آیا هستی خالقی دارد؟ آیا میتوان خالق هستی را یافت یا دست کم شناخت؟ این شناخت چه مقدماتی دارد؟ و امکان آن چگونه فراهم میشود؟ خالق هستی کجاست؟ آیا او جدا از هستی است؟ در محیطی خارج از هستی است؟ سراسر هستی را فراگرفته است؟ یا در عمق و بستر هستی است؟ این فراگیری ماهیتی فیزیکی دارد یا از جنس اندیشه و کلام یا خواستی اولیه است که هستی از او زاده شده است؟ این سوالات از قدیمیترین سوالات انسانی است و همواره در ذهن افراد مختلف در زمانها و مکانهای متفاوت در جریان است.
با توجه به آمار پیروان ادیان و آیینهای مختلف به نظر میرسد اکثر انسانها اعتقاد به وجود خالقی برای هستی دارند. هرچند در نوع این اعتقاد میان پیروان ادیان مختلف از ابراهیمی تا ادیان شرق دور و بومیان قاره آمریکا و استرالیا و آفریقا تفاوت بسیار است. عمده ادیان و آیینها خالق باور هستند. و حتی اگر توحیدی و معتقد به یک خالق نباشند اما اصل وجود خالق برای ظهور هستی را پذیرفتهاند. در اعتقاد به ماهیت خالق تفاوتها میان آرا و اندیشهها و ادیان گستردهتر میشود. از اعتقاد به ذات قدسی تا انرژی و نیروی محرکه اولیه و انواع توضیحات افسانهای و کهن الگویی و مفاهیم و اندیشه پنداری آفریننده طیفی وسیع از این اعتقادات است. که هرکدام دارای توضیحات و استدلالهای بسیار در زمینه خاص خود است. از سویی اعتقاد به خالقی یکتا و یا چند خالق موثر در آفرینش جهان هم بخشی از اختلاف نظر در این حوزه است. ادیان توحیدی و بعضی آیینها یک آفریدگار را منبع وجودی کل هستی میدانند. در حالی که در نگاه معتقدین به وجود چند خالقِ مسئول برساخت هستی، برای هر آفریننده بخشی از خلقت زیرمجموعه آفرینشی قرار میگیرد. اما علیرغم تمام این اختلافات همواره نوعی جستجوی خالق و تقرب به او از اهداف اصلی پیروان هر آیینی است. هدفی که سایر اهداف و مقاصد را در بر میگیرد. و میزان باورمندی را بر اساس میزان نزدیک شدن پیروان به این هدف ارزیابی میکنند. در این نگاه کسب صفاتی شبیه یا نزدیک به خالق اوج حصول کمال در پیروان هر آیینی است. تا آنجا که کسب موارد بیشتری از صفات آفریدگار توسط پیروان، آنها را باورمندانی معتقدتر و راست پیمانتر در مسلک مزبور معرفی میکند. جستجوی کردگار در بسیاری روشهای اعتقادی مقدسترین حرکت اعتقادی و گام زدن در راه آن توصیه شدهترین حرکت آن روش است. تا جایی که میتوان گفت وصول به خالق، غایت معنوی تمام باورمندان از هر راه و روش اعتقادی است. در خصوص این جستجو روحانی علاوه بر علوم دینی و فلسفه، در ادبیات و اساطیر و فرهنگ جهان هم انواع زیادی از روایتها و حکایتها در هر قوم و قبیلهای موجود است. و بخش بزرگی از تاریخ مدون و متون ارزشمند جهان و میراث فرهنگی انسان به این موضوع پرداخته است.
نوشتههای مرتبط
اما این جستجو چگونه آغاز میشود؟ نقطه شروع و گام نخست آن چیست؟ زمان مناسب آن چه وقت است؟ و آیا از اساس مقدور است؟ و امیدی به حصول نتیجه یا افق مشخصی برای ارزیابی گامزدن درست در آن مسیر وجود دارد؟
برای جستجوی خالق هستی نخست باید هستی را شناخت. هستی چیست؟ هستی هر آن چیزی است که هست. تمام آنچه به ادراک و تشخیص حواس پنج گانه ما در میآید، هست. یعنی وجود دارد. انواع چیزهای دیدنی، شنیدنی، لمسشدنی، چشیدنی، و بوییدنی هستند. تمام آنچه ما به هر روشی درک میکنیم، هست پذیرفته است. از سویی در مورد هر آنچه حرف میزنیم و اندیشه میکنیم هم هست. هستی بزرگترین دایره ممکن است. همه چیز همان هستی است. و برای ما به عنوان موجوداتی که هستی پذیرفتهایم و در هستی هستیم، هر چه تشخیص داده میشود جزء هستی است. و اساسا تمام امکانات ادراکی، اندیشهورزی و گفتاری ما در هستی است. انسان موجودی در هستی حاضر و هستیافته است که امکان شناسایی سایر اجزای هستی را داراست. حال برای یافتن خالق این مجموعه باید کجا را جستجو کند؟ کلیترین پاسخ این میتواند باشد که او را کجا گم کردهایم که به دنبالش بگردیم؟ چگونه ممکن است خالق هستی ناپیدا یا پنهان باشد؟
پذیرش وجود خالق برای هستی این پذیرش ضمنی را به همراه دارد که خالق مقدم بر مخلوقش یعنی هستی است. و آنگونه که هستی را تعریف کردیم. به فراگیرترین و بزرگترین تعریف از موجود بودن رسیدیم. که شامل تمام اندیشهها، پندارها، گفتارها، ریزترین ذرات زیراتمی و دورترین کهکشانهای عالم است. خالق چنین چیز فراگیری امکان پنهان بودن در کجا را دارد؟ تصور جستجوی چیزی یا کسی محدود در هر قالبی در مجموعه هستی با پندار خالق از این منظر بسیار سادهاندیشانه و خام است.
پیش از ادامه، نخست به وضعیت فراگیری هستی بپردازیم. در اینجا به تفاوت و توضیح هستیِ بینهایت و بیکران میپردازیم. و پیشنهاد میشود برای درک بهتر این دو مفهوم به یادداشت (بینهایت و بیکران) از همین نویسنده رجوع شود. اگر هستی را یک بینهایت بدانیم یعنی آنچه که شروع دارد ولی پایانی ندارد، که در واقع روایت بیگ بنگی از ظهور هستی است. پس لاجرم خالق آن که باید فراگیرتر از آن باشد، خود باید علاوه بر بیپایانی، بیآغاز هم باشد. و به عبارتی بیکران باشد. هستی در بنیادیترین سطح، زمان و مکان است. هیچ هستیمندی بدون زمان و مکان نیست. زمان و مکان هم خود هستند و وجود دارند، پس خلق شدهاند. خالق هستی باید فراتر و خارج از زمان و مکان باشد. یعنی باید بدون زمان و بدون مکان باشد. و با این توضیح بیکران خواهد بود. پس خالق هستیِ بینهایت، بیکران است. و اگر هستی را بدون آغاز و در عین حال بدون پایان هم بدانیم، باز هم خالق، بیکران به معنای خارج از زمان و مکان و بدون زمان و مکان است. نه اینکه ازلی و ابدی باشد. یعنی زمان بیکرانی در اختیار ندارد. بلکه به کل خارج از زمان و مکان است.
خالق یک نامحدود حتما نمیتواند یک محدود و مشخص باشد. که خودش در بخشی از خلقتش پنهان یا سکنی گزیده باشد. نامحدود نمیتواند از محدود بروید. نامحدودِ روییده از محدود محال است، چرا که چنین نامحدودی یعنی در حصارهای محدود زایندهاش روییده، پس نامحدود نیست.
اما نامحدود اساسا میتواند جستنی باشد؟ نامحدود را کجا باید جستجو کرد؟ برای آفریننده هستی، نامحدودی همان بیکرانگی به معنای خارج از زمان و مکان بودن است. تمام آنچه محدود میدانیم محدودیت زمانی و مکانی دارد. یعنی در زمان مشخصی در نقطه مشخصی از بردارهای مکانی حضور دارد. و میتوان گفت هر چه تاریخ رویش و درازای حضور در بردارهای مکانی دارد، محدود است. اما جستجوی نامحدود به معنای تلاش برای یافتن چیزی با بیکرانگی و بیزمانی و بیمکانی است. حال موجودی انسانی که محصور در زمان و مکان و محدود است، چنین جستجویی را چگونه رقم خواهد زد؟ آیا این ملاقات میان این محدود با نامحدود میسر خواهد بود؟ این ملاقات در چه محیطی قابل رخدادن است؟ محیطی که شامل یک محدود و نامحدود همزمان باشد، کجاست؟
محیطی که در آن نامحدود با تعریف خالق هستی در جایگاه بیکران در آن باشد، ناموجود است. و امکان تحقق ندارد. اساسا محیط یعنی محدود. هر محیطی زمانمند و مکانمند است. پس حتما محدود است. پس نمیتواند جایگاه نامحدود باشد. نامحدود جا ناپذیر است. به تعبیری نامحدود بستر زایای همهچیز و تمام هستها است. نامحدود شامل تمام محدودها است.
در یادداشت (جستجوی خالق در مخلوق، امر محال) به لحاظ سطح انرژی توضیح دادیم که این جستجو در سمت هستی یافته و موجود عالم محال و بینتیجه است. چرا که هر خالقی سطح انرژی بالاتری از مخلوقش دارد. از منظری دیگر هم مشخص شد که خالق مقدم بر خلقتش است. خالق تقدم وجودی و سبقت زمانی و مکانی بر مخلوقش دارد. پس خالق هستیِ بینهایت، نامحدود و بیکران است. و خارج از هر محدوده زمان و مکانی. و از سویی خالق زمان و مکان هم خواهد بود که پایهای ترین سطح هستی است.
در اینجا عبارت نامحدودتر بیمعناست. چرا که نامحدودتر یعنی نامحدود بزرگ و کوچک داریم، که باز هم بیمعناست. نامحدود که به کل خارج از دایره زمان و مکان است تنها یکی است. با این وصف نامحدود امکان زایش نامحدود ندارد. و هر چه در آن زایش یابد و هستی یابد محدود به زمان و مختصات مکانی خواهد بود. و نامحدود تنها محدود میزاید. نمیتوان از دو نامحدود سخن گفت. چون نامحدود بودنی نیست. جایی برای بودن نامحدود نداریم. نامحدود یک خیلی بزرگ یا خیلی خیلی بزرگ نیست. بلکه بیکران و خارج از زمان و مکان است. بودنها و هستی یافتهها میتوانند متنوع و متعدد باشند اما بیکرانِ بیزمان و بیمکان یکتاست. بودنها و هستییافتهها متنوع و مدل پذیر هستند. ولی نبودن در هستی نبودنی یگانه است. و تمام آنچه در زمان و مکان است و خود زمان و مکان در آن هستی یافته است. در این حال جستن نامحدود از اساس خطا خواهد بود. تمام بودها و هست یافتهها در نامحدود واقع شدهاند. و هر آنچه رخ میدهد و وجود مییابد در همان نامحدود حاضر میشود. و بدون مکان و زمان برای گام زدن و جستجو، انسان که یک هستی یافته است چگونه امکانی برای این امر دارد؟
در هر صورت چه هستی را بینهایت یعنی با شروع مشخص ولی بدون پایان شبیه آنچه روایت فیزیکی بیگ بنگ میگوید، بدانیم. یا هستی را بدون آغاز و بدون پایان بدانیم، در هر دو شکل هستی دو قید زمان و مکان را همواره داراست. هستی دارای گستره وسیع زمانی، طبق این توضیحات نامحدود نیست. از سویی هستیِ بیمکان هم موجود نیست. هستی چه در اجزا چه در کلیت همواره مکان دارد. و پذیرش خالق برای هستی ناگزیر پذیرفتن خالق برای زمان و مکان را هم در پی دارد. و خالق زمان و مکان خارج از آنها و پیش از آنها خواهد بود. و خارج از زمان و مکان همان بیزمان و بیمکان است. در این نگاه این خالق بیکران و نامحدود امکان سکنی در هستی محدود به هیچ طریقی ندارد. چون نامحدود نمیتواند محدود شود. بیزمان و مکان تنها شکل نامحدود بودن است. در این صورت جستجوی نامحدود و بیکران ناممکن است.
انسان محدود در هستی نمیتواند در پی یک نامحدود باشد. انسان هم مثل سایر هستی یافتهها در نامحدود واقع شده است. همان نامحدودی که تمام هستی را فراگرفته است.
از طرفی نقطه تماس هر مخلوق با خالق پیش از وجود یافتن است. خالق پیش از وجود مخلوق هست که امکان خلق برای مخلوق فراهم میشود. اگر انسان را تنها همین کالبد جسمی بدانیم یا اگر بخشی غیرجسمانی از جمله آگاهی و هوشیاری برایش قائل باشیم، در هر صورت انسان در زمانی و مکانی به این شکل و با این خصوصیات خلق شده است. حال خالق پیش از وجودش یا در عمق وجود جسمانیاش یا عمق وجود غیرجسمانیاش قرار دارد. همان طور که خالق هستی پیش از هستی و خارج از آن و بدون مکان و زمان است.
پس جستجوی خالق و گام زدن چه فیزیکی و چه درونی فاصله گرفتن از خالق است. کمترین فاصله با خالق، بلکه انطباق بر او درست در نقطه جسمی و همینطور روحانی انسان است. در واقع تا این خلقت پایدار است و انسان هست خالق آن همواره پیش از ماهیت روحی و جسمی انسان قرار دارد. و هر کاوشی چه درونی و چه بیرونی به قصد یافتن او برعکس انگیزه شروع حرکت منجر به ایجاد فاصله با خالق و دورتر شدن از اوست. اولین گام جستجو در هر قالبی اولین قدم فاصله با خالق است و به همین ترتیب با افزایش گامها فاصله بیشتر و بیشتر میشود.
البته این فاصله به هیچ وجه واقعی نیست. چرا که دانستیم جستجوی نامحدود و بیکران در محدود غیرممکن است و فهمیدیم ما و تمام هستی در احاطه نامحدودیم. و او هر لحظه محیط بر ماست. اما برای توضیح، بیثمری جستجو و حسی از بینتیجگی تنها یافته انسان خواهد بود. هر گام جستجو در دل خود خالق در حال رخ دادن است. خالقی که پیش از زمان و مکان در هر نقطه زمانی و مکانی هستی قرار دارد. و برای کمترین فاصله با او در عوض جستجو کاملا برعکس باید جستجو را متوقف کرد. ماهیت اصیل وجودی انسان چه آن را جسمی و چه فراتر از آن بدانیم در همان نقطهای که هست از آن نامحدود و خالق سرزده است. و آن نقطه قطعیترین نقطه اتصال میان آنهاست. هرچند این قضیه در مورد کل هستی صادق است. جستجوی خالق هستی در دل هستی ناممکن است. چون نامحدود و بیکران در زمان و مکان نمیتواند باشد. اما از آنجا که هر بخشی از هستی و تمام آن از نامحدود، هستی یافته است در وضعیت پیش از وجودیِ هر جزء هستی خالق قرار دارد. که آن جزء امکان هست شدن و پیدا کردن مختصات مکانی و زمانی یافته است. و هر بخش هستی و هر نقطه دارای مختصات زمان و مکان در تماس مستقیم و بیواسطه با مبداء رویش خویش است. در نقطه رویش هر روییدهای خالق حضور دارد که امکان رویش و سرزدن به هستی فراهم شده است.
هر جستجویی برای یافتن خالق پیش از شروع بینتیجه است. و هر گام جستجو در عوض گامی مثبت و نزدیککننده، دور شدن از او را رقم خواهد زد. بیحاصلی این جستجو از آنجاست که پیشاپیش موجود را یافتن بدون معناست. تمام انواع جستجوها در زمینه یافتن خالق در واقع جستجوی تصور ما از خالق نامحدود است، و نه جستجوی واقعی او. نامحدود و بیکرانه را نمیتوان جستجو کرد و تنها میتوان در عمق وجود قابل درک خویش حس کرد. و در عوض راهپیمایی در این مسیر فرضی باید ایستاد. چه در بیرون و چه در درون فقط ایستاد. و در آن بیگامی و بیتلاشی حس کرد که او در عمق وجود هر چیز از جمله انسان و در پیش از نقطه ظهور هر چیز حاضر است. اوست و هستی و زمان و مکان هست. اوست و هستی در او روییده است. و در نهایت هر جستجویی برای یافتن خالق هستی پنداری بیش نیست.