احترام به «نیاکان» پدیده ای است تقریبا جهانشمول که در اکثر قریب به اتفاق فرهنگ های مطالعه شده در قرن بیستم از فرهنگ های غیر اسکان یافته (عشایری، قبیله ای و غیره) و روستایی و شهری در کشورهای در حال توسعه گرفته تا فرهنگ های شهری بسیار فناورانه در کشورهای توسعه یافته مشاهده شده است. نظام های خویشاوندی که در جامعه شناسی کلاسیک تصور می شد در سطح جوامع صنعتی مدرن لزوما به خانواده های هسته ای (مرکب از والدین و فرزندان) تقلیل خواهد یافت، نه فقط در این جوامع تداوم یافته اند، بلکه حتی می توان گفت خانواده بار دیگر در شرایط بحران های اقتصادی و اجتماعی به کمک این جوامع آمده است تا بتوانند با فشار کمتری این بحران ها را از سر بگذرانند. افزون بر این مطالعات جامعه شناسی خانواده از جمله در نزد متخصصانی چون مارتین سگالن نشان می دهند که در کشورهای پیشرفته نیز خانواده «گسترده» به اشکال مختلف ادامه یافته و حتی تقویت شده است (مثلا در سرمایه شرکت های بزرگ، و یا در نظام های قدرت).
اما اگر این جهانشمولی را پشت سر گذاریم با نوعی «کیش نیاکان» روبرو می شویم که در فرهنگ های شرق آسیا، مثلا در چین و ژاپن با آنها روبرو می شویم. در این فرهنگ ها، «کیش نیاکان» بخشی از آیین ها و مناسک و اعتقادات معنوی و دینی آنهارا تشکیل می دهند و «روان» و «روح» این نیاکان حضوری تقریبا دائم در زندگی روزمره مردم دارند. به گونه ای که ما با «گورستان های خانگی» یعنی بیشتر با انواعی از محراب روبرو هستیم که خاکستر مردگان و نیاکان در آنها نگه داری می شود و در برابر آن مراسم و آیین های کوچکی برای ادای احترام به آنها انجام می گیرد. حتی در فرهنگ هایی که چنین «کیش» ی به چنین شکلی وجود ندارد، ادای احترام می تواند تا حد بسیار زیادی مناسکی شود. در فرهنگ های ادیان ابراهیمی مثلا اسلامی و مسیحی، گذاشتن «عکس های یادگاری» از والدین و درگذشتگان در کنار عکس کسانی که زنده اند اما از ما دور هستند (نوعی «نبود» یا «نیستی» نمادین) امری بسیار مرسوم و رایج است.
نوشتههای مرتبط
اما اگر خواسته باشیم به دلایل این گرایش یا کیش نسبت به نیاکان بپردازیم، بی شک و پیش از هر چی باید به دلیل بیولوژیکی اشاره کرد که میان گونه انسانی و سایر گونه ها مشترک است. کردار شناسان جانوری با مطالعات بر رفتارحیوانات در سال های اخیر نشان داده اند که پیوند و مبادله عاطفی میان جانوران با فرزندانشان همچون انسان ها وجود دارد و بسیاری از گونه های جانوری نه تنها دارای عواطف نسبت به والدین و یکدیگر هستند بلکه حافظه های جانوری نیز با موقعیت های زیستی فردی و جمعی و خویشاوندی آنها پیوند می خورد. در انسان نیز بی تردید رابطه بیولوژیک بخش مهمی از این وابستگی را نشان می دهد اما به این امر و به صورت غیر قابل مقیسه ای با جانوران باید به پیوندهای فرهنگی نیز اشاره کرد که دوره تربیت از زمان تولد در طول زندگی انسان ها به وجود می آید. رابطه فرزندان با والدین و برعکس از درون نوعی فرهنگ خانوادگی قرار می گیرد که بنا بر اینکه در چه موقعیت تاریخی و جعرافیایی قرار داشته باشیم، بسیار متغییر است. این رابطه خانوادگی تقریبا همیشه در واحد های بزرگتری نیز قرار می گیرد، همچون خانواده گسترده (extended family)، طایفه، قبیله، و…
اما بعد دیگری نیز در این گرایش به نیاکان وجود دارد که باید از آن با عناوینی چون بعد «نمادین»، «خیالین» و یا «اسطوره ای» نام برد و در بسیاری از زبان ها این بعد را در معنای شناختی آن در واژه «ریشه» و «ریشه داشتن» می یابیم. انسان ها نیازی زبان شناختی / شناختی بدان دارند که خود را دارای «ریشه» بیولوژیک مشخص بدانند یعنی پدر و مادر بیولوژیک خود را بشناسند و موقعیت اجتماعی این پدر و مادر و اغلب حتی افراد دیگر خانواده گسترده بر ذهنیت آنها تاثیری قابل توجه دارد. اما فراتر از این نیاز به شناخت ریشه های بلافصل در بسیاری از فرهنگ ها و کنشگران اجتماعی، نیاز در سطح اجتماعی و در طول خط تاریخی به سوی گذشته ادامه می یابد و بدین ترتیب انسان ها تمایل دارند برای خود «ریشه» هایی هر چه عمیق تر بیابند. در زبان ما «خانواده دار بودن» و «ریشه دار بودن» حکایت از استناد به اشرافیتی می کند که یا خیالی است و یا اغلب بسیار متاخر است و دو یا سه نسل پیشتر نمی رود. در اینجا وارد حوزه ای می شویم که باید به آن هویت های «خیالین» گفت. اما نیاز به هویت یابی های ر یشه ای می تواند از این نیز پیشتر رفته و به «نیاکان» بسیار دوردستی برسد که گاه حتی در «وجود واقعی و تاریخی» آنها نیز شک هست، مثلا «قهرمانان و یا پادشاهان بنیانگذار» ملت ها. این گونه از نیاز نیاکانی را می توان در رده «اسطوره» ارزیابی کرد و باید بر این نکته انگشت گذاشت که دولت های ملی از قرن نوزدهم میلادی به این سو، مهم ترین مبلغان آن بوده و هستند. ایجاد «قهرمانان» خیالینی که بتوانند انسجام های فرهنگی میان کنشگرانی که لزوما از لحاظ اجتماعی، اقتصادی ، فرهنگی با یکدیگر ندارند، وظیفه این اسطوره ها است.
بهر رو، این نیاز به داشتن نیاکان و حرکت ناگزیر آن از بیولوژی به سوی فرهنگ، خود نشان دهنده تفاوت ماهی انسان با سایر موجودات است که خود را در سطح نمادین زبان به نمایش می گذارد. باید دقت داشت که مفهوم «خیالی» یا «اسطوره» ای بودن را به هیچ عنوان نباید به معنای بی تاثیر و نا لازم بودن گرفت. اما این نیز یک مشکل اساسی است که اگر جامعه ای در سطح نخبگان و تحلیلگران اجتماعی و تاریخی و فرهنگی نتواند سازوکارهای شکل گیری این گونه «تبار» ها را درک کند، این به معنی وجود مشکلی اساسی در آن جامعه برای ایجاد رابطه، شناخت و درک واقعیت های جهان خرد و کلان پیرامونی و در نتیجه آسیب های بی شماری است که از این جهت برای مدریت رفتارهای فردی و جمعی کنشگران خود با آنها مواجه خواهد بود.
ستون مشترک انسا شناسی و فرهنگ و روزنامه شرق(سه شنبه)
این مطلب روز ۱۶ اسفند ۱۳۹۰ منتشر شده است.