پویاییهای سنتهای عزاداری : تاملی بر واکنشها به مداحی در یک هیات یزدی
مراسم عزاداری در یکی از هیات های یزد، واکنش های متعددی را در جامعه در پی داشت، مهمتر از همه واکنش مقام معظم رهبری به این مساله بود، ایشان که سالهاست تاکید بر اصلاح روند سنت های عزاداری دارند، با دیدن این مجلس عزادرای پیامی را در تشویق و تعریف از محتوای و سبک آن برای اهل مجلس عزا فرستادند. علاوه بر این در بدنه جامعه، حتی افراد غیر مذهبی که آن را دیدند، از سبک و وجوه هنری آن تعریف می کنند. اما نکته اصلی آنست که چه خصیصه ای در این عزاداری و مهمتر از همه در این واقعه وجود دارد که اینگونه میتواند واکنش برانگیز باشد. واکاوی این واقعه می تواند در حد خود، شناختی از وضعیت سنت های عزاداری در ایران بدهد. پیشتر در نوشته های از این سایت این تحولات را مورد بحث قرار داده بودم. اما اینبار به نظرم می رسد این واقعه می تواند دریچه ای برای فهم ابعاد دیگری از تحول سنت های عزادرای در ایران باشد.
نوشتههای مرتبط
تقریبا طی دو دهه اخیر، سنت های عزاداری در ایران (در بازنمایی رسانه ای شان) به سمت خاصی حرکت کردند که عموما با عنوان سبک جدید عزاداری شناخته می شد، شور و هیجان و وجوه عاطفی فردی و ورود دستگاه های موسیقی ریتمیک پاپ و گاه برخی نوآوری در سنت های عزاداری که مقبول “سنتی ها” نبود، اوایل واکنش هایی را نسبت به اینها بر انگیخت و گاه به طرد آنها از مراکز دینی سنتی نیز منجر شد. اما بعد از یک دهه از رواج این سنت، به دلیل فراگیر شدن در برخی مراکز تهران، و قابلیت رسانهای و مخاطبان وسیعی که در طیف جوان جامعه پیدا کرد، تا حدی، در فضای رسانه ای رسمی هم غلبه یافت. با گذر زمان و آرامش شدن مخالفت ها، در نهایت بازی وارونه شد، و برخی مخالفان دیروز، به مدعیان امروز آن تبدیل شدند و کم کم فضای رسانه ملی هم تحت قلمرو برخی از مداحان این سبک های جدید درآمد. شاید این مداحان که حضور محوری در برنامه های صدا و سیما دارند مدعی سنت گرایی باشند، اما تقلید آنها از الگوی محتوایی سبک جدید و تاکید بر وجوه عاطفی فردی و بیان بزرگنمایی شده از زیبایی های جسمی و شخصی بزرگان واقعه کربلا و تقلیل این واقعه به تجربه های فردی شهدا، و مهمتر از همه تقلید از همان دستگاه موسیقایی پاپ برای مداحی (هم در ریتم و هم در محتوای اشعار) بیانگر غلبه گفتمان مداحی پاپ در فضای مداحان مرتبط به صدا و سیما و متمرکز در تهران است.
اما واکنش مردم به این مداحی زیبای یک هیات در یزد، به نوعی بیانگر نوعی اسطوره زدایی (در مفهوم جدید نقد ادبی آن) از روایت مداحی ایران در قالب روایت مداحان رسانه ای تهران است. آنچه که در سنت نوپدید و سطحی مداحی پاپ در تهران رخ می دهد، و بواسطه قدرت رسانه ای و بودن در مرکز تمایلی بر تحمیل خودش بر سایر سنتها دارد، لذا فهم و تبیین آن تا حدی زیادی مستلزم بحث جامعه شناختی در شناختی ریشه های اجتماعی آنست. از سوی دیگر مستلزم شناخت سیاست رسانه ای در بازنمایی مجالس مذهبی و تولید برنامه های مناسبی در ایام عزاداری است. مداحان سبک جدید، تفاوت اصلی شان با مداحان سنتی، در سنت و تجربه آموزشی آنهاست. در فضای سنتی، مداح شدن مستلزم یک دوره آموزشی آیینی است، که در این دوره هم برخی مهارتهای موسیقایی و ادبی و آوایی آموخته می شود و هم نوعی تربیت اخلاقی انجام می گیرد و فرد در یک چهارچوب اخلاقی و شخصیتی خاصی زیر نظر متخصصان دین رشد می کند. برای این نکته می توان به خاطرات حاج منصور ارضی از مداحان سنتی که این دوره تعلیمی را دیده اند، رجوع کرد، دو سال فقط شعر خوانی، بی آنکه فرصتی برای مداحی در عموم داشته باشند، فقط بخشی از این آموزش ایشان بوده. ضمن اینکه در این دوره آموزش ایشان تربیت دینی هم می یافتند و پای منبر علما، معارف دینی را گفتمان خودشان می آموختند. در مقابل، به ریشه های آموزشی مداحان سبک جدید نگاه کنید، نه درس و آموزش عمیق و طولانی در محفل روحانیون را در نوجوانی داشته اند، و نه آن سنت غنی آموزش هنر مداحی و شعر آیینی . حسب صوت خوش و تجربه ای و فرصتی، مداح شدند و بعد هم در رسانه های جدید، به شهرتی و نهایتا به قول بچه هیاتی ها، به یک “سبک خاص خودشان” رسیدند. در نهایت موقعیت مداحی را آنها به متخصصان دینی عامه بدل ساخت. که برخی از آنها به موقعیت و محبوبیت بالایی در فضای رسانه ای رسیدند. این موج جدید مداحی پاپ، که ناشی از تحولاتی در جامعه بود، تحولاتی که در سنت بدانها پاسخ داده نشد و این نسل جدید در میان داشته های خود، ذائقه هنری ضعیف و ذوق موسیقایی تربیت نشده خودش، از دم دست ترین و ملموس ترین الگوهای ادبی و هنری که قابلیت فهم بالایی نیز برای آنها داشت، یعنی شعر و موسیقی پاپ، استفاده کرد (این مساله را در پربرنامه ترین مداح در صدا و سیما هم می توان دید). رواج این مداحی و شور هیجان مد- گونه آن، ناشی از پاسخی بود که به نیاز به تغییر میداد، پاسخی که امروز در فضای به آرامش رسیده، خودش در حال تغییر است تا بتواند یک سنت جدید بشود و از یک مد متغیر، به یک سنت مستقر برسد و ریشه در سنت های پیشین بدواند.
این موج تغییر، که در پس خودش تمایلی ناگفته به شهرت و سبک سازی داشت، به وضعیت شبه مد تبدیل شد، به همین دلیل دائما مداحان در بورس در حال تغییر بودند. از آنسو علما و بزرگان دینی از کاهش شعور و آگاهی در این سبک جدید انتقاد می کردند و از این سو این مداحان جدید مدعی بودند که این شور از دل شعوری برآمده و بی آن نیست (دلالت های جامعه شناختی و انسانشناختی این سبک های جدید عزاداری را می توان در منابع مختلف دید : رحمانی۱۳۸۵، مظاهری، ۱۳۸۵). اما نکته اصلی آنست که در سنت عزادرای در اشکال مختلف آن از تعزیه گرفته تا پرده خوانی، نقالی، حتی سقایی، یکی از مهمترین ویژگی های مداحی سنتی، حضور سنن قدیمی موسیقی و شعر در انهاست. به عبارت دیگر بعد از تحولات دوره صفویه، هنرهای متعددی از جمله موسیقی، شعر و هنرهای اجرایی، در این سنن عزاداری به حیات عمومی خودشان ادامه دادند و نیروهای خلاقه هنری مردم از این مسیر تولید و بازتولید می شد. سبک جدید بنا بر منطق خاص خودش، متسلزم نوعی گسست از این سنت های غنی هنری بود. تا اینجا مشکل خاصی نیست، زیرا بیانگر بخشی از روند نوآوری بود. اما مساله اصلی آنست که غلبه رسانه ای این سبک جدید و اقتصاد مربوط به آن، سبب شد در ظاهر به نوعی غلبه گفتمانی هم پیدا کند و صدا و سیما هم به تدریج در بیشتر برنامه ها به این سبک پرداخت. لذا گویی سنت های غنی عزاداری در منطقه های فرهنگی مختلف ایران، به نوعی به حالت کما در بازنمایی رسانهایشان رفتند. نگاه محققان مرکز نشین در تهران نیز در این میانه بی تاثیر نبود، آنها در گفتمانی تکامل گرایانه از تکرار سرنوشت فرهنگ و سنت ها در تهران برای سایر مناطق صحبت می کردند و ایده هایی مبتنی بر تجربه خام و ناقص تحقیقات میدانی را ناخودآگاه بر روند سنت های عزاداری تعمیم دادند، یکی از مهمترین این ایده ها، ایده کارناوالیزه شدن عزاداری بود که هنوز در گفتمان روشنفکری ایران در باب نقد عزاداری بازتولید می شود، ایده ای که اگر ریشه تحقیقاتی درستی هم داشته باشد، مبتنی بر تعمیم غیر علمی و غیر واقع بینانه به سنت های عزاداری در ایران است. هرچند خود این ایده از بنیاد مبتنی بر ترکیبی متناقض از دو گونه آیین (کارناوال و عزاداری) است، لذا این ایده غلط، در کنار توهم غلبه گفتمان عزاداری تهرانی به سبک جدید در کل کشور، ناخواسته در یک راستا و در یک زمینه عمل می کردند. تنبلی روشنفکرانه / دانشگاهی ایرانی در فهم تجربه های متکثر مذهبی مردم و تقلیل گرایی تهران محورانه، نیز بر این موج به ظاهر علمی دامن می زد. البته این فرآیند به طرز معناداری در گفتمان رسانه ملی هم جریان داشته و دارد و اینگونه فرض میشود که تهران محور بازنمایی رسانه ای فرهنگ ایران است، همانطور که برای گفتمان قدرت و گفتمان روشنفکری هم تهران به میزان گسترده ای نماد ایران است.
آنچه که در لایه های فرهنگی دیگر (غیر از این گفتمان فرهنگی عزاداری سبک جدید ) در جریان بود، نوعی سنت پویا از عزاداری بود، هرچند دچار بحران هایی شده بود، و البته رقابت با این سبک جدید ان را نیز هوشیاتر و پویاتر کرد. لازم به ذکر است که سبک جدید بیش از آنکه غلبه جمعیت شناختی داشته باشد، غلبه رسانه ای داشت، و بیشتر یک واقعیت مجازی بود تا مبتنی بر تجربه جاری در جامعه. لذا این مراسم عزداری در یزد، به چند دلیل اهمیت خاصی دارد، از یکسو بیانگر ریشه ها و سرمایه های غنی هنری و ادبی سننت های عزاداری است که قاعدتا باید به شیوه خلاقانه ای بازتولید شوند، و از سوی دیگر بیانگر آنست که سنت های عزادرای در ایران غنی تر از آن هستند که گفتمانی رسانه ای بتواند آنها را به حاشیه براند. شاید سری به سنت های عزادرای در یزد، بوشهر، اصفهان و حتی گوشه و کنار تهران، جاهایی که عزاداری سنتی رواج دارد (مانند حسینیه سادات اخوی) بزنید، به خوبی این غنای سنت و ریشههای توانمند آن را میتوان دید. سنت های عزاداری به مثابه بخشی از میراث فولکور مذهبی دچار بی مهری نهادهای فرهنگی و مذهبی بعد انقلاب شدند و عملا بخشی کلیدی از ریشه های غنی این سنتها به شدت ضعیف و نحیف شد (مروری بر وضعیت تعزیه، نقالی، وپرده خوانی در ایران دو دهه اخیر گویای این مساله است)، اما این سنتها هنوز قابلیت احیا دارند، قابلیتی که ناشی از ریشه و منابع غنی آنهاست و البته عامل اصلی پویایی و خلاقیت این سنت هم هست. لذا به نظر می رسد بهتر است این پویایی سنتهای عزادرای و قدرت آنها در خلاقیت و تناسب با زمان بیشتر مورد تاکید و توجه قرار گیرد تا تغییر در سنتهای صرفا به سبک جدید و مفهوم ناقص الخلقه کارناوالیزه شدن عزاداری تقلیل نیابد و درکی پویا از سنتهای عزاداری داشته باشیم . البته اصطلاح سنت عزادرای، معمولا به نوعی معنای ایستایی را متبادر میکند، این در حالی است که در مفهوم دقیق کلمه، سنت عزادرای اساسا یک براسخت تاریخی بوده و دائما در زمینه های فرهنگی و تاریخی شکل گرفته و متحول شده است.
وجه دوم این واقعه در عملکرد رسانه ملی است، دسترسی راحت به مداحان تهران، و موج مدگونه پیرامون آنها، سبب شده صدا و سیما که مدتهات در چنبره گفتمان تهران محوری است، متمرکز بر برنامه های تهران باشد و برنامه های آیینی را محصور و محدود به محافل تهران بکند. هرچند سنتهای عزاداری در سایر شهرهای نمایش داده می شود، اما این نمایش یک نمایش خبری است، نه یک نمایش آیینی. فرق این دو حالت در اینست که در نمایش خبری ،صرفا تصاویری و تکه هایی از عزاداری در سایر شهرهای پخش می شود تا مخاطب ببیند که در جاهای دیگر هم خبرهایی است. اما وقتی نوبت به پخش برنامه ای آیینی می رسد که مخاطب آن ا برای نوعی تجربه آیینی رسانه ای می بیند، این برنامهها تقلیل دارند به مراسم و محافل خاصی در تهران. طبق معمول هم مابقی ایران محکوند به تحمل برنامههای تهران محور. لذا آنچه که معنادار است اینست که وجه غالب برنامه های مذهبی صدا و سیما، خود عاملی برای افول سنت های مذهبی محلی است، در پس این نمایشها، نه یک استراتژی فرهنگی سنجیده، بلکه یک ناخوداگاه رسانه ای برای تولید برنامه های راحت، و البته یک اقتصاد رسانه ای قرار دارد که هزینه کمتر و برنامه به ظاهر برمخاطب تر. به همین دلیل هیچ وقت برنامه های شهرهای غیر تهران، کیفیت تولید/ تصویر برداری برنامه های تهران را ندارند.
این واکنش به عزاداری در یک هیات یزدی (که گاه به گاهی می توان آن را در گوشه و کنار دید) بیانگر جنبشی عمیق در سنت های عزادرای است، هرچند بخش هایی از این سنت، قربانی بی توجهی مسئولان و نوسازی دینی سه دهه اخیر شد. از سوی دیگر سلیقه خاص مردم به چنین سنت هنرمندانهای از شعر و موسیقی آیینی، نقدی است بر مداحان نسل جدید، که زود آمده اند و زود هم می خواهند بروند. نه حوصله آن سنت آموزشی دقیق را دارند و نه سرمایه فرهنگی لازم برای آگاهی از دستگاه های موسیقی و اوزان شعری و منابع معتبر. اما از سوی دیگر می توان از منظر آن نگاهی انتقادی به صدا و سیما و سیاست های برنامه های مذهبی آن داشت و از سوی دیگر به لزوم توجه بیشتر به سنت های محلی و ایجاد یک الگو و سیاست رسانه ای متکثر در بازنمایی رسانه ای فرهنگی کشور پی برد. آنچه در واکنش جامعه به این مداحی هیات یزدی رخ داد، نه یک استثنا، که بیانگر حیات غیر رسانه ای سنت های دینی است، حیاتی که در بدنه جامعه هست و مردم فارغ از هیاهوی رسانه ملی، خلاقانه آن را پیگیری می کنند.