انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

پژوهشگر جوان، کنشگر حوزه ای در حال دگرگونی (۱)

ژنویِو زارات

هنگامی که دانشجویان دکترا وارد ارتباط علمی می شوند و نخستین نتایج کارهای دوره دکترای – در جریان یا پایان یافته- خود را در برابر همتایان و سرپرستان پژوهشی دوره آموزشی خود به بوته آزمون می گذارند، این لحظه تنها تلاشی برای پژوهشگران جوان در شرایط واقعی نیست، بلکه مکانی نیز هست که در آن، شدنِ یک حوزه پژوهشی به مشاهده گذاشته می شود، حوزه ای که توسط کسانی پدید آمده که پژوهش های فردا را در دست خواهند گرفت، گواینکه این نمونۀ تعهد در ابتدای کار به این منظور ارائه نمی شود که بازنمایی مجموعه کارهای در حال انجام در سطح ملی باشد.

خطرپذیری پژوهشگر جوان

در این تمرین، پژوهشگران جوان با به آزمون گذاشتن موارد عدم اطمینان خود، با خطرپذیری آشنا می شوند، موارد عدم اطمینانی که مولود انتخاب هایی است که آنها هنوز به درستی نتایج آن را مورد سنجش قرار نداده اند، و بر حسب اقبال تلاش های خود، به قواعد فضای پژوهشی پی می برند که بیش از آنکه بر آن اشراف داشته باشند، با حدس و گمان در آن پیش می روند، و در عین حال، سرمایه گذاری علمی و شخصی قابل توجه خود را به صورت تابعی از دقت بی فایدۀ زمان سنجانۀ مربوط به ارائه شفاهی درمی آورند. این مساله ورای جنبه های جزء گرایانه و قرارگرفتن در معرض پرسش های همتایان و بزرگترهایشان، برای آنها فرصت سنجش ملموس وزن نمادین موقعیت خود به عنوان تازه واردی در حوزه علمی نیز هست.

از همین جاست که خطر به تزلزل درآمدن موارد اطمینان او در میان جمع پیدا می شود و پژوهشگر جوان به علاقمندی جمعی ای پی می برد که به پرسش کشیدن، برانگیزنده آن است، پرسشی که او ابتدا آن را به صورت فردی مورد تجربه قرار داده بود آن هم با این فرض که در قانونی که اراده می کند رساله ای به رشته تحریر درآید که تا پیش از آن هرگز رقم نخورده، هیچ بحثی وارد نیست. او در علاقمندی ای که دیگران به پژوهش او نشان می دهند، شرایط نویسنده ای را لمس می کند که باید دایم به اثر خود برگردد، تفسیرهایی را دریافت کند که آنها را حدس نزده بود و در برابر جابجایی تازه نظریه خود به بافتارهایی که آنها را نمی شناسد، سر خم کند.
دانشجوی دکترا در ارائه پژوهش خود، بخشی از وجود خود را- که اغلب درونی تر از این تمرین شفاهی اوست- ارائه می دهد، بخشی که خود را رسمی تر نشان می دهد و جایی برای فرضیات باقی نمی گذارد. عنوان پژوهش، میدان پژوهش، مثال ها و مطالعات موردیِ ارائه شده، زبان هایی که او بر روی آنها کار می کند، اغلب اوقات به تجربه ها و هویت شخصی او نزدیک ترند، آنقدر که او به خود اجازه نمی دهد به این موضوع اقرار کند. قانون دانشگاهی که به صورت رسمی به کار گرفته می شود، بی شخص بودگی را پرورش می دهد، اما پژوهشگر نمی تواند خود را از تجربه زیسته ای جدا کند که میل فکری او را تغذیه می کند. بیشتر وقت ها تنها در مرحله نهایی پژوهش است که هیات داوران به سنجش بعد فردی ای می پردازد که آبشخور این پژوهش است، آن هم با تشکر از دانشجو یا تشکیل جمعی که در دفاع به او کمک می کنند. بافتی عاطفی که در تمام مسیر فکریش او را به پیش رانده و ارائه پروژه دانشگاهی او را تکمیل می کند. باورهایی درونی که آشکارا یا در خفا انتخاب های پرشمار او را هدایت کرده و پژوهش او را می سازند. پژوهشگر جوان که قواعد رسمی بیطرفی را در وجود خود درونی سازی کرده، باید حالت درستی را پیدا کند که در میان سکوت و بیان، رابطه ای شخصی را در نظر بگیرد، رابطه شخصی او با میدان پژوهشش، بی آنکه از الزامات موضوعی با ساخت علمی منصرف شود.

۲. ناسازوارگی حرفه پژوهشگری

دانشجوی دوره دکترا، از طریق ارائه کارهایش، موقعیت خود به عنوان عضو یک اجتماع فکری را به دست می آورد. اگر دانشجوی دوره های پایین تر، از مدت ها پیش به طرز مبهمی، چالش های آرام مبارزه هایی را حدس زده بود که مشروعیت علمی دانشجویان سال بالا را تشکیل می داد یا نمی داد، دانشجوی دکترا درمی یابد به رغم بی گناهی نسبیش، بی درنگ در قیدوبند ارجاعات، نقل قول ها، کتابنامه و روش تحقیق خود می افتد. در عوض، به مزایای نامنتظره ای پی می برد که در واقع در حلقه اعتبار و احترامی علمی که او به تازگی آن را تعریف کرده، به تایید رسیده اند. او در میان گرمای پرسش هایی که به دنبال ارائه عمومی او می آید و تنش نسبی گفتگوهایی که از پس آنها قرار دارد، باید به کارکرد قضاوت علمی ای پی ببرد که نسبت به او اعمال می شود. او که پیشتر در کسوت دانشجو، به پرسش کشیدن محیط پیرامون علمی خود را آموخته، حالت معکوس آن را نیز کشف می کند، حالتی که در آن، او به اعتبار یک پژوهشگر مورد پرسش قرار می گیرد.