پست مدرنیسم جنبشی معاصر است که تأثیر قابل ملاحظهای در روند مطالعات اخیر داشته است. از این جریان در تلقی عام و کلاسیک به عنوان مهمترین عامل نسبیتگرایی یاد شده است و بسط آن با نقد جریان روشنگری و خردباوری مدرن، عینیت گرایی را که یکی از شاخصهای علم در دوران مدرنیسم است به چالش میکشد. در این میان نگرش و عملکرد پزشکی نیز در جریان تحولات فکری و تحت تأثیر جهان بینی و فلسفه حاکم بر دورههای مختلف تغییر یافته است و در نهایت ظهور پست مدرنیسم در قرن بیست و یکم در علم پزشکی، تفاسیر جدیدی از سلامت،بیماری، مفهوم و رویکردهای پزشکی را به همراه داشته است. این رویکرد جدید، جامعه پزشکی و کارگزاران خدمات درمانی مدرن و نقش آنها را در بهبودمراقبت های بهداشتی و سلامت بیماران، مورد نقد قرار داده است. مقاله حاضر با مطالعه و بررسی این امر سعی در ترسیم سیر تحولاتی دارد که به تناسب تحول جریانهای فکری مختلف، در حوزه پزشکی رخ داده است.
کلید واژه: پزشکی پست مدرن ـ پزشکی سنتی ـ پزشکی مدرن – پست مدرنیسم ـ مدرنیسم ـ مدل زیست پزشکی ـ مدل زیست فرهنگی.
نوشتههای مرتبط
مقدمه
مدرنیسم به عنوان یک دوران تاریخی پس از رنسانس فرهنگی در اروپا آغاز گردید. از ویژگیهای مهم این دوران میتوان به رشد شهرنشینی، گسترش وتوسعه علوم جدید، پدیدآمدن نهادهای جدید سیاسی، اجتماعی و آموزشی اشاره کرد. در این دوره به موازات از میان رفتن تدریجی نظامهای سنتی و پیشرفته سریع علوم و تکنولوژی، عقل به عنوان مرجع نهایی مشروعیت شناخته شده و ناگزیر شاهد افزایش تدریجی دین گریزی و گرایش به انسان باوری هستیم.
پیش از دوره مدرن دین از جایگاه ویژهای در جامعه سنتی برخوردار بود؛ چرا که توجیه کننده نهایی رفتارها بوده و تصویر کلی از جهان را در اختیار فرد میگذاشته است. اما در دنیای مدرن این اندیشه جای خود را به اندیشه علمی میدهد و ایمان به علم جانشین ایمان دینی میشود. در این زمینه میتوان از پوزیتیویسم به عنوان نمودی از دین گریزی مدرن نام برد. باور به کسب معرفت از طریق تجربه و منفعل بودن ذهن انسان در این روند از جمله اصول اساسی اندیشه پوزیتیویستی است. در واقع در این دیدگاه دانش درباره جهان عینی فقط از راه علوم تجربی امکان پذیر است و وحی و شهود به عنوان منابع کسب معرفت زیر سئوال میروند. همچنین در این اندیشه احکام و قضاوتها به دو دسته حکمها و داوریهای واقعی و ارزشی تقسیم میشوند. بنابراین عقل و دریافتهای آن جایگاه و اهمیت ویژهای در این دیدگاه مییابند. به مرور و پس از مواجهه با بحرانهای ناشی از نوع نگرش و تفکر دوران مدرن، شاهد ظهور رویکرد جدیدی در تفکر هستیم که پست مدرنیسم نام دارد.(حقیقی؛۱۳۸۱)
اصطلاح پست مدرن حدوداً از سال ۱۹۵۰ یعنی بعد از اوج مدرنیسم و در پایان جنگ جهانی دوم ظهور پیدا کرد و در حوزههای فکری و فرهنگی گوناگون از جمله معماری، ادبیات، سینما و نقد هنر گرفته تا جامعهشناسی، مردمشناسی، سیاست و فلسفه به کار گرفته شد. این تفکر به تدریج دامنه خود را در زمینههای مختلف علمی نیز گسترش داد تا آنجا که ”ژان فرانسوا لیوتار“ در اثر معروف خود از “علم پست مدرن“ سخن میگوید.(همان)
پست مدرنیسم در واقع در نقد بنیادهای مدرن شکل گرفته است و از جمله نقدهای اساسی که به دوران مدرن وارد میکند، نقد روشنگری و خردباوری مدرنیسم است. در اندیشه روشنگری، عقل نیروی ضد اسطوره و سنت به شمار میرود و نیروی استدلال عقلی به عنوان مرجع مشروعیت پیشنهاد میگردد. به این ترتیب مدعی تحقیق شکلهای عقلانی زندگی فردی و اجتماعی است.(همان) از سوی دیگر روشنگری با ادعای شناخت یقینی و ثابت عالم در چارچوب ایدئولوژیهای نوین، نوید ظهور دنیای پیشرفته و مترقی را میداد. اما متفکران پست مدرن با نقد فراگیر و ریشهای عقل این ادعای روشنگری را رد میکند و منکر پیشرفت در علم و بهبود اجتماعی یا هر تعبیر دیگری از پیشرفت میشود و در مقابل به جای اصطلاح ”پیشرفت“، واژه ”تغییر“ را به کار میبرد.
فوکو در نقد مطلق باوری علم در دوران روشنگری معتقد است، حقیقت در هر جامعهای براساس نوع رابطه قدرت و دانش ساخته میشود و بنابراین اعتبار حقیقی نسبی است. به این ترتیب متفکران پست مدرن بر این باورند که عقل همواره ریشه در شرایط اجتماعی، فرهنگی و تاریخی دارد و مقولهها ومعیارهای ارزیابی آن در وضعیتهای زمانی و مکانی مختلف، متفاوت است. لذا این نگاه با نسبی کردن شناخت و حتی با نسبی دانستن حقیقت و معرفت همه ادعیههای روشنگری را در معرض تردید قرار داد و نفی نمود.
پزشکی نیز همچون سایر شاخههای علمی متأثر از جهان بینی و فلسفه حاکم بردوران مختلف است. به این ترتیب در دورههای متفاوت با توجه به رویکردهای مختلف نسبت به انسان و نوع برداشت از حقیقت، فلسفه و نیز عملکرد پزشکی دستخوش تغییر شده است. مقاله حاضر نیز سعی در ترسیم تحول در رویکردهای علم پزشکی دارد و در پی یافتن پاسخ این پرسش است که پزشکی چگونه در جریان تحولات فکری مختلف، تغییر یافته است و در هر دوره چه رویکردی نسبت به یافتهها و برداشتهای دوران قبل داشته است.
نگرش علم پزشکی از سنتی تا پست مدرن:
در جهان بینی سنتی «کل» حیثیتی مستقل از اجزاء داشته و هستی را صرفاً منحصر به اجزاء متکثر مستقل از یکدیگر نمیداند. طب سنتی نیز بر اساس چنین فلسفهای به طبیعت مینگرد . لذا انگاره طب سنتی بدن انسان را مجموعهای از اجزاء که فقط با یکدیگر ارتباط مکانیکی دارند تلقی نمیکند بلکه برای بدن انسان شأن مستقل قائل است و اختلال اجزاء را ناشی از برهم خوردن حقیقت کلی میداند. در باور اطباء سنتی انسان تنها یک موجود زیستی و بیولوژیک نیست بلکه ترکیبی از روح و جسم است و بیماری نتیجه از بین رفتن تعادل در نظامی است که تمام ارکان و عناصر آن صرفاً مادی نیست. به این ترتیب طب سنتی از رهگذر باور به وحدت و پیوند بین جوانب مختلف انسان، یعنی جسم و نفس و روح، در روند درمان نیز توجه خود را معطوف به کلیت بدن بیمار میکند.
از سوی دیگر طب سنتی مبتنی بر طبیعت بوده و از گیاهان و مواد معدنی و حیوانی جهت درمان بیماریها بهره میبرد و برای تبدیل این مواد طبیعی به دارو غالباً دخل و تصرف زیادی در آنها اعمال نمیکند.
اما به مرور در پس تحولات اجتماعی، جمعیتی و پیشرفت تکنولوژی در دوره مدرن، نیازها و مطالبات افراد نیز تغییر یافت و در این راستا مراقبتهای پزشکی پیش از دوران مدرن نیز، با پذیرفتن تکنولوژی جنبش مدرنیسم، به سمت مدرنیزه شدن پیش رفت. به این ترتیب، در سالهای آخر قرن ۱۸ شاهد ظهور طب مدرن هستیم.
در حالیکه در طب سنتی سه مبنای اسطورهای، مذهبی و تجربی ـ علمی در نظر گرفته میشود. طب مدرن با حذف مبانی اسطورهای و مذهبی تنها تجربه، آزمایش و علوم عقلی را مبنا و پایه مفروضات خود میداند. لذا طب مدرن تجربهگرایی را مبنای اندیشه و عملکرد خود قرار داد. در این دوره اهمیت زیادی به کالبدشناسی آسیبشناختی داده میشد و به اعتفاد فوکو”نگاه“ در این دوره اقتدار مییابد به طوری در این روند چشم و عمل دیدن، سرچشمه وضوح میشود و این نگاه دقیق و هوشیاری تجربی گستره آزمایش را مشخص میکند.(فوکو؛۱۳۸۵)
بعلاوه طب مدرن برخلاف طب سنتی توجه دقیق خود را نه به تمام بدن به عنوان یک کل، بلکه بر عضو خاص معطوف میداد و آن عضو را مورد توجه و تجزیه دقیق قرار میدهد. فوکو در این باره از جایگزین شدن پرسش «کجای بدن شما آسیب دیده است؟» به جای پرسش «ناراحتی شما چیست؟» یاد میکند که هر یک دستور زبان و سبک خاص خودشان را دارند. به این ترتیب شاهد توزیع تازهای از عناصر مجزای فضای جسمانی هستیم که در آن جدایی بافت در تقابل با توده عملکردی یک اندام قرار میگیرد. فرض فلسفی نهفته در این رویکرد این است که «کل» هیچ حیثیتی مستقل از اجزاء خود ندارد و در واقع خاصیت آن از برآیند خاصیت اجزاء حاصل میگردد.
علاوه بر اینها فوکو کلینیک را به عنوان یک واقعیت تاریخی پدیدهای مدرن می داند و پیدایش آن را در ارتباط با تجدید ساختار پزشکی قرار می دهد. از نظر فوکو پیدایش کلینیک در تاریخ پزشکی از اهمیت زیادی برخوردار است و اهمیت واقعی خود را مدیون این حقیقت است که نه تنها موجب تجدید سازمان عمیق در گفتمان پزشکی شده است بلکه اصولاً هر گفتمان ممکن درباره بیماری را تغییر داده است.(همان)
یکی دیگر از مبانی طب مدرن برخلاف طب سنتی به کارگیری داروهای شیمیایی ساختگی است. همچنین درنتیجه پیشرفت فنآوری جدید، به کارگیری ابزارها و وسایل فنی پیچیده در طب مدرن گسترش یافته است.
اما پزشکی مدرن علاوه بر دستاوردهایی که به همراه داشته، حامل آسیبها و عوارض سنگینی نیز بوده و رفته رفته آن را با بحران مواجه کرده است. به طوری که در سالهای اخیر شاهد هشدارهایی در این زمینه هستیم. تا آنجا که به گفته “روی شوارتز“، عضو انجمن پزشکی آمریکا، ”ما باید مردم را نسبت به بیثباتی و عدم قطعیت پزشکی جدید آگاه نمائیم. در پناه چنین پزشکی است که بسیاری از مردم نه تنها درمان نمیشوند، بلکه در مواردی با مشکلاتی نیز روبرو میگردند. این یک واقعیت است که پزشکی امروز، بر پایه آزمایش و خطا بنیان نهاده شده است. (چارلز: ۲) به نظر میرسد در این میان دور شدن از درمانهای طبیعی و گیاهی و در مقابل محور قرار دادن درمانهای شیمیایی در بروز این آسیبها و عوارض بیتأثیر نبوده است. در این زمینه میتوان به بیماریهای «پزشک زاد» یا «پزشک ساخته» اشاره نمود یعنی آن دسته از بیمارهای که محصول جنبههای مختلف پزشکی مدرن هستند. این دسته از بیماریها به مثابه خطری برای سلامت شناخته شده اند. بطوری که تعداد قابل توجهی از بیماران با مشکلاتی که محصول معالجات و یا تأثیرات نامطلوب داروها میباشد، مواجه شدهاند. بیماریها ی پزشک زاد میتواند محصول عواملی از جمله اشتباهات در تجویز و یا استفاده از داروهای نامناسب، سوانح ناخواسته، استفاده نامناسب از شیوههای تشخیص و درمان، آسیبها و پیامدهای جانبی پزشکی مدرن و اعمال جراحی باشد. بسیاری از داروهای شیمیایی با آثار جانبی همراهند.(همان:۳) در این مورد میتوان به برخی داروهایی که در درمان بارداری تجویز میشوند اشاره نمود .
به باور برخی از جامعهشناسان همچون ایلیچ (۱۹۷۸و ۱۹۷۴)، تأثیر بیماریزای خدمات سلامت کنونی مدام رو به افزایش است؛ به طوری که در استفاده از خدمات پزشکی برای مسألهای نسبتاً جزئی، این خطر بیمار را تهدید میکند که در معرض معاینهها و درمانهایی قرار گیرد که مسألهای وخیمتر نسبت به مسأله اولیه را پدید میآورد. در حالیکه بسیاری نوشتههای علمی در زمینه پزشکی مدرن بیشتر تمایل به تفسیر مثبت و خوشبینانه از اثرات داروهای جدید خود دارند؛ در پزشکی پست مدرن، خطرات و اثرات جانبی، جایگاه بسیار مهمی پیدا کرده و توجه به آن در اولویت قرار گرفته است. (آرمسترانگ وتوکل، ۱۳۸۷: ۲۸۵)
از سوی دیگر ایلیچ در استدلال خود از این هم فراتر میرود و به باور وی تأثیرات بیماریزای پزشکی چنان گسترهای یافتهاند که نهاد پزشکی خود تبدیل به یک تهدید برای تندرستی شده است. ایلیچ معتقد است همگانی شدن و در دسترس بودن پیش از اندازهی خدمات سلامت، برای سلامت جامعه مضر است و به آن آسیب میرساند. به طوری که موجب میشود مردم بیش از آنکه ”واقعاً“ مورد نیاز است، از این خدمات استفاده کنند و این امر منجر به افزایش وابستگی به پزشگان گردیده است و این وابستگی شکلی از بیماری است که سلامت و شاداب انسانهای مستقل و خود مختار را تضعیف میکند. (همان: ۲۸۷)
به مرور و در اواخر قرن بیستم و در پی گسترش رویکرد پست مدرن در حوزههای مختلف علمی، پزشکی مدرن نیز مورد بازنگری قرار گرفته و افرادی چون ایلیچ و توماس مک کئون ، نقش پزشکی مدرن را در بهبود مراقبتهای بهداشتی و سلامت بیماران مورد انتقاد قرار دادند. به این ترتیب ظهور پست مدرنیسم در حوزه پزشکی، تفاسیر جدیدی از سلامت، بیماری و مفهوم پزشکی و رویکردهای آن را به همراه داشته است.
موریس در مقاله خود به سه ویژگی عمده تفکر پست مدرن اشاره کرده است که مستقیماً بر مراقبتهای بهداشتی تأثیرگذار بودهاند:
اول اینکه دوران پست مدرن با دوره سرمایهداری مصرف گرا منطبق است و در آن مراقبتهای پزشکی نیز همچون یک کالا از سوی افراد متقاضی خرید و فروش میشود. از سوی دیگر چنانچه گذشت، متفکران پست مدرن همه انواع علم را مربوط به تاریخ و تأثیرپذیر از فرهنگ میدانند و به باور آنها حتی دقیقترین علوم نیز نمیتوانند به طور دقیق بیانگر و نشاندهنده حقیقت باشند. به این ترتیب صفت نسبیت گرایی پست مدرن، علم باوری مدرنیسم را که بر مبنای آن عینیت گرایی یکی از شاخصهای علم فرض میشود، به چالش کشیده و از این رهگذر خط بطلانی به باور قطعیت احکام علمی میکشد. در نهایت بحثها و کدهای اجتماعی پست مدرن دادههای علمی را به صورت داستان درنظر گرفته و از دیدگاه راویان به بطن فرهنگ راه پیدا میکند در باور متفکران پست مدرن تأثیر کدهای فرهنگی در نوع تجارب، سلامتی و بیماری اهمیت زیادی دارد و براساس این باور مطالعات جدیدی در زمینه «روای در مطالعات پزشکی» انجام شده است.
در دوران مدرن حقیقت بیماری فقط در دست پزشکان بود و توضیحات علمی بیولوژیکی و عینی تنها توسط پزشک انجام میشد و در نهایت تنها به تجویز صرف دارو میانجامید. اما راوی پست مدرن خود بیمار است. که داستان بیماری خود را شرح میدهد. (۸: ۲۰۰۰, Morris)
برخی دیگر از تفاوتهای پزشکی پست مدرن نسبت به پزشکی مدرن مربوط به روند درمان است. در واقع برخلاف پزشکی مدرن که بر رضایت بیمار تأکید میکند، تأکید پزشکی پست مدرن بر تجارب بیمار است. (۱۵۵۲: ۱۹۹۹, Muir Gray) در این روند بیشتر توجهات معطوف به نوع روابط افراد در روند درمان است. به طوری که در رویکرد پزشکی پست مدرن ویژگی رفتاری پرسنل درمانی، مانند روابط کلامی و غیرکلامی، نوع مشاوره و مشارکت بیمار در روند تصمیمگیری مورد توجه قرار میگیرد.
«جورج انگل » در مقالهای تحت عنوان «مدل زیست پزشکی » (۱۹۷۷)، تفکیک ذهن و جسم را از خصوصیات مدل زیست پزشکی مدرن میداند که طی آن با بیمار همچون موجودی کاملاً زیست شناختی برخورد میشود؛ به طوری که در این مدل انسان در حد یک بدن مکانیکی که فقط با زبان فیزیک و شیمی سروکار دارد، تقلیل مییابد. در مقابل پزشکی پست مدرن قائل به ”مدل زیست فرهنگی “ است؛ یعنی مدلهایی که به انسان و بیماری او نه به عنوان یک کارکرد معیوب بلکه به عنوان یک تجربه جدید از زندگی و ساختار فرهنگی ـ اجتماعی مینگرند.
(۸: ۲۰۰۰, Morris)
بنابراین به طور کلی دو دیدگاه در نظریه مربوط به سلامت مورد توجه است. دیدگاه اول ناهنجارگرایان هستند که معتقدند بیماری را میتوان بدون ارجاع به ارزشها و با توجه به ارزیابی تجربی کارکردهای بدن تعریف کرد. در مقابل دیدگاه هنجارگرایان قرار دارد، که سلامت و بیماری را مفاهیمی ذاتاً ارزش بار میدانند و معتقدند تصمیم درباره حالات بدن یا روان مستلزم آن است که چه چیزی مطلوب یا نامطلوب، مفید یا بیفایده، خوب یا بد است. به این ترتیب هنجارگرایان پیش دارویهای ارزشی و فرهنگی را در تعیین سلامت و بیماری در پزشکی دخیل میدانند.
لذا از بارزترین خصوصیات مدل زیست فرهنگی که آن را از مدل زیست پزشکی متمایز میکند، اعتقاد به ارتباط عناصر فرهنگی و بیولوژی در ساختار انسان است. براساس این مدل دریافتهای افراد که براساس باورهای آنها شکل میگیرد، فرآیندهای بدن آنها را تغییر میدهند. به این ترتیب در دنیای پست مدرن که همه چیز از تغییرات تاریخی، اجتماعی و فرهنگی تأثیر میگیرد، بیماری نیز در مرکز ارتباط بیولوژی و فرهنگ در نظر گرفته میشود.
این تغییر دیدگاه از مدل زیست فرهنگی به مدل زیست پزشکی حتی در برداشتی که پزشکان از اصطلاح درد داشته نیز تأثیر گذاشته است و در رویکرد پست مدرن درد نیز اساساً توضیحی روانی، اجتماعی و فرهنگی، یافته است؛ به طوری که بنابر یافتههای مؤسسه بینالمللی مطالعات درد، احساس درد از فردی به فرد دیگر بنابر تفاوتهای تجربههای فردی، احساسات، بارحافظه و شبکههای اجتماعی متفاوت است و دیگر آن را صرفاً انتقال عملکرد منفی عصبها به حساب نمیآورند. (۹: ۲۰۰۰, Morris)
لذا توجه به این واقعیت که دنیای بیمار و تجارب زیست شدهی او در درک و کنترل بیماری او اهمیت دارد، موجب پیدایش پزشکی بیمار محور شده است. براساس این رهیافت این بیمار است و نه بیماری که باید در کانون توجه پزشکی قرار گیرد و برخلاف رویکرد پزشک محور مدرنیسم، وظیفه پزشک در دوران پست مدرن بیرون کشیدن علائم و نشانهها و رسیدن به تشخیص هوشمندان نیست، بلکه گوش دادن به بیمار برای شناسایی مشکل ”واقعی“ اوست. پس این کار نیازمند برخی تصمیمگیریهای مشترک بین پزشک و بیمار برای تعیین بهترین اقدامات است. یقیقناً پزشک مهارت لازم برای این بحث را دارد اما بیمار نیز به همان نسبت از این توانایی برخوردار است و از طریق توافق و همکاری هر دو طرف احتمال اینکه درمان مناسب به بیمار داده شود و بیمار به اجرای دستورات سلامت کاملاً پایبند باشد بیشتر خواهد بود. از این گذشته چنین استدلال شده است که این شیوه منجر به رضایت بالاتر، هم در بیمار و هم در پزشک خواهد شد. (مید و باور، ۲۰۰۰، به نقل از آرمسترانگ و توکل، ۱۳۸۷: ۱۹۹)
از جمله دیگر نکات مهم که باید مورد توجه قرار گیرد رابطه بین پزشکی جایگزین، پزشکی مدرن و پزشکی پست مدرن است.
در عین حال که پست مدرنیسم منبعی برای ایدههای پزشکی جایگزین نیست اما برخلاف مطلق باوری علمی و عینیتگرایی مدرنیسم، رویکرد نسبیت گرای پست مدرن با پزشکی جایگزین سازگارتر است.
به طوری کلی مدافعان پزشکی جایگزین از سه نگرش پست مدرنیستی در بحثهای خود استفاده میکنند: اول آنکه آنها ضمن ابراز تردید نسبت به کارایی زیست پزشکی مدرن آن را نوعی رشد زودرس در ذهنیت مدرن میدانند که در عین حال مادی گرایانه، مردسالارانه و سرد و بیروح است و از سوی دیگر پزشکی جایگزین را به عنوان محصول فرهنگ ”اقلیت حاشیه ای شده“ مطرح کرده و ادعا میکنند نقدهای مطرح شده درباره پزشکی جایگزین چیزی نسبت به جز قدرتی که از جانب نهادهای پزشکی شکل گرفته و کوشش میکند تا کنترل پزشکی به معنای عام را در دست بگیرد و در نهایت مدافعان پزشکی جایگزین در جستجوی یافتن جایگزینی برای مفروضات تجربی، منطقی و شیء انگارانه هستند که بنیان آن بر تجربه شخصی استوار است.
علاوه بر مباحث مطرح شده، موریس در مقاله خود از ظهور مفاهیم جدیدی چون ”همدلی“ و ”التیام“ در حوزهی پزشکی یاد می کند. همدلی از جمله مفاهیمی است که در پزشکی پست مدرن مورد توجه قرار گرفته است و منظور از آن درک احساسات بیمار در نیاز او به مراقبتهای بیشتر است. اما این مفهوم بسیار چالش برانگیز است و در نظریههای پست مدرنیستی اخیر هیچ معنای ثابتی ندارد. در حالیکه برخی روند همدلی و درک احساسات دیگران را ممکن میدانند، برخی دیگر از متفکران، همچون امانوئل لویناس به واسطه مسأله دیگر بودن» دیگری در پذیرش این عقیده و چارتر دیده شدهاند. (۱۱: ۲۰۰۰, Morris)
یکی دیگر از ویژگیهای پزشکی پست مدرن تغییر نگرش پزشکی از درمان بیماری به التیام ناراحتی است. مفهوم التیام یافتن ریشه درخواستهای درونی برای تغییر وضعیت بیمار دارد. به عقیده بیوک در فقدان بهبودی کامل التیام تجربه ای بس لذت بخش برای بیمار خواهد بود و البته این امر تنها محدود به بیماران در حال مرگ نمیشود. به این ترتیب الیتام به عنوان مفهومی در مراقبتهای درد کاهی پست مدرنیستی به کار میرود.(همان:۱۲)
نتیجه گیری:
بنابر آنچه گذشت جریان پست مدرنیسم که از دهه ۱۹۵۰ مطرح شد، امروز دامنه تأثیر خود را گسترش داده و در حوزههای مختلف فلسفی، علمی، اقتصادی، سیاسی شاهد حضور آن هستیم. گسترش رویکرد پست مدرن در حوزه های مختلف علمی با ایجاد تغییرت بنیادی، بار دیگر اهمیت پرداختن به فرهنگ را در مباحث علمی، به خصوص مباحث پزشکی یادآوری میکند. به طوری که در این رویکرد جدید بیماری و سلامت نیز در متن فرهنگی و اجتماعی مطالعه میشوند. نگرش پست مدرن بیولوژی را نیز در ارتباط با فرهنگ و تعامل متقابل با آن درنظر میگیرد؛ لذا عوامل تازهای همچون شیوه زندگی، رفتارهای سلامت، شرایط اجتماعی، ساختار ژنتیک و… در این شیوه نوین مورد توجه قرار گرفته و برآیند این عوامل اجتماعی را در بررسی سلامت افراد مورد ارزیابی قرار میدهند. در واقع در این روش، پزشک درباره بیمار میاندیشد و همچنین هر فردی میتواند هدف روشهای نوین پزشکی قرار گیرد.
بنابر یافتههای این پژوهش، پزشکی در دورههای مختلف تاریخ تفکر علمی و اجتماعی، اشکال جدیدی را به خود گرفته و در نهایت پزشکی پست مدرن با گسترش مفاهیم خود در سیستم خدمات درمانی در سالهای اخیر به بحثهای جدیدی پیرامون حوزه پزشکی و عملکرد آن دامنزده است. اما باید توجه داشت که پزشکی پست مدرن کاملاً از پزشکی مدرن و سنتی فاصله نگرفته است و در حالیکه تغییراتی در رویکرد کلی آنها ایجاد کرده اما همچنان از نگرشها و دستاوردهای پزشکی سنتی و مدرن بهره میبرد اما از آنجایی که پست مدرنیسم مطلق باوری و قطعیت را از یافتههای علمی پزشکی حذف میکند؛ به نظر میرسد ظرفیت بیشتری را جهت پذیرش اشکال جدید و حتی اشکال تلفیقی داشته باشد.
منابع:
۱. آرمسترانگ، دیوید، توکل، محمد (۱۳۸۷)، جامعهشناسی پزشکی. تهران: مؤسسه فرهنگی حقوقی سینا.
۲. نفیسی، ابوتراب (۱۳۶۴)، پژوهش در مبانی عقاید سنتی پزشکی مردم ایران. انتشارات مشعل اصفهان.
۳. پارسانیا، حمید (۱۳۸۶)، هفت موج اصلاحات (نسبت تئوری و عمل). قم: بوستان کتاب.
۴. حقیقی، شاهرخ (۱۳۸۱)، گذار از مدرنیته. تهران: نشر آگه.
۵. فوکو، میشل (۱۳۸۵)، پیدایش کلینیک: دیرینه شناسی ادارک پزشکی. ترجمه یحیی امامی. تهران: نقش و نگار.
۶. ام چارلز، باری. جهان در بحران: بحران پزشکی مدرن. نشریه موعود. شماره ۵۹، صص۲۶-۲۹.
۷. B.Morris (2000). How to speak postmodern: medicine, illness, and cultural change. The hasting center report, 30,6-16.
۸. Muri Gray. J.A (1999). Postmodern medicine. The Lancet, 354. 1550-1553.