انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

پیش به سوی تشکیل بلوکی از کشورهای آمریکای جنوبی (لوموند دیپلماتیک: ژوئن ۲۰۱۳)

رنو لامبر ترجمه ی منوچهر مرزبانیان

برزیل رویای [سیمون] بولیوار را آرمان خویش ساخته

اتحاد دوازده کشور آمریکای جنوبی به قصد رهائی از قیمومیت آمریکا: در برزیل مانند هرجای دیگر، کمابیش همه موافق طرح پیوستن کشورهای آن پهنه به یکدیگرند. با اینهمه چنین بسیحی، که کارفرمایان و اعضای اتحادیه ها، جنبش های اجتماعی و کارمندان بلندپایه دولت را گرد هم آورده، می تواند پیدایش سیطره جوئی تازه ای را تسهیل کند که اینبار منطقه ای است.

در نگاه نخست، چیزی که با هم بخواند در آندو نمی بینیم. آقای Rodrigues João Paulo از آغاز جوانی در صحن جنبش رعایای بدون زمین برزیل مبارزه کرده؛ و آقای Rubens Barbosa که از ١٩٩۴ تا ٢٠٠۴ ابتدا در لندن و سپس در واشنگتن سفیر بوده، حالا دفترچه نشانی هایش را به خدمت بنگاه‌های کسب و کار گماشته است. اولی وعده دیداری با ما در خانه کوچک و بی جلوه ای در یک محله مسکونی سان پائولو گذاشته بود که نه اعلان به دیوار آویخته ای در آن می دیدیم و نه پرچم سرخ برافراشته ای، فقط زنگ دری بی نام. دومی خیابان بسیار مجلل Faria Lima Brigadeiro را برای استقرار دفتر کار خود برگزیده که مدام همهمه بال گردان هائی در آن به گوش می رسید که رؤسای شتابزده شرکت ها را از آسمانخراشی به آسمانخراش دیگر می رساندند. وقتی رهبر حنبش رعایای بدون زمین را یافتیم، تازه یک جلسه آموزش مبارزاتی را به پایان برده بود. دیپلومات پیشین هم می گفت «موفق شده» که بین دو زنگ تلفن مشتریانی «چند لحظه گریزی به بیرون بزند» که شاید به چشم شاهدی فضول، می خواسته اند –کمی پیش از دیگران؟ – از چند و چون یک مناقصه دولتی سر درآورند.

نه جای شک و شبهه که شباهت اندکی میان این دو مرد می توان یافت. با اینهمه پیش می آید که گفتار یکی پژواک نظر دیگری باشد. وقتی آقای رودریگز «واژگونی نئولیبرالیسم به سود نطام اقتصادی بنیان یافته بر همبستگی بیشتر»، طرح سیاسی سازمانش را پیش می کشید، بر فوریتی انگشت می نهاد: به هم پیوستن کشورهای منطقه. از آنسو باربوسای سفیر هم رویای «تبدیل جغرافیای کشورش به واقعیتی سیاسی» را در سر می پروراند. چیزی که هست، به زعم وی، آمریکای لاتین، «حیاط پشتی برزیل» است، «فضای طبیعی توسعه و گسترش بنگاه‌های اقتصادیش» (١). در حینی که بی اختیار جعبه کوچکی را در دست می گرداند که تصویر گله سگ سورتمه کشی با شعار «وقتی کسی در صف اول نباشد، چشم انداز همواره یکنواخت است» بر تارک آن نقش بسته بود، او نیز اولویتی را ترسیم می کرد: «دفاع از مصالح خاص خود»، و تقویت پویه ادغامی که منطقه را در برگیرد.

از زمان رویای یگانگی Bolívar Libertador Simón (١٨٣٠‌–١۷٨٣)، [زمامداران این خطه] به ابتکارات چندی به قصد ترویج همکاری میان کشورهای آمریکای لاتین و پیوستن آنها در مجموعه گسترده تری بیکدیگر، دست زده بودند که کشورهای منطقه را بسته به اهداف پیش رو، در محدوده های متغیری در بر می گرفت: نبردهای استقلال طلبانه در قرن نوزدهم، صنعتی کردن منطقه پس از جنگ جهانی دوم (نوشته پایان متن را بخوانید)، هم سوئی نئولیبرالی طی سال های دهه ١٩٩٠ …

هرچقدر هم که این بلند پروازی امروز آقایان رودریگز و باربوسا را به هم پیوسته باشد، باز ایندو شاید به انکار هرگونه همپیمانی سیاسی برخیزند؛ و بی تردید دروغ هم نگویند. Armando Boito Júnior استاد علوم سیاسی دانشگاه دولتی Campinas شرح می داد که «این ویژگی پویه ادغام است که امروزه برزیل وعده می دهد؛ طرحی که نیروهای سیاسی متخاصم با منافع متضاد به راه انداخته اند، اما در حال حاضر الویت های این و آن دسته به نظر سازگار و حتی واگرا می نمایند.»

برشوریدن کارفرمایان علیه داد و ستد آزاد

از رویگردانی از فکر ورود به مدار [ایالات متحده] آمریکا بیآغازیم که با اینهمه طی سال های دهه ١٩٩٠، چنان می نمود که نخبگان کشور دل در گرو آن داشته باشند. Fernando Henrique Cardoso رئیس جمهور کشور (٢٠٠٢‌– ١٩٩۵)، هیچ کوششی را فرو نمی نهاد تا رویای واشنگتن را سرانجامی بخشد: تحقق ناحیه پهناور داد و ستد آزاد در قاره آمریکا (ALCA، سرواژه ای به زبان های اسپانیولی و پرتقالی) که از آلاسکا تا مجمع الجزایر تیرا دل فوئگو را در برگیرد. اما التهاب و جنون لیبرال مسلک طرح، شاخه صنعتی بورژوازی را رمانید. سیاست های وی در گشودن بازارهای برزیل، کشور را زیر بار واردات مدفون ساخت و ورشکستگی (یا بازخرید) صدها بنگاه اقتصادی را شتاب بخشید: پویه واگذاری مجدد صنایع پیشتر ملی شده به بخش خصوصی را چنان جسورانه به پیش می راندند که حتی مجله بسیار لیبرال Veja را نیز برآشفته ساخته بود (٢). همین نشریه بود که نتیجه گرفت «تاریخ سرمایه داری به ندرت انتقال کنترلی به این شدت و در زمانی چنین کوتاه را به خود دیده است (٣).»

در عین آنکه بخش معاملات مالی رونق می یافت، فدراسیون صاحبان صنایع دولتی سان پائولو به تصلب دچار شده و از توسعه بازمانده بود. در سال ٢٠٠٢ این تشکل برای تحلیل تأثیر ناحیه داد و ستد آزاد قاره آمریکا بر اقتصاد برزیل پژوهشی را انجام داد که یافته هایش تائیدی بود بر «آنچه بسیاری از کارفرمایان از آن واهمه داشتند»: موافقتنامه داد و ستد آزادی که سرتاسر قاره را در برگیرد «بیش از آنکه مزایائی برای اقتصاد برزیل در بر داشته باشد آنرا به مخاطره می افکند (۴).» هنگام رأی گیری در انتخابات ریاست جمهوری همان سال، صاحبان صنایع به پشتیبانی از آقای Luiz Inácio Lula da Silva کارگر پیشین صنعت فلزکاری به میدان آمدند و او نیز به محض گام نهادن به کاخ ریاست جمهوری Planalto، همت بر آن گماشت تا مذاکرات با واشنگتن را به بن بست کشاند. در سال ٢٠٠۵ هنگام تظاهراتی در بزرگداشت فروانداختن طرح ناحیه داد و ستد آزاد قاره ای، فدراسیون صنایع دولتی سان پائولو به بزرگنمائی نقش خویش بر نیامد. اما چیزی هم از سهم خویش در برپائی آن فرو نگذاشت.

هواداران گزینه گرویدن به داد و ستد آزاد دورتر از مرزهای برزیل، در پی آنند تا حیات دوباره ای به این گرایش بخشند. مشخصا در چهارچوب همپیمانی برای منطقه اقیانوس آرام، که در ماه ژوئن ٢٠١٢ کشورهای شیلی، پرو، کلمبیا و مکزیک در جستجوی تحقق آن امضای خویش را در پای توافقنامه ای نهادند که آقای Valter Pomar رهبر تحرک چپ، جناحی در صحن حزب کارگران [برزیل]، سرانگشت پنهان واشنگتن را در آن می دید: «جای تردیدی در این نیست». همه کشورهای شریک در این پیمان هم اینک هم توافق نامه های داد و ستد آزاد را با ایالات متحده امضا کرده اند.

اما در ضیافت های سردمداران برازیلیا و بازار بورس سان پائولو، بحرانی که آنرا «زائیده ٢٠٠٨» نامیده اند، سهمی در آرام کردن تب نئولیبرال داشته است. اکنون باید به سراغ نزدیکترین حلقه به Cardoso رئیس جمهور پیشینی رفت، که همچنان از نفوذ فراوانی برخوردار است، یا بر کوبه بانک بزرگی چون شرکت بانکداری هنگ کنگ و شانگهای (HSBC) زد تا از شاعر (بازار) با چشمانی خمار از سیر کردن در اوهام، مدیحه ای در مناقب نزدیکی جستن مکزیک و واشنگتن شنید: «ایالات متحده اندکی مانند خورشید است و مکزیک چونان سیاره ای که به دور کانون این کوکب آسمانی می چرخد.» چرخش به دور مداری که در سال ٢٠٠٩ برای مردم مکزیک ۷‌/۶ درصد از تولید ناخالص داخلی هزینه ای در بر داشت که از چشم کسی، حتی در صحن حزب سوسیال دموکراسی برزیل، تشکل آقای Cardoso، هم پوشیده نماند.

آقای رودریگز معتقد است که «به شیوه های دیگری هم می توان به ادغامی نگریست که منطقه را در برگیرد؛ از جمله راهکاری که جنبش رعایای بدون زمین از طریق “ALBA” مدافع آنست» – یعنی همپیمانی بولیواری میان خلق های آمریکا، که ونزوئلا مروج آنست و برزیل هرگز به آن نپیوسته. ادغامی که ینیادش بیشتر بر همبستگی استوار است تا رقابت و به سوی جستجوی «سوسیالیسم قرن بیست و یکم» جهت یافته. آقای رودریگز می پذیرد که «اما اقلیت بسیار اندکی در برزیل طرفدار این بینش اند. به رغم آه و ناله مشتی متوهم چپگرای تندروی که معتقدند اگر “خیانت های” حزب کارگران در کار نباشد، سوسیالیسم همین فردا از راه می رسد، در اینجا نبرد برای تغییرات ریشه دار اجتماعی از پشتیبانی های نسبتا قلیلی برخوردار است». روز پیش از آن دانشجویان شیلیائی نزدیک به دویست هزار تن را در خیابان های سانتیگو گرد آورده بودند. آقای رودریگز می گفت «آخرین باری که ما در برزیل اینقدر آدم جمع کرده بودیم، هنگام کارناوال بود!»

مسئله ای یکسان از برازیلیا تا برلین

ضرورت تعیین گدارهای سیاسی میان طرح خاص جنبش رعایای بدون زمین از یک سو و الگوی سیطره جوی ادغام در کشور از سوی دیگر، با بهره گیری از تناقضاتی که هواداران رویکرد اخیر را به خود مشغول داشته است، از همین سرچشمه می گیرد. آقای رودریگز پیش از آنکه عناصر سازنده جبهه ای ناهمگن را برشمارد، با پوزخندی می گفت که «آنها بیشمارند»: «دولت و همپیمانانش، برخی بخش های صنعتی، بنگاه های چند ملیتی، کارمندان بلندپایه دولت، و نیز بخش دامن گستری از طبقه کارگر، مشخصا از طریق تشکل های بزرگ سندیکائی.» کوتاه سخن، روایت تجدد گزینی از اجماعی «فوردگرا°»، در خدمت یک طرح ژئوپلیتیک منطقه ای.

نخستین جزء این آش درهم جوش، جستجوی خودکفائی است. آقای Samuel Pinheiro Guimarães دبیر کل پیشین وزارت امور خارجه، و سپس وزیر امور خارجه Lula da Silva (٢٠١٠‌ – ٢٠٠٣)، چهره برجسته ای در میان سرشناس ترین روشنفکران برزیلی است. همین شاید دلیلی بر آن باشد که نگارش طرح برزیل ٢٠٢٢ را در سال ٢٠٠٩ به وی سپردند، طرحی که هدف های راهبردی کشور را تا گذار به سالگرد دویست سالگی استقلالش مشخص می سازد.

این دیپلمات که به ۷۵ سالگی عمرش نزدیک می شود دیگر زبانش را در دهان نگه نمی داشت. می پرسید: «به عقیده شما مصلحت فرانسه و آلمان برای الحاق کشوری چون مالت به فضای خویش چیست؟ هیچ! جز اینکه مالت کشوری مستقل است، و به این اعتبار دارای یک رأی در مجامع بین الملل. حال که بلوک های عظیمی در جهان شکل می گیرند، «وقت آنست که برزیل هم ناچار راهی مانند دیگران در پیش گیرد» و منطقه «خویش» را بیآفریند. نه در آمریکای «لاتین»، که در آن پهنه مکزیک و آمریکای مرکزی «رأی به همانی می دهند که واشنگتن بخواهد»؛ بلکه در جنوب که ناگزیر باید «محور مرکزی استراتژی ما در رویگردانی از هرگونه تسلیم به منافع ایالات متحده» گردد.

یافتن جلوخانی رو به سوی اقیانوس آرام

امپریالیسم ستیزی پیشرو ترین جناح های عهده دار بالاترین سمت های دولتی برزیل همسنخ ضدیت آقای Pomar با امپریالیسم است. به عقیده وی، هر تکاپوئی که از لفظ پردازی مخالفت با ایالات متحده بهره گیرد، صرفنظر از اعتقادات سیاسی پرورندگانش، می تواند چون پایابی به خدمت تغییر و تبدیل اجتماع درآید: «همه پویه ها برای برپائی اردوگاهی سوسیالیست در آمریکای لاتین به دو مانع برخورده است: قدرت بورژوازی داخلی و سد کاخ سفید. به یقین، آنگونه هم‌پیوندی که برزیل مدافع آنست مداخله خارجی را از میان بر نمی دارد، اما از تأثیر آن می کاهد و بدینگونه به پویائی های ملی مجالی می دهد تا به شیوه ای قائم به خویش در مسیری که می خواهند پیش روند.» موضع گیری های استوار اتحاد ملت های آمریکای جنوبی –که در سال ٢٠٠٨ پدید آمد– بدینسان معطوف به فرونشاندن بلندپروازی های کودتاچیان بولیوی و اکواتور در سال های ٢٠٠٨‌ و ٢٠١٠ بود (۵). و در حالی که مخالفان ونزوئلائی و زمامداران واشنگتن در انتخاب آقای Nicolas Maduro در ماه آوریل ٢٠١٣ تردید روا می داشتند، این سازمان پشتیبانی خویش را از دست پرورده و وارث هوگو چاوز دریغ نداشت. آقای Pinheiro Guimarães می گفت «در روزگاران پیشین اینگونه مسائل را سازمان کشورهای آمریکائی سر و سامان می داد. بخوانید: کاخ سفید». آقای جان کری که شاید قدری به تریش قبایش برخورده، اخیرا گفته بود که البته که آمریکای لاتین یک حیاط پشتی است، اما حیاط پشتی ایالات متحده (۶).

به موجب تدبیر راهبردی آقای Pomar، در فاصله بین دو شیرجه چنگال امپریالیسم برای طعمه ربائی، کاری جز این نمی ماند که به رویاروئی با مانع نخست برخاست: یعنی مقابله با بورژوازی داخلی. اما به سادگی معلوم است که این نبرد را بی تردید باید به مهلتی دیرتر موکول کرد.

کشورهای منطقه، برخوردار از مزایای ثروت های زیر زمینی خود، و به رغم آنکه اینک یک بار دیگر توان کنترل منابع طبیعی خویش را دارند، باز در متنوع ساختن اقتصاد و تقویت دستگاه های تولیدی خود به زحمت دچارند. بدینگونه، آقای Maduro هنگام کارزار انتخاباتی اخیر ونزوئلا گلایه داشت که: «کشور ما از بورژوازی ملی راستینی برخوردار نیست. بخش هائی که خود را وقف فعالیت اقتصادی کرده اند»، با سلوک رانت خوارانه ای که با سرشت آنها در آمیخته «به سرمایه آمریکائی بی حد وابسته اند». از اینرو آقای Maduro همه نیروهای قادر به کمک به کشور را «فراخواند» تا شالوده اقتصادی تولیدی را پی ریزی کنند (۷)». هرچند او خطاب به «بخش خصوصی ناسیونالیست» سخن می گفت، بی تردید امیدوار بود پیام استمدادش را در درون یک بطری به امواج دریا سپارد، باشد که در کناره ای از برزیل به خشکی در افتد و به چشم و گوش کسی آید: صاحبان صنایع آنجا به «پیشرو» تر بودن مشهورند.

زیرا وقتی به یمن همپیمانی حزب کارگران، تشکل های بزرگ سندیکائی و کارفرمایان صنایع، آقای Lula da Silva به زمامداری رسید، ائتلاف پشتیبانان وی دور از آنکه از هم بگسلد، با سازگار ساختن سنت «توسعه گرای» دولت برزیل با مقتضیات روز استمرار یافت. در اوضاع و احوال بین المللی که شناسه آن ناتوانی رهبران در رویکرد به چاره های بدیلی در برونرفت از بحران لیبرالیسم بجز دست یازی به تعمیق اصلاحات لیبرال است، پیدایش برنامه ای به قصد توسعه بازار داخلی مبتنی بر اشتغال کامل، افزایش دستمزدها، برنامه های تأمین اجتماعی و به پیش راندن تولید (به زیان سفته بازی به طمع سود)، شاید یکی از انقلابی ترین گزینه هائی باشد که کره زمین تا کنون به خود دیده …

بسیاری از مبارزان چپگرا، بی آنکه از چنین برنامه ای کاملا خشنود باشند، چنانکه هست به آن تن در می دهند. آقای Artur Henrique رئیس پیشین سندیکای واحد کارگران و بنیانگذار همپبمانی در «برداشت نوی از توسعه گرائی» شرح می داد که: «من هنوز هم معتقدم که برای نیل به سوسیالیسم بایستی به نبرد برخاست. اما جزو کسانی هم نیستم که می انگارند سوسیالیسم همین یکشنبه آینده، پس از نماز شام، سرزده از راه خواهد رسد. خیر، من هم دلم می خواهد چیزها را عوض کنم، اما از چند و چون محیطی که در آن در تکاپویم نیز نیک آگاهم. آنچه می کوشیم در مقیاس منطقه ای به بار آوریم، جدائی از نئولیبرالیسم است، اما بدون آنکه حتی لحظه ای بیاندیشیم که توان سرنگونی سرمایه داری در ما هست. در عوض می کوشیم آنرا در روایتی محلی، و نه ملی، بگسترانیم. یعنی کاپیتالیسمی که نیازهای کشورهای دیگر آمریکای جنوبی را از قلم نیاندازد.»

آیا کاراکاس به قطار زیر زمینی نیاز دارد؟ این شهر می تواند به خدمات شرکت برزیلی Odebrecht و تأمین مالی با صرفه برازیلیا امید بندد. آیا ونزوئلا دچار کمبود خواروبارست؟ صنایع برزیلی عهده دار تأمین آن خواهند شد. این صنایع هم اینک هم تقریبا تمامی مرغ مصرفی همسایه شمالی خود را عرضه می دارند. بازرگانی میان دوکشور از هنگام به قدرت رسیدن چاوز در سال ١٩٩٩ هشت برابر افزایش یافته است.

آقای Carlos Cavalcanti عضو فدراسیون صاحبان صنایع دولتی سان پائولو که هنگام القاء ماهیت برین گفتارش تارهای صوتی اش یک پرده بالا می رفت، شرح می داد که «آمریکای جنوبی به چشم ما مهم‌ترین بازار جهان می آید. در سنجش با فراورده های چینی در این بازار هنوز هم از جایگاه رقابتی برتری برخورداریم و همین منطقه است که صادرات بخش گسترده ای از محصولات ساخته خود را راهیش می کنیم.» این محصولات معادل ٨٣‌% صادرات به آمریکای لاتین، و ۵‌% صادرات به چین است. سوای آن در اوضاع و احوال عمومی آهستگی فعالیت های اقتصادی، در سال ٢٠١٠ ارزش کلاهای ارسالی به همسایگی نزدیک، از ‌۵/‌۷‌ میلیارد دلار در سال ٢٠٠٢ به بیش از ٣۵ میلیارد جهش کرده بود. آقای Cavalcanti که دستی برای صاف کردن به موهایش می کشید، خشنود از مشاهداتش می گفت که: «کشورهای منطقه سیاست های افزایش درآمد مردم را پیش گرفته اند. برای ما اینها بازارهائی رو به رشدند». کسی هرگز وا ننموده است که امپریالیسم ستیزی و کسب و کاری پر رونق [لزوما] با یکدگر ناسازند: فدراسیون صاحبان صنایع دولتی سان پائلو در سندی که در سال ٢٠١٢ منتشر کرد، پویه ادغام آمریکای جنوبی را چونان «گسلی» در تاریخ «پنج قرنه ای» توصیف نمود که «با سرسپردگی منافع ملی ما به قدرت های جهانی مسلط» رقم خورده بود (٨).

اما در قلمرو ساختارهای زیربنائی است که بایستگی های توسعه صنعتی منطقه، تقویت استقلال ژئوپولیتیکی و گسترش سرمایه برزیلی با بیشترین همنوائی بر زمینه مشترکی جای گرفته اند.

روز ٣٠ اکتبر ٢٠١٢، اتحاد ملت های آمریکای جنوبی منابع طبیعی را چونان «محور پویائی در سیری راهبردی به هم پیوستگی و وحدت [این] کشورها» برشمرده بود. اندکی پیش از آن بود که همین منطق را در توجیه «پیگیری ابتکار ادغام زیربنائی منطقه ای کشورهای آمریکای جنوبی» پیش کشیده بودند (٩). این ابتکار رشته ای از محور های جاده ای، خطوط آهن و آبراهه هائی را در بر می گرفت تا شبه قاره را از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب بپیمایند. چنین طرحی که رویای آنرا آقای Cardoso در سال ٢٠٠٠ چون سرمنزلی بر سر راهی منتهی به بازار «آزاد» گسترده کشورهای قاره آمریکا در سر می پرورانید، چاوز را قانع نکرد. در سال ٢٠٠۶، رئیس جمهور فقید ونزوئلا هنگام نشست سران کشورهای منطقه، «منطق نو استعماری» این طرح را نکوهیده بود.

اما بیشتر مخاطبان ما به همنوائی اطمینان می دادند که از ریشه های نئولیبرال ابتکار ادغام زیربنائی منطقه ای کشورهای آمریکای جنوبی بگیریم تا وعده های اتحاد ملت های آمریکای جنوبی «اوضاع تغییر کرده است». خانم Maria Emma Mejia دبیر (کلمبیائی) اتحاد ملت های آمریکای جنوبی از ماه مه ٢٠١١ تا ماه مه ٢٠١٢، بشارت می داد که مطلب دیگر آفریدن «اقتصاد یگانه» آمریکای جنوبی نیست، بلکه تکاپوئی در راه «توسعه داخلی»، «پایداری و دوام زیست بومی»، کوتاه بگوئیم، در تلقی زیر بناها «چون ابزاری در خدمت هم‌پیویستگی اجتماعی» است (١٠).

نیاز به ساختارهای زیربنائی در منطقه بی اندازه است. Alvaro García Linera معاون رئیس جمهور بولیوی برای آرام کردن انتقادات هوداران زیست بوم، وعده می داد که بهره برداری از منابع طبیعی، امکان صنعتی کردن کشور است. چیزی که هست ضعف ابزار و لوازم فن سالاری بومی می تواند تهدید و تکذیبی بر این باور باشد. ونزوئلا همانند پرو ناگزیر باید خود را به شبکه های جدیدی از بندرهای باراندازی و بارگیری و جاده های مراسلاتی مجهز سازد. میان سال های ١٩٩٢ و ٢٠١٢ تولید غلات برزیل نزدیک به ‌٢٢٠% افزایش یافته بود، اما در همین مقطع حتی ذره ای تحول در شبکه های حمل و نقل کشور پدید نیامد. نتیجه آنکه در ماه آوریل گذشته، جاده BR 364، که به پایانه راه آهنی در بندر Santos بر کرانه اقیانوس اطلس کشیده اند، راه بندان کامیون هائی را به خود دید که تا بیش از صد کیلومتر امتداد می یافت و تأخیری شصت روزه در صدور فراورده ها به بار آورد. از دیگر سو سفیر باربوسا با یاد آوری آنکه کشورش طبعا به اقیانوس آرام دسترسی ندارد، نظر می داد که «داد و ستد محصولات کشاورزی ما می تواند از مدخلی به کرانه های اقیانوس آرام بهره گیرد. همه چیز به کنار چین امروز نخستین شریک بازرگانی ماست.» بماند که بنگاه های اقتصادی برزیلی ناز سرزمین هائی فراسوی مرزهای کشور را نیز می کشند.

هنگامی که همبستگی منطقه ای تمرکز زدائی را تسهیل می کند

ابتکار ادغام زیربنائی منطقه ای کشورهای آمریکای جنوبی که نطفه ایحاد آنرا در بحبوحه پرستش مسلک لیبرال بسته بودند، تأمین مالی کارهایش را به بازار سپرده و به بهره گیری از منابع بانک توسعه میان قاره ای آمریکا نیز امیدوار بود. شکستی که میلیاردر آرژانتینی Eduardo Eurnekian به طیب خاطر می پذیرد. همو شرح می داد که «حتی برای لحظه ای هم فکر نمی کنم که کارفرمایان امر پیوند دادن کشورها به یکدیگر را بردوش گیرند». از اینرو در این مرحله، مسئولیت به فرجام رسانیدن کارها «نه بر عهده بخش خصوصی که وظیفه دولت هاست» (١١).

پیامی که همگان به گوش جان شنیدند. اکنون ادغام ملموس منطقه می تواند به زنجیره ای از تأمین های مالی دولت ها امید بندد. اما برازیلیا ثروتمندترین بانک توسعه، موسوم به بانک توسعه اقتصادی و اجتماعی را در اختیار دارد. در سال ٢٠١٠ در مقام مقایسه با ١۵ میلیارد دلاری که بانک میان قاره ای آمریکا و ۴٠ میلیارد دلاری که بانک جهانی قرض داده بودند، این بانک وام هائی به میزان ١٠٠ میلیارد دلار به متقاضیان پرداخته بود. نکته ای ظریف: اساسنامه این بانک فقط فراهم آوردن منابع مالی برای بنگاه های برزیلی را مجاز دانسته: غنیمتی بادآورده برای Odebrecht, Camargo Corrêa و غیره، همان «قهرمانان ملی» که کشور در پی پر و بال دادن به آنهاست.

بدون تردید دست اندرکاران این شرکت های ساخت و ساز چند ملیتی، تصویب نخستین دستور کار الویت سرمایه گذاری های اتحاد ملت های آمریکای جنوبی در نوامبر ٢٠١١ را در دفاتر خویش جشن گرفتند. این دستور کار ساخت یک هزار و ۵٠٠ کیلومتر خط لوله گازی، ٣ هزار و ۴٩٠ کیلومتر آبراهه، ۵ هزار و ١۴٢ کیلومتر جاده و ٩ هزار و ۷٣٩ کیلومتر راه آهن را در نظر گرفته است. سرمایه گذاری بیش از ٢١ میلیارد دلار در طرح های الویت یافته، و ١١۶ میلیارد دلار در مجموع.

احساس همسایگان بیشتر شکاکانه است. روز ٢٢ آوریل ٢٠١٣، هنگام نخستین همایش سازمان «کشورهای آسیب دیده از بنگاه های چند ملیتی»، بولیوی، کوبا، اکواتور، نیکاراگوئه، جمهوری دومینیکن، سنت وینسنت و گرونادین ها، و نیز ونزوئلا قدرت اقتصادی «برخی شرکت هائی» را به باد سرزنش گرفتند که حاکمیت «برخی کشورها» را تهدید می کنند. با همه ابهامی که در این گزاره بود، نگاه ها همه به یک سمت چرخیدند.

به عقیده Raúl Zibechi روشنفکری اهل اوروگوئه، آنگونه پیوستگی که برازیلیا وعده می دهد را می توان به چرخشی نوبتی خلاصه کرد: انگار پایتختی در شمال جای خود را به دیگری در «جنوب» سپرده باشد. «انگلیسی ها نخستین خطوط راه آهن را ساختند تا مواد معدنی صادر کنند و ایالات متحده مایل بود جاده Cochabamba به Santa Cruz ساخته شود (…). حالا برزیل هم در گذارهای خاص خویش ادعای ادغام را بهانه می کند (١٢).»

آقای Pinheiro Guimarães مطلب را به گونه دیگری عرضه می داشت. به عقیده وی مسئله پیش از هرچیز جغرافیائی است: در آمریکای جنوبی، برزیل هم از لحاظ جمعیت و هم از لحاظ تولید سالیانه ثروت به منزله نیمی از شبه قاره است. در سال ٢٠١٢، تولید ناخالص داخلی کشور پنج برابر تولید ناخالص داخلی آرژانتین بود، که خود در دومین رده مرفه ترین کشورهای منطقه جای دارد. و صد بار بیش از تولید بولیوی. «و علاوه بر آن، برخی از پایتخت های آمریکای جنوبی، نظام دریافت مالیات بر درآمد را تا پیش از همین تازگی ها بر پا نداشته بودند. آنها تک افتاده و تنها از منابع لازم برای راه اندازی توسعه خویش بی بهره اند.» از اینرو شایسته است که به آنها «کمک رسانند».

بهره کشی یا همبستگی؟ به نظر می آید که هر دوی این گزینه ها، همانقدر در مقیاس منطقه ای که در شالوده قدرت برزیل، که بلندپروازی «آشتی دادن» سندیکاها و دار و دسته کارفرمایان را دارد به همزیستی ادامه دهند. تا چه زمانی؟

در اول آوریل گذشته آقای Pinheiro Guimarães، همبستگی منطقه ای را با ارائه نمونه ای نشان می داد: « امر فوق العاده ای در دولت Lula رخ داد: یارانه برزیل، راه اندازی ساخت خط انتقال فشار قوی میان کارخانه هیدرو الکتربک Itaipu و Asunción در پاراگوئه را میسر ساخت (١٣)» و بدینگونه به قطع پیاپی جریان برقی پایان بخشید که پایتخت کشور همسایه از آن رنج می برد.

دو روز بعد، کارفرمایان سان پائولو نتایح دیگری از این رخداد گرفتند: «صنایع ملی مانند نساجی یا سری دوزی که نیروی کار انبوهی می برند، چنانچه بخشی از خطوط تولیدی خود را در پاراگوئه جای دهند» که «دستمزدها در آن حدود ٣۵‌% کمتر هزینه برمی دارد، رقابت پذیری خویش در بازار داخلی برزیل را رویاروی رقبای آسیائی بهبود می بخشند (١۴)».

° اشاره به روش اداره امپراتوری صنعتی هنری فورد (١٩۴۷‌- ١٨۶٣)، که بخشی از عواید تولیدات به تأمین رفاه کارگران اختصاص می یافت تا افزایش دستمزد به نسبت میزان کارائی، بر بهره وری دستگاه صنعتی وی بیافزاید. (م)

پی نوشت ها

١. مکاتبه با Fernando Henrique Cardoso، رئیس جمهور کشور، ٢١ ژانویه ٢٠٠٠(برگرفته از بایگانی آقای باربوسا).

٢. مقاله Carla Luciana Silva، «”Veja” مجله ای که در برزیل سری میان سرها دارد» را در شماره ماه دسامبر ٢٠١٢ لوموند دیپلوماتیک بخوانید.

٣. به نقل از Geisa Maria Rocha در مقاله «وابستگی تازه در برزیل»، New Left Review، شماره ١۶، لندن، ژوئیه – اوت ٢٠٠٢.

۴.«Estudo da Fiesp mostra que Alca é mais risco que oportunidade», Valor Econômico, São Paolo, 26 juillet 2002.

۵. مقاله Hernando Calvo Ospina، «مجملی از بهم ریزی ثبات در بولیوی» را در شماره ماه ژوئن ٢٠١٠ لوموند دیپلوماتیک و مقاله Maurice Lemoine، «وضعیت استثنائی در اکواتور»، را در صفحه والس دیپلوماتیک سامانه اینترنتی لوموند دیپلوماتیک به تاریخ اول اکتبر ٢٠١٠ بخوانید (www.monde-diplomatique.fr).

۶. «ایالات متحده به تصمیم بولیوی در اخراج USAID اعتراض می کند»، اخبار بی بی سی، لندن، اول مه ٢٠١٣.

۷. « Maduro no volante », Folha de S. Paulo, 7 avril 2013

٨.«۸ eixos de integração da infraestrutura da América do Sul », Fiesp, São Paulo, 24 avril 2012

٩. برنامه کاری سال ٢٠١٢ شورای زیربنا و برنامه ریزی اتحاد ملت های آمریکای جنوبی.

١٠. مأخد پیش گفته: «۸ eixos de integração da infraestrutura da América do Sul ».

١١.«Integração depende de governos, afirma bilionário», Valor Econômico, 19, 20 et 21 avril 2013.

١٢. Raúl Zibechi, Brasil potencia, Desde Abajo, Bogotá, ۲۰۱۲.

١٣. گفتگو با Valéria Nader و Gabriel Brito در اول آوریل ٢٠١٣:

www.correiocidadania.com.br

١۴.«Fiesp mostra vantagens de se levar indústrias ao Paraguai», Valor Econômico, 3 avril 2013.

نوشته RENAUD LAMBER *

* فرستاده ویژه لوموند دیپلوماتیک

نزدیکتر به پاریس تا کاراکاس

Elena De La Souchère روزنامه نگار لوموند دیپلوماتیک، گزارشی از کارهای کنفرانس میان کشوری قاره آمریکا را که درشهر Punta del Este واقع در کشوراروگوئه برگزار شد، در ستون های این ماهنامه منتشر کرده است. این نشست که […] در روز ١۴ آوریل [امسال] کشورهای قاره را گرد هم آورد، همانوقت ادغام اقتصادی کشورهای آمریکائی را چونان یکی از قدرتمند ترین محمل های صنعتی شدن بر شمرد.

«یک چالش، چالشی راستین، انقلابی در عادات عمل و اندیشه» مردم آمریکای لاتین: با چنین عباراتی بود که روزنامه وزین La República در کاراکاس، تصمیمات گردهمائی Punta del Este را خلاصه کرد. در واقع کافی است با اهالی آمریکای لاتین که ۵٠ سالگی را پشت سر نهاده اند به گفتگو نشست تا از سرشت نوآور و کمابیش رسوائی بار اندیشه ادغام گرا سر درآورد.

حول و حوش سال های دهه ١٩٣٠، مردم آرژانتین یا اوروگوئه که به کمترین اطلاعاتی که از لندن یا پاریس می رسید آنهمه حساس بودند، مکزیک یا ونزوئلا را دیاری چنان دور افتاده و ناشناس می انگاشتند، که شاید امروز مغولستان خارجی به چشم یک فرانسوی بنماید. عکس آنهم درست بود، با فرق اینکه دغدغه خاطر و منظر چشم یک مکزیکی یا یک ونزوئلائی نه پاریس که نیویورک بود. یکایک کشورهای نامتحد آمریکای لاتین قرن نوزدهم را با پشت کردن به همسایگانش پیمود، اما روزگار خود را در پیوندی متوازن با یک قدرت بزرگ خارجی به سر می برد. این موضع، هرچقدر هم که تعارض آمیز به نظر آید، باز سنت استعماری اسپانیا را استمرار می بخشید که به اعتبار آن قلمرو گوناگون فرمانروایان برگماشته دربار شاهی، جهان خرد مسدودی را تشکیل می دادند که فقط از طریق سویل یا کادیکس می توانستند مراوداتی با یکدیگر داشته باشند (…).

آگاهی از بن بستی که صنعت آمریکای لاتین در آن گیر افتاه بود، خبرگان را بر آن داشت تا از همان سال ١٩۶۴ به هشدار بانگ بردارند و ایجاد ساز و کارهای تازه ای را تجویز کنند (…) که به هم پیوستگی کشورهای آن خطه راهبر شوند. رئیس جمهور Eduardo Frei که از استدلالات آنها تکان خورده بود به ابتکاری دست زد و در ۶ ژانویه ١٩۶۵، نامه ای خطاب به «چهارخردمند»– Raúl Prebisch، J. A. Mayobre، Felipe Herrera و Carlos Sanz de Santamaría– نوشت که از صلاحیت های والائی برخوردار بودند. این نامه نقطه عزیمت پویه ای شد که به کنفرانس Punta del Este انجامید.

این «چهار خردمند» که از آنها دعوت کرده بودند تا تدابیر خویش را بنمایانند، «پیشنهادهائی در ایجاد بازار مشترک آمریکای لاتین تدوین کردند». آنها نظر خویش را به هواداری از برقراری ساز و کاری خودکار و تدریجی به قصد کاهش تعرفه های گمرکی در همه زمینه ها، از جمله در قلمرو تولیدات صنعتی بیان داشتند. و در عین حال برنامه ریزی و هماهنگی در توسعه صنعتی را نیز تجویز کردند. (…) «خردمندان» به ایجاد چنان مجتمع های گسترده صنعتی در تمام بخش های کلیدی –فلزکاری؛ تولید آلومینیوم؛ اتومبیل، کاغذ و سلولزسازی– اندیشیده بودند، تا در تولید رنجیره ای گسترده ای تمامی ناحیه یا دستکم چندین کشور را در برگیرند. (…)

بیانیه ای که روز ١۴ آوریل در پایان کار همایش سران به امضا رسید، تنها تحقق مشترک ساخت و سازهای گسترده زیربنائی را در نظر نگرفته است. متن بیانیه همچنین به «بذل توجهی ویژه به توسعه صنعتی در چهار چوب ادغام کشورها» تاکید و «عملی ساختن یک سیاست صنعتی به هم پیوستهه و هماهنگ شده ای» را پیشنهاد کرده است. اما آیا سران کشورها آنقدر شجاعت خواهند داشت که به رغم همه فشارها، از میان برداشتن همان موانع گمرکی را تحمیل کنند، که در پناه آن صنعتی بدون آینده به رشد ونموی کجتاب ادامه می دهد؟