پژوهشهای فرهنگی مدرن در ایران
به گفته بولارد، علیرغم بی اعتمادی مردم ایران که آنها را «قویاً ضد روسی و در مجموع ضد انگلیسی » میداند ، وی مأمور میشود تا ترس و نگرانی دولت مردان ایرانی نسبت به روسها را (به عنوان متحد کشور انگلستان) کاهش دهد ؛ از اینرو زمانی که با نگرانیِ نخست وزیر ایران ، روبرو میشود، به قول خودش تلاش میکند تا وی را متقاعد سازد که : «اِشغال [ایران] توسط روسیه شوروی حتماً با اشغال توسط روسیه تزاری در اوایل قرن خیلی فرق دارد» ( ۵ ) ؛ بنابراین تا قبل از جنگ سرد، توافق و همکاری بین انگلستان و روسیه ی بلشویکی در خصوص منافع خود در ایران ، از سوی یکدیگر رعایت میشده است ؛ به منزله کاری مشترک بوده ؛ هیچ کدام بدون آن دیگری (که در واقع نماینده کشور خود محسوب میشد) ، نه فقط به تنهایی به ملاقات رضا شاه نمی رفت ، بلکه در سال ۱۳۲۰ / ۱۹۴۱، جهت اردو زدن در اطراف تهران ، نیروهای نظامی خود را منتظر ورود نیروی نظامی دیگری کردند ( ۶ ).
این اتحاد و همکاری برای هر دو سفیر رضایت بخش بود و بر سرعت بخشیدن به استعفای رضا شاه و همچنین در نحوه عملکرد سیاستهای شاه جدید (محمد رضا پهلوی) تفاهم آمیز بود. چنانچه به خوبی از قابلیت انتقالِ تفسیر مواضع دیگری برخوردار بود. به عنوان مثال در یکی از گزارشهای سفیر کبیر انگلیس (سر ریدر ویلیام بولارد ) به وزارت خارجه انگلستان چنین میخوانیم :
« وابسته نظامی به وزارت جنگ ، [در] محلی که همه افسران ارشد گرد آمده بودند، فرا خوانده شد تا پیام شاه جدید به او داده شود. شاه میگوید ، اگر ما مشخص کنیم چه میخواهیم او تا هر جا ، آماده همکاری با ماست ، (معنی دیگر آن این است که او از ما انتظار دارد مانند یک سپر علیه روسها اقدام کنیم) به هر حال او می پرسد : ” آیا ما می خواهیم ایرانیان کشور را اداره کنند یا این که روسها و خود ما می خواهند آنرا در اختیار گیرند. چون اگر حالت اول باشد ، کدام حکومت ایرانی می تواند با اردو زدن دو ارتش در اطراف [تهران] حیثیت داشته باشد ؟ ” نباید اجازه دهیم به اداره کردن تهران کشیده شویم و از این رهگذر به اداره و سیاست گذاری در کل مملکت . می دانم که همتای روس من نظرات مشابهی دارد ، اما از آنجا که اگر نظرات ناخوشایندی تسلیم دولت خود کند ، ممکن است بیش از این دچار دردسر شود، شاید این نظر را ابراز نکند » ( ۷ ).
نوشتههای مرتبط
بریتانیا که از آلمان دوستیِ رضا شاه نگران بود ، و در بهترین حالت آنرا از سر تصورات خشنِ ناسیونالیستی و توهمات قدرت طلبانه و نژاد پرست وی تعبیر و تفسیر میکرد، و یا حتی آلمان دوستیِ بسیاری از مردم ایران را از سر ضدیتشان با انگلیس و روسیه می دانست ، هنگامی که زمان انتخاب جانشین برای رضا شاه فرا می رسد ، موضع وزارت امور خارجه بریتانیا معلوم می شود که ظاهراً مبتنی بر عدم اعتماد به محمد رضا پهلوی بوده است . چنانچه در نوزدهم سپتامبر ۱۹۴۱ (بیست و هشت شهریور ۱۳۲۰) وزارت خارجه بریتانیا به ویلیام بولارد ، سفیر کبیر خود ، می نویسد : «ولیعهد (محمد رضا پهلوی) به واسطه تمایلات شناخته شده اش به طرفداری از آلمان نباید مورد قبول قرار گیرد و ما نمیتوانیم کناره گیری شاه را به نفع وی ، که چیزی جز یک نیرنگ برای تداوم سیاست ضد متفقین نیست تأیید کنیم. جانشین میتواند یکی از پهلوی های جوانتر یا بازگشت یکی از افراد سلسله قاجار باشد (۸ ) .
ریدر ویلیام بولارد با توجه به شرایط ایران در آن ایام ، چنانچه خود از نزدیک شاهد همه جریانات بوده ، در پاسخ به وزارت خارجه (سپتامبر ۱۹۴۱ / ۲۸ شهریور ۱۳۲۰) می نویسد : «ما هم اکنون در محاصره جماعتی هستیم که مشغول تیز کردن انواع تیر و تبر هستند و اگر مسأله مشروطه را دوباره مطرح کنیم سر و صدای آنها گوشمان را کر خواهد کرد» (۹) . ظاهراً این هشدار ، و همچنین حضور وزیر مختار وقت ایران (محمد علی مقدم) در لندن و نیز حضور در وزارت خارجه بریتانیا ، شک و تردید بریتانیا در خصوص آلمان دوستی محمد رضا پهلوی را کاملا برطرف می سازد ؛ از اینرو روز بعد (۲۰ سپتامبر ۱۹۴۱/ ۲۹ شهریور ۱۳۲۰) ، گزارش جدیدی به سر ریدر ویلیام بولارد می رسد ، مبنی بر اینکه : « وزیر مختار ایران به دیدار ما آمد. مشکل اصلی این بود که گزینش شاه جدید [محمد رضا پهلوی] ، انتخابی عالی بوده است و این که ما پی خواهیم برد که او هم اندازه خود وزیر مختار ایران بر ضرورت حفظ نزدیکترین روابط دوستانه با این کشور متقاعد شده است . مقدم [محمد علی مقدم ] ، همچنین چندین بار گفت که شاه جدید قلب یک فرشته را دارد و این که او و مقدم نزدیکترین روابط ممکن را داشته اند » ( ۱۰).
باری ، انتخاب و تعیین جانشین رضا شاه از سوی انگلیس و رضایت روسیه ی شوروی نسبت به این انتخاب ، تنها به معنای پایان یافتن کار رضا شاه و تأیید محمد رضا پهلوی نیست ؛ این برکناری و آن جایگزینی در بردارنده ی چرخه ی جدیدی از استعمار و سلطه بیگانگان است؛ نمی توان انکار کرد که رضا شاه نه موافق استعمار انگلیس بود و نه سر سپرده روسیه ی شوروی . به واقع نظامی گری و خود بزرگ بینی وی ، باعث می شد تا خود را با امپراطوران و سرداران بزرگ جهان مقایسه کند؛ به طوری که هواداری اش از آلمانِ تحت آرمانهای نژاد پرستانه ی هیتلر، نیز به همان تمایلاتی معطوف می شد که در پوشش اسطوره سازی از تاریخ گذشته ایران ظاهر میگشت . به هر حال چنانچه در گزارشات سفیر کبیر انگلیس دیده شد ، به دلیل همین هواخواهی نیمه آشکار ، از آلمان بود که هم روسیه و هم انگلیس نسبت به وی بی اعتماد و دلسرد شده بودند . رضا شاه ، نه تاب آزادیِ اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی ملت خود را داشت و نه می توانست در برابر دولتهای امپریالیستی انگلیس و شوروی ، پادشاهی رام ، مطیع و فرمانبردار باشد.
بدین ترتیب ، با پایان یافتنِ کار رضا شاه و ظهور حکومت محمد رضا پهلوی ، ملت ایران به شکلی دیگر (نه همچون عصر قاجار) ناگزیر شد یک بار دیگر سلطه دولتهای بریتانیا و روسیه را تجربه کند . این بار شکل استعمار و دولتهای استعمارگر تفاوتهایی با عصر قاجار داشت ، ضمن آنکه ملت ایران نیز همان ایرانی های قبل از انقلاب مشروطه نبودند. صَرفِ نظر از شرایط اجتماعی و اقتصادیِ جدیدی که «نفت» و بهره کشی های استعمارگرایانه دولتهای بیگانه (خصوصا این بار با روی کار آمدن آمریکا) ، برای ملت و حکومت ایران رقم زده میزد ، صِرفِ تجربه جنبش مشروطه و دستاوردهای دموکراتیکِ ناشی از پیروزی آن نیز، وضعیت پر تنشی را به حکومت محمد رضا پهلوی تحمیل می کرد ؛ وضعیتی که باعث می شد از همان ابتدا مشروعیت حکومتِ وی به چالش گرفته شود ؛ و ناگفته نماند که از سر همین تنش بود که ملت ایران ، تلاش کرد تا سرکوبِ جنبش و حکومت مشروطه را به جای فراموش کردن ، به حافظه جمعی و شفاهی خود بسپارد و آنرا توسط چاپ و نشری که تکنولوژی عصر مدرن بدان گسترش و توسعه می بخشید ، به اثر فرهنگی و سیاسیِ مهم تبدیل کند ؛ بر اثر همین مکتوب شدن است که جنبش مشروطه ، در وضعیت فرهنگی و سیاسی اش و در مقام «منبع و نقطه عطفی ملی» به سرعت موقعیت و جایگاه تولیدیِ خود ـ همراه با سرمایه های پیوستاری اش ـ را پیدا کرد . اکنون همگان ، هم عوام و هم تحصیل کردگان و روشنفکران ، درباره اش تفسیر و سخنی دارند؛ تا جایی که به سوژه ای برای پژوهش و تحقیق تبدیل می شود ؛ بدین ترتیب «گفتمان مشروطه » و تأویل و تفسیرهای پیاپیِ روزنامه نویس ها ، دانشجویان ، پژوهشگران و اساتید دانشگاهها ، آنرا در جهت سرنگونی حکومت خودکامه شاه و بیرون راندن بیگانگان ، به نقطه عطف تاریخیِ عدالت خواهانه ، و رهایی بخش ، و استقلال طلب تبدیل می کند که ضمن ارج گذاری ، در مجرای تحقیق و بررسی می اندازند. و بدین سان ، با هر نوشته ، کتاب و مقاله ای ، اثری به آثار فرهنگی و سیاسیِ مکتوب شده اش اضافه می کند . چنانچه اگر امروز هم بخواهیم به طور جدی بنیان های فرهنگ مدرن ایران را بررسی کنیم ، به نظر می رسد ، ناگزیر هستیم تا به جریانات نوخواهی و استقلال طلبیِ ایامی که به انقلاب مشروطه دامن زد ، نگاهی اندازیم.
ادامه دارد …
منابع :
.۵ یادداشتهای کتاب نامه های خصوصی و گزارشهای محرمان سر ریدر ویلیام بولارد سفیر کبیر انگلستان در ایران؛ ترجمه غلامحسین میرزا صالح ، انتشارات طرح نو ؛ ۱۳۷۱ ، ص ۱۸۹ .
.۶ یادداشتهای کتاب نامه های خصوصی و گزارشهای محرمان سر ریدر ویلیام بولارد سفیر کبیر انگلستان در ایران؛ ترجمه غلامحسین میرزا صالح ، انتشارات طرح نو ؛ ۱۳۷۱ ، ص ۱۹۱ .
.۷ یادداشتهای کتاب نامه های خصوصی و گزارشهای محرمان سر ریدر ویلیام بولارد سفیر کبیر انگلستان در ایران؛ ترجمه غلامحسین میرزا صالح ، انتشارات طرح نو ؛ ۱۳۷۱ ، ص ۱۹۱ ، ۱۹۲؛ تأکید از من است.
.۸ یادداشتهای کتاب نامه های خصوصی و گزارشهای محرمان سر ریدر ویلیام بولارد سفیر کبیر انگلستان در ایران؛ ترجمه غلامحسین میرزا صالح ، انتشارات طرح نو ؛ ۱۳۷۱ ، ص ۱۹۳.
.۹ همان منبع ، ص ۱۹۳
.۱۰ همان ، ص ۱۹۳ ، ۱۹۴
.۱۱ همان ، ص ۱۹۳
.۱۲ یادداشتهای کتاب نامه های خصوصی و گزارشهای محرمان سر ریدر ویلیام بولارد سفیر کبیر انگلستان در ایران؛ ترجمه غلامحسین میرزا صالح ، انتشارات طرح نو ؛ ۱۳۷۱ ، ص ۱۹۱ ، ۱۹۲.