کریستیان دو پورتزامپارک معمار و شهرساز است. او دانش آموخته مدرسه ملی هنرهای زیبا (بوزار)(۱۹۶۹) و نامزد جایزه پریتزکر (۱۹۹۴) بوده است. دو پور تزامپارک، متولد سال ۱۹۴۴ در کازابلانکا (مراکش) است و دفتر خود را در سال ۱۹۸۰ تاسیس کرد. از مهم ترین بناهایی که وی ساخته است، می توان به شهر موسیقی پاریس، برج LVMH در نیویورک و سفارت فرانسه در برلین اشاره کرد. در سال ۲۰۰۶، او برای نخستین بار صاحب کرسی «خلاقیت هنری» در کلژ دو فرانس شد.
وقتی من کاخ ِ آب در برج بابل را می ساختم، آن را به مثابه یک انحراف در برنامه کارکردی [معماری] در نظر می گرفتم. در این دوران، انباشت گستره های دیداری بر اساس ضرورت های فناورانه سبب شده بود نوعی انحراف کارکردی در این حوزه به وجود بیاید. و همین جا بود که من از خود پرسیدم با استبداد این زبان ِ کارکرد فناوری چه باید کرد؟ آیا معماری می توانست از این منطق خارج شود و خود را صرفا یک ابزار نبیند؟ آیا شکل مدرن می توانست دیگر صرفا یک پاسخ فناورانه به یک الزام نباشد؟ باید بگویم من در یک شیئی، نخست، شکل آن را نمی بینم بلکه فرم خلاء نخستین چیزی است که برایم اهمیت دارد. من می بینم که یک شیئی چیزی را در بر گرفته و امکان می دهد خلائی ایجاد شود و ما درون آن زندگی کنیم.
نوشتههای مرتبط
یک بار کشف کردم که لائوتسه فیلسوف باستانی چین، همین را نوشته است: «خانه من دیوار ها نیستند، کف زمین نیست، سقف بالای سرم هم نیست، بلکه خلائی است که میان این عناصر وجود دارد، زیرا درون این خلاء است که من زندگی می کنم». در سال های ۱۹۸۰ بود که این متن را خواندم و تحت تاثیرش قرار گرفتم. و این همان چیزی بود که من از سال ۱۹۷۲ تلاش می کردم به همه بگویم بی آنکه هیچ کسی حرف مرا درک کند. و همیشه به من می گفتند: این داستان خلاء شما، فضا واین چیزها، موضوعی منفی است. اما از زمانی که به لائوتسه استناد کردم، همه دیگر فهمیدند چه می خواهم بگویم و خودشان هم این فکر را پسندیدند. به برکت لائوتسه، خلاء دیگر، یک پدیده منفی به حساب نمی آمد. او فرمول خوبی به ما عرضه کرده بود.
کمی پیش نیز به متن یکی از سخنرانی های فرانک للوید رایت [معمار آمریکایی] در لندن برای دانشجویان برخوردم. رایت در این سخنرانی ناگهان به جمله ای از لائوتسه که او را تحت تاثیر قرار داده است، اشاره می کند. و آن، همین جمله فیلسوف چینی، درباره خلاء است. رایت در سخنرانی اش اضافه می کند: « وقتی این جمله را خواندم، کتاب را روی قلبم فشردم؛ با خودم گفتم: این راز من است و نباید آن را برای هیچ کسی فاش کنم، بدین ترتیب من در تمام مدت عمرم، در معماری خودم، خلاء را احساس می کردم…». و سرانجام با کمی نمایش، می گوید: «اما امروز راز خودم را برای شما فاش کردم».
برای من در ابتدای سال های ۱۹۷۰، در حالی که از فرهنگ معماری دور شده بودم، این موضوع بروشنی در سفرهایم و جدا از همه این استنادها روشن شد. از سال ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۰ به این فکر افتاده بودم که از معماری فاصله بگیرم. دلیلش آن بود که فکر می کردم، معماری روشی آمرانه در اشغال فضا است؛ روشی سخت و انعطاف ناپذیر که خق انتخابی برای افراد باقی نمی گذارد. منظورم این است که مسائل را به چنین شکلی می دیدم. به نظرم می آمد شکل در مقابل زندگی قرار دارد و ساختن به نظرم یک پنداره کلیشه ای می آمد. بله، واقعا می خواستم معماری را کنار بگذارم. فکر می کردم که دیگر تنها منطق اشیاء است که بر همه جا استیلا دارد و دیگر نیازی به معماری نیست.
سایت دوپورتزامپارک
http://www.portzamparc.com/fr/
پاره های معماری، نوشته هایی کوتاه از معماران و متفکران درباره معماری و شهرسازی است که به تدریج در انسان شناسی و فرهنگ منتشر خواهند شد و در نهایت و در شکل کامل خود همراه با رفرانس های دقیق در قالب کتاب در خوهند آمد.
منبع:
تذکر: انتشار «پاره های هنر» به صورت متناوب با «پاره های معماری» در انسان شناسی و فرهنگ ادامه خواهد یافت.