(الگوهای تبیین اندیشه در فرهنگ آموزش ژاپن و آمریکا)
تألیف: ماساکو واتانابه / ترجمه: محمدرضا سرکار آرانی، علیرضا رضائی و زینب صدوقی/ انتشارات: تهران: مؤسسه فرهنگی منادی تربیت / چاپ اول: ۱۳۹۱ /تعداد صفحات: ۳۷۲
نوشتههای مرتبط
یکی از بزرگترین و متداولترین مشکلات اکثر دانشجویان در همه مقاطع مشکل نوشتن و چگونه نوشتن است. همه آنها فکر میکنند قادر به نوشتن نیستند یا باید سالها تجربه در نوشتن داشته باشند یا ترس زیادی از نوشتن دارند. شاید یکی از دلایل تقلب در نوشتن تکالیف و استفاده از نقل قولهای زیادی در انجام پژوهش، مقالات، پروپوزال و رساله همین باشد. وقتی به ریشه این ناتوانی بیاندیشیم به ناکارآمدی نظام آموزش در ایران پی میبریم. این نارکارآمدی آموزشی در کتابهای متخصص علوم تربیتی در ایران، دکتر محمدرضا سرکار آرانی به خوبی نشان داده شده است. او فصلهایى از چند کتاب به زبانهای فارسى، انگلیسى و ژاپنى نوشته است. دکتر سرکار آرانى، کتابهای بسیاری در ایران به چاپ رسانده است: «مدیریت دانش»، «فرهنگ آموزش»، «اصلاحات آموزشى و مدرنسازى»، «یادگیری و شکاف دیجیتالی»، «فناورى براى آموزش»، «الفبای مدیریت کلاس درس»، «آموزش به مثابه فرهنگ» و «پژوهش در کلاس درس» از مهمترین آنهاست. کتابى که به زبان انگلیسی با عنوان «درس پژوهی به مثابه راهبرد اصلاحات آموزشی در جامعه یادگیرنده» همراه با دو تن از همکاران ژاپنى و انگلیسىاش نوشته و در سال ۲۰۰۶ به زیور طبع آراسته است به زبان چینی ترجمه شده است و به زودی وارد بازار نشر چین میشود. مهمترین محورهای پژوهشی وی عبارتند از: فرهنگ آموزش، مطالعات تطبیقی آموزش و سنتهای آکادمیک و دانشگاهی، آموزش عالی و مدیریت دانش، و مدلهای اثربخش بهسازی آموزش به ویژه «درس پژوهی». کتاب «پرورش هنر استدلال» نیز یکی دیگر از آثار ارزشمند است که توسط ایشان و دیگران ترجمه شده است. در پشت جلد مطالعه این کتاب به همه کسانی که دغدغه پرورش توانایی نوشتن و اندیشیدن فرزندان ایران زمین را دارند، توصیه شده است.
نویسنده کتاب خانم دکتر ماساکو واتانابه استاد دانشگاه ناگویای ژاپن است. مهمترین حوزه پژوهش ایشان مطالعات تطبیقی در زمینه آموزش و یادگیری است. ایشان دکترای تخصصی خود را از دانشگاه کلمبیا آمریکا دریافت کرده است و پیشتر پژوهشگر مؤسسه پژوهشی مطالعات اجتماعی دانشگاه توکیو و دانشیار مؤسسه بینالمللی مطالعات ژاپن در کیوتو بوده است. از دکتر واتانابه کتابها و مقالات متعددی به چاپ رسیده است. ایشان یکی از صاحب نظران برجسته در زمینه مقایسه سبکهای اندیشه و راههای پرورش تفکر در فرهنگهای آموزشی متفاوت هستند و از هر فرصتی برای اظهار علاقه خود به مطالعه در فرهنگ آموزشی و یادگیری ایران استفاده کرده است. نویسنده در مقدمه خطاب به فارسیزبانان آورده است: «امیدوارم ترجمه این کتاب به زبان فارسی به شروعی برای تفکر درباره این موضوع تبدیل شود که فرهنگ ایران و مردم ان سرزمین در مقایسه با فرهنگ ژاپن یا امریکا و مردمان آن دو کشور چه ویژگیهایی دارند. به عنوان مؤلف این کتاب، بسیار علاقه مندم که با رفتن به ایران و حضور در مدارس آن کشور تحقیقاتی را که در این کتاب به آنها پرداختهام تکمیل کنم. در عین حال برای من مایه بسی خوشحالی خواهد بود که چاپ این کتاب در ایران، به محرکی برای ترویج پژوهش پیرامون مقایسه فرهنگ آموزش مبدل شود».
این اثر با تجزیه و تحلیل عمیق و عینی کلاسهای درس پایههای پنجم و ششم مدارس ابتدایی آمریکا و ژاپن، به روش درسپژوهی، تلاش میکند «سبکهای استدلال» و «الگوهای تبیین اندیشه» و «ساختار نوشتن» و «سبکهای نوشتاری» را در دو فرهنگ آموزش و یادگیری غرب و شرق (ژاپن و آمریکا) بررسی کند. به علاوه، به استناد گونهشناسی و زبانشناختی تازهای تأثیر ساختار گفتار و نوشتار و روشهای متقاعد ساختن مخاطب در فرایند ارتباط کلامی و نوشتاری بر سبک استدلال، الگوی تبیین اندیشه و روشهای پرورش آن با توجه به مفهوم زمان و روابط میان پدیدهها و وقایع را در دو فرهنگ آموزشی متفاوت تبیین کند. در این پژوهش رویکردهای فرهنگی به آموزش و یادگیری در دو جامعه گوناگون و با مناسبات فرهنگی و اجتماعی متفاوت تبیین می شود و از این رهگذر به ترویج گفتمان انتقادی در شیوه های آموزش و یادگیری با استفاده از روشهای پژوهشی مردمنگارانه، مطالعات تطبیقی و روشهای بهسازی آموزش به ویژه «درسپژوهی» میپردازد.
او در این کتاب توضیح داده است که در آمریکا از پایه اول ابتدایی نحوه نوشتن مقاله را تعلیم میدهند و تا سطح دانشگاه از آن به عنوان ابزاری برای سنجش توانایی تحصیلی استفاده میکنند. اگر پرسیده شودکه چرا آمریکا توانایی تولید بیش از پنجاه درصد علم جهان را بر عهده دارد و مقام نخست در این زمینه از آن اوست، اما ژاپن دومین اقتصاد جهان در رتبه پنجم ایستاده است، شاید یکی از پاسخها این باشد که عوامل زیادی در این زمینه دخالت دارند، اما یکی از این عوامل چگونگی آموزش «درس انشانویسی» و به طور کلی نوشتن است. اگر بخواهیم ژاپن و آمریکا را از نظر علوم انسانی و اجتماعی مقایسه کنیم، فاصله آنها بسیار بیش از این حرف هاست. این که چرا آمریکاییها در اغلب حوزههای علوم انسانی و اجتماعی سبک تفکر ویژهای دارند و از مراکز اصلی تولید و ترویج اندیشهاند، قطعاً علل مختلف تاریخی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دارد. بیآن که بخواهیم همه علل را به یکی از آنها تقلیل دهیم، معتقدم شیوه تفکر و آموزش آمریکایی در درس انشا یکی از این علل است.
خانم واتانابه در کتاب «پرورش هنر استدلال» چشم ما را به دنیای «فرهنگ انشانویسی» در دو نظام آموزشی کاملاً متفاوت یعنی ژاپن و آمریکا باز می کند. تفاوتهای این دو دنیا و دو فرهنگ را مترجمان کتاب در پیشگفتار نشان داده اند. برای مثال، «در فرهنگ ژاپنی، مسئولیت شنونده یا خواننده در درک مطلب، تشخیص مفاهیم و درک معانی بیشتر از گوینده یا نویسنده است؛ در حالی که در فرهنگ آمریکایی میزان مسئولیت گوینده یا نویسنده بیش از شنونده است». همچنین «در ژاپن، فرایند توصیف و تبیین پدیدهها مبتنی بر توالی زمان رخدادهاست و معمولاً از گذشته شروع می شود و به حال و آینده میرسد. از این رو، «گذشته» و مسیر تحول آن وزن سنگینی در توصیف و تفسیر وقایع دارد. در صورتی که در آمریکا فرایند تبیین پدیدهها مبتنی بر رابطه علت و معلولی در میان رخدادهاست، «آینده» وزن سنگینی در نگاه به تبیین وقایع دارد و بالطبع، نتیجه و پیامد رویدادها، دارای اهمیت ویژهای است». همچنین گفته شده است ژاپنیها در آموزش «تکلیفاندیش و وظیفهمدارند و به مهارتهای شنیدن بیش از گفتن اهمیت میدهند. از این نظر نیز با آمریکاییهای نتیجهگرا و حقاندیش و حقوقمدار متفاوتاند. خانم واتانابه در سراسر مطالعه مردمنگارانهاش این تفاوتهای فرهنگی در نظام آموزشی آمریکا و ژاپن را با تکیه بر درس انشانویسی نشان میدهد. واتانابه با «مشاهده میدانی» طولانیمدت در کلاسهای درس پایههای پنجم و ششم مدارس ابتدایی آمریکا و ژاپن، نه تنها به مقایسه «سبکهای استدلال» و «الگوهای تبیین اندیشه» در دو فرهنگ میپردازد، بلکه نمونهای بسیار بدیع و جذاب از رویکرد مردمنگاری در مطالعه آموزش برای ما خلق میکند. واتانابه نشان میدهد که ژاپنیها و آمریکاییها درکهای متفاوتی از مقوله زمان، شیوه اندیشیدن، مقوله مهم «خلاقیت»، سبکهای نوشتار، و به ویژه نحوه تدریس و آموزش انشانویسی، و حتی معنی و معیار «الگوی صحیح رفتار» دارند. این تفاوتها در کلیت نظام آموزشی و به ویژه در زمینه نوشتن و انشا بروز کرده است.
ژاپنیها در ارتباطات بین فردی بیش از بازدهی آنی به پیامدهای متقابل و دراز مدت ارتباط با دیگران میاندیشند، ترجیح میدهند بیشتر شنونده باشند تا گوینده، اغلب توانایی لازم برای «نه» گفتن ندارند و از پرسشهایی که فقط پاسخ «بله» یا «خیر» میطلبد، استقبال نمیکنند. ژاپنی ها در فرایند ارتباط، ترجیح میدهند که ابتدا درباره حاشیه موضوع به تفصیل سخن گویند و به تدریج به اصل موضوع نزدیک شوند و بعضاً آن را به آخر صحبت موکول کنند. در صورتی که آمریکاییها علاقهمندند مقدمه را کوتاه کنند، به سرعت سراغ اصل مطلب بروند و به روشنی آن را در ابتدای گفتوگو تبیین کنند. ژاپنیها در سبک زیستن و شیوه برقراری ارتباطات اجتماعی بیشتر گروهگرا هستند در حالی که آمریکاییها بیشتر فردگرایند. در ژاپن منظور از خود بیشتر خودمان است ولی در آمریکا خود بیشتر به معنی خود به کار گرفته میشود. در کلاسهای درس ژاپن، معلمان و دانشآموزان برای آموزش و یادگیری بیشتر از «نوشتن» استفاده میکنند. مشاهده کلاسهای درس ژاپنیها نشان میدهد که معلمان علاقه دارند مباحث کلاس را به دقت روی تخته سیاه بنویسند و از دانشآموزان نیز بخواهند آنها را به طور منظم در دفترچههای خود یادداشت کنند. در صورتیکه در فرهنگ آموزشی آمریکا «گفتوگو» در کلاس درس و ارائه نظر دانشآموزان و بحث پیرامون موضوع از اهمیت زیادی برخوردار است.
این کتاب اهمیت انشا، نویسندگی و نوشتن و حساسیت شگفت انگیز نظام آموزشی آمریکا را در تدریس و آموزش درس انشانویسی نشان میدهد. در نظام آموزشی آمریکا «شرط ورود به دوره راهنمایی» موفقیت در درس انشا است. دقت شود در اینجا نمره قبولی به معنای شرط موفقیت نیست بلکه «توانایی در انشانویسی پیششرط لازم برای ورود به دوره راهنمایی است. اما نکته فقط این نیست، بلکه اهمیت درس انشا در «کیفیت آموزش» آن است که انتظار میرود دانش آموزان شیوه درستِ مقالهنویسی را در این درس بیاموزند، شیوهای که در ایران ما حتی بسیاری از استادان دانشگاه آن را نمیدانند. در آمریکا انشا صرفاً نوعی سرگرمی نیست بلکه «از دوره راهنمایی تا دبیرستان از سبک مقاله نویسی به عنوان مهمترین ابزار نوشتن استفاده میشود» در حالیکه در ایران «زنگ انشا» چیزی مانند «زنگ تفریح» است درحالیکه در نظام آموزشی آمریکا زنگ انشاء فرصتی برای آموزش نوشتن و تمرین یادگیری مهمترین راهبرد تولید دانش یعنی مقالهنویسی است. درواقع در نظام آموزشی آمریکا «توانایی نوشتن مطالب مقالهوار سنگ محکی برای ارزیابی تحصیلی است» در حالیکه در ایران در «آموزش عمومی»، حتی در دوره «آموزش عالی» نیز موفقیت تحصیلی را بر اساس نمره میسنجند نه توانایی نوشتن یا هر مهارت ارزشمند دیگری که در تولید علم مؤثر باشد. البته نمره درس انشا برای دانش آموزان آمریکایی بسیار مهم است: «از آنجا که نمره درس انشانویسی در معدل کل تأثیر زیادی دارد، دانش آموزان نیز نگاه خاصی به این درس دارند». از آنجا که در مقالهنویسی تفکر خلاق نقش مؤثری دارد، به جرأت میتوان گفت خلاقیت در نظام آموزشی آمریکا مهمترین معیار است. خلاقیت در درس انشا عبارت است از «توانایی دانشآموزان در ترسیم شرایط واقعی عصر» و «دانش آموزان باید از نوشتن درباره چیزهای کاملاً غیر واقعی بپرهیزند». این امر یعنی یاد بگیریم به واقعیتهای زندگی توجه کنیم و توانایی توصیف تجربههای زندگی خود را به دست آوریم. نوعی تمرین دانشمندی از دوران مدرسه. درس انشانویسی فرصتی برای یادگیری طیف وسیعی از انواع مهارت های نوشتن مانند نوشتن «نامه اداری»، «مقالهنویسی»، «نوشتن کارنامه تحصیلی» (رزومه)، «انشا خلاقه» برای توصیف احساسات و عواطف شخصی، و امثال اینهاست. «متنوع بودن انشاهای دانشآموزان آمریکایی» از جمله کشفیات خانم ماساکو واتانابه است. این تنوع هم در سبک و قالب و هم در محتوای انشاهاست، زیرا در نظام آموزشی آمریکا تکنیکهای نوشتن و انشانویسی به نحو آگاهانه، حساب شده و دقیقی به دانشآموزان آموزش داده می شود.
در این کتاب ویژگیهای زیادی برای درس انشاء ذکر شده است که متأسفانه در ایران اصلاً به چشم نمیخورد. از جمله اینکه در این درس در آمریکا باید خلاقیت به دانشآموزان یاد داده شود. یک دانش آموز آمریکایی باید نشان دهد که «منحصر به فرد است». همچنین دانش آموزان آمریکایی از نعمت عجیبی به نام «آزاد بودن در نوشتن» برخوردارند. این آزادی هم در زمینه موضوعات و محتوای انشاهاست و هم در زمینه سبک نگارش آنها. اساساً برای آزاد گذاشتن دانش آموزان در نوشتن، تنوع سبکها و قالبهای نوشتن در مدارس آمریکا رواج دارد. «دانشآموز برای بیان ایدههایش، مناسبترین و تأثیرگذارترین سبک را انتخاب میکند». آنها میدانند «دانشآموزی که فقط یک سبک را فرا گرفته است، مسلماً در نوشتن آزادای عمل ندارد و ناچار است هنگام نوشتن همواره از همان سبک استفاده کند. به عبارت دیگر، فراگیری چندین سبک مختلف جزء لاینفک داشتن آزادی عمل در نحوه نگارش و بیان است». در حالیکه در ایران حتی در دانشگاهها نه تنها دانشجویان بلکه استادان نیز ناگزیرند تنها از یک سبک نوشتن پیروی کنند، در غیر این صورت مقالات آنها در مجلات علمی پژوهشی چاپ نمیشود. ویژگی دیگر این درس در آمریکا این است که
این درس در مدارس آمریکا نه تنها فرصت اساسی برای آموزش نوشتن بلکه فرصتی برای «یادگیری تفکر انتقادی» و اندیشیدن است. «در کلاسهای آمریکا نیز دانشآموزان علاوه بر تمرین سبکهای مختلف، در جلسات نقد و انتقاد درباره انشای یکدیگر قضاوت و تبادل نظر میکنند و از این طریق، مهارتهای انتقاد کردن در آنها پرورش مییابد». اتفاقی که در مدارس و حتی بسیاری از دانشگاههای ایران نه تنها تفکر انتقادی پرورش نمییابد بلکه با آن برخورد هم میشود.
این کتاب شامل ۸ فصل است. فصل اول با عنوان «ترتیب بیان و منطق حاکم بر آن» به اصول کلی و مباحث مربوط به ترتیب و روشهای تبیین اندیشه میپردازد و سبکهای نوشتاری ژاپنیها و آمریکاییها را با توجه به برداشت مردمان این دو کشور از مقوله زمان بیان میکند. ژاپنیها پیوسته در طول تاریخ به زمان به مثابه نیرویی پیشرونده و رو به جلو مینگرند؛ بنابراین، توالی جریانات و رویدادهایی که در طول زمان به وقوع پیوستهاند، برای آنها اهمیت خاصی دارد. در حالی که آمریکاییها به ذکر همه جوانب آنچه در روند زمان روی داده است، تمایلی ندارند و بیشتر به برقراری رابطه علت و معلولی بین پدیدهها اهمیت میدهند.
عنوان فصل دوم، «جادوی ترتیب: انشانویسی از روی نقاشی»، سبک نوشتار و به ویژه نحوه انشانویسی دانشآموزان ژاپنی و آمریکایی را مقایسه میکند. پژوهشگر با حضور در کلاسهای درس دوره ابتدایی، از دانشآموزان دو کشور میخواهد که درباره شکلهایی که به آنها نشان داده میشود، انشا بنویسند. در ابتدا او بر اساس ترتیب به کاررفته در نوشتن ماجرای شکلها، ساختار و ترتیب بیان و روشهای اندیشه دانشآموزان ژاپنی و آمریکایی در باره رخدادها را تبیین میکند. در ادامه، وی از دانشآموزان میخواهد که انشای خود را از ماجرای شکل آخر، یعنی از نتیجه، شروع کنند. هدف پژوهشگر از بیان چنین شرطی، پی بردن به تفاوتهای فرایند و نحوه استدلال دانشآموزان دو کشور با تأکید بر رسیدن به علت از طریق معلول است.
در فصل سوم، «خلاقیت و روش تدریس انشا»، نحوه تدریس و آموزش انشانویسی در مدارس دو کشور بیان میشود. هر چند در هر دو کشور به «خلاقیت»، که بیشتر ناظر به «منحصر به فرد بودن» است، توجه بسیار زیادی میشود، اما پژوهشگر با تجزیه و تحلیل صحبتهای دانشآموزان و راهنماییهای معلمان در فرایند تدریس، آنها را به عنوان نشانگرهایی برای پی بردن به تعریف دو فرهنگ آموزشی متفاوت از معنی «خلاقیت» و «منحصر به فرد بودن» به کار میگیرد و روشهای پرورش توانایی خلاقیت دانشآموزان را در ژاپن و آمریکا تبیین میکند.
فصل چهارم، «دگرگونی در انشانویسی ژاپنیها و آمریکاییها»، با بررسی ارتباط میان «آزاد بودن در نوشتن» و «خلاقیت»، به تجزیه تحلیل تعریفی که معلمان این دو کشور از آزادانه نوشتن، متفاوت بودن و بالطبع خلاقیت میدهند، میپردازد. به علاوه، تفاوت ادراک دانشآموزان از آزادانه نوشتن با معنایی که معلمان از به کار بردن آن انتظار دارند، بیان میشود، تفاوت خواسته معلمان و انشای نوشته شده توسط دانشآموزان تبیین میگردد، و بر اساس شواهد و روند تاریخی دگرگونیها، سبک و ساختار نوشتن و آموزش انشانویسی در دو کشور، رابطه بین آزاد بودن در نوشتن با مقوله خلاقیت، و تفاوت آنها با تصورات رایج در ژاپن و آمریکا تبیین میشود.
فصل پنجم، «چگونگی بازگویی وقایع تاریخی»، به بیان روشهای متفاوت توصیف و بازگویی رویدادهای گذشته در کلاسهای درس تاریخ ژاپن و آمریکا میپردازد؛ زیرا در آموزش تاریخ، دو ویژگی مهم به چشم میخورد: یک «درجریان بودن زمان»، و دوم، الزامی بودن درک رابطه علت و معلولی رویدادهاست. این دو ویژگی با ارتباطی متقابل، درک وقایع گذشته را ممکن میسازند و علاوه بر آن باعث شکلگیری چهارچوب فکری آدمی میشوند. این چهارچوب فکری امکان پیشبینی وقایع آینده را محتمل میکند و با توجه به تفاوت در نگاه به حوادث تاریخی و پرسش از «چرایی» یا «چگونگی» در باره آنها، تلاش میکند منطق نهفته در سبکهای تبیین و توصیف وقایع تاریخی را در دو فرهنگ آموزشی ژاپن و آمریکا تجزیه و تحلیل کند.
در فصل ششم، «الگوهای متفاوت رفتار صحیح»، با در نظر گرفتن نتایج به دست آمده از مقایسه سبک انشانویسی دانشآموزان ژاپنی و آمریکایی در فصل سوم، و همچنین تفاوتهای مشاهده شده در نوع بازگویی رویدادهای تاریخی در فصل پنجم، معنی و معیار «الگوی صحیح رفتار» با توجه به هدفهای آموزشی در ژاپن و آمریکا بررسی میشود. مطالعه هدفهای آموزشی دو کشور که از طریق مقایسه عینی نشانگرهای تعیین شده در کارنامههای تحصیلی دانشآموزان به دست آمده است نشان میدهد که هدفهای آموزشی ژاپنیها بیشتر بر پرورش ارزشهای اجتماعی و کل شخصیت دانشآموز (پرورش) تأکید دارد؛ در حالی که هدفهای آموزشی آمریکاییها بیشتر بر پیشرفت تحصیلی (آموزش) متمرکز است. ویژگیهای هدفهای آموزشی بر روشهای ارزشیابی تحصیلی و بالطبع، تربیت الگوهای رفتاری دانشآموزان تأثیر زیادی دارد و نشانه قابلیتهای رفتاری مورد انتظار از دانشآموزان در فرایند آموزش و یادگیری در دو فرهنگ آموزشی متفاوت است.
در فصل هفتم، «تقابل راهبردهای آموزشی»، با بهرهگیری از نظریههای دیوید هیوم و امیل دورکیم، ساختار ادراک آدمی از طریق تعمیق در مقولههایی مانند زمان، مکان، قانون علیت و… تجزیه و تحلیل میشود و نحوه نگرش افراد به مفاهیمی چون «گذشته»، «حال» و «آینده» در فرهنگهای آموزشی متفاوت بررسی میگردد. به علاوه، تأثیر انگارههای متفاوت از زمان، مکان، ترتیب رخدادها… در کاربرد مفاهیم و سبک گفتار یا نوشتار برای برقراری ارتباط بررسی میشود و از این منظر، بحث پیرامون امکان بهرهگیری از تجربههای سازنده نظامهای آموزشی کشوری توسط کشور دیگر و نوع واکنشهای احتمالی معلمان، والدین و دانشآموزان تبیین میشود.
و فصل هشتم، «فراتر از پسامدرنیسم»، با توجه به یافتههای فصلهای قبلی، به بررسی سبکهای اثربخش نوشتار یا سازماندهی ساختارگفتاربرای “متقاعد ساختن” مخاطب میپردازد. با توجه به پژوهشهای مربوط به فرایند و شاخصهای فهم متقابل در فرهنگهای متفاوت، فرهنگهای آموزشی گوناگون سبکهای اختصاصی برای توصیف و تبیین اندیشه دارند و تواناییهای قابل انتظار از آن را در فرایند آموزش و یادگیری پرورش میدهند. بنا بر این، هر منطق و سبک فکری معنی و ارزش خاص خود را دارد و بایسته است که تفاوت در سبکهای بیان و الگوهای تبیین اندیشه با توجه به ریشهها، اندیشهها و زمینههای فرهنگی، آموزشی، اجتماعی، فکری و فلسفی آن مورد مطالعه و نقد و بررسی قرار گیرد.