دیروز خبری ناگهانی در شبکههای اجتماعی و خبرگزاریهای داخلی و خارجی منتشر شد؛ ساختمان پلاسکو فروریخت. این ساختمان قدیمی در مرکز تهران که ابتدا آتش گرفته بود، پس از تلاش مأموران آتشنشانی برای مهار آتش به طور ناگهانی به شکل آوار فرود آمد و به دلیل مواد سازهای به تلی از خاک و آهن بدل شد. اما در این میان بازنمایی خبر به فروریختن خود ساختمان محدود نشد و بنابر مخاطبان از مدیران سطوح بالای کشور تا شهروندان و هممیهنان به ویژه در شبکههای مجازی، ابعاد اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و عاطفی متعددی به خود گرفت و به همین دلیل – یعنی حادثه امدادیای که ممکن است در هر شهری اتفاق بیفتد- اما به زودی به یک بمب رسانهای قوی با ابعاد زیاد بدل میشود، شاید بینظیر باشد. این نوشته سعی میکند مروری بر ابعاد مختلف با تأکید بر شبکههای اجتماعی داشته باشد.
ساختمان پلاسکو از قدیمیترین بلندمرتبهسازیهای تهران با ۱۷ طبقه اسکلت فلزی بود که ابتدا برای کاربری صنعت پلاستیکسازی در سال ۱۳۴۱ ساخته شد و پس از انقلاب به یکی از معروفترین بناهای تجاری تهران در خیابان جمهوری بدل شد. این ساختمان در سالهای اخیر به طور عمده مورد استفاده صنعت پوشاک برای خرید و فروش قرار میگرفت اگرچه سایر کسبه به ویژه صنف آکواریوم و ماهیفروش آن نیز شهرت زیادی داشتند. باید توجه داشت که این تغییر کاربری نتوانست پلاسکو را از عنصری هویتساز شهری جدا کند. به طوری که نیمقرن قدمت این ساختمان که حالا نسل جدیدیها بیش از هر چیز آن را پاساژ خرید «شلوار جین» میدانستند، آن را به یکی از نمادهای هویتی شهر تهران بدل کرده بود و در کنار نوع سازه و نمای منحصر به فردش، آن را از همتای دوقلویش یعنی ساختمان آلومینیوم و سایر مجتمعهای تجاری متمایز میکرد. از سوی دیگر تکنولوژی به کاررفته در سازه و ساخت این ساختمان، با توجه به نیم قرن سابقه ساخت آن در شرایطی که ایران در ابتدای مسیر مدرن شدن در معنای صنعتی شدن بود، یکی از مهمترین بناهایی را در قلب پایتخت رقم زد که در خیابان جمهوری پس از چهارره استانبول در کنار سایر بخشهای تجاری مانند صرافیها، پاساژ کویتیها و غیره نماد تهران مدرن و شاید ایران مدرن شد.
نوشتههای مرتبط
باید خاطرنشان کرد، ظاهراً قرارگیری در یک منطقه پرتراکم تجاری و مهم تهران، وجود سفارتخانههای کشورهای آلمان، ترکیه و انگلیس در اطرافش، فراوانی تردد خطوط حمل و نقلی غرب به شرق و شمال به جنوب و بالعکس تاکسیرانی و اتوبوسرانی، قرار گرفتن در مسیر خطوط متروی تهران و مجموعه دیگری از عوامل مغازههای این ساختمان را به یکی از گرانترین کاربریهای تجاری بدل کرده بود. به طوری که داشتن مالکیت یک دهنه مغازه در آن سرمایه زیادی را میطلبید. اما در باطن همین امر نشان میدهد چگونه یک سرمایهداری افسارگسیخته طی نیمقرن باعث ارزشگذاری کاملاً مصنوعی میشود و همین مسئله زنگ خطری بود که قبل از ریزش واقعی پلاسکو به صدا درآمده بود. به همین دلیل بخشی از تاریخ فرهنگی ایران صنعتی شده و سپس تجاری شده را باید در این ساختمانِ اکنون خاکستر شده جستجو کرد. چرا که گذر بیش از ۵ دهه از عمر این ساختمان و تغییر کاربری آن خود به تنهایی نشان میدهد که سرمایهداری صنعتی مبتنی بر تولید و اشتغال چگونه جای خود را به یک سرمایهداری پولی و مبتنی بر تجارت وارداتی در ایران عوض کرد و پس از آن، جامعه خود را با یک بحران اقتصادی مواجه دید که افراد به جای تلاش برای امرار معاش در قامت یک صنعتگر یا یک مولد مانند نسل قبلی پدران اقتصادی و صنعتی این مملکت همچون خیامیها، صنعتیزاده و غیره، در مشاغلی مانند دلالی و خرید و فروش عمده و جزیی کسب روزی میکنند و ناگزیر شبکه بانکی نیز برای حمایت از چنین سیستم تخریب شده و تخریب کننده، به طور عمده وارد عمل شده و پس از گذار از انواع بانکهای دولتی اکنون با استقرار، تأسیس و گسترش انواع مؤسسات و بانکهای خصوصی با ایجاد و صدور انواع خدمات بانکی در شکل چک، بهره، اسناد تضمینی، وامهایی با بهرههای سنگین و غیره، خود به بخش بزرگی از سوداگریهای بیحد و مرز بدل شد تا نه تنها ماندههای اقتصاد بیرمق کشور را در جیب خود فرو کند، بلکه از یک طرف زندانهای کشور را مملو از ورشکستگانی کند که به دلایلی مانند چک برگشتی یا عقب افتادن بازپرداخت وامهای مختلف با سیستم قضایی درگیرند و از سوی دیگر، باعث تولد قشر نوکیسه مبتنی بر یک اقتصاد بیمار با سودهای بادآورده شود که هر لحظه به فربگی این سیستم بیمار بانکی کمک میکنند و در یک رابطه رفت و برگشتی، این سیستم مالی و اقتصادی، به رشد روزافزون نوکیسگی در این جامعه میافزاید. بنابراین اکنون نیز این آوارهای به جای مانده از پلاسکو در قلب پایتخت اولین زنگهای هشدار و آژیر قرمز برای نجات این اقتصاد بیمار است که از دیروز به صدا درآمده است.
بعد دیگر این رویداد، تلاش نهادهای امدادی بود. بدیهی است در چنین وضعیتی که پای جان عدهای در میان است اولین نهادهایی که برای امدادرسانی میآیند، آتشنشانها و نیروی پلیس باشد. در مورد حادثه اول یعنی آتشسوزی ساختمان، حضور به موقع این نیروها رویت شده است. بنا به گفته (تأیید نشده تا زمان نگارش این یادداشت) برخی شاهدان(اینجا) نیز، احساس نشت گاز و روشن کردن پریز برق باعث این آتشسوزی شده است. اما پس از مدت کوتاهی که حادثه دوم یعنی آوارشدن و تخریب کل ساختمان (به دلایل نامعلوم و اعلام نشده تا زمان نگارش این یادداشت) صورت میگیرد، به نیروهای امدادی بیشتری احساس نیاز میشود که متأسفانه عکسهای منتشرشده در شبکههای اجتماعی از ازدحام بیش از حد جمعیت تماشاچی حاکی است که خود به عامل مهم دیررسیدن نیروهای امدادی بدل شده که همین مسئله مورد اعتراض بسیاری از کاربران شده است. به طوری که عکس منتشر شدهای نشان میدهد که روی ماشین آتشنشانی تعداد قابل توجهی از مردم تماشاچی و دوربین به دست حضور پیدا کردهاند که خود به تنهایی یک رویداد شرمآور و حاکی از بیمسئولیتی مدنی شهروندان و عدم آموزشهای درست از سوی متولیان آموزش و پرورش در ایام مدرسه و دانشگاه است.
در مورد تماشاچیانی که از یک حادثه به جای کمک کردن یا خالی کردن صحنه به نفع عمل نیروهای امدادی، به گرفتن فیلم و عکس مشغول میشوند قبلاً نیز چندین رویداد شوکآور، به ویژه در سطح تهران رخ داده بود که از همه پررنگتر حادثه میدان کاج سعادتآباد تهران در سال ۱۳۸۹ (اینجا) و صحنه درگیری ناموسی دو جوان بود که تماشاچیان به جای جداسازی آنان، به گرفتن فیلم و عکس مشغول شدند تا یکی از جوانان به دلیل شدت جراحات وارده، جان خود را از دست داد و به بیمارستان حتی در چند قدمی محل وقوع حادثه نرسید و ظاهراً پلیس نیز مداخلهای نکرد. پس از این رویداد بسیاری از رسانهها و دانشگاههای علوم اجتماعی و روانشناختی و غیره به واکاوی علل این رفتار مردم در قالب مصاحبه و یادداشت و برگزاری سمینار و غیره پرداختند. اما در این میان حادثه پلاسکو نشان داد که این پویش اجتماعی گسترده برای رویداد میدان کاج و حوادث بعدی، نتوانسته به فرهنگسازی درست کمک کند و نقش دانشگاه و رسانه هنوز در میان مردم به شکل واقعی تحقق نیافته است. البته باید گفت تماشاچیان حادثه پلاسکو دو تفاوت عمده با موارد قبلی داشتهاند. اول آنکه بسیاری از این تماشاچیان، صاحبان کسب و کار خود ساختمان بودهاند که به دلیل نگرانی از آنچه در حال وقوع است، نمیتوانستند محل را ترک کنند و در همانجا مستقر شدهاند و به نظر میرسد کمتر دست به عکاسی و فیلمبرداری زده باشند. اما دسته دوم افراد گذری بودند که علاوه بر گرفتن فیلم و عکس از حادثه و مقدم شمردن این عمل بر نجات افراد درگیر، از گرفتن عکسهای موسوم به سلفی نیز دریغ نکردهاند. به طوری که شبکههای اجتماعی مملو از عکسهای سلفی این افراد است و این مورد نیز باعث واکنش شدید دیگر کاربران شده است. اما در تحلیل این بعد از حادثه، باید گفت تفاوت عمدهای میان دو گروه کاربران عکاس وجود ندارد. زیرا حادثهای که در حال وقوع است حتماً گرفتارانی دارد که اگر لحظهای دیر به داد آنان رسیده شود، ممکن است باعث از دست رفتن آنان شود که وجود حدود ۲۰ تن آتشنشان گرفتار در زیر آوار (تا لحظه نگارش این یادداشت) مؤید این مطلب است. در مجموع موارد گفته شده در این بخش از یادداشت، بعد سنگین احساسی و عاطفی را از ماجرا رقم زد که باعث شد بسیاری از ایرانیان به ویژه خانوادههای نیروهای امدادی در سوگ عزیزانشان بنشینند و سایر مردم در یک شوک ناشی از این میزان بیمسئولیتی مدنی فرو روند. عکسهای منتشر شده از این آتشنشانان که با شوک ناشی از از دست رفتن همکاران خود مواجه شده و در حال گریستن هستند، نیز مؤید این نکته است. اما روی دیگر سکه گرفتارشدن آتشنشانان آن است که در نهایت این میزان بیمسئولیتی را باید افرادی جمع و جور کنند که نه تنها در ایجاد آن دخیل نبودهاند، بلکه جان خود را برای نجات دیگران از دست میدهند.باید توجه شد که این آتشنشانان و نیروهای امدادی نه در ساخت این بنا مؤثر بودهاند و نه در کهنگی و فرسودگی آن دخالتی داشتهاند. زیرا ، با وجود تذکرات زیاد شهرداری مبنی بر عدم ایمن بودن ساختمان به هیئت مدیره (بنا به اظهارات منابع رسمی) این ساختمان به قوت خود باقیست و به فعالیتهای روزانه میپردازد، وجه دیگر بیمسئولیتی مدنی از جانب شهرداری و هیئت مدیره ساختمان خود را مینمایاند. به همین دلیل بیمسئولیتی مدنی بازنمایی شده در شبکههای اجتماعی تنها به بعد تماشاچیان حادثه محدود نشده است. بلکه سطوح بالاتر مدیریتی شهر را نیز درنوردیده و علاوه بر هیئت مدیره، شخص شهردار تهران را مسئول این حادثه دانسته است. اگرچه این نوشته بنای قضاوت ندارد و تنها به طرح آنچه در شبکههای اجتماعی میگذرد میپردازد، اما باید توجه داشت که (تا لحظه نگارش این یادداشت)، کسبه و هیئت مدیره از دریافت تذکر اعلام بیاطلاعی میکنند و شهرداری نیز اصرار بر ارائه این تذکرات از قبل دارد. به هر حال مسلم است که کهنگی و فرسودگی این ساختمان، محرز بوده و افراد و نهادهای زیربط قبل از وقوع حادثه باید فکری به حالش میکردند.