انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

پوپولیسم و ترس از “اقلیت” شدن

در واژگان علمی فرهنگ و انسان‌شناسی دستکم ده سالی هست که تلاش می‌شود از واژه «اقلیت» در استناد به گروه‌های اجتماعی، فرهنگی، دینی و اصولا گروه‌های هویتی استفاده نشود. زیرا مفهوم اقلیت به نوعی به مفهوم «اکثریت» و رفتارهای سلطه‌گرانه «اکثریتی» مشروعیت می‌دهد. اکثریت در اصل خود، یک مفهوم سیاسی بوده است و در ابتدای انقلاب‌های دموکراتیک گویای واژگون شدن نظم پیشین بوده است تا دیگر یک اقلیت حاکم اراده خود را به اکثریت بزرگ مردم تحمیل نکند. این اصطلاح عمدتا به دنبال انقلاب فرانسه و نظام‌های پارلمانی به وجود آمد در آن زمان دفاع از اکثریت به معنای دفاع از آزادی برای اراده عمومی مردم در برابر اراده زورگویانه یک اقلیت الیگارشیک (همچون سلطنت و کلیسا در رژیم قدیم فرانسه) بود. اما در مدرنیته متاخر، حقوق و اراده «اکثریت» بیشتر از آنکه گویای نوعی دموکراسی و دفاع از اقلیت‌ها باشد، گویای زور و اجحاف اکثریت‌های دلبخواهانه و «هنجارمند» و «التزامی» ِ سیاسی، فرهنگی و شهری جدید است. این سلطه جدید فرادستان بر فرودستان به شکلی سفسطه گرانه از دو مفهوم اکثریت و اقلیت استفاده می کند. زیرا تعبیری مکانیکی از دموکراسی را جایگزین دستاوردهای واقعی دموکراتیک می‌کند. فرادستان جوامع مدرن، اقلیت واقعی در آن‌ها هستند، اما با استفاده از تفاوت‌های مختلف میان فرودستان، بر آن‌ها نام «اقلیت» می‌گذارد. بدین ترتیب گفتمان دیالکتیک اکثریت/ اقلیت، به یک بازی جدید سیاسی تبدیل شده است که در آن یک ریاکاری اساسی وجود دارد. بازی به این صورت است که از یک سو، «اقلیت» بودن به رسمیت پذیرفته شود، و از سوی دیگربا ابزار مطرح کردن «اکثریت» به مثابه یک «مشروعیت» ادعایی و بر اساس آن، تلاش برای یکسان‌سازی و از میان بردن حق حیات هویت گروه «اقلیت» مزبور آغاز شود. در همان حال در این بازی، هرگونه موقعیت فرودستی و هرگونه نابرابری و بی‌عدالتی علیه آن «اقلیت» را بی‌اهمیت‌تر و یک موضوع خُرد جلوه دهد، دقیقا به این دلیل که یک موضوع «اقلیتی» است و شامل «اکثریت» مردم نمی‌شود.

این بازی زیرکانه سیاسی، امروز در سطح جهان، هم از طریق نظام‌های دیکتاتوری انجام می‌گیرد و یا حتی از طریق نظام‌های نمایندگی دموکراتیک. در هر دو مورد، یک اقلیت الیگارشیک و صاحب امتیازات مادی و غیر‌مادی در جامعه که هدف اصلی‌شان بازتولید قدرت خود است، علیه گروه‌های فرودست دینی، زبانی، رفتاری و البته سیاسی وارد عمل می‌شوند. اما پرسش این است که در این شرایط پوپولیسم چگونه وارد عمل می‌شود؟ و پاسخ آنکه پوپولیسم یا عوام‌زدگی دقیقا سازوکاری است که می‌تواند «خشونت نمادین» هژمونی «اکثریت» ادعایی علیه «اقلیت»‌های تحمیلی توجیه کند. پوپولیسم می‌تواند ایجاد نوعی «همبستگی» ایدئولوژیک غیر قابل دفاع میان گروه فرادست و گروه فردست کند در حالی که این رابطه در «بهترین» حالت یک رابطه «مزدوری» بوده و هست. در این شرایط می‌توان بازگشت پوپولیسم‌های راست‌گرا در جهان را در چارچوب تحلیلی بهتری درک کرد. بُعد جمعیت شناختی به دلیل فرایندهای جهانی شدن، تحرک بالاتر انسان‌ها و بعد فناوری‌های ارتباطی و انفورماتیک مسئله را حادتر کرده است.
اگر امروز به موقعیت آمریکا و ترامپیسم که در حال گسترش به تمام دنیاست نگاه کنیم، بدترین تحلیل شخصی دیدن این پدیده است. واقعیت آن است که اکثریت سفیدپوستان این کشور که چند دهه پیش بیش از ۷۵ در صد جمعیت را تشکیل می‌دادند، در کمتر از دو دهه در این کشور به اقلیت تبدیل خواهند شد. تمرکز کارزار انتخاباتی ترامپ بر نفرت نژادی را نیز باید تا اندازه زیادی از همین دریچه دید. اما این پدیده خاص آمریکا نیست : در آمریکای لاتین، در آسیا و در سایر نقاط جهان نیز شاهد آن هستیم که دولت-ملت های نوظهور و ظاهرا «دموکراتیک» با همین هراس از تبدیل شدن پایه‌های مردمی خود به «اقلیت» در حال دامن‌زدن به پوپولیسم‌های راست مبتنی بر ملی‌گرایی و نژاد‌پرستی با هدف اصلی یکسان‌سازی زبانی و فرهنگی و رفتاری در جوامع خود هستند. شعار معروف انتخاباتی ترامپ یعنی «آمریکا را دوباره به عظمت برسانیم» ، بسیاری به «آمریکا را دوباره سفید پوست کنیم» تعبیر می‌کنند. از این رو دفاع از حقوق جماعت‌ها یا هویت‌های فرهنگی، رفتاری و زبانی ( واژگانی که می‌توان به جای اقلیت به کار برد) یا در یک کلام دفاع از دموکراسی فرودستان و پایه در برابر«دموکراسی» فرودستان که در حقیقت چیزی جز سیستم‌های الیگارشیک بزک‌شده با لایه‌های سطحی و مناسکی دموکراتیک نیست، امروز از مهم‌ترین اهداف استراتژیک برای رشد و توسعه نظام‌های مدرن شهری به حساب می‌آیند. هراس از اقلیت شدن دقیقا از آگاهی از ستمی است که فرودستان نسبت به فرودستان روا داشته و می‌دارند. اما این گذار ناگزیر است و در برابر آن آلترناتیوهای جز جنگ و انقلاب و فروپاشی و تخریب عمومی سیستم‌های اجتماعی وجود ندارد. امروز بیش از هر زمان دیگری باید با افزایش حقوق جماعت‌های هویتی اعم از آزادی زبانی، بیان و اندیشه و بروز هویت‌هایشان و نشان دادن این واقعیت اساسی که تعلق‌های هویتی محلی با هویت‌های مرکزی ملی در تضاد نیستند، امکان ندهیم که به ورطه خطرناک پوپولیسم راست‌گرا بیافتیم. هراس از «اقلیت» شدن به این دلیل اساسی همواره می‌تواند عاملی برای فروغلطیدن درون پوپولیسم‌های خطرناک شود، که «اقلیت» بودن خود به مثابه یک موقعیت فرودست تعریف شود. اگر جماعت‌های ما و همه فرهنگ‌ها بتوانند از آزادی بالایی در به تحقق رساندن هویت خود برخوردار باشند، ترس از «تفاوت» عاملی برای ا ز دست رفتن آزادی نشده و برعکس ضامنی خواهد بود برای گسترش دستاوردهای دموکراتیک و به وجود آمدن شرایط و محیطی آرام برای رشد و بهتر شدن همه انسان‌ها و فرهنگ‌ها.

۱۲ مرداد ۱۳۹۸
فرارو