انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

پیر بوردیو نوشته ریچارد جنکینز

پیر بوردیو،ریچارد جنکینز، ترجمه:لیلا جوافشانی و حسن چاووشیان، انتشارات:نی سال :۱۳۸۵

کتاب پیربوردیو نوشته ریچارد جنکینز است.این کتاب دارای یک مقدمه و هشت فصل است.در این نوشتار تلاش شده است تصویری کلی از کتاب در اختیار خوانندگان گذاشته شود.ریچارد جنکینز در این کتاب بصورت مختصر و مفید تلاش کرده است ضمن تاکید بر دستاوردهای نظری و روشی بوردیو مروری انتقادی بر مطالعات موضوعی بوردیو در زمینه آموزش و پرورش،قشربندی اجتماعی،فرهنگ،کاربرد های زبان و نظام دانشگاهی به عمل آورد.جنکینز طبق گفته خودش سه هدف عمده را از نوشتن این کتاب دنبال می کند:اول شرح انتقادی آثار بوردیو به نحوی که برای دانشجویان قابل فهم باشد(یکی از انتقادات جنکینز به بوردیو استفاده از سبک نگارش دشوار و مغلق بوردیو است).دوم برای انجام این کار طیف وسیعی از آثار بوردیو بررسی می شود.سوم نوشته های معرفت شناختی و روش شناختی بوردیو در کانون این شرح و تعبیر قرار می گیرد.

جنکینز در این کتاب با بررسی کارهای مردم نگاری بوردیو نشان داده است که اکثر تحولات نظری بعدی بوردیو در همین تجربه ریشه داشته اند،به خصوص اندیشه های او درباره چشمداشت های ذهنی از احتمال عینی،تجسم یافتن فرهنگ،دسته بندی های عملی رقابت برای سرمایه نمادین و استراتژی پردازی به روشنی از همین سال های نخست فعالیت فکری او نشات گرفته اند.معیار جنکینز برای ارزیابی نظریه بوردیو همانا هدف خود بوردیو برای فرا گذشتن از تفکیک سوبژکتویسم/ابژکتویسم به امید بنا کردن جامعه شناسی است که به نحو مطلوب شکاف میان عاملیت فردی و ساختار اجتماعی را پر کند.برحسب این معیارها برنامه نظری بوردیو با شکست مواجه شده است.یکی از ریشه های این مساله در این است که بوردیوهمچنان در دام دیدگاه عینی گرا گرفتار می ماند.از نظر جنکینز بوردیو نمی تواند امیدی به دستیابی به اهداف نظری خود داشته باشد مگر اینکه از هردو سو این ثنویت دست بکشدو این همان کاری است که او نتوانسته انجام دهد.بوردیو در نهان ترین زوایای قلب جامعه شناسی خود همان قدر به دیدگاه عینی گرا به جهان متعهد و پایبند است که اکثریت کسانی که در آثار او به شدت و غضب نفی می شوند به این دیدگاه وفادارند.این واقعیت که او به استفاده از واژه های ابژکتیو/سوبژکتیو برای اشاره به انواع متفاوت وقایع اجتماعی یا واقعیت اجتماعی و استفاده از ابژکتویسم/سوبژکتویسم برای اشاره به شیوه های متفاوت شناخت جهان ادامه می دهد هم افشا کننده و هم شبهه بر انگیز است.این واقعیت افشاکننده ناتوانی در حرکت به فراسوی این ثنویتی است که او مدعی بیزاری از آن است و یا ناتوانی در اندیشیدن بر پایه و اساسی غیر از آن چه در این ثنویت ریشه داشته باشد و شبهه انگیز است، زیرا مسایل مربوط به تاسیس دنیای اجتماعی به عنوان موضوع مطالعه (هستی شناسی)را با شیوه دانستن یا تبیین کردن آن(معرفت شناسی)خلط می کند.و این خلط مبحث به او امکان می دهد که تناقض های میان هستی شناسی و معرفت شناسی را که نا حدی پروژه او را از درون متزلزل می کنند،بپوشاند یا نادیده بگیرد.

بوردیو در برساختن جامعه شناسانه جهان مورد تحلیل خود(دنیای اجتماعی)رهیافت تجربه گرا در پیش میگیرد.این دیدگاه به واقعیت اجتماعی، دیدگاه ذاتا مادی گرایی است که دنیای اجتماعی را مجموعه ایی از پدیده های فیزیکی مرتبط با یکدیگر در نظر می گیرد:افراد مردم،رویدادهای قابل مشاهده و چیزهای ملموس و محسوس.در یک کلام این یک دنیای ابژکتیو است.

فرهنگ در آثار بوردیو یا بصورت ملغمه ای از مصنوعات مادی قابل مصرف یا بصورت مفهومی انتزاعی و فن بیانی ظاهر می شود که حوزه ناآگاهانه را اشغال می کند.در هر صورت فرهنگ چندان به کار تبیین نمی آید.مفهوم ریختار(منش،عادت واره)-خلق و خوهای جسمیت یافته-به منزله مشابه فرهنگ در تبیین رفتار به کار می رود اما جسمیت یافتن در این جا چه معنایی غیر از ژست عقیده به ماده گرایی می تواند بدهد؟ریختار دقیقا چیست؟و چگونه به مفهوم فرهنگ مربوط می شود؟افراد و طبقه های اجتماعی و میدان ها چگونه هر یک به طریقی ریختارهای خاص و متمایزی دارند؟معیار جسمیت یافتن موجب می شود که ریختار مفهومی فردگرایانه شود که این پذیرفتنی است،اما برای هستارهای اجتماعی انتزاعی یا جمعی ویژگی سراپا نامعقولی به نظر می رسد.

دست آخرنقطه ضعف هستی شناسانه ای در کار بوردیو وجود دارد و آن این است که میدان یا فضای اجتماعی چیست؟برای پرهیز از مفاهیمی مثل ساخت اجتماعی، استفاده از چنین مفاهیمی تقربیا اجتناب ناپذیر است تا منظره اجتماعی به اندازه کافی برای مقاصد جامعه شناسانه شکل بگیرد.اما شان و جایگاه هستی شناسانه آن همچنان مبهم است:آیا میدان واقعی است،آیا یک مقوله عقل سلیمی است یا صرفا یک مفهوم تحلیلی است؟اگر مولفه های سازنده میدان ها رادر نظر بگیریم که عبارتند از :”موقعیت هایی که به صورت عینی تعریف می شوند”و هستارهایی که آنها را اشغال می کنند،خصوصا نهادها که بوردیو آنها را تا حدی معادل با عاملان معرفی کند،این فقدان وضوح کاملا عیان می شود.اگر ما این دیدگاه را بپذیریم که کنشگران به منزله افراد واحد اساسی تحلیل جامعه شناختی هستند،دلیل نمی شود که مجاز به نادیده گرفتن تحلیل نهادی باشیم.این نقیصه نتیجه مستقیم ناتوانی بوردیو در بنا ساختن نهادها به عنوان برساخته های هستی شناسانه ای است که مناسب و درخور مطالعه جامعه شناسی هستند.
بنابراین در سطح هستی شناسی در بنا نهادن دنیای اجتماعی توسط مشاهده گرو به منزله واقعیتی که برای مطالعه و تحلیل در دسترس او است،دو مساله در نوشته های بوردیو وجود دارد.هر دو مساله ناشی از پذیرش تجربه گرایی شکاکانه است.اول فضای اجتماعی بوردیو کاشانه طیف بسیار محدودی از پدیده های معین است:افراد زیستی،رویدادهای قابل مشاهده و اشیای مادی.همه چیزهای دیگر غیر قطعی و مبهم هستند.دوم،از این میان مدل عاملان فردی او ناپذیرفتنی و بی مایه است.
اما معرفت شناسی بوردیو شکلی از واقع گرایی است که می توانیم آن راسازمایه گرایی بنامیم.واقع گرایی به معنی این دیدگاه است که واقعیت جایی ورای یا در پس جهان پیدای ظواهر نهفته است.سازمایه گرایی نیز به این معنا است که دنیای اجتماعی به صورت ساختار عینی و مادی روابط تلقی می شود.این ساختار در دسترس مشاهده مستقیم نیست.در واقع چیزی را که ما می توانیم ببینیم باید به نوبه خود با همان ساختار زیربنایی روابط مادی تبیین شود.هر چند که تجربه گرایی و سازمایه گرایی هر دو صورت هایی از ماده گرایی هستند،اما با یکدیگر دفع متقابل دارند.ابهام ها و معضلات مربوط به تعریف و هستی شناسی که مطرح شد از ترکیب ناسازگار این دو دیدگاه در تفکر بوردیو نشات می گیرند.برای مثال ریختار هم یک پدیده تجربی/مادی است که جسمیت دارد،و به عنوان تبیین کننده عمل چیزی است که فراتر از حوزه ظواهر وجود دارد.تناقض میان تجربه گرایی و سازمایه گرایی پشت مفهوم عینی و مشابه آن عینیت پنهان می شود.هر دو برپایه مدل دنیای عینی یا واقعی استوارندو هر دو وجوهی از عینی گرایی هستند اما در هر یک از آنها واژه عینی معنی تقریبا متفاوتی دارد.و از همین جاست که شبهه و اغتشاش پیش می آید.نظریه عمل بوردیو این مساله را به وضوح عیان می کند.واقعیت عمل یعنی آنچه مردم انجام می دهند،نوعا یا از طریق مشاهده مستقیم رفتار با استفاده از آمار معلوم می شوداما تبیین آن را در جای دیگری باید جست.تبیین هایی که خود کنشکران از عمل خویش می کنند چیزی بیش از عمل دیگری نیست که بخشی از دنیای واقعیت تجربی است و بنابراین از دیدگاه واقع گرایانه یا ناکافی و یا نا مطمئن است.خود این تبیین ها باید تبیین شوند.هرجند که واقعیت مورد تبیین ما فقط از افراد و اشیا و روابط آنها با هم تشکیل می شود،اما آنچه واقعا در جریان است بیش از یا متفاوت با جهان تجربی است.در نتیجه بوردیو به رغم مخالفت با نخوت معرفت شناختی ساختارگرایی که در آن دانشمند اجتماعی همه چیز را بهتر می داند،سرانجام موضع مشابهی اتخاذ می کند.

در این نوشتار به ایرادات معرفت شناختی،هستی شناختی و ضعف نظری پیر بوردیو از منظر جنکینز پرداخته شد.پیشنهاد می شود خوانندگان این نوشتار به خود کتاب که به صورت موضوعی به آثار پیر بوردیو پرداخته است، مراجعه نمایند