهی مختص زبانی و عملکرد دامنهی وسیعتر آن از طریق بررسی عملکرد مغز دو زبانههای پیر در وظایف زبانی و غیر زبانی کنترل میشود.مطالعهی آنها با مقایسهی عملکرد دو زبانههای جوانتر ( میانگین ۲۱ سال) و مسنتر (میانگین سنی ۷۷) بر روانی کلام ( برای مثال، تولید نمونهای از واژگانی که با حرفی خاص شروع میشوند یا نامگذاری اعضای یک طبقهی معنایی) و وظایف جناحهای غیر زبانی
( برای مثال، شناسایی جهت کمان مرکزی که با جناحهای سازگار و ناسازگار) در دو زبانشان همراه است ( اسپانیایی و انگلیسی).
یافتهها حاکی از آن است که بزرگسالان دو زبانهی مسنتر پس از تغییر دو زبانشان توانایی چشمگیری را در خود حفظ میکنند تا مانع از تداخل زبانی از یک وظیفهی زبانی ( روانی حرف)به وظیفهی زبانی دیگر ( روانی معنایی) شود؛ آنها در مقایسه با بزرگسالان دو زبانهی جوانتر عملکردهای ضعیفتری در وظیفهی دوم از خود نشان میدهند. این نتایج به گونهای ارائه شدند تا نشان دهند که دو زبانهها قادر به ” تنظیم دقیق درجهی مهار هستند در عین این که میتوانند از ارتباط معنایی بین زبانها سود ببرند.” ( صفحه ۹۹) گرچه، یافتهها نشان میدهد که پیری تأثیر منفی بر آن توانایی دارد. به علاوه، بنظر میرسد که عملکردشان روی وظایف غیر زبانی در رابطه با سن شیب نزولی دارد. این نتیجه بیانگر وجود مؤلفهی کنترل زبانی جدا از کنترل اجرایی کلی است.
به نظر میرسد که مطالعات دیگر به نتایج متناقضی از ادعای عدم ارتباط بین وظایف عملکرد زبانی و غیر زبانی رسیدند. برای مثال، بلومفیلد و همکارانش ( فصل ۷)زنجیرهی تحقیقاتشان را گسترش دادند تا به بررسی اختلافات جزیی فرآیندهای شناختی زبانی و غیر زبانی و مقایسهی بزرگسالان جوانتر و مسنتر یک زبانه و دو زبانه بپردازند. محققان به بررسی این مسأله پرداختند که آیا تجربیات دو زبانه در طول زندگی فرآیند شناختی زبانی و غیر زبانی را بهبود میبخشد یا خیر. بااستفاده از تکنیک ردیابی چشمی برای انتخاب عکس که به ارزیابی دسترسی واژگانی ( صرفاً انگلیسی) میپردازد، نویسندگان به ارزیابی تواناییهای شرکت کنندگان در مهار انتخاب اشتباه تصاویر پرداختند که بیانگر واژگان ” رقیبی” که از لحاظ آواشناسی مشابه واژگان هدفی که میشنیدند بود. یک تکلیف غیر زبانی استروپ ( برای مثال، مهار مکان کمان روی صفحه برای انتخاب جهت نوک کمان) به ارزیابی عملکرد شناختی حوزهی کلی میپردازد.
در تضاد بارز با یافتههای ایوانوا و همکارانش، نتایج این مطالعه نشان میدهد که مکانیسمهای مهار شبیه وظایف زبانی و غیر زبانی در دو زبانههای جوانتر و مسنتر هستند. این یافتهها همچنین در تضاد با عملکرد یک زبانههای جوانتر و مسنتری هستند که مهار کمتری در وظایف زبانی و غیر زبانی این مطالعه دارند. دو زبانهها همچنین سازش منسجمتری برای گونههای زبانی رقیب از خود نشان میدهند و کنترل شناختی بیشتری را نسبت به یک زبانهها در چرخهی حیات خود بروز میدهند. با بررسی سرعت پردازش در مییابیم که سن کمترین تأثیر را بر فعالسازی و مهار واژگان در دو زبانهها نسبت به یک زبانهها دارد.
گلد ( فصل۹) یک بازنگری کلی بر تکنیکهای عکسبرداری مغز داشت که نشان داد دو زبانهها در حین آسیب جدی به حافظهشان ( به ویژه، آلزایمر) از خود اختلال شناختی نشان نمیدهند.گرچه، طبق گفتهی گلد چنین تکنیکهایی هنوز هم نواقصی دارند اما اثرات دو زبانگی به عنوان متغیر ذخیرهی شناختی ( شاید هم به عنوان یک مکانیسم ذخیرهی عصبی) در جایی غیر از نواح میانی لوب گیجگاهی مغز فعالیت دارد که شامل مدارهای عصبی برای حافظهی اخباری است و میتواند با بیماری سازگاری یابد. گلد همچنین خاطرنشان کرد که شاید مزیت دو زبانه بودن به مدارهای کنترل اجرایی ربط داشته باشد زیرا چنین تصور میشود که آنها از طریق فعالسازی منظم دو زبان تقویت میشوند. از این مطالعه چنین برمیآید که راه حلی عصبی به وسیلهی مغز دو زبانهها ( به بیان دیگر، آنها نوعی انعطاف پذیری عصبی به مدارهای جانشین دارند) ساطع میشود که شروع آلزایمر را به تأخیر میاندازد- طبق برخی از یافتهها چیزی حدود شش سال.
این تأخیر زمانی شروع بیماری، فوق العاده است زیرا هزینههای هنگفت شخصی و مالی برای اشخاص، خانوادهها و جوامع سراسر جهان به بار میآورد. این رویکرد برای فرضیهی مزیت دو زبانه بودن حائز اهمیت است زیرا ما را از اثرات زیستی دو زبانگی و یک زبانگی مطلع ساخته و میتواند بارقهی امیدی در مداخلهی پزشکی در آینده باشد. این رویکرد همچنین تکنیکهای مدرن و بیو تکنیکی عرضه میدارد ( از جمله تلاش برای یافتن فاکتورهای خطر ژنتیکی برای دمانس؛ لیونبرگ و همکارانش؛ فصل ۱۰)، که برخی از آنها نظر عصب شناسی را به خود جلب کرده زیرا شواهد مبرهنی از مزیت دو زبانه بودن در پیری شناختی ارائه میکند ( آنتونیو، ۲۰۱۹).
فصل بررسی شده توسط گلد که احتمالاً باانتقاداتی بر کار باک همراه بوده( فصل ۱۲) مسائل مربوط به ارتباط دو زبانگی را به عنوان متغیر ذخیرهی شناختی به چالش کشیده و به استناد از مطالعاتی پرداخته که عواملی از جمله بهرهی هوشی دوران کودکی، روانی کلام و وضعیت مهاجرت را کنترل کردهاند عواملی که همگی اثرات ذخیرهی شناختی خود را بر بیماری در سن پیری به تأخیر میاندازند. لیونبرگ و همکارانش همچنین به بررسی این موضوع پرداختند که آیا این تأخیر در بیماری ناشی از ذخیرهی شناختی حاصل از دو زبانگی است یا وقفه در کاربرد دو زبان در هنگام بازنشستگی. بنابراین، رویکردهای عصب شناسی به انتقادات روش شناسی عادت نکرده و لازم است مقایسهی جامع گروهها را در این مطالعه وارد کرده و فاکتورهای رقیب را ارزیابی کنیم تا نشان دهیم به چه دلیل و تحت چه شرایطی دو زبانه بودن مزیت محسوب میشود.
فصل باک طرحهای تحقیقاتی به ظاهر بی عیب و نقص و روابط خطی- سببی ارائه شده در برخی مطالعات را به چالش کشیده و به ارزیابی علل اختلاف در دو زبانگی و پیری شناختی از طریق لنزهای بافت تاریخی و اجتماعی میپردازد،و تعصبات اجتماعی نسبت به دو زبانهها و دو زبانگی را نشان میدهد ( از جمله بی اهمیت جلوه دادن ماهیت گستردهی دو زبانگی به عنوان توجیهی به وسیلهی گروهی برای تأمین بودجه نکردن تحقیقات در این حوزه).با استناد به مطالعات مشابهی که در فصل ۹ گلد به مرورشان پرداخت، باک یافتههای ترکیبی تحقیق دو زبانگی را به مجموعهای از متغیرهای مربوط به ساخت نسبت داد و به بحث دربارهی متداولترین آنها پرداخت: ناهمگونی گروهی، مهاجرت، عوامل اجتماعی ( برای مثال، سطح آموزش، فعالیتهای اوقات فراغت) و تنوع در توانایی شناختی.
این فصل به بررسی رابطهی سببی بین دو زبانگی و تفاوتهای شناختی آتی از طریق پیشنهاد احتمال علیت معکوس تفاوتهای شناختی اولیه که منجر به دو زبانگی میشود، میپردازد.طبق استدلال باک این احتمال باید بیشتر بررسی شود. در نهایت، باک به بررسی ماهیت پیچیده و درهم دو زبانگی به عنوان ” فرصتی برای پیشرفت علمی” (صفحه ۲۵۹)پرداخت. این فصل بر لزوم جهتهای مبتکرانهی نوینی اشاره کرده که ساختار ” دو زبانگی ناقص” را بررسی کرده و رویکرد مطالعاتی یک طرفهای را به چالش میکشد که قادر به ارزیابی چند بعدی بودن دو زبانگی نبوده است.
در کل، این کتاب به ارائهی مجموعهی جامعی از مرورها و تحقیقات اصلی میپردازد که برش مقطعی مطلوبی از روشهای مختلف فرا روی ما گذاشته و ما را به تفکر هر چه بیشتر دربارهی وضعیت اخیر علم وامیدارد. جای تعجب نیست زیرا مسائل متعددی در این فصل و فصول دیگر مطرح شده و هنوز سؤالات بسیاری بیجواب ماندهاند. بسیاری از این سؤالات توسط خود نویسندگان این کتاب مطرح شدهاند سؤالاتی از این قبیل که آیا مکانیسمهای کنترل اجرایی مجزا یا مشترک برای عملکردهای زبانی و غیر زبانی مغز وجود دارد؟ آیا مغز افراد دو زبانه قادر به جبران عوارض پیری است زیرا برای مثال آنها برای تکمیل وظایف حافظهی فعال سازش پذیر در برابر بیماری از مدارهای عصبی مختلف استفاده میکنند؟ آیا طرحهای تحقیقاتی طولی آتی که متغیرهای مخلوط نظیر سطح آموزش و تفاوتهای فاحش فردی را مورد توجه قرار میدهند پاسخهای قطعیتری ارائه میدهند؟ و این که از چه سنی باید یادگیری زبان دوم آغاز شود تا مزیت دو زبانه بودن رخ دهد؟ این یک رشتهی پیشرونده بوده و همانطور که از مطالعات استنگا و همکارانش (۲۰۱۷) بر میآید دو زبانگی اولیه ( قبل از شروع رسمی مدارس یعنی در شش سالگی) و نه دو زبانگی بعدی با وجود پروتئینهای ضروری در نورونهای یک سیستم عصبی – مرکزی سالم ( نشانگرهای زیستی بیماری آلزایمر) و نیز شیوع پیش بالینی کمتر بیماری آلزایمر مرتبط است. دلیل اهمیت این رابطه و سایر رابطههای زیستی دیگر از سؤالاتی هستند که باید بدان پرداخته شود ( فرض بر این است که دو زبانههای اولیه در مقایسه با دو زبانههای بعدی این مطالعه در دو زبان تبحری ندارند.شاید این رشته محققان را بر آن دارد تا به شناسایی پیشرفت رویکردهای تحقیقاتی بیگ دیل بپردازند که روابط جدید در دادههای پزشکی را نشان میدهد و به بررسی مجموعهای از متغیرهای مخلوط در سوابق پزشکی بیماران میپردازد ( چاوین و همکارانش، فصل ۱۱). پیشنهادات دیگر مطرح شده در این مطالعه بررسی نفوذ شبکههای عصبی عمیق و هوش مصنوعی برای مدلسازی عملکرد مغز دو زبانهها و یک زبانهها به منظور شبیه سازی اثرات چرخهی زندگی بر شناخت است ( شاید موضوعات لاینحل با آزمونهای کنترل شدهی تصادفی با مغز انسان را نادیده میگیرد).
همانطور که اصول تکامل زبانی متمرکز بر شروع چرخهی حیات درگیر بیماریهای روششناسی ( و گاه افسانهای) است ( برای مثال، مورتون و هارپر۲۰۰۷)و پیامدهای شناختی مشخصی برای دانشجویان دو زبانه ندارد ( برای مثال، مک کاردل، ۲۰۱۵)، همچنین بر تأثیر دوزبانگی بر شناخت سوی مخالف چرخهی حیات توجه دارد (برای مثال، پاپ، جانسون و ساوی، ۲۰۱۴). در واقع، اثرات مغایر و پوچ دو زبانگی بر پیری تا حدودی در برخی از فصول این کتاب مشهود است، همانطور که پپیشتر در بخش توصیف یافتههای مختلف بدان اشاره شد ( جهت کسب اطلاع در خصوص مزایای شناختی که شامل تحقیق در افراد دو زبانه هم در اوان هم در آخر حیات است آنتونیو، ۲۰۱۹ را ببینید و به منظور بررسی دیدگاههای غرض ورزانه نسبت به مطالعاتی که به نتایج مثبتی دربارهی تأثیر دوزبانگی بر وظایف کنترل اجرایی دست یافتند به ترکانی و دلا سال، ۲۰۱۵ مراجعه نمایید).
فصل آخر نوشتهی تیتون و همکارانش، محققانی که بیم آن دارند بحثهای پراکنده دربارهی نقش دوزبانگی بر پیری شناختی تأثیر منفی بر این مسأله دارد که چطور محققان این حوزه دانشمند برشمرده میشوند ( کسانی که فرضیهی مزیت دو زبانگی را رد کردند طبق نظر تیتون و همکارانش فرضیهای جایگزین پیشنهاد کردند) و احتمالاً حتی بر خلاف انتظار روحیهی نسل جدید محققان را تضعیف میکنند. اظهارات پایانی توسط بیالیستوک و سالیوان با واکنشهایی همراه بود و سبب شد که انتقادات تیتون و همکارانش برای خوانندگان به رشتهی تحریر در آید، بر طبق یافتههای متناقض دسته بندی شود، راه حلهایی برای مداخلات آتی بیابد و کتاب را با راهنماییهای جامعی که توسط تیتون و همکارانش در مقدمه ارائه شده به پایان برسانند: درمانی سیستماتیک از آنچه تحقیقات دههی بعد در این عرصهی شگفت انگیز و حیاتی بدان میپردازد.
اگر کاهش سیر نزولی توجیهی برای حفظ دو زبان تا سنین پیری باشد، عدم وجود یافتههای معتبر و شک و شبهه و بحث در این حوزه عمدتاً شخص را بر آن میدارد تا در تصمیم خود تجدیدنظر کند. اگر فرض کنیم که والدین کودکان ( احتمالی) دو زبانه، دوزبانگی را صرفاً برای تقویت شناختی انتخاب نکردند، پس آن کودکان آمادگی لازم را کسب نخواهند کرد، همچنین بزرگسالان دو زبانه( احتمالی) دریافتند انگیزهای که آنها برای حفظ زبانهایی که بدان مسلطند یا عمداً قصد فراگیریشان را دارند صرفاً به امید این که تمرینهای زبانی منجر به ذخیرهی خنثی یا شناختی و کاهش تأثیرات حاددمانس شود، کافی نیست. حفظ روابط زبانشناسی و بنابراین شخصی نزدیک با فرزندان و نوهها تا کنون یکی از مؤثرترین و بارزترین مزیت دو زبانگی برای دوزبانههای پیر است، برای حمایت هر چه بیشتر، خانوادهها میتوانند ما را برای سنین پیری مجهز کنند ( و فرصتی برای انتقال دو زبانگی به نوههایمان). گرچه، هدف از نگارش این کتاب تأکید بر حوزه و پیچیدگیهای روش شناسی در یافتن پاسخی قاطع دربارهی اثرات دوزبانگی در پیری شناختی است و از همین رو درک و فهم ما را از جنبههای متعددی که یا بر پیری با دو زبان اثر میگذارد یا تحت تأثیر پیر شدن با دو ( یا چند) زبان قرار میگیرد، افزایش میدهد.
ما این فرصت را غنیمت میشمریم تا گزارشی مختصر از دیدگاههای مشترک در کتابمان ارائه دهیم. چاپ ویرایش شده توسط بیالیستوک و سالیوان بر مزایای دو زبانگی در بزرگسالان دو زبانه تمرکز دارد در حالی که مقالهی ما به تشریح این مسأله میپردازد که چگونه والدین و معلمان، کودکان را به فراگیری دو زبان وا میدارند. متصل کردن دو پایانهی چرخهی حیات به هم در این بازنگری برای مخاطب خالی از لطف نیست.
گرچه، دو بخش از مقدمهی کتاب ما به مطالعهی تأثیر شناختی دو زبانگی به عنوان “رقابتطلبی” (صفحات ۶ و ۲۰-۱۹) میپردازد، بیالیستوک و سالیوان یافتههای ما را ” برچسبی اهانت آمیز” توصیف کردند. در واقع، کتاب ما تصدیق کرده که این موضوع ” پیچیده” و در عین حال” فاقد تصویری قطعی”است. به این واکنش محققان مطالعهی روشها و یافتهها در این حوزه ( مورتون ۲۰۱۴) در کتابمان اشاره شد تا دیدگاههای متفاوت در خصوص تأثیر دو زبانگی بر شناخت بررسی شود. تعداد زیادی از نویسندگان تأثیرگذار در کتاب بیالیستوک و سالیوان ( چاوین و همکارانش، فصل ۱۱؛ تیتون و همکارانش، فصل ۱۳) به انتقادات دیگری در این حوزهی مطالعاتی اشاره کردند ( برای مثال، عدم کنترل گوناگونی) از جمله اشاره به مطالعهی دوزبانگی در کودکی.گرچه، ما خودمان با پژوهش بیالیستوک و محققان دیگری که یافتههایشان حاکی از مزیت شناختی دو زبانهها بود، ترغیب شدیم مطالعهای جدید در همین سال نشان داد که یافتهها به بن بست رسیدهاند ( آنتونیو ۲۰۱۹).
کتاب ما همچنین به علت پذیرش مفاهیم منسوخ شده در یادگیری زبان با انتقاداتی مواجه شد. در حقیقت، ما در جایی که آنها اغلب با شرح حال شرکت کنندگان مرتبط باشند بدانها اشاره خواهیم کرد و کل بخشی که به مخالفت با مفاهیم قدیمی میپردازد را در آن میگنجانیم. در واقع، کتاب ما یک ارزیابی دقیق از ” سرمایه گذاری” است به عنوان استعارهی تعمیم یافته از انگیزهی پدر- مادر برای چند زبانگی و در صدد است که به کار نهایی مک کی، نورتون، پوتوسکی و وانگ که از دههی ۱۹۹۰ آغاز شد و تا به امروز ادامه داشت، اتکا کند. استناد به توصیههای پیشنهادی والدین و معلمان میتواند مفید باشد، به ویژه این که این سؤال را مطرح میکند که این یافتهها معنادارند یا از دیدگاه شناختی واقعی هستند یا خیر و توصیههای اضافی دربارهی یافتههای شناختی برای والدین و معلمان دربارهی دو زبانههای نوجوان.
در نهایت، خاطر نشان میکنیم که ” عقیده” گرچه با انتقاداتی روبرو شدمبتنی بر یافتههای دست اول بود و نقش بسزایی در نشان دادن عقاید، نگرشها و رویدادهایی داشت که با یک رویکرد کمی آشکار میشد. این مطالعهی کمی با هدف تعمیم یافتن طراحی نشد بلکه به توصیف شرکت کنندگان و تجربیات زندهشان برای مخاطب پرداخت تا ( و در صورت لزوم رد کرد)آن را با شرایط فعلی زندگی خودشان مقایسه کنند ( که در تحقیق کمی آن را انتقال پذیری مینامند، مورتون ۲۰۱۵). گرچه، تحقیق روش مختلط آتی که ما پیشنهاد دادیم میتواند توازنی بین رویکرد روش شناختی به وجود آورد و همچنین مجموعهای از یافتههای معتبر در خصوص مسائل خصوصی و عمومی دو زبانگی در طفولیت ارائه دهد.